آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

بحث‏خودى و غیرخودى، از نظر مفهوم و محتوا، داراى سابقه طولانى است; در تاریخ اسلام، از بعثت نبى‏گرامى اسلام صلى الله علیه و آله شروع مى‏شود و در عصر امامان علیهم السلام به اوج خود مى‏رسد . خودى بودن، یک فرهنگ است; در این فرهنگ، به کسى خودى گفته مى‏شود که لااقل التزام عملى به مبانى خودى بودن داشته باشد . بر اساس جامعه ما، خودى کسى است که عملا به قوانین اسلام اصیل، ولایت رهبرى، مبارزه با دشمنان پاى‏بند بوده و در راستاى اهداف کشور و مردم گام بردارد . در آیات و روایات فراوانى چنین مرزبندى میان یاران راستین انبیا و اولیاى الهى و آنان که به کتمان حقیقت اصرار مى‏ورزیدند، صورت گرفته است . آنان که پیمانها را زیرپا مى‏گذارند و در راستاى اهداف خویش از تعالى و رشد مبانى دینى - چه در میان جامعه اسلامى و چه در خارج از آن - جلوگیرى مى‏کنند، غیرخودى به شمار مى‏روند . خودى بودن تنها در سایه پیروى عملى از ولایت معنا پیدا مى‏کند تا آنجا که دوستى و دشمنى قلبى هم، رنگ خدایى مى‏گیرد و ریشه خودى شدن به شمار مى‏رود . پیروى از اسلام ناب، تسلیم بودن در برابر حق و حقیقت، صبر و استقامت از عمده صفات خودیهاست; و نفاق، مخالفت‏با اصل نظام اسلامى و دنیاپرستى از ویژگیهاى بارز غیرخودیها مى‏باشد . براساس روایات و آیات الهى، عوامل پایدارى و استوارى خودیها، وحدت، تداوم فرایند نظارت، مهربانى با یکدیگر و شناخت دوست و دشمن مى‏باشد که با رعایت آنها از نفوذ دشمنان و سوء استفاده آنان جلوگیرى مى‏شود .

متن

مقدمه
حقیقت‏خودى و غیرخودى همزاد جامعه انسانى است; زیرا انسان همواره داراى اعتقادهایى است که با برخى از عقاید اصولى دیگران در تضاد کامل قرار مى‏گیرد . تقسیم بندى افراد به خودى و غیرخودى در مسائل مهم حیات اعتقادى، اجتماعى و سیاسى امرى ضرورى و غیرقابل انکارخواهدبود .
بدیهى است هر کشورى که بخواهد بر پایه استقلال و استکبار ستیزى، حرکت کند، دشمنانى از درون و برون خواهد داشت که نسبت‏به آن ملت، غیرخودى به حساب مى‏آیند . چنین سخنى به روشنى در جریان انقلاب عدالت‏خواه ایران اسلامى نمایان و مشهود است; نمى‏توان چشم بر هم نهاد و چنین تصور کرد که تقسیمى به عنوان خودى و غیرخودى وجود ندارد و هیچ گروه و حزبى در زمره غیرخودیها قرار نمى‏گیرد .
«اگر بخواهیم ملت را حساب کنیم، نه; آحاد ملت همه خودى‏اند، اما جریانات سیاسى، بله; جریانات خودى داریم، جریان غیرخودى هم داریم .» (2)
روشن است عموم مردم، درصدد ارتقا و پیشرفت‏خویش و کشور خویشند و اگر سخن از خودى و غیرخودى به میان مى‏آید، منظور کسانى هستند که یا به صراحت و آشکار در مقابل اهداف ملت و اسلام ایستاده‏اند و یا دستخوش فریب دشمنان شده و غیرمستقیم در زمره غیرخودیها درآمده‏اند .
«منظور از این تعبیر، عموم مردم نیستند; بلکه مخاطب آن، فعالان و تاثیرگذاران در عرصه سیاسى کشور هستند .» (3)
اکنون جا دارد در راستاى تبیین قابل اطمینانى از این مرزبندى مقام معظم رهبرى، که ریشه در تاریخ دارد، به پژوهش ثمربخش‏ترى در این زمینه بپردازیم . از این رو، پژوهش حاضر درصدد است‏با تبیین تعریف، تاریخچه، اصول و بنیاد خودیها و غیرخودیها و عوامل سازنده چنین مرزبندى و ریشه‏هاى آن، به این سرانجام نایل آید که شناخت دشمنان از دوستان و خودیها از غیرخودیها، دوستداران انقلاب را در راه محافظت از این دستاورد بزرگ یارى دهد .
تعریف خودى و غیرخودى
بى‏شک نمى‏توان گفت هر کس انسان است پس خودى مى‏باشد; زیرا چنین تعریفى در عمل با هیچ یک از مکاتب سیاسى و مذهبى حتى لیبرالیسم هماهنگى ندارد; چه این که براساس چنین تعریفى موسى و فرعون، پیامبر صلى الله علیه و آله و ابولهب، على علیه السلام و معاویه، امام حسین علیه السلام و یزید و هر قاتل و مقتولى خودى خواهند بود . همچنین نمى‏توان به سوى تعریف ملى‏گرایانه روى آورد که هر ایرانى و شهروند ایرانى خودى به حساب مى‏آید; زیرا چه بسا شهروندى در راستاى منافع کشور، اهداف و اعتقادات عموم ملت‏حرکت نکند، بلکه همانند منافقین درصدد از بین بردن مهره‏هاى اصلى فکرى و سیاسى برآید و خویش را در جریانهاى سیاسى غیرخودى قرار دهد . این نکته پذیرفته است که هر شهروند ایرانى در قانون اساسى، از حقوق خویش برخوردار مى‏باشد، اما تساوى حقوق شهروندى لازمه خودى بودن نیست; چه این که ارزش انسانها در دیدگاه اسلام، به انجام اعمال ارزشى و داشتن تفکر دینى بى‏پیرایه است .
افزون بر این، اطلاق تعریف خودى بر کسى که قانون را پذیرفته است‏یا هر کس که مسلمان باشد نیز درست نخواهد بود; چه این که هر کس در هر کشورى زندگى مى‏کند باید قانون آن کشور را به رسمیت‏بشناسد، ولى چنین پذیرشى، او را خودى و همراز مسلمانان قرار نمى‏دهد و آنان که تنها اسم مسلمان را بر خویش نهاده‏اند نیز نمى‏توانند به صرف چنین ادعایى در زمره خودیها جاى گیرند . تاریخ اسلام نشانگر این واقعیت است که بیشترین ضربه را به اسلام کسانى وارد کرده‏اند که خود را مسلمان مى‏نامیدند، اما از حقیقت و ناب بودن اسلام خویش بى‏خبر بودند حتى همه آنان که دست‏به قتل امامان معصوم علیهم السلام زدند و یا منافقینى که در مقابل انقلاب ایستادند جملگى «لا اله الا الله‏» را بر زبان جارى مى‏کردند، اما بزرگترین ضربه را بر پیکر دین و انقلاب وارد ساختند .
بنابراین، اگر بخواهیم تعریفى جامع براساس واقعیتهاى اجتماع خویش ارائه کنیم باید بگوییم: خودى کسى است که به اندیشه‏هاى رهبرى و مبارزه با دشمنان انقلاب التزام عملى داشته باشد و در راستاى اهداف انقلاب و ملت‏حرکت نماید .
در نتیجه بر اساس آنچه گذشت‏خودى بودن ملتها یک اصطلاح اجتماعى - سیاسى است . خودى بودن، یک فرهنگ است و خودى را کسى معرفى مى‏کند که التزام عملى به مبانى خودى بودن داشته باشد، پس حقیقت‏خودى بودن بر پذیرش عملى استوار است .
