چکیده

دوره صفویه معمولاً به دوره «اختلاف مذهبى» بین ایران و عثمانى معروف است، ولى تاریخ، برگ‏هایى از اتحاد، حسن تفاهم، دوستى و صمیمیت دو کشور مسلمان را با همدیگر نشان مى‏دهد. بعد از انعقاد معاهده زهاب (1049ق/1639م) بین شاه صفى و سلطان مراد چهارم، عثمانى‏ها از مخالفت با ایران دست کشیدند. به این ترتیب، عامل «مذهب» که یکى از عوامل اختلاف بین دو کشور بود، تا اندازه‏اى تأثیرگذارى خود را از دست داد. در دوره افشاریه، نادرشاه چندین سال با عثمانى جنگید، ولى سرانجام دریافت که باید بین مسلمانان، صلح و آشتى برقرار شود. وى براى تحقق الفت بین شیعه و سنى، «انجمن دینى نجف» را در سال 1156ق تشکیل داد که علماى بزرگ و معروف شیعه و سنى کربلا، نجف، حلّه، بغداد و کاظمین در کنار عالمانى از ایران، بخارا و افغانستان، در آن مجلسِ بزرگ مشورتى شرکت مى‏کردند.

متن

دورنمایى از روابط ایران و عثمانى

    در آغاز کار دولت صفوى، تنش‏هایى بین شاه اسماعیل اول و سلطان سلیم عثمانى به وجود آمد، ولى به تدریج، مناسبات دو کشور ملایم گردید و سرانجام به دوستى و صمیمیت و حسن تفاهم منجر شد.

--------------------------------------------------------------------------------

    بعد از صلح شاه تهماسب با سلطان سلیمان قانونى (معروف به صلح آماسیه در سال 962ق/1555م)، روابط ایران و عثمانى رو به بهبود گذاشت و لحن نامه‏هاى شاه تهماسب به سلطان سلیمان عثمانى نرم‏تر شد، علاوه‏بر این، هیئت‏هایى که شاه تهماسب در سال‏هاى بعد به استانبول فرستاد، هدایاى گران‏بهایى به مناسبت جلوس سلطان سلیمان، تقدیم باب عالى کردند. این دوستى تا مرگ سلطان سلیمان در سال 975ق/1568م و جانشینى فرزندش سلطان سلیم دوم هم‏چنان برقرار ماند.

    شاه تهماسب، خواندگار(1) روم(2) را «سلطان غازى» و «مجاهد فى سبیل اللّه‏» به حساب مى‏آورد و جنگیدن با وى را خلاف شرع و فروختن دین به دنیا مى‏دانست. وى در تذکره خود مى‏نویسد:

خواندگار به غزا به جانب فرنگ رفته، ما که به الکاى او رویم، کار ما پیش نخواهد رفت و اگر چنان‏چه او برادر و فرزند مرا کشته باشد، چون به غزاى کفّار رفته به الکاى او نمى‏رویم و دین را به دنیا نمى‏فروشیم.(3)

    شاه عباس نیز وقتى از لشکرکشى سلطان مراد سوم به اروپا و جنگ با عیسویان با خبر شد، اظهار خرسندى نمود و در نامه‏اى دوستانه و محبت‏آمیز، خطاب به وى چنین نوشت:

... امید که عن قریب نوید فتح و ظفر به گوش هوش منتظران زاویه دعاگویى رسد و جمیع این دیار، از صغار و کبار بدین مژده مسرّت‏افزاى روح فزاى، مسرور و خوشحال گردند، چون لشکر اسلام به غزاى کفار فجار مأمور شده‏اند و فیمابین روابط محبت و یگانگى به نوعى استوار گشته که در میانه جدایى واقع نیست ... و اگر فرمان جهان مطاع

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . «خواندگار» لقب سلاطین عثمانى بود.

2 . منظور از «روم» دولت عثمانى است.

3 . شاه تهماسب، تذکره شاه تهماسب، ص 21.

--------------------------------------------------------------------------------
بوده باشد، امرا و لشکر قزلباش را که در سرحد ممالک محروسه واقفند، روانه نماییم که به رقابت عسکر نصرت مأثر، خاقان سکندر شأن سلیمان مکان، به غزا کفار مجوسه منحوسه و دفع مشرکین بى‏دین قیام نمایند تا ما نیز از یمن مرحمت و اشفاق پادشاه عالمیان پناه از ثواب غزا بهره‏مند گردیم... .(1)

    این امر نشان مى‏دهد که شاه عباس، مخالفان عثمانى خود را کافر نمى‏پنداشت و غزاى با فرنگیان را به مثابه جهاد با کفار، یک ارزش مى‏دانست.

    عثمانى‏ها، به خصوص بعد از انعقاد معاهده زهاب بین شاه صفى و سلطان مراد چهارم (1049ق/1639م)(2) از مخالفت با ایران دست برداشتتند و به این ترتیب، عامل «مذهب» که یکى از عوامل اختلاف بین دو کشور بود، تا اندازه‏اى تأثیرگذارى خود را از دست داد.

