آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸

چکیده

متن

اشاره
طرح اندیشه‏هاى نو از موضوعات بنیادین نشریه «پژوهش و حوزه‏» است که در این شماره با بخشى از انظار فقهى و اصولى استاد بزرگوار به زبان یکى از شاگردان ایشان، حجة‏الاسلام والمسلمین، محمدتقى شهیدى آشنا مى‏شویم.
پژوهش و حوزه
مقدمه: قبل از بیان آراى اختصاصى استاد یا آرایى که همراه برخى بزرگان در مقابل مشهور مطرح کرده‏اند; مقدمه‏اى را یادآور مى‏شوم:
تسلط در فقه مبتنى بر دو مطلب است: 1. تبحر و دقت مجتهد در فهم قواعد کلى; 2. تطبیق درست و دقیق قواعد کلى بر مصادیق.
از این روست که تشخیص صحیح کبریات و تطبیق مناسب آن بر صغریات شرط اساسى فقاهت است. طبعا در مباحث اصولى بیشتر به کبریات پرداخته مى‏شود; البته بخشى از کبریات هم مربوط به قواعد فقهى است. بنابراین بحث را در دو بخش دنبال مى‏کنیم: الف) مباحث اصولى; ب) احکام و آراى فقهى.
آراى جدید اصولى
الف) نکته‏اى درباره امضاى سیره‏هاى عقلائیه
1. قبل از توضیح این نکته، مطلبى را مطرح مى‏کنم: در بحث اجتهاد و تقلید این سؤال مطرح است: آیا از مجتهد میت مى‏شود تقلید ابتدایى کرد؟ یا بقاى بر تقلید میت چه حکمى دارد و اگر بقاى بر تقلید میت جایز است دایره آن چه مقدار است؟
در پاسخ به این سؤال، برخى چنین ادعا کرده‏اند که در سیره عقلا فرقى بین عالم زنده یا مرده گذارده نشده است و اگر شخصى جاهل بود و مساله‏اى را که نیاز به اعمال اجتهاد و خبرویت داشت ندانست‏باید به اهل‏خبره رجوع کند و قول خبره چه زنده و چه مرده براى او حجت است; زیرا ملاک، راى اهل‏خبره است و حیات و ممات او در آن تاثیرى ندارد; مثلا بیمارى که راجع به بیمارى او نظریه‏اى پزشکى وجود دارد و باید براى درمان بیمارى خود از داروهایى که در این نظریه پزشکى تجویز شده است، استفاده کند، فرقى نمى‏کند که آن نظر را پزشک زنده داده باشد یا مرده. بنابراین معمولا علما در بحث تقلید از میت فرموده‏اند که سیره عقلائیه بر تقلید میت است. پس مقتضى براى حجیت فتواى مجتهد میت تمام است; ولى اجماع مانع از قول به حجیت فتواى مجتهد میت در مورد کسانى است که مى‏خواهند تقلید ابتدایى کنند. وقتى که بحث‏به این‏جا مى‏رسد افرادى از محققان مى‏گویند: این اجماع دلیل لبى است و در دلیل لبى باید قدر متیقن از آن را بگیریم و چه بسا قدر متیقن، چنان محدود و کوچک مى‏شود که حتى برخى از بزرگان فرموده‏اند: آن‏هایى که در زمان مجتهد میت، کودک ممیز بودند، نیز مى‏توانند از او تقلید کنند; چون این دسته هم، از قدر متیقن اجماع بر حرمت تقلید ابتدایى از میت‏خارج هستند. یا برخى دیگر فرموده‏اند: کسى که ملتزم مى‏شود به فتواى مجتهد زنده‏اى عمل کند، اگر چه فتواى او را یاد نگیرد و عمل هم نکند، همین مقدار براى خارج شدن او از قدر متیقن اجماع بر عدم جواز تقلید ابتدایى از میت، کافى است.
جناب استاد نظرى دارند که ظاهرا مختص ایشان است هر چند مرحوم آقاى خوئى (قدس‏سره) نیز در تنقیح بیاناتى دارند که توجیهى غیر از سخنان استاد ندارد. براى روشن شدن نظریه استاد، نخست‏سخنان مرحوم آقاى خوئى(قدس‏سره) را بیان مى‏کنم آن‏گاه به نظریه استاد مى‏پردازم.
مرحوم آقاى خوئى در یکى از مباحثى که در اجتهاد و تقلید مطرح کرده‏اند، چنین فرموده‏اند: در بقاى بر تقلید میت‏باید مقلد فتاواى مجتهد میت را در زمان حیات او یاد گرفته باشد، تا بتواند بر تقلید او باقى بماند. اما اگر فتواى او را در زمان حیاتش یاد نگرفت، نمى‏تواند در آن مسائل بر تقلید او باقى باشد (1) . دلیلى که ایشان ذکر مى‏کنند این است: در همه آیات و روایاتى که در مورد تقلید وارد شده ارجاع به مجتهد زنده قید شده است، مثلا در «آیه نفر» سخن از این است که فقیه قومش را پس از آن‏که نزد آن‏ها برگشت انذار کند و آن‏ها هم قبول کنند و شامل میت نمى‏شود یا مثلا در روایات ارجاع به فقهاى زنده داده شده است. (2)
بنابراین تقلید از مجتهد میت، خلاف چیزى است که در آیات و روایات آمده است.
