آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

در این نوشتار ابتدا مشروعیت ولى فقیه که همان مشروعیت‏حکومت دینى محسوب مى‏شود، از دیدگاه حضرت امام رحمه الله مورد بحث قرار گرفته و سپس به مشروعیت‏یا مقبولیت دادن راى مردم در اندیشه امام راحل پرداخته شده است و ضمنا به نقش مردم در حکومت و آزادیهاى آنها اشاره گردیده و در پایان نیز دیدگاه آن حضرت در وضع قوانین و اختیارات و محدودیتهاى نمایندگان مردم در این مورد بیان شده است .

متن

مشروعیت الهى
از نگاه حضرت امام خمینى رحمه الله، مشروعیت‏حکومت دینى، الهى است . این سؤال به صورت جدى مطرح مى‏شود که چرا امام اصالت را به خداوند مى‏دهد و چرا از دیدگاه ایشان، مردم منبع مشروعیت‏حکومت دینى به شمار نمى‏روند؟ ابتدا باید گفت که مشروعیت ولى فقیه همان مشروعیت‏حکومت دینى محسوب مى‏شود . به صورت کلى در اندیشه سیاسى امام، آنچه که محوریت دارد، خداست . امام همه عالم هستى، حکومت، قانون و ... را متعلق به خداوند مى‏داند . از این رو، معتقد است اگر حکومت‏خدا نباشد، در مقابل، طاغوت و شیطان حکومت دارد . از این جهت امام مى‏گوید:
«واضح است که حکومت‏به جمیع شؤون آن و ارگانهایى که دارد، تا از قبل شرع مقدس و خداوند تبارک و تعالى شرعیت پیدا نکند، اکثر کارهاى مربوط به قوه مقننه و قضائیه و اجرائیه، بدون مجوز شرعى خواهد بود ... و اگر بدون شرعیت الهى کارها را انجام دهند، دولت‏به جمیع شؤون طاغوتى خواهد بود .» (2)
حضرت امام با توجه به مشروعیت فقیه از طرف خداوند و مشروعیت دیگر ارکان حکومت‏به وسیله مشروعیت الهى فقیه، مى‏گوید:
«اگر چنانچه ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است . یا خداست‏یا طاغوت . اگر به امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیرمشروع است، وقتى غیرمشروع شد، اطاعت او اطاعت طاغوت است . طاغوت وقتى از بین مى‏رود که به امر خداى تبارک و تعالى یک کسى نصب بشود .» (3)
همان طور که امام تصریح مى‏کند، اگر چه مردم به رئیس جمهور راى مى‏دهند ولى مشروعیت دینى اختیارات رئیس جمهور بر اساس تنفیذ [و در حقیقت نصب] ولى فقیه مى‏باشد .
در جاى دیگر امام با اشاره به حکومت‏شاهنشاهى مى‏گوید:
«اگر گذاشته بودند ... حکومت، حکومت اسلامى باشد، حاکم، حاکم منتخب منصوب من قبل الله تعالى باشد، آن وقت مردم مى‏فهمیدند که اسلام چیست؟ و معنى حکومت اسلامى چیست .» (4)
به عبارت دیگر چون سعادت ابدى و همه جانبه بشر ملاک اصلى خلقت مى‏باشد، بنابراین، خداوندى که تمامى برنامه‏هاى لازم براى انسان را از قبل براى او مهیا مى‏کند، حکومت مورد نیاز او را نیز خود مشروعیت مى‏دهد تا عوامل مختلف سبب تعالى دین و انسان شود، از این جهت امام مى‏گوید:
«اگر [خداوند] براى آنان، امام بر پا نگهدارنده نظم و قانون، خدمتگزار امین و نگهبان پاسدار و امانتدارى تعیین نکند، دین به کهنگى و فرسودگى دچار خواهد شد، و آیین از میان خواهد رفت; و سنن و احکام اسلامى دگرگون و وارونه خواهد گشت; و بدعتگزاران چیزها در دین خواهند افزود; و ملحدان و بى‏دینان چیزها از آن خواهند کاست، و آن را براى مسلمانان به گونه‏اى دیگر جلوه خواهند داد .» (5)
از این رو، چون از سویى مردم توانایى دفاع همه جانبه از دین را ندارند و از حکمت‏خدا هم به دور است که براى این مساله راه حلى نیاورده باشد، و از سوى دیگر ویژگى ابدى دین اسلام براى امام مسلم است، لذا یک مجرى امانتدار و نگاهبان دین و قوانین آن لازم مى‏باشد و بدون شک این حاکم، مشروعیتى الهى دارد . ممکن است این سئوال مطرح شود که این دلایل و ویژگیها مربوط به امام معصوم است نه براى هر حاکمى . امام خمینى معتقدند چون دلایل لزوم «ولى امر» براى مسلمانان در همه زمانها، جارى است، این مشروعیت‏براى همه حاکمان دینى که واجد شرایط و صفات مورد نظر خداوند باشند، وجود دارد . لذا امام مى‏گوید:
