آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

نور مهتاب،بر پنجرهها و ایوانها و کنگرههای کاخ سر به فلک کشیده بغداد میتابد و با زیباییاش دیدگان را میفریبد. در این کاخ،هارون الرشید(148-193ه. ق) فرزند مهدی،پنجمین و بزرگترین خلیفه عباسی مدت 23 سال است که بر پهناورترین سرزمین مسلمانان، فرمانروایی میکند و دهها زن و مرد خدمتگزار و نیز مأموران و کارگزاران بسیاری،به حلّ و فصل امور و احیاناً خوشگذرانی،ریخت و پاش با سفره های رنگین و نقشه و توطئه برای سلطه بر بندگان رنج دیده و ستم کشیده سرگرم بودند.
امام موسی بن جعفر(ع)که از کینه و رفتار خائنانه و ظالمانه آن کاخ نشینان،به ویژه سردمدارشان(هارون الرشید) نسبت به آل علی(ع)با خبر بود و خود نیز بعدها قربانی امیال شوم او گردید،همکاری و خدمت در دستگاه آنان را تحریم کرد(وسائل الشیعه،جلد12،صفحه132) اما پذیرش منصب وزارت را برای علی فرزند یقطین،لازم دانست. (وسائل الشیعه،جلد12،صفحه140،حیاةالامام موسی بن جعفر(ع)باقر شریف (تفرشی)،جلد2،صفحه 286)
علی بن یقطین، سال 142 هجری در کوفه متولد شد و در آن شهر نشو و نما کرد،یک بار در روزگار کودکی با برادرش «عبید»و مادر و پدرش که به خاطر طرفداری از بنی عباس فراری و مخفی بودند،در مدینه به حضورامام صادق(ع) رسید وآن حضرت در حق آنان دعای خیر کرد. (منتهی الامال،جلد2،صفحه274)علی در کوفه به خاطر فروش داروهای گیاهی و مواد خوراکی از قبیل دارچین،فلفل و…،شغل پردرآمدی داشت و در عین حال درحکومت بنیعباس صاحب منصب بود،به سبب این دارایی زیاد و اعتبار اجتماعی، میتوانست پناهگاه و مددرسان بزرگی برای شیعیان اهلبیت(ع)باشد و آزارها و اذیتهای حکومت بنی عباس را از آنان دفع نماید و نیازهای مادّی آنان را تأمین کند.
افزون بر اینها،علی بن یقطین از نظر علمی مقامی بلند داشت و کتابهایی نوشته بود. (جامع الرواة، جلد1، صفحه609،حیاة الامام موسی بن جعفر(ع)،جلد2،صفحه 291) این مطلب و صحابی امام صادق(ع)و امام موسی بن جعفر (ع) بودن، او رامورد وثوق آن امامان (ع)و اهل ایمان قرار داده بود،به طوری که افراد از او معارف و احکام دین را فرا میگرفتند، علی بن یقطین از لحاظ مال و ثروت و اعتبار اجتماعی وضع شایستهای داشت و نیازی به پذیرش وزارت هارونالرشید نداشت،بلکه طبق شواهد،این هارون الرشید بود که به خاطر وزنه اجتماعی و کسب اعتبار از وجهه علی بن یقطین،به وی پست وزارت را پیشنهاد داد و بر این کار اصرار کرد،وقتی او از امام موسی بن جعفر(ع)در مورد مشروعیت عمل خود سؤال کرد،امام به طور مشروط فرمود: اگر چاره ای جز قبول نداری ،باید از اموال شیعیان مواظبت نمایی(از دست درازی نااهلان بر آن جلوگیری کنی و آن را به دست اهلش برسانی. )علی هم این شرط را پذیرفت،اموال شیعیان غنی را آشکارا دریافت کرد وپنهانی به امام(ع)رساند تایشان آنها را میان نیازمندان تقسیم و از این طریق،بنیه مالی و نیازهای اقتصادی شیعیان اهلبیت(ع) را تأمین کنند.
مقام معنوی و خدمت رسانی و کارگشاییاش برای شیعیان خاندان پیامبر(ص)به جایی رسیده بود که امام موسی بن جعفر(ع)،برایش دعا میکرد و سلام میرسانید و وقتی او خواست از منصب وزارت کنارهگیری کند،امام او را از این کار باز داشت و فرمود: این کار را نکن؛زیرا ما بسیار دوستت داریم ووجود تو مآیه عزت برادرانت میباشد،امید است خداوند به وسیله تو کمبودی را جبران و شعله دشمنیهای مخالفان بر ضد اولیای الهی را خاموش نماید. ای علی. کفاره منصبت در دربار حکومت ناصالح،نیکی با برادران شیعهات میباشد…. (بهجة الآمال جلد5، صفحه555، حیاةالامام موسی بن جعفر(ع، جلد2،صفحه 285)امام موسی بن جعفر(ع)درباره این مرد بزرگ فرموده است: من ضمانت کردهام که آتش دوزخ هرگزبه بدن علیبنیقطین نرسد. (بحارالانوار،جلد48، صفحه136، جلد72، صفحه311، جلد69 و صفحه350)
اما برای علی بن یقطین با آن همه درجات ایمانی و علمی و موقعیت بزرگ اجتماعی و توفیق خدمت رسانی به دین و شیعیان،غفلت و لغزشی دردناک،بس تکاندهنده و آموزنده رخ داد.