    شاه عباس دوم نیز روابط دوستانه‏اى با دولت عثمانى داشت. او که از ناحیه مرزهاى غربى کشور آسوده بود، در سال 1058ق قندهار را تصرف کرد. در همین سفر، سفیر سلطان عثمانى (سلطان ابراهیم خواندگار) نامه‏اى دوستانه همراه با تحف و هدایاى بى‏شمار براى شماه عباس دوم ارسال کرد و در عوض، شاه نیز نامه محبت‏آمیزى با «چند قلاّده فیل کوه شکوه» براى سلطان عثمانى فرستاد.(3) نویسنده عباسنامه مى‏نویسد:

ابراهیم سلطان که بعد از سلطان مراد به سلطنت روم رسیده بود، یوسف آقا را به نامه مودّت‏آمیز روانه ایران نمود. سفیر مزبور در قزوین به شرف پاى بوسى سرافراز گردید. از قضا مراسم جشن نوروز در تالار سعادت آباد برگزار بود و ایلچى مذکور به حضور

--------------------------------------------------------------------------------

1 . نصراللّه‏ فلسفى، زندگانى شاه عباس اول، ج 5، ص 8 .

2 . محمدحسین مستوفى، زبدة التواریخ، ص 106 .

3 . محمدابراهیم زین‏العابدین نصیرى، دستور شهریاران، ص 142 .

--------------------------------------------------------------------------------
همایونى رسیده، دستور دادند که از سفیر عثمانى پذیرایى شایانى بشود.(1)

    بر اساس اطلاعات موجود، در تمام سال‏هاى سلطنت شاه سلیمان (1077-1105ق) صلح و امنیت در مرزهاى ایران و عثمانى برقرار بود و «معاهده زهاب» هم‏چنان رعایت مى‏شد. در این مدت، سفیران اروپایى مى‏کوشیدند تا ایران را به دشمنى با عثمانى وادارند، ولى ایران حاضر نمى‏شد. کمپفر در این خصوص مى‏نویسد:

هدف از سفارت ما در ایران، بیشتر این بود که شاه ایران را به یک لشکرکشى مشترک برضد ترک‏ها که بغداد را در بحبوحه صلح، از چنگ پدر بزرگش شاه صفى، خارج کرده بودند، وادار کنیم. فقط چون وزیر اعظم با این کار موافق نبود، کوشش‏هاى ما به جایى نرسید. وى به سبب فتوحاتش به مسیحیان حسادت مى‏ورزید و به همین دلیل به ما جواب رد مى‏داد. وزیر اعظم به ما گفت: «پذیرفتن تقاضاى شما این اقدام شاه به جنگ با عثمانى، نه با قرارداد صلحى که ما با خواندگار منعقد کرده‏ایم، موافقت دارد و نه اوضاع و احوال ما چنین اجازه مى‏دهد».(2)

    قرارداد زهاب، مهم‏ترین قرارداد صلح میان دو کشور بود که بر اساس آن، مرزهاى قطعى دو کشور معین شد و در معاهده‏هاى بعدى، از جمله قرارداد صلح بعد از جنگ‏هاى نادرشاه و نیز در تعیین حدود در دوره ناصرالدین شاه، همیشه به آن استناد مى‏شد.(3) پس از این قرارداد، حدود نود سال (در دوره‏هاى شاه عباس دوم، شاه سلیمان و شاه سلطان حسین) صلح و آرامش میان دو کشور، به‏ویژه در مرزها برقرار بود و سفیرانى میان اصفهان و استانبول در رفت و آمد بودند.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . محمدطاهر وحید قزوینى، عباسنامه، ص 45 .

2 . انگلبرت کمپفر، سفرنامه کمپفر، ص 85 .

3 . وحید قزوینى، همان، ص 50 و محمدامین ریاحى، سفارتنامه‏هاى ایران،ص 45 .

--------------------------------------------------------------------------------

    پیام دوستانه و محبت‏آمیز شاه سلطان حسین به آخرین سفیر عثمانى، یعنى احمد درّى افندى، حاکى از این صفا و صمیمیت است:

من دعاگوى ایشانم [سلطان عثمانى] ایشان پدر در پدر خواندگار غازى و پیوسته اوقاتشان را در جنگ با کافران گذرانیده‏اند و دعاى ایشان بر ما واجب عینى است.(1)

    در دوران سلطنت شاه سلطان حسین، دولت عثمانى، ظلم و ستم بر مردم سنى مذهب را بهانه‏اى براى توسعه ارضى و جبران شکست‏هاى خود در اروپا قرار داد و چشم طمع به خاک ایران دوخت، زیرا گزارش‏ها نشان مى‏داد که ترک‏ها با شکست قطعى از اتریش و تحمیل پیمان پاساروویچ(2) برآنان، به فکر افتاده‏اند که با ضمیمه کردن بخشى از خاک ایران، این شکست را تا اندازه‏اى جبران کنند. دلیل آمدن درّى افندى به ایران نیز آن بود که اوضاع و احوال ایران را از نزدیک بررسى کند تا بر مبناى آن، دولت عثمانى دست به کار شود. این هدف اصلى مأموریت سفیر بود، ولى مأموریت وى به این صورت اعلام شد که او براى فراهم آوردن مقدمات اجراى پاره‏اى از مواد پیمان پاساروویچ در باره راه ترانزیت بازرگانى ایران و اتریش که از درون مرزهاى عثمانى مى‏گذرد، به ایران مى‏رود.