در این‏جا اشکال‏هایى مطرح است از جمله این که، عرف براى عناوینى مثل اخذ و تعلم و سؤال، طریقیت قائل است و متفاهم عرفى این است که فتواى او حجت است‏شبیه آنچه در باب خبر آمده است. ما فعلا به این اشکال کارى نداریم.
اما اشکال اساسى دیگرى که بر این نظریه وارد شده این است که گفته مى‏شود این روایات مفهوم ندارند و این‏که فتواى مجتهد زنده در صورت یادگیرى حجت است‏به این معنا نیست که فتواى مجتهد میتى که بعد از فوت او مى‏خواهیم فتاوایش را یاد بگیریم، حجت نباشد و در مورد آن ساکت است.
حضرت استاد به منظور رفع این اشکال، نظریه خاص خود را مطرح و براساس آن نتایجى را بیان کرده‏اند، ایشان مى‏فرمایند: اگر سیره عقلائیه مطلقى داشتیم که فقط قسمتى از آن در روایات امضا شده باشد، هر چند دلیلى بر ردع بقیه سیره نداشته باشیم، دیگر نمى‏توان امضاى آن را کشف کرد; زیرا عرف احتمال مى‏دهد خصوصیتى در این قسمت از سیره بوده است که شارع فقط این قسمت را تایید کرده و در سایر موارد ساکت‏شده است; با وجود این احتمال، کشف نمى شود که سیره عقلائیه به طور مطلق امضا شده است. بنابراین با توجه به این مبنا، که در سیره عقلائیه چه در باب حجج و چه در غیر آن- صرف عدم علم به ردع، کافى نیست، بلکه باید کشف امضا بشود، دیگر راهى براى تشخیص امضاى سیره به طور مطلق وجود نخواهد داشت.
یکى از نتایج این مبنا این است که، تقلید ابتدایى از میت و نیز بقاى بر تقلید میت در مسائلى که زمان حیات او یاد نگرفته است، جایز نیست; زیرا دلیلى بر امضاى سیره عقلائیه به شکل مطلق که تقلید از میت را مطلقا،چه تقلید ابتدایى و چه بقاى بر تقلید میت در مسائلى که یاد نگرفته است،تجویز کنیم از سوى شارع وجود ندارد.
ب) امکان ترخیص مخالفت قطعیه علم تفصیلى و اجمالى
یکى دیگر از نظریات اصولى استاد که در بحث اخذ علم به حکم، در موضوع حکم و بحث ترخیص در مخالفت علم اجمالى مطرح مى‏شود، این است که ترخیص در مخالفت قطعى با علم اجمالى، بلکه ترخیص در مخالفت‏با علم تفصیلى ممکن است; برخلاف نظر مشهور که ترخیص در مخالفت قطعى علم اجمالى را غیر معقول دانسته و مى‏گویند: این ترخیص در معصیت و قبیح است که از حکیم صادر نمى‏شود. یا این که ترخیص در مخالفت قطعى علم، نقض غرض است و نقض غرض، یا محال است و یا از حکیم صادر نمى‏شود.
دلیل جناب استاد بر اثبات این مبنا این است: در شبهات بدوى که اصل برائت جارى است و بلکه در شبهات موضوعى تحریمى که به اجماع اخباریین و اصولیین، «قاعده حل‏» جارى است چگونه مى‏شود گفت که شارع در آشامیدن مایع مشکوک‏النجاسة ترخیص مى‏دهد؟ مگر مى‏شود غرض از جعل تحریم شرب نجس که شامل این نجس مشکوک هم مى‏شود غرض لزومى باشد; یعنى شارع شرب مایع نجس را به داعى زاجریت لزومى تحریم کند و در عین حال در ارتکاب آن اذن بدهد؟ این که ممکن نیست. بنابراین ما از ترخیص در ارتکاب این مشکوک، کشف مى‏کنیم که شارع غرض لزومى از تکلیف در این فرض شک ندارد.