«آن علل و ضرورتهایى که آن حضرت را [حضرت على علیه السلام و دیگر امامان] امام کرده است، الان هم هست; با این تفاوت که شخص معینى نیست، بلکه موضوع را «عنوانى‏» قرار داده‏اند تا همیشه محفوظ باشد .» (6)
به عبارت دیگر، از دیدگاه ایشان حفظ دین و لزوم وجود حاکم جامعه در همه زمانها لازم است:
«روند مشروعیت‏حکومت از زمان پیامبر صلى الله علیه و آله تا به حال جارى مى‏باشد: بعد از رسول اکرم کسى افضل از او در هیچ معنایى نیست و نخواهد بود . لکن در مراتب بعد هم که باید این امت هدایت‏بشود، پیغمبر اکرم که از دنیا مى‏خواست تشریف ببرد، تعیین جانشین و جانشینها را تا زمان غیبت کرد، و همان جانشینها، تعیین امام امت را هم کردند . به طور کلى این امت را به خود وانگذاشتند که متحیر باشند، براى آنها امام تعیین کردند، رهبر تعیین کردند تا ائمه هدى علیهم السلام بودند، آنها بودند و بعد فقها ... آنها را تایید کردند براى پایدارى این امت .» (7)
همان طور که از این عبارات معلوم است، چون امام لزوم هدایت و تربیت انسان را همیشگى مى‏داند، لذا همانطور که پیامبر براى این هدف اصلى مبعوث شدند، امامان بعدى نیز آن روند را ادامه دادند و در دوره غیبت این وظیفه بر عهده فقهاست تا از آنها پاسدارى کنند . البته لازم به ذکر است که امام، مشروعیت ولایت فقیه را در همین چارچوب تفسیر مى‏کند با این تفاوت که او صالح‏ترین فرد براى هدایت جامعه اسلامى است . امام تشکیل مجلس خبرگان را نیز براى تصویب امر خداوند مى‏داند و مى‏گوید:
«مجلس خبرگان مى‏خواهند ولایت فقیه را اثبات کنند، ... مى‏خواهند تصویب کنند آن چیزى را که خداى تبارک و تعالى فرموده است .» (8)
همچنین در موارد مختلفى در تشکیل نهادهاى انقلاب و تعیین و نصب افراد در مراکز مختلف به حق شرعى خود اشاره کرده و آن را در جهت‏شرعیت ولایت فقیه بر امور جامعه معرفى مى‏کند . مثلا در حکم تشکیل شوراى انقلاب اعلام مى‏کند:
«به موجب حق شرعى و بر اساس راى اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت‏به اینجانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامى ملت، شورایى به نام شوراى انقلاب اسلامى مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق موقتا تعیین شده و شروع به کار خواهند کرد .» (9)
امام در این عبارت از حق شرعى براى خود صحبت مى‏کنند که این مساله همان مشروعیت مورد نظر ایشان براى ولى فقیه مى‏باشد و از راى مردم نیز به عنوان مقبولیت و تایید این حق استفاده مى‏کنند . در مورد مشروعیت دولت موقت نیز مى‏گوید:
«ما دولت را تعیین کردیم به حسب آن که هم به حسب قانون، ما حق داریم و هم به حسب شرع حق داریم . ما به حسب لایت‏شرعى که داریم و به حسب آراى ملت که ما را قبول کرده است . آقاى مهندس بازرگان را مامور کردیم که دولت تشکیل بدهد . .. آقاى مهندس بازرگان حکومت‏شرعیه دارد از قبیل من و بر همه واجب است که اطاعتش را بکنند .» (10)
از این رو، مشروعیت الهى ولایت فقیه، زمانى محقق مى‏شود که توسط مردم این امر پذیرفته شده باشد . و براى همین است که امام از جهت دینى، به «حق شرعى و ولایت‏» اشاره نموده و از جهت‏سیاسى، به «قبول مردم‏» استناد مى‏کند .