    در آن سال، عثمانى جاده ابریشم را که شرق و غرب جهان اسلام را به هم وصل مى‏کرد و از ایران و عثمانى مى‏گذشت، بسته بود و بازرگانى خارجى ایران به جاى راه نزدیک آسیاى صغیر، از راه بندرعباس، خلیج فارس، دماغه نیک در جنوب افریقا و گاهى هم از دریاى خزر و

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان .

2 . پاساروویچ (Passarowitz) «پاساروفچه» ضبط ترکى عثمانى براى نام محلى شهر «پژارواک» (Pozarevac) است که حدود شصت‏کیلومترى جنوب شرقى بلگراد قرار دارد. عهدنامه پاساروفچه پس از جنگ عثمانى با ونیز (1126-1130ق/1714-1718م) و اتریش (1128-1130ق/1716-1718م) در شهر پاساروفچه منعقد و طبق آن، باب عالى، سرزمین‏هاى بسیارى را از دست داد (شهناز رازپوش، «پاساروفچه»، دانشنامه اسلام، ج 5، ص 420-426).

--------------------------------------------------------------------------------
روسیه انجام مى‏شد که مسیرهاى طولانى و پرخطرى بودند.

    اما پیمان صلح پاساروویچ، عثمانى را متعهد مى‏کرد که از مزاحمت دست بردارد و راه بازرگانى ایران را بگشاید. بعد از شکست عثمانى از اتریش که سرآغاز عقب‏نشینى عثمانى‏ها از اروپا و مقدمه زوال آنان بود، در 20 شعبان 1130/12ژوئیه1718، پیمان صلح پاساروویچ میان عثمانى و فاتحان آن جنگ، یعنى اتریش و ونیز به امضا رسید و شش روز بعد از آن، پیمان بازرگانى اتریش و عثمانى امضا شد. بر اساس ماده 19 این پیمان که آزادى تجارت ایران را تأمین مى‏کرد و اتریشى‏ها آن را برعثمانى‏ها تحمیل کرده بودند، لازم بود که دولت ایران از آن مطلع شود و آن را بپذیرد، از این‏رو، سفیر اتریش در استانبول، باب عالى را وادار کرد که سفیرى به ایران بفرستد:

دولت عثمانى با فرستادن سفیر با یک تیر دو نشان مى‏زد؛ هم تعهد خود را در برابر اتریش انجام مى‏داد و هم وضع و حال ایران را براى حمله آینده خود مى‏سنجید.(1)

    در ازاى بازدید احمد درّى افندى، مرتضى قلى‏خان، سفیرشاه سلطان حسین، در سال 1134ق/1721م وارد قسطنطنیه شد و در تمام موارد به استثناى یک بار، پذیرایى و احترام شد. تسلط او بر ادبیات و مهارتش در شعر، فوق‏العاده توجه داماد ابراهیم را جلب کرد. ابراهام استانیان، نماینده مردم انگلستان در قسطنطنیه، در گزارشى به وزارت امور خارجه دولت متبوع خود،(2) دلیل فرستادن مرتضى قلى‏خان را این طور ذکر کرده است:

میان دو کشور، حسن تفاهم ایجاد کند، مخصوصا در این وقت که شورش عظیمى در ایران برپا شده است، هم‏چنین براى خشنودى باب عالى، اجازه پادشاه ایران را براى

--------------------------------------------------------------------------------

1 . لارنس لاکهارت، انقراض سلسله صفویه و ایام استیلاى افاغنه در ایران، ص 187 و ریاحى، همان، ص 51 .

2 . لاکهارت، همان، ص 189 .

--------------------------------------------------------------------------------
تجارت اتباع سلطان در ایران، ابلاغ کرده است. ایرانى‏ها از آن لحاظ در این وقت با ترک‏ها مهربانى مى‏کنند که مبادا سلطان به رهبر شورشیان در ایران (افغان‏ها) به دلیل سنى بودن او کمک برساند.(1)

    در ماه بعد، مرتضى قلى‏خان از سلطان اجازه گرفت به ایران باز گردد، ولى وقتى به کشور خود رسید که سقوط اصفهان و انقراض سلسله صفویه قریب الوقوع بود.