این بیان استاد در بعضى ابعاد شبیه نظریه مرحوم آخوند در بحث جمع حکم ظاهرى و واقعى است که فرمود: «شارع که در ارتکاب شى‏ء مشکوک ترخیص مى‏دهد به معنا آن است که حکم، فعلى من جمیع الجهات نیست.» تفاوت بیان استاد با نظریه مرحوم آخوند در این است که مرحوم آخوند مى‏گوید: در فرض ترخیص در ارتکاب، حکم واقعى به نحوى نیست که اراده یا کراهت لزومى در نفس مولا نسبت‏به فعل آن، منقدح شده باشد; یعنى وقتى شارع مى‏گوید مى‏توانید این مایع مشکوک را بخورید، معلوم مى‏شود در نفس مولا کراهت لزومى، در مورد شرب این مایع مشکوکى که واقعا نجس است، منقدح نیست. اما جناب استاد این مبناى مرحوم آخوند که یکى از مبادى حکم، انقداح اراده یا کراهت در نفس مولا در مورد فعل عبد باشد را قبول ندارد و شوق و بغض به فعل مکلف را از مبادى حکم نمى‏داند، و در مقابل چنین گفته است: وقتى شارع مى‏گوید این مایع مشکوک را مى‏توانید بخورید، کشف مى‏کنیم غرض مولا نسبت‏به تکلیف «لاتشرب النجس‏» زاجریت لزومى نبوده است. این بیان را که در شبهات بدوى گفتیم در اطراف علم اجمالى و علم تفصیلى نیز مى‏شود مطرح کرد; یعنى وقتى شارع در اطراف علم اجمالى ترخیص مى‏دهد، کشف مى‏کنیم تکلیف معلوم بالاجمال که ناشى از غرض باعثیه لزومیه باشد در فرض علم اجمالى وجود ندارد. به همین بیان در علم تفصیلى نیز مى‏توان چنین گفت; مثلا اگر شخصى از طریق وسوسه علم پیدا کند که این مایع نجس است و خوردن آن حرام است، در این صورت ممکن است غرض لزومى شارع مضیق باشد; یعنى غرضش از جعل تکلیف، باعثیه لزومیه است، به شرط آن که علم به آن از طریق وسوسه و امثال آن پیدا نشود. براین اساس، وقتى غرض لزومى از جعل تکلیف در اطراف علم اجمالى و نیز علم تفصیلى وجود نداشت; مانعى ندارد که شارع مخالفت‏با حکم معلوم را ترخیص کند و این ترخیص در معصیت‏یا نقض غرض نیست تا قبیح یا محال باشد.
ج) تقدم حرمت مقدمه بر وجوب ذى المقدمة
مشهور مى‏گویند که اگر مقدمه‏اى حرام بود و ذى‏المقدمه‏اى واجب، بین حرمت مقدمه و وجوب ذى‏المقدمه تزاحم است و همانند تزاحم بین دو واجب یا بین دو حرام باید احکام تزاحم را جارى کرد.
حضرت استاد در این‏جا قائل به تفصیل شده و چنین گفته‏اند: اگر بین دو واجب یا دو حرام، یا بین یک حرام و یک واجب رابطه مقدمیت نباشد، جایگاه بحث تزاحم است و باید قوانین باب تزاحم را اجرا کرد. ولى چنانچه حرام مقدمه واجب بود، دیگر باب تزاحم جایگاهى ندارد و حرمت مقدمه بر وجوب ذى‏المقدمه پیشى دارد. دلیلى که استاد بر این مبنا اقامه مى‏کنند این است که اگر مقدمه واجبى حرام شد; اطلاق دلیل تحریم مقدمه، باعث عجز ما از آوردن ذى‏المقدمه مى‏شود و چون دلیل وجوب ذى‏المقدمه، مشروط به قدرت است و وقتى که شارع مقدمه‏اى را ممنوع کرد طبعا نمى‏توانیم ذى‏المقدمه را به جا آوریم، پس دلیل حرمت مقدمه بر وجوب ذى‏المقدمه، مقدم است. به دیگر سخن چون حرمت مقدمه، موضوع وجوب ذى‏المقدمه را که قدرت است از بین مى‏برد، بنابراین حرمت مقدمه بر وجوب ذى‏المقدمه پیشى دارد.
بله، اگر از خارج بفهمیم که ملاک وجوب ذى‏المقدمه از مقدمه اقواست، وجوب ذى‏المقدمه بر تحریم مقدمه، مقدم خواهد بود; مثلا وجوب انقاذ غریق، که متوقف بر غصب دار غیر است. در این صورت اطلاق تحریم غصب که مقدمه انقاذ غریق است‏با علم خارجى ساقط مى‏شود; زیرا از خارج مى‏دانیم که ملاک وجوب انقاذ غریق از تحریم غصب اقواست. بنابراین وجوب انقاذ غریق بر تحریم غصب مقدم است.