مشروعیت مردمى
به هر حال در اندیشه امام، مردم نمى‏توانند مشروعیت دهنده حکومت الهى باشند . علت این مساله را صرفا باید در رابطه خدا و انسان جستجو کرد . چرا که خدا کمال مطلق است و انسان نیازمند هدایت مى‏باشد و از این جهت انسان باید توسط خداوند مورد هدایت قرار گیرد .
امام خمینى در جهت اثبات این مساله، حدیثى را از امام رضا علیه السلام نقل نموده و در توضیح آن مى‏گوید:
«اگر کسى بپرسد چرا خداى حکیم «اولى الامر» قرار داده و به اطاعت آنان امر کرده است، جواب داده خواهد شد که به علل و دلایل بسیار چنین کرده است . از آن جمله، این که چون مردم بر طریقه مشخص و معینى نگهداشته شده، و دستور یافته‏اند که از این طریق تجاوز ننمایند و از حدود و قوانین مقرر در نگذرند، زیرا که با این تجاوز و تخطى دچار فساد خواهند شد، و از طرفى این امر به تحقق نمى‏پیوندد و مردم بر طریقه مردم نمى‏روند و نمى‏مانند و قوانین الهى را بر پا نمى‏دارند مگر در صورتى که فرد [یا قدرت] امین و پاسدارى برایشان گماشته شود که عهده‏دار این امر باشد و نگذارد پا از دایره حقشان بیرون نهند، یا به حقوق دیگران تعدى کنند . زیرا اگر چنین نباشد و شخص یا قدرت بازدارنده‏اى گماشته نباشد، هیچ کس لذت و منفعت‏خویش را که با فساد دیگران ملازمه دارد، فرو نمى‏گذارد و در راه تامین لذت و نفع شخصى به ستم و تباهى دیگران مى‏پردازد .» (11)
این عبارات را مى‏توان در چارچوب مبانى کلامى نیز جستجو کرد . چرا که انسان در قرائت امام از دین شیعه، موجودى است که بالفعل دچار هواى نفس است و تمام پلیدیها از خواسته‏هاى نفس ناشى مى‏شود . از این رو، باید تمامى امکانات، شرایط و تلاشها صورت بگیرد تا انسان از این پلیدى به خیر مطلق رهنمون گردد . حکومت دینى، یکى از شرایطى است که انسان مختار، خود را در این بستر قرار مى‏دهد . این هدایت و حرکت انسان به سوى خدا، قسرى نمى‏باشد بلکه کاملا اختیارى است . کلام در آنجاست که انسان به نیاز مطلق خود به خدا و نقص خود، آگاهى کامل داشته باشد . و از این جهت مى‏تواند خود را در بستر اعمال حکومت دینى قرار ندهد . در این صورت هیچ تضمینى براى وصول به سعادت ابدى و الهى وجود ندارد . اگر چه ممکن است افراد، رفاه مادى و نیازهاى دنیوى خود را بخوبى تامین کنند .
امام در جهت اثبات این مساله با استناد به حدیث مورد نظر مى‏گوید:
«زیرا مى‏بینیم که مردم ناقص‏اند، و نیازمند کمال‏اند و ناکامل‏اند; علاوه بر این که با هم اختلاف دارند و تمایلات گوناگون و حالات متشتت دارند . بنابراین، هرگاه کسى را که برپا نگهدارنده نظم و قانون باشد و پاسدار آنچه پیامبر آورده بر مردم گماشته نبود، به چنان صورتى که شرح دادیم، فاسد مى‏شدند; و نظامات و قوانین و سنن و احکام اسلام دگرگون مى‏شد و عهدها و سوگندها دگرگون مى‏گشت . و این تعبیر سبب فساد همگى مردمان و بشریت‏به تمامى است .» (12)
بنابراین، خداوند باید حاکمى را براى چنین مردمى به حکومت‏برساند چرا که «در حکمت‏خداوند حکیم روا نیست که مردم; یعنى آفریدگان خویش را بى رهبر و بى سرپرست رها کند; زیرا خدا مى‏داند که به وجود چنین شخصى نیاز دارند، و موجودیتشان جز به وجود وى قوام و استحکام نمى‏یابد» (13) نکته بسیار مهم آن است که وجود امام معصوم به هدایت تکوینى نیز مى‏انجامد ولى در صورت غیبت امام معصوم مدیریت جامعه دینى نباید بدون سرپرست‏باقى بماند . علاوه بر این اگر دین و هدف از بعثت انبیا براى خداوند اهمیت اساسى داشته باشد، باید تدابیرى را بیاندیشد که این دین از بین نرود و دچار انحطاط نگردد از این رو، حاکمى در هر زمان نیاز است که گوهر ذاتى دین را پاک نگاه دارد .