    محمود افغان در سال 1135ق با عده‏اى از افغانان، اصفهان را محاصره کرد و با این که دفاع از اصفهان به سبب جمعیت زیاد آن و آب فراوان زاینده رود، در این فصل مشکل نبود، ولى به قدرى ترس بر پادشاه و درباریان بى‏خرد او غلبه کرده بود که جز تسلیم به قضا و قدر، و اظهار این عقیده که کوکب اقبال محمود رو به صعود و زوال خاندان صفوى حتمى است، به فکر دیگرى نبودند. افغانان پایتخت را در محاصره گرفتند و چون قبلاً راه آذوقه را هم بسته بودند، به زودى قحطى در اصفهان بروز کرد و شاه سلطان حسین چاره‏اى ندید جز این که در روز جمعه 12 محرم سال 1135 نزد محمود در فرح‏آباد برود و تاج و تخت را تسلیم نماید.(2) محمود در چهاردهم این ماه به اصفهان آمد و در چهلستون به جاى شاه سلطان حسین به تخت سلطنت ایران جلوس کرد.

    در سال 1134ق، یعنى در همان ایامى که محمود افغان به اصفهان نزدیک شده بود، جمعى از ارکان دولت، تهماسب میرزا ولى‏عهد دولت را به قزوین فرستادند تا براى کمک به پدر و نجات اصفهان، سپاهیانى فراهم کند و به جنگ با افغان‏ها بیاورد. نویسنده زیدة التواریخ در این باره مى‏نویسد:


--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان .

2 . مستوفى، همان، ص 132 .

--------------------------------------------------------------------------------

مصلحت را در آن دیدند که یکى از شاهزادگان را بیرون آورند و ولى‏عهد نمایند و در خفیه به سمتى روانه کنند که شاید جمعیتى انبوه از بیرون تواند بر سر افغان آمد... .(1)

    محمود پس از تسخیر اصفهان، عده‏اى از افغانان را براى دفع تهماسب میرزا به قزوین فرستاد و طهماسب میرزا این شهر را ترک کرد و به امید یافتن یار و یاور به سمت تبریز رهسپار شد. مردم قزوین ابتدا با فرستادگان محمود از در تسلیم در آمدند، اما پس از زمان کوتاهى، بیشتر ایشان را کشتند و تنها اندکى از آن جماعت به اصفهان گریختند.(2)

    تهماسب میرزا براى جمع‏آورى سپاه به تبریز، اردبیل و مازندران سفر کرد و نشان داد که نمى‏تواند از پیشروى افغان‏ها که بر اغلب نواحى ایران مسلط شده بوند، جلوگیرى کند، از این رو ناگزیر به خراسان گریخت. در این منطقه، شمارى از قبایر عشایر ترکمن به رهبرى قجرها و تحت فرماندهى فتحعلى‏خان و هم‏چنین افشارها به وى ملحق شدند. رهبر افشارها، یعنى نادرقلى، افغان‏ها را از ایران بیرون راند و تهماسب میرزا را تحت حمایت خود در سال 1143ق/1730م بر تخت پادشاهى نشاند.(3)

    بدین ترتیب، اخلال عمده‏اى که از هشت سال پیش در امور کشور پدید آمده بود، با دست قدرت‏مند ارتش مجاهد ایران و به فرماندهى یکى از فرزندان شایسته ملک، مرتفع شد و تهماسب که تقریبا هشت سال پس از فرار از اصفهان، وارد این شهر شد، بر سریر شاهى متمکّن گردید.(4)

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 139 و محمدخلیل مرعشى صفوى، مجمع التواریخ، ص 57 .

2 . مستوفى، همان، ص 142 .

3 . استانفورد، تاریخ امپراطورى عثمانى و ترکیه جدید، ص 413 .

4 . مستوفى، همان، ص 155 .

--------------------------------------------------------------------------------
    شاه تهماسب در اصفهان به تخت موروثى نشست. نادرقلى طبق پیمان قبلى که با تهماسب در مشهد بسته بود (که مقرّر مى‏کرد بعد از تصرف عراق و فارس و باز گرداندن آرامش به کشور، ایالت‏هاى خراسان، کرمان و مازندران به تهماسب قلى (نادر) و اولاد واگذار شود)،(1) از حضور شاه مرخص شد و به خراسان بازگشت. چون هنوز هرات در تصرف افغان‏ها بود، شاه تهماسب دوباره در اصفهان به عیش و نوش روى آورد و از امور کشور غفلت کرد. حزین لاهیجى یک دو بیتى در وصف شاه تهماسبِ خوش‏گذران سروده که بسیار جالب است:

 شاها ز مى گران چه بر خواهد خاست   و ز مستى بیکران چه خواهد خاست 
 شه مست و جهان خراب و دشمن پس و پیش   پیداست کزین میان چه برخواهد خاست(2) 
    به دلیل بى‏لیاقتى و خوش گذرانى‏هاى شاه تهماسب و شکست وى از عثمانى که بدون اطلاع نادرقلى صورت گرفته بود و نیز به علت بستن قراردادى ننگین با عثمانى، نادرقلى تصمیم گرفت با تبانى ارکان دولت، وى را از سلطنت ایران عزل کند. مستوفى در این باره مى‏نویسد:

... بعد از آن‏که نواب کامیاب معظم‏له [شاه تهماسب] در عمارت باغ هزار جریب به خلوت رفته به خواص ارکان دولت مشغول به شرب و لهو و لعب و انواع فسق در ایام و اوقات چنینى که در هر سوى صدایى و در هر دماغى هوایى و در هر سازى نوایى بود، سه روز متوالى در خلوت‏کده، مست و مدهوش، مشغول به لهو و لعب و جوش و خروش بود.(3)


--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان .

 2 . محمدعلى حزین لاهیجى، تاریخ و سفرنامه حزین، ص 155 .
--------------------------------------------------------------------------------
    به صلاحدید سران قزلباش، وى از سلطنت ایران خلع و پسر خردسالش، عباس میرزا [شاه عباس ثالث] به تاریخ 17 ربیع الاول 1145/1732م به پادشاهى ایران انتخاب شد(1) و نادرقلى نایب‏السلطنه وى گردید.


جلوس نادر بر تخت سلطنت ایران و پیشنهاد اتحاد جهان اسلام

    نادرقلى در نوروز 1148ق اجتماع بزرگى از سراسر کشور در دشت مغان ترتیب داد. وى بدین شرط سلطنت را قبول کرد که تعصب‏هاى شیعى که از زمان قزلباش در ایران معمول گردیده بود و به اعتقاد وى، موجب تفرقه در عالم اسلام شده بود، کنار گذاشته شود. برخلاف نظر روحانیان شیعه که در مجلس حاضر بودند، با این شرط موافقت شد و نادر در آن‏جا به عنوان پادشاه ایران در 24 شوال 1148 تاج‏گذارى کرد. ماده تاریخ آن عبارت بود از: «الخیر فیماوقع».(2) بعضى از مخالفان نادر، این تاریخ را به این صورت در آوردند: «لا خیر فیما وقع» که همان تاریخ است.

    بعضى از شرط‏هاى پیشنهادى وى چنین بود:

ایرانیان اعمال سب و رفض را که شاه اسماعیل اول، اعلام کرده بود، ترک کنند. با پیروى از تعالیم امام جعفر صادق علیه‏السلام آیین جعفرى را به عنوان رکن پنجم اسلام بپذیرند.

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . مستوفى، همان، ص 158 .

2 . همان .

3 . مرعشى، همان، ص 83 .

--------------------------------------------------------------------------------
پیروان مذهب جعفرى رکن خاصى در مکه داشته باشند. همه ساله یک تن امیر حاج براى سرپرستى حجاج ایران به حجاز بروند... .(1)

    نادر در پیام اعلام جلوس(2) که براى عثمانى فرستاد، مضمون شرط صلح پایدار با آن دولت را بدان گونه که در مراسم جلوس وى به تأیید و تصویب عموم رسیده بود، اعلام کرد. در پیام آمده بود که بدون توافق در این مضمون، هیچ گونه معاهده‏اى با عثمانى منعقد نخواهد شد، ولى این مضمون در دربار عثمانى پذیرفته نشد و حتى در ایران هم علماى شیعه با آن موافقت نکردند.

    نویسنده دره نادره در این باره مى‏نویسد:

اعیان دولت رومیّه [عثمان‏ها] دو مورد از شروط را (مذهب جعفرى و تخصیص رکن در مکه) مخالف شرع دانسته، قبول نکردند و وزیر والامقام، مصطفى پاشا، والى موصل را با دو نفر از علماى اعلام براى عرض تبریک سلطنت به درگاه نادرى ارسال و هنگامى که کار «قندهار»به اتمام رسیده بود، سفرا وارد آستان سپهر مثال گشتند... .(3)

    نادر در آن مقطع، اندیشه بزرگ لزوم وحدت بین مذاهب اسلامى را درک کرد و آن را از اهداف مهم سیاسى خود قرار داد. نویسنده تاریخ اجتماعى ایران مى‏نویسد:


--------------------------------------------------------------------------------

1 . میرزا مهدى‏خان استرآبادى، جهانگشاى نادرى، ص 219؛ همو، دره نادره، ص 599 و محمد شفیع تهرانى، حدیث نادرشاهى، ص 14 .

2 . نصراللّه‏ فلسفى، «چگونه نادرقلى، نادرشاه شد؟» اطلاعات ماهانه؛ ش 11؛ س 2؛ ص 4-14 به نقل از: ابراهام گاتوغى خلیفه ارامنه کاتولیک که خود شخصا در آن مراسم حضور داشته است.

3 . میرزا مهدى‏خان استرآبادى، دره نادره، ص 602 .