خودى و غیرخودى در قرآن و سنت
در قرآن کریم و احادیث پیشوایان معصوم علیهم السلام، واژه‏هایى به کار رفته است که معناى خودى و غیرخودى از آنها استفاده مى‏شود; کلماتى همچون «معه‏» و «معى‏» خودى بودن و اصطلاحاتى چون «دونکم‏» ، غیرخودى و با ما نبودن را مى‏رساند که ما در این زمینه به برخى از آیات و روایات نگاهى گذرا خواهیم داشت . خداوند متعال در سخن وحى، امت‏حضرت هود را به دو دسته تقسیم مى‏کند و مى‏فرماید:
ما هود و کسانى را که با او بودند، به واسطه رحمت‏خویش نجات دادیم و آنان را که آیات ما را انکار کردند و ایمان نداشتند به هلاکت رسانیدیم . (4)
و باز در آیه دیگرى چنین تقسیم‏بندى اى درباره قوم هود بیان شده است و درباره قوم موسى مى‏فرماید:
«و انجینا موسى و من معه اجمعین ثم اغرقنا الآخرین‏» (5)
یعنى: موسى و همه همراهانش را نجات دادیم، سپس دیگران را غرق کردیم .
این معنا درباره قوم نوح نیز بیان شده است که خداوند مى‏فرماید:
«فانجیناه و من معه فی الفلک المشحون ثم اغرقنا بعد الباقین‏» (6)
یعنى: سپس او (نوح) و کسانى را که با او بودند، در کشتى که پر (از انسان و حیوانات) بود، نجات دادیم و باقى را در آب غرق کردیم .
این معنا را به گونه‏اى گویاتر درباره قوم ابراهیم علیه السلام مى‏یابیم، آنجا که مى‏فرماید:
ابراهیم و آنان که با او بودند الگویى خوب براى شمایند، آنها به قوم خود گفتند ما از شما و از آنچه غیر از خدا مى‏پرستید بیزاریم; به شما کفر ورزیدیم و بین ما و شما عداوت و دشمنى براى همیشه آشکار است ... (7)
همانگونه که مشاهده مى‏کنید در همه این آیات، در یک تقسیم‏بندى از برخى مردمان به عنوان خودى و یاوران راستین پیامبران پیشین یاد مى‏شود و از آنان که از ایمان به خدا و رسولانش سرباز زدند و در صدد براندازى اقتدار مسلمانان بر مى‏آیند، به عنوان غیرخودى یاد مى‏شود و دورى و دشمنى با آنان را فضیلت‏به شمار مى‏آورد .
این گزاره که درباره امت پیامبر خاتم حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله با واژه «معه‏» همراه با «رحماء بینهم‏» و «اشداء على الکفار» آمده است و مى‏فرماید:
«محمد رسول الله و الذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم‏» (8)
محمد فرستاده خدا و کسانى که با او هستند با کافران سخت دل و با یکدیگر بسیارمشفق‏ومهربانند .
تقسیم‏بندى خودى و غیرخودى را به گونه‏اى روشن و زیبا، تبلور مى‏بخشد و نتیجه آن را رحمت و مهربانى در میان خودیها و شدت و سخت‏دلى با غیرخودیها معرفى مى‏کند . که بى‏شک این کنار کسانى هستند که قصد مقابله و جنگ با مسلمانان را در سر مى‏پرورانند، نه اهل کتاب که قانون کشور اسلامى را پذیرفته‏اند و با التزام عملى در سایه قانون سرزمین اسلام به زندگى خویش ادامه مى‏دهند .
خودى و غیرخودى در سنت
با ژرف‏نگرى در سخن پیشوایان معصوم علیهم السلام، سیره و روش آنها، به روشنى تقسیم‏بندى انسانها به خودى و غیرخودى را مى‏یابیم . در عصر حضور رسول خدا صلى الله علیه و آله مرزبندى خودى و غیرخودى همانند زمان پیامبران دیگر به جدیترین شکل مطرح بود . خودیها همان پیامبر و یارانش بودند و غیرخودیها سران مشرکین، پیروان و دوستان آنها به حساب مى‏آمدند; چنین تقابلى در سخنان پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در مقابل ابوسفیان، تجلى ویژه‏اى مى‏یابد; ابوسفیان گفت: «لنا عزى و لاعزى لکم .» یعنى: ما بت عزى داریم و شما ندارید; پیامبر صلى الله علیه و آله در جواب وى فرمود: «الله مولانا و لامولى لکم .» (9) یعنى: خداوند مولاى ماست و مولایى براى شما نیست .
افزون بر این، حتى پس از مکه و اسلام ظاهرى کسانى چون ابوسفیان، غیرخودیها در جامعه اسلامى وجود داشته‏اند و آنان که بعدها نفاقشان ظاهر گشت و ظاهرى بودن و مصلحت‏اندیشى بودن اسلامشان برملا شد، همه از گروه‏هاى غیرخودى بودند که ضربه‏هایى به جامعه اسلامى وارد ساختند . اگر سیرى همراه با تامل در سخن پیشوایان معصوم نماییم به روشنى مى‏بینیم که چنین مرزبندى با واژه‏هایى مثل «دوستان خدا» و در مقابل «دشمنان خدا» و یا کلماتى مثل «معکم‏» و «لامعکم‏» و ... صورت پذیرفته است . به علت‏بروز اختلافات در جامعه اسلامى بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله و آغاز فتنه‏هاى نهفته در سینه منافقین، سخنان على علیه السلام را در نهج البلاغه و غیر آن، حاوى چنین مرزبندى و ارائه راه شناخت‏خودى از غیرخودى مى‏یابیم; افرادى که اسلام را دستاویز اهداف پلید خویش گردانیدند، اما خلق و خوى جاهلیت و تعصبهاى فرقه‏اى را از منظر خود دور نمى‏ساختند و در برابر هتک حرمتهاى الهى و از بین رفتن ارزشهاى الهى خشمناک نمى‏شدند و سکوت اختیار مى‏کردند - در حالى که در برابر کوچکترین تهدید و ضربه به منافع حزبى و گروهى خود، فریاد مى‏زدند - مورد خطاب حضرت على علیه السلام قرار مى‏گیرند:
شما پیمانهاى الهى را شکسته مى‏بینید، ولى خشمناک نمى‏گردید، در حالى که در مقابل پیمان‏شکنى نسبت‏به پدران خود سکوت نمى‏کنید، احکام خدا بر شما وارد مى‏شد (از شما مى‏پرسیدند) و از شما صادر مى‏گشت (شما پاسخ مى‏گفتید) و به شما رجوع و بازگشت مى‏نمود (در مرافعه قضاوت مى‏کردید)، پس مقام و منزلت‏خود را به ستمگران (معاویه و پیروانش) واگذارده و زمام کارهایتان را به دست ایشان سپردید و در احکام الهى به آنها تسلیم شده و از آنان پیروى کردید، در حالى که ایشان (در تکالیف شرعیه) به شبهات و آراى باطل عمل مى‏کنند و در پى شهوات و خواهشهاى نفسانى مى‏روند . (10)
همچنین امام على علیه السلام در خطبه 86 به تفصیل به نشانه‏هاى دوستان خدا (خودیها) و در مقابل به مشخصات دشمنان خدا (غیرخودیها) مى‏پردازد و در خطبه 87، صفات آنها را بیان مى‏فرماید و درخطبه 105، خودیهایى را که رعایت مرز با غیرخودیها را نمى‏کنند، مورد خطاب قرار مى‏دهد و در خطبه 107، یاوران خود را که به صفتهاى (غیرخودیها) آلوده شده‏اند ملامت و سرزنش مى‏کند و چنین صفتى را دردى بى‏درمان مى‏داند . آن هنگام که ابوذر غفارى را بدرقه مى‏کند او را به دلیل تلاش براى‏نمایاندن مرز خود با غیرخودیها ستایش مى‏کند و او را به رحمت و یارى خداوند امیدوار مى‏سازد . در سایر خطبه‏ها، نامه‏ها و حکمتهاى نهج البلاغه بر این مرزبندى اشاره شده است; از نمونه‏هاى بارز، این سخن حضرت است:
دوست پیامبر خدا، حضرت محمد صلى الله علیه و آله کسى است که اطاعت پروردگار کند; هرچند که با آن حضرت نسبت فامیلى نداشته باشد و دشمن آن حضرت، کسى است که معصیت‏خداوند را انجام دهد; اگرچه نسبت فامیلى نزدیکى با آن حضرت داشته باشد . (11)
در حکمتى دیگر، تراز شناخت مرز میان خودى و غیرخودى را به تصویر مى‏کشد که جبهه‏گیرى افراد، معیار و ملاک خودى بودن یا نبودن نیست، بلکه میزان شناخت‏خدایى بودن یا شیطانى بودن انسانها را، ترازوى حق و حقیقت مى‏داند و آنگاه که نفاق و دو رویى آنان در مرحله عمل ظهور مى‏یابد، حقیقت‏باطنى آنها نمایان مى‏شود تا بى‏تردید در زمره غیرخودیها قرار گیرند . وقتى که حارث در جنگ جمل دچار تردید مى‏شود و تشکیک خود را به عرض امام علیه السلام مى‏رساند، آن حضرت مبناى خودى بودن را برایش بیان مى‏کند:
اى حارث کوتاه بینانه نظر کردى نه در سطح عالى و ژرف، از این رو سرگردان شدى; تو حق را نشناختى، تا آن را که در محور حق مى‏چرخد بشناسى، و باطل را نیز نشناختى تا آن کسى را که در پى آن مى‏رود بشناسى . (12)
اوج خودى بودن در سایه ولایت
نکته دیگرى که در فرمایشات امامان معصوم علیهم السلام به چشم مى‏خورد این است که مرز اصلى خودى و غیرخودى، ولایت مدارى حقیقى افراد است . از این رو، آنان که هیچ گاه از ولایت جدا نشدند خودى هستند و در مقابل، همه حکومتهاى زمان ائمه علیهم السلام و یاوران ستمگر آنان که هیچ گاه از ستم خویش دست‏برنداشته و به سوى حقیقت و راه درست قدم ننهادند، غیرخودیها را تشکیل مى‏دهند; به گونه‏اى که امروز فقیهان حدیث‏شناس بسیارى از روایات امامان علیهم السلام را تقیه‏اى مى‏دانند، چون آنها ناگزیر به تقیه و پنهان اعتقاد واقعى در مقابل غیرخودیها بودند .
در عصر حضور، خودیها کسانى بودند که امامت، ولایت، عصمت و حقانیت ائمه علیهم السلام را از صمیم قلب باور داشتند و اطاعت عملى و قلبى از ایشان را واجب مى‏دانستند و تنها مسیر حرکت زندگى را، مسیر ترسیم شده از سوى خاندان عصمت مى‏دانستند و از دشمنان (غیرخودیها) بیزارى مى‏جستند .
امامان علیهم السلام به پیروان خود مى‏آموزند، کسانى که از ائمه علیهم السلام جلوتر بیافتند و نیز کسانى که از آنها عقبتر بمانند غیرخودى و گمراه هستند و تنها آنان که همراه و همگام با رهبران الهى خویش حرکت کنند رستگارند . (13) آنان که با دوستان عصمت دوستند و با دشمنان این خاندان دشمن و در جنگند، خودى هستند; (14) با ایشان بودن در همه مراحل زندگى و دورى کردن از غیر ایشان (غیرخودیها) ارزش به حساب آمده است (15) و مرزبندى کامل میان دوستان حقیقى و دشمنان واقعى صورت پذیرفته است; بلکه کمى فراتر از این، در سخن عصمت‏یافته‏گان از سوى خدا، اسلام حقیقى نزد کسانى است که با ایشان حرکت نمایند و ولایت آنان را پذیرفته باشند . امام سجاد علیه السلام مى‏فرمایند:
«من رغب عنا لیس منا و من لم یکن معنا فلیس من الاسلام فى شى‏ء .» (16)
یعنى: کسى که از ما روى گرداند، از ما نیست; و آن که با ما نباشد بهره‏اى از اسلام ندارد .
واژه «لیس منا» معنایى جز این ندارد که چنین افرادى غیرخودى بوده و در حقیقت، اسلام واقعى در جان و روح ایشان نفوذ نکرده است .
آنچه تاکنون از آیات الهى و روایات یادآور شدیم، نشانگر این سخن است که راه رسیدن به اهداف عالى دینى جز به حرکت در مسیر خودیها میسر نمى‏شود، و به روشنى بیان مى‏کنند که چنین مرزبندى در همه زمانها وجود داشته و خواهد داشت . البته این برداشت‏بدین معنا نیست که افرادى از اهل سنت و اهل کتاب که قانون کشور اسلامى را پذیرفته‏اند و در راستاى اهداف کشور حرکت مى‏کنند، غیرخودى هستند . بلکه این افراد جزو عموم مردمى هستند که اصول قانون اساسى را قبول دارند و عملا به آن پاى‏بند هستند .
رابطه حب و بغض با خودى و غیرخودى
وقتى با گامهاى اندیشه به عمق منابع دینى، قدم بگذاریم، دو اصل مهم «تولى و تبرا» و به عبارت دیگر «حب و بغض‏» را به عنوان ریشه و زیربناى فکرى و اندیشه شیعه خواهیم یافت . این دو ویژگى سبب شکل‏گیرى صحیح ایمان در جان و روح مؤمن مى‏گردند و فقدان آنها سبب مى‏شود وجود انسان از دین و ایمان تهى شود; در حقیقت پایه‏ریزى مرزبندى خودى و غیرخودى نیز در این دو صفت نهفته است; با مراجعه به قرآن و روایات این سخن را به روشنى هرچه تمامتر مى‏یابیم; خداوند متعال در قرآن کریم خطاب به اهل ایمان مى‏فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا بطانة من دونکم لا یالونکم خبالا ودوا ما عنتم ...» (17)
یعنى: اى کسانى که ایمان آورده‏اید از غیرخودى، کسى را به عنوان دوست انتخاب نکنید که آنان از هیچ گونه شر و فسادى درباره شما کوتاهى نمى‏کنند; آنها دوست دارند شما همواره در رنج و زحمت‏باشید ...
در این اندیشه تنها کسانى غیر خودى به حساب آمده‏اند که در صدد گمراه کردن و کارشکنى در نظام اعتقادى و قوانین مسلمانان بر مى‏آیند .
و در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید:
هرگز کسانى که ایمان به خدا و روز قیامت آورده‏اند را نمى‏یابى که با آنانى که دشمنى با خدا و رسول مى‏کنند، دوستى برقرار نمایند; اگرچه این دشمنان پدران یا فرزندان و خویشاوندان آنان باشند . (18)
در این آیات و دیگر آیات (19) ، خداوند متعال امت اسلام را به رعایت مرزبندى میان خودیها و غیرخودیها فرا مى‏خواند و این وصف را ویژه مؤمنان حقیقى معرفى مى‏کند و تا آنجا پیش مى‏رود که امکان وجود غیرخودى در عشیره و فامیل را مطرح مى‏کند و دورى از همه غیرخودیها را اگر چه نزدیکترین افراد به انسان باشند، لازم و ضرورى مى‏شمرد . آنان که جز بدى و رنج‏براى مسلمانان نمى‏خواهند، آنان که در عقیده و اعتقاد با ایمان و اهل ایمان در تضادند و آنان که در مقابل جامعه اسلامى دست‏به توطئه و خیانت مى‏زنند، به فرمان قرآن نباید مورد علاقه و توجه مؤمنان قرار گیرند و دورى از آنان و افکارشان بر همگان لازم است .