مقبولیت مردمى
بحث جایگاه مردم، در اندیشه سیاسى امام خمینى، از اهمیت‏خاصى برخوردار است . با ذکر مطالب گذشته، ممکن است، این تصور به وجود آید که مردم موجوداتى ناقص، غیرقابل هدایت و ... هستند که محکوم به اطاعت از یک حکومت، قانون و حاکم از پیش تعیین شده هستند . به صورت کلى باید گفت که رابطه مستقیمى میان مباحث کلامى امام و مباحث‏سیاسى ایشان، وجود دارد . از نگاه امام حتى در شناختن توحید و رسیدن به خداوند که مقصد اعلاى خلقت مى‏باشد، اجبارى وجود ندارد . به عبارت دیگر داشتن اختیار براى انسان در رسیدن به سعادت و شقاوت، از ویژگیهاى خاصى است که تمام نکات مثبت و منفى انسان را در بر مى‏گیرد . همان طور که قبلا گفته شد، حکومت دینى، بستر ساز سعادت انسان است و در این بستر، برنامه‏هاى لازم براى او اجرا مى‏شود . و حکومت، حق ندارد که با سوء استفاده از «نفسانیت‏» مردم، آنها را اجبارا به خداوند برساند . دقیقا به همین دلیل، مردم نه تنها مختار در انتخاب راه سعادت و شقاوت هستند، بلکه اختیار کامل در انتخاب نوع حکومت و زمامدار آن دارند . اگر چه در دید کلامى امام، انسان محتاج هدایت و تربیت است، قانون الهى، یگانه قانون شفابخش هستى مى‏باشد، و اسلام جامع‏ترین دین الهى براى سعادت بشر مى‏باشد و حکومت دینى بستر این سعادت است، ولى استفاده از این قوانین و برنامه‏ها، منوط به اختیار و اراده انسان در پذیرش و عدم پذیرش آنها مى‏باشد .
نکته مهمى که در اندیشه سیاسى امام، همیشه وجود داشته است، نگاه مثبت‏به ملت جمهورى اسلامى مى‏باشد . امام، جمهورى اسلامى را همان حکومت مطلوبى مى‏داند که قدم اولیه رسیدن انسان به سعادت را برنامه‏ریزى مى‏کند و مردم ایران را کسانى مى‏داند که با انتخاب این نظام خود را در این بستر، قرار دادند و از این رو، در مسیر «انسان شدن و سعادت کامل‏» مى‏باشند . امام در این باره مى‏گوید:
«من با جرات مدعى هستم که ملت ایران و توده میلیونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت‏حجاز در عهد رسول الله صلى الله علیه و آله و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین علیه السلام و حسین بن على علیه السلام مى‏باشند .» (14)
این برترى در جهت اعتقاد به خداوند و ایمان به هدف مى‏باشد که
«همه از عشق و علاقه و ایمان سرشار آنان است‏به خداوند متعال و اسلام و حیات جاویدان . با آن که نه در محضر مبارک رسول اکرم صلى الله علیه و آله هستند و نه در محضر امام معصوم علیه السلام و انگیزه آنان ایمان و اطمینان به غیب است ... و ما همه مفتخریم که در چنین عصرى و در پیشگاه چنین ملتى مى‏باشیم .» (15)
چرا امام با توجه به مبانى فکرى خود درباره سرشت پلید انسان، اینچنین از مردم ایران تمجید مى‏کند؟ چون شرط هدایت، آگاهى و انتخاب آزادانه سعادت مى‏باشد . اگر انسان خود را در این مسیر قرار داد، همه شرایط و عوامل و مهمتر از همه، خداوند او را یارى مى‏کند و حکومت دینى موظف است که از طرف خداوند، مشکلات فردى و اجتماعى چنین انسانى را برطرف کرده و او را به زندگى دلگرم و امیدوار کند تا نهایتا انسان به لقاء الله برسد . از این جهت چون مردم ایران از این ویژگى برخوردارند، مورد رضایت الهى هستند . علاوه بر آن که مردم، از جهت‏سیاسى محور و صاحب حق در حکومت هستند به همین دلیل حقوقى دارند که بدان اشاره مى‏کنیم . به عبارت دیگر بعد کلامى انسان امرى فردى است که خود باید این مشکل را حل نماید ولى حقوق سیاسى او در جاى خود محفوظ است . به همین دلیل است که امام على علیه السلام در نهج البلاغه از حقوق متقابل مردم و حکومت صحبت مى‏کند .