--------------------------------------------------------------------------------

ولى باید گفت که مجاهدات صمیمانه وى در این زمینه، هرگز در خلال مدت سلطنتش با توفیق قرین نگردید و عثمانى‏ها براى کاهش اختلافات میان دو ملت همسایه که هر دو نیاز به رفع مناقشات مذهبى داشتند، به هیچ وجه قدم پیش ننهادند.(1)

    به این ترتیب، ایران و عثمانى طى چندین سال، درگیر جنگ‏هاى خونین بودند. نادر سه بار به بغداد حمله کرد و هر بار یک مشکل داخلى، فتح آن شهر را ناتمام گذاشت و وى ناچار به ایران بازگشت. نادر که احساس مى‏کرد بعد از یک عمر جنگ، خسته و پیر و بیمار شده است و مى‏دانست که عثمانى‏ها پیشنهادهاى مذهبى او را نخواهند پذیرفت و او هم نمى‏تواند با نیروى شمشیر حرف خود را به کرسى نشاند، بعد از آخرین پیروزى بزرگ در بغداد، واپسین تصمیم خود را گرفت. نادرشاه براى عملى کردن الفت بین شیعه و سنى، در سال 1156ق به زیارت عتبات شتافت و مجلسى با حضور علماى بزرگ دو فرقه در نجف اشرف ترتیب داد. در واقع، نزدیک به ده سال بعد از مجلس سیاسى دشت مغان، مجلس مذهبى نجف برپا شد. این امر از امور نادر و جالب در تاریخ جهان، به خصوص تاریخ خاورمیانه بود که به منظور توجیه مذاهب صورت گرفت.


انجمن دینى نجف (وثیقه‏نامه اتحاد جهان اسلام)

    نادرشاه این بار تصمیم گرفت از آن دو شرط که انگیزه ده سال جنگ و کشتار شده بود، در عین پیروزى، چشم بپوشد و با حفظ آبرو به صلح قطعى و پایدار با عثمانى برسد. نویسنده تاریخ جهانگشا در این باره مى‏نویسد:


--------------------------------------------------------------------------------

1 . رضا شعبانى، تاریخ اجتماعى ایران ، ص 39 .

--------------------------------------------------------------------------------

    احمد پاشا به گرمى از موکب شاه استقبال کرد و چون از دربار عثمانى نیز مأذون شده بود که به نوعى به توافق مذهبى با ایران نایل آید، نماینده مذهبى خود شیخ الاسلام عبداللّه‏ بن حسین، معروف به سُوَیدى، مفتى بزرگ عثمانى را براى گفت‏وگو با علماى نجف، کاظمین، ساوه، اصفهان، مشهد، بخارا، بلخ، هرات و قندهار موظّف داشت.(1)

    در این انجمن، نمایندگان اصلى ایران «ملا على‏اکبر ملاباشى و میرزا مهدى‏خان استرآبادى بودند».(2) مورخ رسمى نادرشاه، یعنى میرزا مهدى‏خان، وثیقه‏نامه را مرقوم داشت و به مهر و امضاى قاطبه علماى حاضر در انجمن رسانید (شوال 1156). در بخشى از وثیقه‏نامه چنین آمده است:

... در این وقت که در نجف اشرف [به عتبه بوسى فائز و مشرف گردیدند، جمعى از علماء نجف] و کربلاى معلى و حلّه و توابع بغداد را در حوزه گفتگو حاضر ساخته، مجددا اوامر همایون به عزّ نفاذ پیوست که: للّه‏ الحمد در مذهب اسلام هیچگونه قصورى و فتورى واقع نیست ... علماء کرام که در عالم اسلام‏اند، با یکدیگر مجلس محاوره و مذاکره را آراسته، مشرب عزب ملت محمودى را از [گل] ولاى شکوک و شبهات تصفیه کرده، آنچه زلال حق و ارشاد و ماء معین صفوت عالى صواب و سداد است، اختیار نمایند... .(3)

    اقبال آشتیانى در این زمینه مى‏نویسد:


--------------------------------------------------------------------------------

1 . میرزا مهدى‏خان استرآبادى، جهانگشاى نادرى، ص 300 .

2 . همان .

3 . براى مطالعه وثیقه نامه، ر.ک: میرزا مهدى‏خان استرآبادى، جهانگشاى نادرى، ص 300؛ محمدکاظم مروى، عالم‏آراى نادرى، ج 3، ص 984؛ شیخ عبداللّه‏ سویدى، النفحة المسکیه فى الرحلة المکیه و همو، الحجج القطعیه لاتفاق الفرق الاسلامیّه .

--------------------------------------------------------------------------------

... نادر در شوال 1156ه به عتبات عالیات رسیده و به زیارت اماکن مشرفه در کربلا، نجف و کاظمین رفت و قبر ابوحنیفه را نیز در بغداد زیارت کرد. سپس علماى شیعه و سنىِ کربلا و حلّه و بغداد و کاظمین را در نجف خواست تا با علماى ایران، بخارا و افغانستان که به همراه آورده بود، بنشینند و گفت‏وگو کنند و موارد اختلاف بین اهل دو مذهب را برطرف سازند. این مذاکرات که حسب‏الامر نادرشاه و در اردوى او در نجف جریان داشت، در 24 شوال سال 1156ه خاتمه یافت و در آن باب، وثیقه‏نامه‏اى به انشاى میرزا مهدى‏خان، منشى‏الممالک نادر، مؤلف دره نادره و جهانگشاى نادرى نوشته شد و علماى فریقین آن را مهر کردند ... .(1)