در احادیث معصومین علیهم السلام نیز تاکید فراوانى بر اهمیت و جایگاه «دوستى در راه خدا» و «دشمنى در راه خدا» شده است، تا آنجا که پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله آن را محکمترین دستگیره ایمان معرفى مى‏کند و زیربنایى بودن آن را نسبت‏به دیگر فرامین دین گوشزد مى‏نماید (20) و آن را با فضیلت‏ترین، بهترین اعمال و واجب مى‏داند . (21)
خودى و غیرخودى از منظر عقل و فطرت
عقل انسان او را به دفع ضرر احتمالى دعوت مى‏کند، از سوى دیگر هر عقل سالمى حق را از باطل، صالح را از ناصالح و سره را از ناسره جدا مى‏بیند و مرزبندى میان کسانى که داراى عقیده‏اى راسخ و استوارند و کسانى که درصدد تضعیف اعتقادات آنان بر مى‏آیند، مى‏پردازد و شناخت دشمنان و غیرخودیها را ضرورى مى‏بیند و پیامد غفلت از آنان را جبران‏ناپذیر مى‏یابد .
به طور طبیعى فطرت بین انسان و کسى که با او اختلاف عمده عقیدتى و عملى دارد، مرز ایجاد مى‏کند و او را نامحرم و بیگانه معرفى مى‏نماید، بى‏شک اختلافهاى کوچک از دیدگاه عقل و فطرت نادیده گرفته مى‏شود; اما اختلاف در اصول و مبانى زیربنایى فکرى و عقیدتى سبب مى‏شود عقل و فطرت نسبت‏به چنین کسى احساس بیگانگى و ناامنى نماید .
براساس آنچه تاکنون بیان شد، آیات و روایات فراوانى در تبیین خودى و غیرخودى و ویژگیهاى آنان - با توجه به جامعه اسلامى - پرداخته‏اند و آن را در سایه «حب و بغض‏» ، پیروى از ولایت و مبانى اصیل جامعه، مرزبندى کرده‏اند و کسانى را غیرخودى مى‏نامند که در عمل با اهداف اصیل جامعه اسلامى در جنگ هستند . بنابراین، وجود افراد خودى و غیرخودى در جامعه امرى اجتناب‏ناپذیر است و شناخت غیرخودیها براى مصلحت جامعه ضرورى است .
ویژگیهاى خودیها
الف) پیروى از قانون اسلام
پایبندى به قانون اسلام ناب یکى از ویژگیهاى بارز خودیهاست; به گونه‏اى که در فرهنگ اسلامى بدون آن، خودى مفهومى ندارد . بنابراین، اسلام تحریف شده و یا تفسیر شده توسط غیر متخصص علوم دینى نمى‏تواند این اصل مهم را تامین کند; در نتیجه اگر در پذیرش قانون اسلام به صورت مجموعى تاملى وجود داشته باشد و برخى از دستورات آن به دلیل تنافى با خواسته‏هاى نفسانى و شهوانى کنار گذاشته شود، چنین قانونى برنامه سعادت کامل انسانى را در بر نخواهد داشت و چنین کسانى به ساحل سعادت نمى‏رسند .
قرآن کریم در سوره فصلت پس از بیان نشانه‏هاى پروردگار، سخن از تهدید کسانى به میان مى‏آورد که نشانه‏هاى توحیدى را تحریف مى‏کنند و به اغفال و گمراه ساختن مردم مى‏پردازند و مى‏فرماید:
کسانى که آیات ما را تحریف مى‏کنند بر ما پوشیده نخواهند بود; آیا کسى که در آتش افکنده مى‏شود بهتر است‏یا کسى که در نهایت امن و امان در قیامت‏به عرصه محشر مى‏آید؟ هرچه مى‏خواهید انجام دهید، او به آنچه انجام مى‏دهید بیناست . (22)
ایجاد وسوسه در دلایل توحید، معاد و دین خدا همان ارائه دادن قرائت جدید از دین است; آنان که از درون گرایش به مکتبهاى مادى و الحادى جهان امروز دارند، برآنند تا دین را نیز براساس خواسته و عقاید از پیش تعیین شده خویش و گروه خود تفسیر و تبیین نمایند .
امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: «انما الدین واحد .» (23) یعنى: به راستى که دین یکى است .
دین و صراط مستقیم یکى است و تنها اسلام بى‏پیرایه از تحریفها مى‏تواند در دنیاى سراسر آلودگى امروز اعلام موجودیت‏حقیقى داشته باشد . کسانى که به قرائت اهل بیت رسول الله صلى الله علیه و آله ایمان دارند و به آن جامه عمل مى‏پوشند، خودیهایى هستند که به حقیقت‏یکى بودن دین الهى دست‏یافته‏اند و براساس سخن امیرالمؤمنین علیه السلام که فرمود: «لا راى فى الدین .» (24) رایى در دین نخواهد بود; از تفسیر به راى دین پرهیز مى‏نمایند و تنها به یک تفسیر از دین خدا گوش فرا مى‏دهند و آن تفسیر اولیاى دین از برنامه زندگى انسان و رابطه آن با خدا و همه زمینه‏هاى فردى و اجتماعى است .
اسلام با قرائتهاى مختلف که سبب رنگارنگ شدن در دین مى‏باشند به شدت مخالف است و از آن نهى مى‏کند; امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره مى‏فرمایند:
«ایاکم و التلون فى دین الله .» (25) یعنى: از رنگارنگ شدن در دین خدا بپرهیزید .
ترسیم تحریف ناپذیرى اسلام و دین ناب در سخن حضرت امام خمینى‏قدس سره به گونه‏اى است که ما را از توضیح بیشتر بى‏نیاز مى‏سازد:
«اسلام را آن طورى که هست، آن طورى که خداى تبارک و تعالى فرموده است، آن طورى که در روایات و قرآن ما هست، آن طور به مردم ارائه بدهیم و به دنیا ارائه بدهیم . (26) اسلام را آن طورى که در صدر اسلام بوده پیاده کنیم . (27) ما موظفیم که اسلام به همان طورى که آمده است و به دست ما رسیده است، تحویل دهیم به نسل آینده .» (28)
بنابراین اگر چه خودیها، در خودى بودن داراى درجات و اوج و فرودهایى هستند ولى غیرخودى به عنوان یک واژه سیاسى به کسانى گفته مى‏شود که در براندازى اعتقادى و نظامى مسلمانان، قدم بر مى‏دارند . چه این که اقلیت‏هاى مذهبى که اصول قانون اساسى کشور اسلامى را پذیرفته‏اند و مالیات مى‏پردازند خودى نامیده مى‏شوند و حقوق شهروندى آنان در سایه قانون اسلامى محفوظ بوده و خواهد بود .
ب) تسلیم در برابر حق
بى‏شک ایمان انسانها داراى مراتب مختلفى است; به همان میزان که فرد در جهت علم و عمل و تسلیم بودن در مقابل حق کوشاتر باشد، از درجات ایمانى بالاترى برخوردار است . یکى از ویژگیهاى مؤمن (خودى) تسلیم بودن وى در برابر حق مى‏باشد; زیرا بینش او مبتنى بر عدم خطا و اشتباه در سخن خداوند و رسولانش مى‏باشد . از این رو، مطلق نبودن در مقابل این فرامین را که حق مطلق است، چیزى جز گمراهى نمى‏داند .