همچنین اگر تساوى ملاک ذى‏المقدمه را احراز کنیم، یا اهمیت وجوب ذى‏المقدمه را تعیینا احتمال بدهیم، وجوب ذى‏المقدمه بر تحریم مقدمه، مقدم است; زیرا ملاک را از خارج فهمیده‏ایم و در نتیجه اطلاق حرمت مقدمه، ساقط و دلیل وجوب ذى‏المقدمه مقدم و محکم بر آن مى‏شود. ولى چنانچه اهمیت هر یک از مقدمه حرام و ذى‏المقدمه، فى حد ذاته محتمل باشد، نمى‏توان مکلف را مخیر دانست، بلکه اطلاق تحریم مقدمه بر وجوب ذى‏المقدمه محکم و مقدم است و نمى‏توان به دلیل وجوب ذى‏المقدمه، مقدمه آن را که حرام است مرتکب شد.
د) تقدم اصل برائت‏بر قاعده اشتغال
یکى دیگر از مبانى اصولى استاد، تقدم اصل برائت‏بر قاعده اشتغال است، برخلاف نظریه اغلب اصولیین که قاعده اشتغال را بر برائت‏شرعى مقدم مى‏دارند. اکنون براى روشن شدن مبناى استاد، بحث را در سه محور پى مى‏گیریم:
1. قاعده اشتغال در اطراف علم اجمالى: علما پس از اثبات منجزیت علم اجمالى نسبت‏به موافقت قطعى، بحث کرده‏اند که آیا تنجیز به نحو اقتضاست; یعنى مى‏تواند شارع ترخیص در ترک آن بدهد و یا به نحو علیت است و شارع نمى‏تواند این کار را انجام دهد؟
برخى مثل محقق عراقى آن را علت تامه مى‏دانند. در مقابل گروه زیادى از اصولیین از جمله جناب استاد بر این باورند که علم اجمالى، مقتضى وجوب موافقت قطعى است. به همین علت، چنانچه اصل مؤمن بدون معارضى، در بعض اطراف علم اجمالى جارى شد، آن را بر حکم عقل که همان قاعده اشتغال است وارد و مقدم مى‏دانند. به هر حال این محور مورد نظر ما نیست.
2. قاعده اشتغال در شک در امتثال: بسیارى از محققان قاعده اشتغال را در شک در امتثال به عنوان اصلى تنجیزى جارى مى‏دانند و اصل برائت را بر آن مقدم نمى‏کنند و تنها، اصولى را جارى مى‏سازند که محرز امتثال است; مثل قاعده فراغ و تجاوز. مرحوم محقق عراقى اشکالى را در این‏جا بیان کرده است که اگر کسى بگوید قاعده اشتغال حکم تعلیقى و اقتضایى عقل است و شارع مى‏تواند ترخیص در ترک احراز امتثال بدهد، باید اصل برائت از بقاى تکلیف را نیز بر قاعده اشتغال مقدم بدارد. (3)
استاد درباره این نقض محقق عراقى چنین گفته‏اند: اگر استصحاب نفى امتثال جارى شود، به عنوان اصل موضوعى مقدم بر اصل برائت است; ولى اگر در جایى استصحاب عدم امتثال جارى نشود و نوبت‏به قاعده اشتغال برسد; اصل برائت‏شرعى بر قاعده اشتغال وارد است; مثلا شخصى که نسبت‏به وضو و حدث توارد حالتین دارد، چنانچه رجاءا نماز بخواند و بعد از نماز در امتثال تکلیف شک کند که آیا تکلیف باقى است‏یا نه؟ استصحاب مثبت امتثال، یا استصحاب نافى امتثال جارى نیست و استصحاب بقاى تکلیف هم استصحاب حکم است و استصحاب حکم، حتى در احکام جزئى جارى نیست. بنابراین اصل منجز تکلیف، منحصر به قاعده اشتغال است. وقتى که چنین شد، نقض محقق عراقى را مى‏پذیریم و اصل برائت از بقاى تکلیف را که بر قاعده اشتغال مقدم است جارى مى‏کنیم.
البته جناب استاد فرموده‏اند: در خصوص نماز، نص خاص (صحیحه زراره) (4) داریم: «اگر در اثناى وقت، شک کردید که نماز خوانده‏اید یا نه؟ باید به شک اعتنا کنید و نماز بخوانید». اگر این نص را شامل موارد شک در صحت نمازى که خوانده‏ایم، بدانیم همان‏طور که استاد فرموده‏اند باید نماز را اعاده کرد. با توجه به آنچه گذشت، استاد جریان قاعده اشتغال را در موارد شک در امتثال منکرند; به این معنا که، یا استصحاب عدم امتثال هست، که در این صورت اصلا جاى قاعده اشتغال نیست، یا اگر استصحاب عدم امتثال نیست، اصل برائت‏بر قاعده اشتغال ورود دارد.
3. قاعده اشتغال در شک در مسقط: دراین محور مساله را باید از دو زاویه بررسى کرد:
الف) شبهه مصداقیه، یعنى شک در مسقط خارجى است; مثلا پسر بزرگ‏تر مکلف است نمازهاى فوت شده پدر را بخواند، خوب اگر شخص بالغ دیگرى که اجیر است این کار را انجام بدهد، تکلیف پسر بزرگ‏تر ساقط مى‏شود. ولى اگر او در مورد خواندن نمازهاى پدر به وسیله اجیر شک کرد، شک در مسقط به گونه شبهه مصداقى خواهد بود که استصحاب عدم مسقط جارى است.