    با همه خلوص و ارادتى که نادرشاه به حضرت على علیه‏السلام و خاندان جلیله او داشت، (این حقیقت را مى‏توان از عبارت‏هاى مراسله‏هاى رسمى او و نیز از اهتمام وى براى تعمیر، تزیین و تذهیب مرقد آن امام همام و سایر ائمه معصومین علیهم‏السلام و هم‏چنین احترام او به مذهب جعفرى، دریافت)، از آن مجلس بزرگ مذهبى خواست تا براى وحدت و هم‏دلى در میان مسلمانان، شیعیان، سبّ خلفاى راشدین را ترک کنند و اولیاى عامّه هم اجازه دهند مذهب جعفرى در ردیف مذاهب اربعه اهل سنّت قرار گیرد. با این که علماى فریقین، این دعوت را در آن مجلس مختلط عالى پذیرفتند، ولى در عمل به جایى نرسید.

    آرى نادرشاه همه‏کوشش خود را مصروف اتحاد جهان اسلام کرد و با فروتنى تمام، خود را برادر کوچک سلطان عثمانى خواند. این نشانه حسن‏نیّت و گذشت وى بود. شاهنشاه قهّار و فاتحى مثل نادر، در حال که به قول خودش به جاى چهار شاه نشسته و در آنِ واحد پادشاه ایران، افغانستان، ترکستان و هندوستان بود و نیز در همان زمان بخشى از خاک عثمانى را در اشغال خود داشت، دستورى مى‏دهد که جز «حسن نیّت» نمى‏توان از آن تعبیر دیگرى کرد.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . عباس اقبال آشتیانى آن را به طور کامل آورده است، ر.ک: «وثیقه اتحاد اسلام نادرى»، مجله یادگار، ش 6، ص 46 .

--------------------------------------------------------------------------------

    شیخ عبداللّه‏ سویدى، شیخ الاسلام بزرگ عثمانى در انجمن دینى نجف، در کتاب معروف خود الحجج القطعیه لاتّفاق الفرق الاسلامیّه که صورت‏جلسه همان انجمن است، با تصریح به این حسن نیّت نادرشاه مى‏نویسد:

... نادرشاه بعد از خاتمه انجمن دینى نجف و اتحاد علماى اسلام، به من گفت: مى‏خواهم تو را پیش احمد پاشا حاکم بغداد بفرستم، مى‏دانم که او منتظر شماست. ولى دوست دارم فردا را بمانى، زیرا دستور دادم فردا نماز جمعه در مسجد جامعه کوفه برگزار گردد و مقرر کردم اسم صحابه را به ترتیب در بالاى منبر ذکر کنند و برادر بزرگوارم خواندگار، سلطان عثمانى را با القاب حسنه، قبل از من دعا کنند و سپس برادر کوچک‏تر، یعنى مرا با حداقل القاب دعا کنند، زیرا برادر کوچک‏تر، لازم و واجب است که برادر بزرگ‏تر را توقیر و تکریم نماید... . سپس به من فرمود: در حقیقت، سلطان عثمانى از من بزرگ‏تر و برتر است، زیرا وى سلطان فرزند سلطان است، ولى من به دنیا آمدم نه پدرم سلطان بود نه جدّم!(1)

    شاید منظور نادرشاه این بود که غرور و خودخواهى سلطان عثمانى که جاه‏طلبى خود را بر منافع و مصالح مسلمانان ترجیح مى‏داد، ارضا شود و در راه اجراى این قطع‏نامه کارشکنى نکند.

نتیجه‏گیرى

    گرچه دوره صفویه به دوره اختلاف مذهبى بین ایران و عثمانى معروف است، ولى تاریخ نشان مى‏دهد به‏تدریج روابط ایران و عثمانى به تفاهم و صمیمیت انجامید و به‏ویژه بعد از معاهده زهاب، اختلاف مذهبى کمتر شد.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . شیخ عبداللّه‏ سویدى، الحجج القطعیه لاتفاق الفرق الاسلامیه، ص 25 .

--------------------------------------------------------------------------------

    در دوره افشاریه نیز چندین سال بین نادرشاه و عثمانى جنگ‏هایى رخ داد، ولى سرانجام نادرشاه به این نتیجه رسید که نه تنها بین مسلمانان باید صلح برقرار گردد، بلکه ضرورت دارد که جهان اسلام با هم متحد شود.

    نادرشاه در آن مقطع، اندیشه بزرگ وحدت و تقریب بین مذاهب اسلامى را درک کرد و آن را جزء اهداف بسیار مهم سیاسى خود قرار داد. او بعد از آخرین پیروزى بزرگ خود در بغداد، تصمیم نهایى خود را گرفت و براى عملى کردن الفت بین شیعه و سنى، در سال 1156ق به زیارت عتبات شتافت و در نجف اشرف مجلسى با حضور علماى بزرگ و معروف شیعه ترتیب داد. در واقع، نزدیک به ده سال بعد از مجلس سیاسى دشت مغان، مجلس مذهبى نجف (انجمن دینى نجف) را بر پا نمود. این کار نادرشاه، از امور نادر و جالب در تاریخ جهان، به‏خصوص تاریخ خاورمیانه بود که به منظور تقریب مذاهب صورت گرفت.