«ابراهیم ساربان» اهل کوفه است،برای او مشکلی پیش آمد که راه بازگشایی آن را به دست وزیر میدید. او که به یاد خاطرات خوش،ایمانِ پرآوازه،مقام علمی و روح خدمتگزاری علی بن یقطین در کوفه افتاده بود،بر مرکب خویش سوار شد، راه طولانی کوفه تا بغداد را با امیدواری پیش گرفت و پس از پیمودن فرسنگها راه و تحمل خستگی و رنج روزها به بغداد رسید تا مشکلش را به دست همشهری گذشته و وزیر کنونی دربار هارون الرشید حل کند،اما موقعیت دربار پر جلوه قدرت مداری،چنان علی بن یقطین را در غفلت فروبرده بود که وی ابراهیم ساربان را به حضور نپذیرفت و به این ترتیب،مانع تراشی وزیر،سبب آزردگی خاطر و رنجیدگی یک ساربان مؤمن ژندهپوش و حل نشدن مشکل و باقی ماندن حاجت او شد.
ابراهیم،با دلی غمگین و چشمانی اشکبار،مایوسانه به کوفه باز گشت و این خبر نگرانکننده در مدینه به گوش امام موسی بن جعفر(ع)رسید و امام را سخت ناراحت کرد. مدتی گذشت تا اینکه ماه حج فرا رسید و علی بن یقین در میان همراهان و مأموران محافظ،قبل از انجام حج،برای زیارت رسول خدا(ص)و دیدار با امام موسی بن جعفر(ع)وارد مدینه شد،اما وقتی خواست به حضور امام برسد،آن حضرت از پذیرفتن وی خودداری کرد. این عدم پذیرش ملاقات،برای وزیر هارون الرشید بسیار سنگین بود وبه همین جهت،وقتی روز بعد امام(ع)را در کوچه دید،لب به گلآیه گشود و علت آن رفتار امام را جویا شد.
امام(ع) فرمود: علت این است،که به ابراهیم ساربان برادر مؤمن خود اجازه ملاقات ندادهای و او را آزرده خاطر ساختهای. این را هم باید بدانی که به خاطر این گناه بزرگ،خداوند حج و سعی تو را هم نخواهد پذیرفت تا دلی را که شکستهای به دست آوری و حقی را که تضییع نمودهای،جبران نمایی.
وزیر گفت: ای مولای من. این کار چگونه ممکن است؟ابراهیم در کوفه به سر میبرد،اما من اکنون در مدینه ام؟ امام(ع)به وی دستور داد تا دور از چشم همراهان و غلامان،شبانه به قبرستان بقیع رود و بر شتری سوار گردد. او هم چنین کرد و با دعای آن حضرت و عنایت خداوند،به طوری معجزهگونه شبانه خود را در کوفه مقابل خانه ابراهیم ساربان دید.
وقتی نیمه شب،کوبه در خانه ابراهیم ساربان به صدا درآمد و علی خود را معرفی نمود،ابراهیم با تعجب از خود پرسید: این وقت شب چه حادثهای رخ داده که وزیر به در خانه من آمده است؟آنگاه در را بازکرد. علی بن یقطین وارد شد و در برابر سؤال ابراهیم،از این وقت و این گونه آمدن،ماجرا را برایش بازگفت و از وی حلالیت طلبید.
ابراهیم پاسخ داد: «خدا تورا مورد بخشش خود قرار دهد. من هم از حق خود صرف نظر کردم».
اما علی بن یقطین،برای اینکه نفس مغرور و سرکشش را تأدیب نماید تا هم موجب آمرزش او گردد و هم دیگر اسیر باد نخوت قدرت نگردد،صورت روی زمین گذاشت تا ابراهیم؛آن ساربان ژندهپوش،پایش را روی صورت او گذارد.
ابراهیم،در مرحله نخست زیر بار نمیرفت،اما با اصرار وزیر پا روی صورت او نهاد و در آن حال،علی بن یقطین، متواضعانه و ملتمسانه چنین نالید: خدایا،شاهد باش که من غرور خود را شکستم،حق کشی را جبران نمودم و بدین ترتیب از مستی قدرت رهایی یافتم. وی،پس از این ماجرا،به مدینه باز گشت تا با جلب رضایت امام موسی بن جعفر(ع)راهی مکه و حج گردد. (بحارالانوار،جلد48، صفحه85)
علی بن یقطین،در 57 سالگی(سال 182 هجری و زمان گرفتاری امام موسی بن جعفر در زندان هارون)از دنیا رفت و «مدینةالسلام» آرامگاه او شد. (حیاة الامام موسی بن جعفر(ع) جلد2،صفحه291)

تبلیغات