ب) شبهه حکمیه، یعنى شک در مسقط، به نحو شبهه حکمى است; مثلا صبى ممیز نمازها یا روزه‏هاى فوت شده میتى را قضا مى‏کند. حال اگر پسر بزرگ‏تر آن میت‏شک کند; قضاى نمازهاى فوت‏شده پدر به وسیله صبى ممیز، مسقط تکلیف او هست‏یا نه؟ در صورتى که نوبت‏به اصل عملى برسد، شاید نظر مشهور جریان قاعده اشتغال باشد که مقتضاى آن این است که پسر بزرگ‏تر خودش دو مرتبه آن نمازها و روزه‏ها را قضا کند; مثلا مرحوم آقاى خوئى به جریان قاعده اشتغال قائل شده است. (5)
اما نظر استاد این است که هر چند قبول داریم در این مثال شک در بقاى تکلیف است، نه در حدوث آن; زیرا قضاى فوائت میت‏به وسیله دیگران رافع تکلیف اوست نه مانع از حدوث تکلیف بر او آن‏گونه که برخى از بزرگان فرموده‏اند و بنابر مسلک مشهور مى‏توانیم بقاى تکلیف ولد اکبر را استصحاب کنیم، اما این استصحاب در شبهات حکمى است، که به نظر ایشان جارى نیست. بنابراین نوبت‏به اصل برائت عقلى و شرعى مى‏رسد و چون بیان بر تکلیف تمام نیست، قاعده اشتغال جریان ندارد.
نتیجه این شد که به نظر استاد هیچ‏گاه قاعده اشتغال مرجع ما نیست، مگر در اطراف علم اجمالى، که به دلیل تعارض اصول مرخصه در اطراف علم اجمالى، نوبت‏به قاعده اشتغال مى‏رسد.
ه) حکومت استصحاب عدم جعل زاید بر استصحاب بقاى مجعول
از دیگر مباحثى که در اصول مطرح شده و جناب استاد نیز نظر ویژه‏اى درباره آن دارند; این است که آیا استصحاب در شبهات حکمى جارى است؟ مشهور مى‏گویند استصحاب در شبهات حکمى جارى نیست. این بزرگان دو دسته هستند: بعضى مى‏گویند دلیل این‏که استصحاب در شبهات حکمى جارى نیست; انصراف دلیل استصحاب به شبهات موضوعى است و بر همین اساس است که مرحوم حاج سید احمد خوانسارى (رض) در جامع‏المدارک به جریان استصحاب در شبهات حکمى اشکال کرده و استصحاب حکم کلى به طور مطلق حتى استصحاب عدم حکم کلى را مواجه با اشکال دانسته است.
در مقابل دسته‏اى هستند که از مرحوم فاضل نراقى این اشکال را گرفته‏اند و از کسانى که بر این اشکال پاى فشرده و شبهات را دفع کرده، مرحوم آقاى خوئى است. این گروه معتقدند مقتضى استصحاب در احکام کلى، تمام است; اما معارض دارد; مثلا آب متغیرى که بر اثر سرماى هوا تغیرش از بین رفت از یک طرف مى‏گوییم این آب قبل از زوال تغیر، یقینا نجس بوده و در نتیجه استصحاب مى‏گوید الان هم نجس است. این استصحاب، «استصحاب بقاى مجعول‏» نام مى‏گیرد. از طرف دیگر مى‏گوییم زمانى شارع براى آبى که خود به خود تغیرش از بین رفته ( زال تغیره بنفسه) جعل نجاست نکرده بود «لابعنوانه ولابعنوان عام یشمله‏» بعدا شک مى‏کنیم، آیا شارع براى چنین آبى جعل نجاست کرده ولو به عنوان عامى که شامل او نیز مى‏شود یا نه؟ در این مورد، استصحاب عدم جعل نجاست مى‏کنیم، در نتیجه، آن استصحاب بقاى مجعول با این استصحاب عدم جعل زاید، با هم تعارض و تساقط مى‏کنند.
استاد در این‏جا نظرشان این است که استصحاب عدم جعل زاید، بر استصحاب بقاى مجعول حاکم است; چون بقاى مجعول از آثار جعل زاید است و با استصحاب عدم جعل زاید، نوبت‏به استصحاب بقاى مجعول نمى‏رسد.