براساس چنین حقیقتى در سراسر قرآن، آیات فراوانى دیده مى‏شود که به این مساله اشاره مى‏کند و گاه مى‏گوید: پیروان واقعى انبیا کسانى هستند که در برابر حکم خدا و رسولش مى‏گویند شنیدیم و اطاعت کردیم . (29) و گاه تسلیم بودن در برابر خدا و رسول را روح ایمان و اسلام برمى‏شمرد و مى‏فرماید:
«فلا و ربک لا یؤمنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما» (30)
یعنى: سوگند به پروردگارت آنها به حقیقت ایمان نمى‏رسند تا زمانى که تو را در اختلافاتشان حاکم قرار دهند و سپس در دل خود از داورى تو کوچکترین ناراحتى نداشته باشند و کاملا تسلیم شوند .
افزون بر این، در احادیث فراوانى نیز به جایگاه صفت تسلیم براى ایمان و مؤمن تاکید شده است; از امام صادق علیه السلام پرسیدند به کدامین صفت، مؤمن را از غیر مؤمن مى‏توان شناخت؟ آن حضرت فرمودند: به این که تسلیم در برابر خداوند متعال باشد . (31)
وقتى مؤمنان، تنها تسلیم فرمان حق بودند و از کسى جز او هراسى به دل راه ندادند، «فلا تخشوهم و اخشونى (32) » را در درون خویش پیاده کردند، هرگز شکست نخواهند خورد و همیشه پیامد این ویژگى، ایستادگى در مقابل ظلم و غیرحق است .
اما مسلمان نماهایى (غیرخودیهاى در لباس خودى) برخلاف چنین دستورالعملى حرکت مى‏کنند; گاه از شرق مى‏ترسند و گاه از قدرت غرب به هراس مى‏افتند و گاه خویش را در گرداب نفاق داخلى گرفتار مى‏نمایند .
بنابراین، یکى از ویژگیهاى مهم خودیها این است که در مقابل قانون کشور و رهبر حق تسلیم و فرمانبرند و همیشه در پى اجراى حق، عدالت و پیاده شدن حق در گستره جهان و جامعه خویشند .
ج) صبر و استقامت
کاملترین دستور و برنامه زندگى مؤمنان (خودیها)، صبر و استقامت است; قرآن یکى از اوصاف ویژه مؤمنان را چنین معرفى مى‏کند:
«الذین صبروا و على ربهم یتوکلون‏» (33)
یعنى: آنها کسانى هستند که در برابر مشکلات، صبر و استقامت مى‏کنند و بر پروردگارشان توکل مى‏نمایند .
آنگاه که مسلمانان صدر اسلام در تنگنا قرار گرفتند و ترس بر آنان غالب شد، یا در آن هنگام که در جنگ احد شکست‏خوردند و مورد سرزنش ملامتگران قرار گرفتند، که چرا خود را به کشتن مى‏دهید; اگر محمد صلى الله علیه و آله پیامبر بود خداوند یاوران او را گرفتار اسارت و قتل نمى‏کرد، این آیه نازل شد (34) :
آیا گمان کرده‏اید داخل بهشت مى‏شوید، بى‏آن‏که حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟ همانان که گرفتاریها و ناراحتیها به آنها رسید و آنچنان ناراحت‏شدند که پیامبر و افرادى که ایمان آورده بودند گفتند: پس یارى خدا کى خواهد آمد؟ آگاه باشید، یارى خدا نزدیک است . (35)
این آیه سنت همیشگى خداوند را بیان مى‏کند که در همه اقوام پیشین جارى بوده است و به مؤمنان در همه زمانها هشدار مى‏دهد که براى پیروزى، موفقیت و رسیدن به مواهب الهى، باید به استقبال مشکلات بروند و فداکارى کنند . در حقیقت مشکلات آزمونى است که خودیها را پرورش مى‏دهد و صاحبان ایمان راستین را از متظاهران به ایمان، آشکار مى‏سازد . بنابراین، یکى از ویژگیهاى مؤمنان حقیقى و آنان که پاى‏بندى عملى خویش را به قانون اساسى اثبات کرده‏اند، استقامت و صبر ایشان در مقابل مشکلات است .
ویژگیهاى غیرخودیها
شناخت‏خودى و غیرخودى، براى منطبق ساختن خود بر معیارها، اصول، اهداف و حرکتهاى خودى لازم و ضرورى است; از سوى دیگر شناخت‏خودى و غیرخودى براساس ویژگیهایى که سبب به وجود آمدن این فرهنگ مى‏شود و شناخت غیرخودیهایى که به لباس و ظاهر خودى، جلوه مى‏کنند، مى‏تواند سبب مصون بودن جامعه از خطر انحرافى پنهان گردد . از این رو، به برخى از ویژگیها و شاخصهاى مرزبندى خودى و غیرخودى اشاره مى‏کنیم; زیرا غیرخودیهاى آشکار، نیازى به معرفى ندارند; چه این که آنان آشکارا با اهداف اصیل جامعه مبارزه مى‏کنند .
الف) نفاق
واژه «نفاق‏» داراى معناى وسیعى است که هرگونه دوگانگى ظاهر و باطن، گفتار و عمل را شامل مى‏شود و در برخى از احادیث نیز به این معنا مورد استفاده قرار گرفته است; (36) ولى به معناى خاصش، صفت افراد بى‏ایمانى است که به ظاهر در صف مسلمانانند اما در باطن دل در گرو کفر و بیگانه دارند .
یکى از ویژگیهاى غیرخودى، نفاقى است که به معناى ویژه آن، در دل ایشان وجود دارد; حضرت على علیه السلام درباره آن مى‏فرماید:
«اى بندگان خدا، شما را از منافقان برحذر مى‏دارم; زیرا آنها گمراه و گمراه کننده‏اند ... به رنگهاى گوناگونى در مى‏آیند، از ترفندهاى گوناگون استفاده مى‏کنند، از هر وسیله‏اى براى فریفتن و در هم شکستن شما بهره مى‏گیرند ...» (37)
بروز نفاق در یک اجتماع معلول یکى از این دو چیز است: نخست پیروزى و قدرت آیین انقلابى موجود و تسلط آن بر اجتماع و دیگرى ضعف روحیه، فقدان شخصیت و شهامت کافى براى رویارویى با حوادث سخت است (38) . هدف منافق نفوذ در صفوف خودیها و کارشکنى در پیشروى اهداف اصیل یک انقلاب مى‏باشد . آیات قرآن و احادیث، صفات و ویژگیهاى منافق را به گونه‏اى گویا و روشن ترسیم کرده‏اند تا مسلمانان بتوانند با توجه به دوگانگى شخصیت و تضاد برون و درون که سبب گوناگونى در عمل، رفتار و گفتار فردى و اجتماعى آنها دارد، به خوبى آنان را بشناسند و از خطرات و پیامدهاى نفاق در جامعه خویش برحذر باشند .
ب) مخالفت‏با نظام مستقل مردمى - دینى
یکى از ویژگیهاى غیرخودى این است که تحت عناوین مختلف در غالبهاى زیبا، تلاش مى‏کند تا با زیر سؤال بردن اصل و شالوده نظام اسلامى زمینه را براى تغییر نظام به صورت دلخواه خود فراهم نماید .