    بدین ترتیب، نادرشاه همه کوشش خود را مصروف اتحاد جهان اسلام کرد و با فروتنى، خودش را برادر کوچک سلطان عثمانى خواند. این، نشانه حسن‏نیت وى بود. شاهنشاه فاتحى مثل نادر، در حالى که به قول خودش، به جاى چهار شاه نشسته و در آنِ واحد، پادشاه ایران، افغانستان، ترکستان و هندوستان بود و نیز در همان زمان بخشى از خاک عثمانى را هم در اشغال خود داشت، دستور مى‏دهد که نام سلطان عثمانى را در نماز جمعه قبل از ایشان ذکر کنند و این را جز به «حسن نیت» به چیز دیگرى نمى‏توان تعبیر نمود. در این حال، این امر از طرف دولت عثمانى هرگز جامه عمل نپوشید.

--------------------------------------------------------------------------------

 

 


فهرست منابع

    112 . استانفورد، ج. شاو، تاریخ امپراطورى عثمانى و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضان‏زاده، مشهد، آستان قدس رضوى، 1370 .

    113 . استرآبادى، میرزا مهدى‏خان، جهانگشاى نادرى، به اهتمام عبداللّه‏ انوار، تهران، انجمن آثار ملى، 1341 .

    114 . ـــــــــــــــــــــــــــــ ، دره نادره، به اهتمام جعفر شهیدى، تهران، شرکت سهامى علمى و فرهنگى، 1366 .

    115 . اقبال آشتیانى، عباس، «وثیقه اتحاد اسلام نادرى»، مجله یادگار، ش 6 .

    116 . حزین لاهیجى، محمدعلى، تاریخ و سفرنامه حزین، تصحیح على دوانى، تهران، مرکز

انتشارات انقلاب اسلامى، 1357 .

    117 . رازپوش، شهناز، «پاساروفچه»، دانشنامه جهان اسلام، ج 5، تهران، بنیاد دایره المعارف، 1379 .

    118 . ریاحى، محمدامین، سفارتنامه‏هاى ایران، تهران، انتشارات توس، 1368 .

    119 . سویدى، شیخ‏عبداللّه‏، النفحة المسکیه فى الرحلة المکیه، [بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا] .

    120 . سویدى، شیخ عبداللّه‏ بن حسین، الحجج القطعیه لاتفاق الفرق الاسلامیه، مصر، مطبعه سعادت، 1323ق .

    121 . شاه تهماسب، تذکره شاه تهماسب، برلن، چاپخانه کاویانى، 1343ق .

    122 . شعبانى، رضا، تاریخ اجتماعى ایران در عصر افشاریه و زندیه، تهران، سازمان سمت، 1377 .

    123 . شفیع تهرانى، محمد(وارد)، حدیث نادرشاهى، به اهتمام رضا شعبانى، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1349 .

    124 . فلسفى، نصراللّه‏، زندگانى شاه عباس اول، ج 5، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1353 .

    125 . ــــــــــــــــــ ، «چگونه نادرقلى نادرشاه شد؟»، مجله اطلاعات ماهانه، ش 11، بهمن 1328 .

    126 . کمپفر، انگلبرت، سفرنامه کمپفر، ترجمه کیکاوس جهاندارى، تهران، انتشارات خوارزمى، 1350 .

    127 . گاتوغى، ابراهام کرتى، وقایع خود و نادرشاه ایران، ترجمه عبدالحسین سپنتا و استیفان هاناینان، اصفهان، انتشارات وحید، 1347 .

    128 . لارنس، لاکهارت، انقراض سلسله صفویه و ایام استیلاى افاغنه در ایران، ترجمه اسماعیل دولتشاهى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1380 .

    129 . مرعشى صفوى، محمدخلیل، مجمع التواریخ ، به اهتمام عباس اقبال آشتیانى، تهران، کتابخانه طهورى، سنائى، 1361 .

    130 . مروى، محمدکاظم، عالم آراى نادرى، تصحیح محمدامین ریاحى، تهران، انتشارات علمى، 1374 .

    131 . مستوفى، محمدحسن، زبدة التواریخ، به کوشش بهروز گودرزى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1375 .

    132 . مورتیمر دوراند، هنرى، نادرشاه، ترجمه سیدعبدالرضا بلادى، شیراز، انتشارات نوید، 1382 .

    133 . نصیرى، محمدابراهیم بن زین‏العابدین، دستور شهریاران، به کوشش محمدنادر نصیرى مقدم، تهران، بنیاد موقوفات افشار، 1373 .

    134 . وحید قزوینى، محمد طاهر، عباسنامه ، تصحیح ابراهیم دهقان، اراک، کتابفروشى داورى (فردوسى سابق)، 1329 .

 

تبلیغات