و) تساقط خبرین متعارضین
یکى دیگر از نکاتى که استاد در بحث اصول متعرض آن شده و مرحوم آقاى خوئى قدس‏سره هم آن را تقریبا پذیرفته‏اند (6) مطلبى است که در خبرهاى متعارض مطرح مى‏شود. در این‏گونه موارد، مشهور گفته‏اند که بنابر مسلک سببیت، احکام تزاحم جارى مى‏شود; اما استاد فرموده‏اند: وقتى که مدلول التزام هر کدام از این دو خبر، مضمون دیگرى را نفى مى‏کند; مانند اماره‏اى که مى‏گوید نماز جمعه واجب تعیینى است، با اماره‏اى که مى‏گوید نماز ظهر در روز جمعه واجب تعیینى است تعارض مى‏کنند. مدلول التزامى اولى عدم وجوب دومى است و این همانند آن است که خبرى بگوید فلان چیز واجب است ولى خبر دیگر بگوید واجب نیست، طبعا بین آن دو مناقضه است. بنابراین مقتضى قاعده حتى بنابر مسلک سببیت تساقط خبرین متعارضین است.
آراى جدید فقهى
الف) سقط جنین
بحثى در فقه مطرح است که اگر زنى حامل بود و ما بر جان هر دو نگران بودیم و نجات یکى سبب نابودى دیگرى مى‏شد، آیا جنین را باید اسقاط کرد تا مادر زنده بماند یا جنین باقى باشد و خطر متوجه مادر شود؟ آرایى در این مبحث ارائه شده است که از این میان به نظر صاحب عروه و هم‏نظران ایشان اشاره و آن‏گاه راى اختصاصى استاد بیان مى‏شود.
صاحب عروه در این زمینه چنین فرموده است: «ولو خیف مع حیاتهما على کل منهما انتظر حتى یقضى; (7) چنانچه هر دو زنده باشند و از زنده ماندن آن‏ها نگران باشیم، باید منتظر قضا و قدر الهى بنشینیم و کارى نمى‏توان کرد». امام (قدس سره) و بزرگان دیگر نوعا بر این عبارت عروه تعلیقه نزده‏اند و نظر ایشان را قبول کرده‏اند.
اما راى استاد در این مساله از این قرار است: اگر در جنین، ولوج روح شده و این ولوج ،خطر جانى براى مادر ایجاد کرده است مادر مى‏تواند از باب دفاع، جنین را اسقاط کرده و دیگران هم مى‏توانند به او کمک کنند. علت این که این مورد نیز از عمومات باب دفاع به شمار مى‏رود این است که التفات و اختیار در دفاع شرط نیست; مثلا اگر کسى در حالت‏خواب که التفات و ا ختیار ندارد خواست روى شخصى بیفتد و او را تلف کند، آن شخص مى‏تواند در مقابل این تهاجم هم به سیره عقلائیه و هم عمومات از خود دفاع کند. بنابراین، جنین را هم مى‏توان مصداقى از مهاجمى قرار داد که سلامت مادر را به خطر انداخته و مادر مى‏تواند از خود دفاع کند و چون از باب دفاع است دیه هم ندارد.
اگر قبل از ولوج روح باشد، عده‏اى از فقها از جمله استاد فرموده‏اند در صورتى که بقاى جنین براى مادر حرج یا خوف ضرر است، مى‏تواند جنین را سقط کند ولکن باید دیه او را بپردازد.
ب) روزه مسافر
بسیارى از موارد پیش مى‏آید که مثلا شخص نمى‏داند وظیفه‏اش در سفر روزه گرفتن ست‏یا افطار، استاد در صدق عنوان «من عمله السفر» بر افرادى نظیر دانشجو و طلبه شبهه دارند. بنابراین گفته‏اند: چون عرفا معلوم نیست تحصیل، شغلى باشد که مشمول عموم «من عمله السفر» گردد، افرادى همانند دانشجو و طلبه بنابر احتیاط بین قصر و تمام جمع کنند.
اما درباره روزه این گونه افراد به عموم صحیحه‏عیص که مى‏فرماید: «من صام فی السفر بجهالة لم‏یقضه‏» (8) تمسک کرده و فرموده‏اند: چون صوم این شخص در سفر یا طبق وظیفه یا از روى جهل به حکم واقعى بوده روزه‏اش صحیح است و قضا ندارد. بنابراین احتیاط واجب این است که روزه بگیرد و قضا هم ندارد (روزه گرفتن احتیاط واجب، ولى قضا نداشتن فتواست). البته بر مبناى کسانى که مثل حضرت امام(قدس سره) این صحیحه را بر مورد جهل به اصل وجوب افطار صوم بر مسافر حمل مى‏کنند، این فرمایش ایشان مورد ندارد.
ج) روایات نصب قاضى
استاد در بحث قضا این مطلب را مطرح مى کردند که روایات نصب قاضى، مانند مقبوله عمربن حنظله (9) و معتبره ابى‏خدیجه، ناظر به فرضى است که حکومت، اسلامى نیست و مساله تحاکم به طاغوت مطرح است.