کسى که حاکمیت نظام اسلامى و جریان دستورات دینى را بر نمى‏تابد و با آن مخالفت مى‏نماید، دشمن و غیرخودى است; مقام معظم رهبرى در این زمینه مى‏فرماید:
«دشمن کیست؟ هر کس که با حاکمیت نظام مستقل مردمى - دینى مخالف است، دشمن است; طمع‏ورزان، غارتگران، سودجویان، زراندوزان، زورگویان، وابستگان، مایلین به فساد و کسانى که از حاکمیت فرهنگى - دینى زیان شخصى مى‏بینند، دشمنند .» (39)
همچنین آنان که از اساس، اعتقادى به ارزشهاى اصیل دینى ندارند، درصدد خرده‏گیرى کلان و کوچک به اسلام، قرآن، پیشوایان و رهبران الهى آن بر مى‏آیند و گاه براى رسیدن به هدف خویش دم از تحول مى‏زنند; مقام معظم رهبرى در این باره فرموده‏اند:
«اگر کسانى بیایند با عدم اعتقاد به اساس ارزشها دم از تحول بزنند، معلوم است که تحول مورد نظر آنها چیست; تحول مورد نظر آنها یعنى، تحول نظام اسلامى به نظام غیراسلامى; تحول مورد نظر آنها یعنى، حذف نام اسلام، حذف حقیقت اسلام و حذف فقه اسلامى .» (40)
مخالفت‏با اصل اسلام و اجراى احکام الهى مرز روشنى براى شناخت غیرخودیها است; حضرت على علیه السلام خطاب به جفاکارانى چون اصحاب جمل، صفین و نهروان، که به ظاهر تمامى آنان ادعاى اسلام مى‏کردند، دلیل برخورد خود با آنان و جدا شدن آنها از صف خودیها و قرار گرفتن در دسته غیرخودیها و غریبه‏ها را این گونه بیان مى‏فرمایند:
«آگاه باشید، شما که پیوندتان را با اسلام قطع کردید [چرا که اساس اسلام ولایت و اجراى احکام الهى است و آنان از این اساس بریده بودند ]. و حدود آن را تعطیل کردید و احکامش را از کار انداختید، بدانید که خداوند تبارک و تعالى جنگ با ستمگران و پیمان شکنان و فساد کنندگان در زمین را به من امر فرموده است .» (41)
بنابراین، غیرخودى کسى است که دلش براى اسلام نمى‏تپد، بلکه به دنبال اهداف خویش مى‏باشد، یا اسلام را قبول ندارد یا برخى از دستورات و پیامهاى آن را مى‏پذیرد و برخى دیگر را که با سلیقه و روش او سازگار نیست رد مى‏کند و خود را پایبند عملى ارزشها نمى‏داند; این نکته در سخن رهبر معظم انقلاب چنین آمده است:
«غیر خودى کیست؟ غیرخودى کسى است که دستوراتش را از بیگانه مى‏گیرد; دلش براى بیگانه مى‏تپد .» (42)
ج) دنیاپرستى
دل بستگى به دنیا و هدف قرار دادن آن، خطر عظیمى است که حقیقت آدمى را تباه مى‏سازد; دین انسان را به نابودى مى‏کشاند و سبب آلودگیهاى فراوان مى‏گردد . به فرموده مولاى سخن حضرت على علیه السلام دنیازدگى، عقل و جان انسان را تیره مى‏سازد، باورهاى وى را تغییر مى‏دهد، او را از دیدن حقیقت، باز مى‏دارد و انسانهاى آزاده را برده و خوار مى‏کند . (43)
ممکن نیست عاشقان دنیا، بر سر دو راهى «وصول به متاع این جهان و تحصیل رضایت‏حق‏» دومى را مقدم بدارند، بلکه آنان به سبب دوستى دنیا و مظاهر آن، در غفلت فرو رفته و از یاد خداوند غافلند:
«فاعرض عن من تولى عن ذکرنا و لم یرد الا الحیاة الدنیا» (44)
یعنى: پس اى پیامبر! از کسانى که از یاد ما غافلند و جز زندگى دنیوى هدفى ندارند، دورى کن .
چه بسیار افرادى که در زمان حضور رسول الله صلى الله علیه و آله از یاوران آن حضرت به حساب مى‏آمدند، اما پس از رحلت آن پیامبر بزرگ صلى الله علیه و آله به خاطر دنیاگرایى و به دست آوردن موقعیتهاى بهتر، به مخالفت‏با على علیه السلام پرداختند (45) ; تا آنجا که کسانى مثل طلحه و زبیر که در زمره خودیها بودند، راه راست ولایت را به دنیاى موقت فروختند و در لشکر غیرخودیها جاى گرفتند .
در بررسى و تحقیق در زمینه قیام عاشورا، نیز این نکته را به وضوح مى‏یابیم که کشتن پسر رسول خدا صلى الله علیه و آله ریشه در دنیاپرستى مردمانى داشت که خویش را مسلمان مى‏نامیدند; آنان وقتى بر سر دو راهى متاع دنیا و آخرت قرار مى‏گیرند از حقیقت دین دست‏بر مى‏دارند و به ظاهر آن بسنده مى‏کنند . امام حسین علیه السلام بارها با خطبه‏ها و سخنانش مردم را از دنیاپرستى برحذر داشت و آنان را از شرکت در قتلش به خاطر «حطام دنیا» پرهیز داد:
«الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون .» (46)
یعنى: مردم بندگان دنیایند، و دین، تنها بر زبانشان جارى است; هنگامى که زندگیشان سرشار است، دین گرایند و برگرد آن مى‏چرخند، ولى هنگامى که در تنگناى بحرانها قرار مى‏گیرند، دینداران واقعى اندک مى‏گردند .
غیرخودى، همیشه به مصالح و مطامع خویش مى‏اندیشد و براى از دست ندادن موقعیت اجتماعى، ریاست، رفاه، آسایش، مال، ثروت و زندگى آسوده، از همراهى با اولیاى دین و رهبران الهى امتناع مى‏ورزد و به نوعى به محافظه کارى روى مى‏آورد و سرانجام راه باطل را برحق ترجیح مى‏دهد .
خوب است‏یک بار دیگر جمله‏اى رسا و گویا از امام على علیه السلام را بخوانیم: کسانى که خود و مطامع گروهى خویش را حجت و دلیل و پیشواى خویش قرار مى‏دهند و به راهى که پیامبر خدا و جانشینان وى گشوده‏اند قدم نمى‏گذارند، پایان کارشان، رو در روى امام و رهبر حق ایستادن است; یعنى، از جرگه حق (خودى) خارج و در گروه باطل (غیرخودى) درخواهند آمد . (47)
عوامل پایدارى خودیها
بى‏تردید اهل ایمان داراى فرهنگ و مواضعى هستند که اگر تضعیف شود، آنان را در کام دشمن فرو خواهد برد; اگر بخواهند در تاریخ بمانند و با تهاجمهاى مختلف دشمن نابود نشوند باید از هر جهت در صدد تقویت مواضع فکرى، عقیدتى، اخلاقى، سیاسى، اقتصادى و اجتماعى خود برآیند . در اینجا به پاره‏اى از عوامل مؤثر در پایدارى خودیها اشاره مى‏کنیم .
1 - وحدت و انسجام
وحدت خودیها براى باقى ماندن در عرصه جهان امروز امرى اجتناب‏ناپذیر است; آنان هیچ راهى جز حرکت از معبر وحدت ندارند، که اگر چنین نباشند و بر انسجام خود تکیه ننمایند، روزى شکست‏خواهند خورد و تکرار فاجعه اندلس را با همه وجود خواهند چشید . قرآن کریم از اهل ایمان مى‏خواهد که یک محور اصیل و مهم; یعنى «خداوند» را مورد توجه قرار دهند و از تفرقه و جدایى بپرهیزند:
«و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا» (48)
یعنى: به ریسمان خدا چنگ بزنید و متفرق نشوید .