د) شرط ارتکازى
از جمله مواردى که جناب استاد به آن توجه داشته است و از نظریه‏هاى ایشان به شمار مى‏رود، التفاتى است که به مصادیق شرط ارتکازى در معاملات و شبه معاملات دارند. ایشان براساس همین شرط ارتکازى برخى احکام فقهى را بیان کرده‏اند که از این قرار است:
1. کار زن در خانه شوهر: استاد در این زمینه مى‏فرمایند: با توجه به شرط ارتکازى که در ضمن عقد نکاح هست، در جوامعى مثل جامعه کنونى ما، کارکردن به مقدار متعارف شرط ارتکازى عقد نکاح بوده و به این جهت لازم است.
2. امتناع زن یا شوهر از اولاد داشتن: با این که زن مى‏تواند بدون اجازه شوهر از بعضى راه‏هاى جلوگیرى مثل قرص خوردن استفاده کند، ولى اگر زنى بعد از عقد نکاح گفت: به هیچ وجه آمادگى و علاقه‏اى به فرزنددار شدن ندارم، خلاف شرط ارتکازى است و با توجه به این شرط مى‏توان او را به بچه‏دار شدن ملزم دانست. شبیه این، در مورد شوهر هم هست.
ه) استفاده از متعلق خمس
یکى از نظریه‏هاى خیلى کارگشاى استاد، این است که اگر شخصى بداند دیگرى خمس اموالش را نمى‏دهد; مثلا خانه یا غذایى که در اختیار او گذاشته است متعلق خمس است، یا این‏که فرزند مى‏داند پدر خمس اموال خود را نمى‏دهد، در این‏گونه موارد مى‏تواند از این اموال استفاده کند هر چند مى‏داند متعلق خمس است. بنابراین استفاده از مالى که صاحبش خمس آن را نپرداخته، بر مؤمن جایز است.
و) شبهه در حد منا و امثال آن
چه بسا در مسائل حج این شبهه پیش مى‏آید که حدمنا، میقات، مشعر، عرفات، جحفه و امثال آن چقدر است؟ برخى فقها بر این باورند که این شبهه مصداقى است. ولى جناب استاد معتقد است‏شبهه مفهومى است نه مصداقى و شک در مفهوم و موضوع‏له لفظ منا و امثال آن است; یعنى نمى‏دانیم موضوع‏له منا، مثلا این مکان موسع است‏یا این مکان مضیق. بنابراین شبهه مفهومى است نه مصداقى.
در صورتى که شبهه مفهومى باشد، دو نظریه وجود دارد:
1. نظریه مرحوم آقاى صدر: ایشان در مناسک حج‏خود در بحث ذبح در منا فرموده‏اند: درباره ذبح در منا مقتضاى اطلاق («فما استیسر من الهدى‏») این است که هدى (قربانى) را در هر کجا سر ببرید کافى است، اما مقید منفصل مى‏گوید: «لاذبح الا بمنا»، این مقید منفصل داراى شبهه مفهومى است و در شبهه مفهومى مقید یا مخصص منفصل، به مطلق و یا عام رجوع مى‏کنیم و نتیجه این مى‏شود که در این قسمت مشکوک که نمى‏دانیم جزء مناست‏یا نه مى‏توانیم قربانى را سر ببریم، یا بیتوته کنیم و امثال آن.
2. نظریه استاد: ایشان وجود مطلق یا عام را در این‏جا نپذیرفته و معتقدند در این‏گونه موارد باید به اصل عملى برائت رجوع شود; به این معنا که مثلا شک مى‏کنیم آیا ذبح در مکان مضیق بر ما واجب است‏یا مى‏توانیم در مکان موسع نیز ذبح کنیم؟ در این صورت اصل برائت اقتضا مى‏کند که ما در مکان موسع هم بتوانیم ذبح کنیم. همین‏طور درباره بیتوته در منا، وقوف در عرفات و مشعر و احرام از مواقیت، مى‏توان اصل عملى برائت را جارى کرد.
ز) ذبح در بیرون منا
آن‏گونه که گذشت‏به نظر استاد، ذبح در جایى که در مفهوم و موضوع منا شبهه است، درست است. همچنین ایشان مى‏گویند: چنانچه حاجى مى‏داند در روز عید قربان بر اثر عجر یا عسر و حرج نمى‏تواند در منا یا محلى که شبهه مفهومیه مناست، ذبح کند، اگر بداند فعلا عاجز است و احتمال دهد این عجز یا عسر و حرج تا آخر بماند، استصحاب استقبالى مى‏کند که این عذر تا آخر باقى خواهد ماند. بنابراین مى‏تواند در بیرون منا نیز ذبح کند; البته باید در حرم باشد و بنابر احتیاط، رعایت اقربیت‏به منا هم بشود و دیگر بعد از ذبح تحقیق نکند و به همان اکتفا کند.
ح) تعیین سهم مضاربه بدون درصد
اغلب بر این عقیده‏اند که در باب مضاربه بایست‏سهم مضاربه را به درصد تعیین کرد، اما حضرت استاد همراه برخى فقهاى بزرگ با این نظریه مخالفند و منشا اختلاف در این است که آیا معناى «الربح بینهما» که در روایات مضاربه آمده، اشاعه است که در نتیجه، درصدى از سود، مال عامل و در صد دیگر آن، مال صاحب سرمایه باشد یا مطلق است، که در نتیجه بتوان ربح را به‏گونه‏اى تعیین کرد که بعضى از آن براى عامل و بعضى دیگر براى مالک باشد; مثلا بگوییم هر ماه این مبلغ معین براى عامل و مابقى براى مالک؟ جناب استاد معناى مطلق «الربح بینهما» را پذیرفته و بر این اساس تعیین سهم سود مضاربه را بدون درصد تایید کرده است.
ه) شک در فلس‏دار بودن ماهى
یکى از مسائلى که در فقه مطرح شده و استاد نیز نظر خاصى درباره آن دارند، شک در فلس‏دار بودن ماهى‏هایى است که دربازار یا مهمانى‏ها به چشم مى‏خورد. بعضى از فقها، مثل حضرت امام(قدس‏سره) در تحریرالوسیله مى‏فرمایند: شک در پولک‏دار بودن ماهى، مجراى قاعده حل است.
اما کسانى که به استصحاب عدم ازلى قائل هستند، مثل مرحوم خوئى (قدس سره) و جناب استاد، با این مشکل روبه‏رو شده‏اند که استصحاب عدم ازلى مى‏گوید این ماهى فلس ندارد و وقتى که فلس نداشت، خوردنش حرام است. با وجود این استاد درباره ماهى‏هایى که دربازار یا مهمانى‏هاى مسلمانان وجود دارد، فرموده‏اند استفاده از آن‏ها مانعى ندارد. مرحوم آقاى خوئى (قدس سره) نیز اگرچه گفته است: «اذا شک فی وجود الفلس فی السمک بنی على عدمه‏» (10) ; اما درباره روغن ماهى گفته است: چنانچه از ید مسلم گرفته شود استفاده از آن مانعى ندارد اگر چه ندانیم از ماهى فلس‏دار است که طبعا روغن ماهى خصوصیت ندارد. (11)
دلیل حضرت استاد در جواز استفاده از این‏گونه ماهى‏ها، روایتى است که نوفلى از سکونى نقل کرده است: «در زمان حضرت على(ع) سفره‏اى دیده شد که درونش گوشت داشت. امام(ع) فرمود: مى‏توان گوشت را خورد. راوى پرسید: نمى‏دانیم سفره مسلمان ست‏یا زردشتى؟ امام(ع) فرمود: تا ندانستى سفره مجوسى است، در سعه هستى.» (12)
این روایت‏به نظر استاد، مطلق است و شامل گوشت ماهیى که نمى‏دانیم فلس دارد یا نه، نیز مى‏شود. بر این اساس استفاده از این ماهى‏ها بى‏مانع است. ایشان در رجال هم نظریاتى دارند از جمله این‏که مى‏فرمایند: معروفیت روات و عدم بدگویى از آنان در کتب اصحاب، اماره وثاقت آنان است. البته در مورد راوى شیعى کافى است که حسن ظاهر او را از این طریق کشف کنیم آن وقت‏حسن ظاهر، اماره شرعى بر عدالت و تحرز او از کذب است و با این مبنا روایات زیادى را تصحیح مى کنند.
آنچه گذشت‏بخشى از مبانى استاد (دام‏ظله‏العالى) در دو بخش اصول و فقه بود. بدیهى است توضیح و تفصیل بیشتر و نقد و بررسى آن‏ها نیازمند فرصت‏بیشترى است که در حال حاضر مجال آن نیست.
پى‏نوشت‏ها:
1. تنقیح، ج‏1، ص‏81، چاپ جدید.
2. وسائل الشیعه، کتاب القضاء، باب 11 از ابواب صفات قاضى، ح‏15و24و35.
3. نهایة الافکار، ج‏3، ص‏314.
4. وسائل الشیعه، کتاب الصلاة، باب 60 از ابواب المواقیت، ح‏1.
5. محاضرات، ح‏2، ص‏144.
6. مصباح الاصول، ج‏3، ص‏370.
7. العروة الوثقى، ج‏1، فى احکام الدفن، ص‏439، مساله‏15.
8. وسائل الشیعه، کتاب الصوم، باب 2 از ابواب من یصح منه الصوم، ح‏5.
9. همان، کتاب القضاء، باب 1 از ابواب صفات قاضى، ص‏4و5.
10. منهاج‏الصالحین، ج‏2، مساله 1678.
11. همان، مساله 1673.
12. وسائل الشیعه، کتاب الصید والذبائح، باب 38 از ابواب الذبائح، ح‏2.

تبلیغات