این آیه آنگاه نازل شد که قبیله اوس و خزرج در شرف جنگ و خونریزى قرار گرفته بودند; پیامبر صلى الله علیه و آله به سوى آنان رفت و با موعظه‏هاى خود آتش جنگ را خاموش ساخت و آنان را از توطئه‏اى که توسط یهود طراحى شده بود با خبر کرد . (49)
همانگونه که رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام‏قدس سره فرموده‏اند تفرقه و اختلاف پیامد صفاتى همانند ضعف ایمان، (50) دوستى دنیا، (51) خودخواهى (52) و جاه‏طلبى مى‏باشد و روشن‏ترین تصویر از اختلاف و تفرقه مؤمنین، در سخنان امیر سخن حضرت على علیه السلام چنین آمده است:
پس به پایان کار آنان هم بنگرید . آن هنگام که پراکندگى و تفرقه در بین آنها افتاد و الفت آنها درهم ریخت و اختلاف کلمه پیدا کردند و دلها از یکدیگر جدا شد و به گروه‏ها و دستجات تقسیم شدند و به جنگ با یکدیگر پرداختند، خداوند هم لباس کرامت و عزت را از تن آنها بیرون آورد و فراوانى نعمت را از آنان گرفت و قصه‏هاى آنان را عبرتى براى عبرت گیرندگان قرار داد . (53)
افزون بر این، عبرت آموزى از تاریخ، ما را به این نکته رهنمون مى‏کند که هرگاه اختلاف و شکاف میان خودیها رخ داده است، پیامد آن شکستى غیرقابل جبران بوده است . نمونه بارز آن، شکست مشروطه است که به خوبى مى‏توان دست‏بیگانگان و غیرخودیها را در اختلاف عالمان نظاره کرد، به گونه‏اى که انزوا و انزجار مردم از شیخ فضل الله به عنوان حامى استبداد و مخالف مشروطه مشاهده شد .
با توجه به این فرجام، روشن است که یکى از مهمترین عوامل پایدارى و استحکام در تداوم فرهنگ خودى، وحدت و انسجام میان افرادى است که خویش را به آرمانهاى خودى متعهد مى‏دانند .
2 - تداوم فرایند نظارت
در آموزه‏هاى دینى، نظارت و کنترل اجتماعى به صورت جدى و اساسى مطرح شده است; آیات فراوانى در زمینه «امر به معروف و نهى از منکر» از سوى خداوند براى بشریت نازل شده است . (54) تذکر و یادآورى خودیها نسبت‏به یکدیگر، آنان را از خطا و فلت‏باز مى‏دارد و نسبت‏به خطراتى که سبب سست‏شدن آرمانهاى الهى خویش مى‏شود، هوشمند مى‏سازد . بر این اساس، یکى از عوامل بازدارنده و تاثیرگذار در رفتار و فرهنگ خودیها و قوام آن، مساله کنترل و نظارت اجتماعى بر جامعه خودى است; زیرا با تضعیف کنترل اجتماعى و گسترش بى‏تفاوتى، ناهنجاریهاى گوناگون، جامعه را فرا مى‏گیرد و انحراف درونى، جامعه را در انحطاط فرهنگى غوطه‏ور مى‏سازد و امروز کنترل اجتماعى مفهومى مهم در جامعه‏شناسى یافته است چنان‏که دورکیم مى‏گوید:
«هرگاه نفوذ نظارت کننده جامعه به گرایشهاى فردى، کارایى خود را از دست‏بدهد و افراد جامعه به حال خود واگذار شوند جامعه به ناهنجارى دچار خواهد شد .» (55)
در کوتاه سخن، پیاده شدن صحیح امر به معروف و نهى از منکر، سبب بازداشتن انسان از فحشا، فساد و مسائل ضداخلاقى مى‏شود و اگر افراد کجرو و منحرف، بر فرهنگ جامعه تسلط پیدا مى‏کنند، نتیجه سستى و بى‏توجهى صالحان نسبت‏به وظیفه اجتماعى خود; یعنى نظارت و کنترل اجتماعى است (56) . بنابراین، اجراى صحیح این فرایند عاملى مؤثر و مهم در تداوم فرهنگ درست‏خودى و پایدارى آن مى‏باشد .
3 - مهربانى با یکدیگر
استحکام گروهى سبب مى‏شود افراد آن دسته، پابرجا و راسختر به دنبال اهداف خویش حرکت نمایند; از این رو مهربانى، دلها را به یکدیگر نزدیک مى‏کند; نرمى و عطوفت‏خودیها را یکپارچه و متحد مى‏سازد و امکان نفوذ و سوء استفاده جبهه غیرخودى از خودى را از میان مى‏برد . بنابراین، پرهیز از درشتگویى، برخوردهاى شدید و گاهى خارج از ضوابط اخلاقى، یک ضرورت در حوزه خودیها به حساب مى‏آید .
در اندیشه شریعت اسلامى، مهربانى یک ارزش بزرگ اخلاقى است و شخص مهربان، محبوب خدا مى‏باشد; چه این که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند:
«ان الله عزوجل رحیم یحب کل رحیم .» (57)
یعنى: خداوند عزوجل مهربان است و هر فرد مهربان را دوست دارد .
و در حدیث دیگرى مى‏فرماید: خداوند بندگان مهربانش را مورد رحمت قرار مى‏دهد . (58)
ارتباطهاى دوستانه، برادرانه و همراه با صمیمیت از اصول اجتماعى بین خودیهاست که پیشوایان معصوم نیز به آن توصیه کرده‏اند; امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:
«تواصلوا و تباروا و تراحموا و کونوا اخوة ابرارا کما امرکم الله عزوجل .» (59)
یعنى: با یکدیگر ارتباط داشته باشید و با هم نیکى و مهربانى کنید و برادران خوبى براى همدیگر باشید، همانگونه که خداى عزوجل شما را (به آن) امر کرده است .
اثربخشى مهربانى در میان مؤمنان تا آنجاست که رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله بهترین مؤمنان را کسى معرفى مى‏کند که خود را مورد الفت مؤمنان قرار دهد و کسى را که با دیگران الفت نمى‏گیرد فردى مى‏دانند که الفت نمى‏گیرد و الفت نمى‏پذیرد . (60)
گویاتر از آنچه گذشت، آیه‏اى از قرآن است که رابطه میان مؤمنان و برخورد آنان را با کافران بیان مى‏کند:
«محمد رسول الله و الذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم‏» (61)
یعنى: محمد فرستاده خداست و کسانى که با او هستند بر کافران سخت‏دل و با یکدیگر مهربانند .
در این آیه سخت‏گیرى و سخت دلى در برابر کافران و مهربانى با مؤمنین را در برخورد با آنان، از اخلاق و رفتارهاى همراهان پیامبر صلى الله علیه و آله بر مى‏شمارد و اگر دشمن ستیزى با دشمن را مقدم مى‏دارد، به این دلیل است که دشمن ستیزى اگر کم رنگ شود موجودیت مؤمنان در خطر خواهد افتاد . بنابراین، روشن است که همدلى و مهربانى خودیها سبب پایدارى و استحکام آنان مى‏گردد .
4 - شناخت دوست و دشمن
شناخت دوست و دشمن از عوامل حیاتى پایدارى خودیها در صحنه‏هاى مختلف است; چرا که اگر دشمن را نشناسند در دام نقشه‏هاى شوم او مى‏افتند و اگر دوست را نشناسند او را یارى نمى‏کنند و از او یارى نمى‏گیرند، که پیامد آن فرو ریزى انسجام خودیها است . بنابراین، شناخت دوست و دشمن مهمترین گام در حرکتهاى سیاسى، فرهنگى و اجتماعى است و هر کس در میدان تنازع بقاى جهان از آن غفلت کند، محکوم به فناست . امام صادق علیه السلام این نکته مهم را در غالب نشانه‏هاى خودى تبیین فرموده‏اند:
«ثلاث من علامات المؤمن: علمه بالله و من یحب و من یبغض .» (62)
یعنى: سه چیز از نشانه‏هاى مؤمن است: شناخت‏خدا و دوستان و دشمنان خدا .
اگر خودیها اندیشه‏هاى دشمن را نشناسند و از اهدافش بى‏خبر باشند، از شیوه‏هاى خصمانه و روشهاى منافقانه آنان غفلت کنند، درگذر زمان گرفتار هجوم فرهنگى و نظامى قرار مى‏گیرند و زیان غیرقابل جبرانى را خواهند دید . بنابراین، تحقیق و شناسایى دشمن امرى لازم و حیاتى است که پیامد آن هوشیارى و حرکتهاى به موقع، مبارزه‏ها و مقابله‏هاى خردمندانه است; مقام معظم رهبرى در این زمینه مى‏فرماید:
«مراقب باشید، دشمن را خوب بشناسید، مبادا از شناسایى دشمن غفلت کنید، غریبه‏هایى که خود را در لباس خودى در همه جا داخل مى‏کنند، اینها را بشناسید، دستهاى پنهان را ببینید .» (63)
بنابراین، همانگونه که تاریخ گواه است‏شناخت دوست و دشمن یکى از مهمترین عوامل پایدارى گروه خودى و تشکلهاى همانند است; این سخن در تاریخ بیست و پنج‏ساله انقلاب، تبلورى شگرف دارد و اگر حضرت امام خمینى‏قدس سره با اقتدار، انقلاب را به پیش هدایت کرد، موفقیت ایشان در گرو دشمن شناسى و مقابله با ترفندهاى مختلف دشمنان بود .
نتیجه گیرى
باتوجه به آنچه در منابع اصیل اسلامى (آیات و روایات) آمده است، مرزبندى دوست و دشمن در همیشه تاریخ وجود داشته و خواهد داشت . از این رو، با مراجعه به بیان اولیاى الهى باید با شناخت کامل از فرهنگ خودى و غیرخودى، از پیامد نفوذ آرام دشمنان، آگاهى یافت و جامعه خویش را به خطرات ناشى از آن، توجه داد .
اگرچه کامل‏ترین مصداق خودى کسى است که در اعتقاد و عمل به اصول و مبانى اصیل اسلام پاى‏بند باشد، ولى نمى‏توان آزادى عقیده را محدود کرد، بلکه هر انسانى در کشور اسلامى در انتخاب عقیده و مرام خویش آزاد است . از این رو برگرفته از تاریخ حکومت‏هاى اسلامى بویژه، حکومت رسول خدا، همه کسانى که قوانین کشور اسلامى را بپذیرند اگر چه مسلمان نباشند، در صورتى که از نفاق و کارشکنى و تلاش براى دور کردن اهل ایمان از راه راست، اجتناب نمایند و در راستاى مصالح عموم مردم قدم بردارند «خودى‏» به شمار مى‏آیند .
نفاق، مخالفت‏با نظام مستقل مردمى به صورت آشکار و پنهان و همدستى با دشمنان از بارزترین ویژگیهاى غیرخودى‏ها مى‏باشد، و آنان که داراى این اوصاف باشند - خواه به ظاهر مسلمان یا غیر مسلمان - از زمره خودى‏ها بیرون خواهند بود .
پى‏نوشت:
1) کارشناس ارشد فلسفه، محقق و نویسنده .
2) مقام معظم رهبرى، خطبه‏هاى نمازجمعه، 18/10/1382 .
3) مقام معظم رهبرى، در دیدار با تشکلهاى دانشجویى، 17/9/1379 .
4) اعراف/72 .
5) شعرا/66 - 65 .
6) شعرا/120 - 119 .
7) ممتحنه/4 .
8) فتح/29 .
9) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403 ق . ، ج 20، ص 23 .
10) نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 105 .
11) همان، حکمت 92 .
12) همان، حکمت 254 .
13) شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره: «المتاخر عنکم زاهق و المتقدم لکم مارق و اللازم لکم لاحق .»
14) زیارت عاشورا: «انى سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم .»
15) زیارت جامعه کبیره: «فمعکم معکم لامع غیرکم .»
16) محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 23، ص 313 .
17) آل عمران/118 .
18) مجادله/22 .
19) ممتحنه/4; انعام/70; مائده/51 .
20) محمد بن یعقوب الکلینى، اصول کافى، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ج 2، ص 127، حدیث 16 .
21) محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 69، ص 252 .
22) فصلت/40 .
23) محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 1، ص 228 .
24) همان، ج 2، ص 315 .
25) نهج البلاغه، خطبه 176 .
26) امام خمینى‏قدس سره، صحیفه نور، ج 18، ص 243 .
27) همان، ج 7، ص 95 .
28) همان، ج 15، ص 150 .
29) نور/51 .
30) نسا/65 .
31) محمد محمدى رى‏شهرى، میزان الحکمة، مکتب الاعلام الاسلامى، 1403 ق . ، ج 4، ص 545 .
32) بقره/150 .
33) عنکبوت/59 .
34) ابوعلى فضل بن الحسن الطبرسى، مجمع البیان، دارالفکر، بیروت، 1414 ق . ، ج 2، ص 70 .
35) بقره/214 .
36) شیخ عباس قمى، سفینة البحار، انتشارات سنایى، تهران، ج 2، ص 206 .
37) نهج‏البلاغه، خطبه 194 .
38) ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهلم، 1380، ج 1، ص 99 .
39) مقام معظم رهبرى، دیدار با مردم قم در تهران، 19/10/1379 .
40) مقام معظم رهبرى، خطبه‏هاى نمازجمعه، 23/2/1379 .
41) نهج البلاغه، خطبه 234 .
42) مقام معظم رهبرى، خطبه‏هاى نماز جمعه، 8/5/1378 .
43) محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 73، حدیث 39 .
44) نجم/29 .
45) ر . ک .: نهج البلاغه، خطبه 3 .
46) محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 44، ص 383 .
47) مضمون خطبه 87 نهج البلاغه .
48) آل عمران/103 .
49) ر . ک .: جلال الدین سیوطى، تفسیر درالمنثور، تقدیم عبدالرزاق المهدى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1412 ق . ، ج 2، ص 272 .
50) امام خمینى رحمه الله، پیشین، ج 20، ص 103 .
51) همان، ص 70 .
52) همان، ج 18، ص 46 .
53) نهج البلاغه، خطبه 192 .
54) آل عمران/104، 110 و 114; اعراف/157; توبه/67، 71 و 112; حج/41; لقمان/17 و ...
55) کورز لوئیس، زندگى و اندیشه بزرگان جامعه‏شناسى، ترجمه محسن ثلاثى، انتشارات علمى، چاپ ششم، 1376، ص 192 .
56) ر . ک .: محمد محمدى رى‏شهرى، میزان الحکمة، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1362، ج 6، ص 262; حسن غفارى‏فر، نظارت و کنترل اجتماعى، کتاب زنان، ش 17، ص 81 .
57) الحر العاملى، وسائل الشیعه، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1412 ق، ج 8، ص 553 .
58) المتقى بن حسام الدین الهندى، کنز العمال، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1419 ق . ، ج 3، ص 162، حدیث 5967 .
59) الحر العاملى، پیشین، ص 552 .
60) محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 67، ص 298 .
61) فتح/29 .
62) محمد بن یعقوب الکلینى، پیشین، ص 126، حدیث 9 .
63) روزنامه کیهان، 22/5/1378، ص 14 .

 

تبلیغات