حق تعیین سرنوشت از نگاه امام:
«از حقوق اولیه هر ملتى است که باید سرنوشت و تعیین شکل و نوع حکومت‏خود را در دست داشته باشد .» (16)
حکومت‏بدون قبول مردم، اصلا شکل نمى‏گیرد . همچنین در افکار امام از مهمترین ضوابطى که نباید از حکومت جدا باشد، این است که «متکى به آراى ملت‏باشد به گونه‏اى که تمامى آحاد ملت در انتخاب فرد و یا افرادى که باید مسؤولیت و زمام امور را در دست‏بگیرند، شرکت داشته باشند .» (17) از این رو، نظام جمهورى اسلامى به تاکید امام خمینى به آراى عمومى گذاشته شد تا خواسته مردم مورد ارزیابى قرار گیرد، اگر چه نتیجه این ارزیابى، به علت‏خصوصیت ویژه مردم، از قبل قابل پیش‏بینى بود چنان که امام مى‏گوید:
«ما نظام جمهورى را به آراى عمومى مى‏گذاریم و ایران چون همه شان مسلمان هستند، راى بدین قضیه خواهند داد و بعد از راى آنها حکومت جمهورى اسلامى، تشکیل خواهد شد .» (18)
از این رو مردم، اولویت در انتخاب دارند و اسلام اولویت در حکومت .
و در جاى دیگرى نیز با اشاره به حق مردم در انتخاب حاکم مى‏گوید:
«کسى که مى‏خواهد یک مملکتى را اداره بکند ... [و] مقدراتمان را دستش بدهیم باید آدمى باشد که مردم انتخاب کنند و با انتخاب مردم پیش بیاید . قهرا وقتى با انتخاب مردم پیش آمد، صالح است .» (19)
شرط امام براى حاکم، شروط دینى (قانون و عدالت) مى‏باشد و این، سبب نصب الهى مى‏شود . از این رو، اگر مردم این نصب الهى را نپذیرند، مشروعیت الهى عینیتى پیدا نمى‏کند . از این رو، نقش مردم در حکومت دینى به کارآمدى آن مرتبط مى‏باشد و حکومت در ارتباط کامل با مردم شکل مى‏گیرد . به صورت کلى امام به رابطه مردم و حکومت از دو زاویه مى‏نگرد، حق حکومت‏بر مردم و حق مردم بر حکومت . در هر دو صورت، مردم از لحاظ سیاسى تعیین کننده و رسمیت دهنده به حکومت مى‏باشند . از این جهت اگر مردم، حکومت و اجزاى آن را قبول نداشتند، کسى، حق اجبار و تحمیل بر آنان را ندارد:
«ما تابع آراى ملت هستیم . ملت ما هر طورى راى داد ما هم از آنها تبعیت مى‏کنیم . ما حق نداریم، خداى تبارک و تعالى به ما حق نداده است . پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزى را تحمیل کنیم .» (20)
تمام هنر انسان و لذت سعادت ابدى، در گرو اختیار انسان است و حتى خداوند پذیرش ربوبیت‏خود را نیز بر انسان تحمیل نکرده است، چه برسد به تحمیل حکومت دینى . از نگاه امام، هرگونه تحمیل به استبداد منجر مى‏شود و «رژیم اسلامى با استبداد جمع نمى‏شود .» (21)
مردم، محور حکومت
در اندیشه امام، مردم محور حکومت مى‏باشند و این حکومت است که باید براى مردم برنامه‏ریزى کند و در خدمت آنان باشد چرا که «باید اساس را مردم و فکر مردم قرار داد و باید به فکر مردم بود ... باید مردم خودشان [امور] حکومت را به دست‏بگیرند .» (22) امام در عبارت دیگرى به وظیفه حکومت در مقابل مردم تصریح مى‏کند و معتقد است در حکومت اسلامى که بر پایه عدالت پى‏ریزى شده است‏حکومت‏باید براى مردم باشد نه مردم براى حکومت،
«حکومت اسلامى حکومتى است که براى مردم خدمتگزار است، باید خدمتگزار باشد .» (23)
از این جهت‏حکومت اسلامى جنبه تحمیلى، استبدادى و زورگویى ندارد، بلکه باید به وظیفه خود براى خدمت‏به مردم عمل کند . در این صورت حکومت دینى، حکومتى عاطفى است که با دلهاى افراد ارتباط برقرار مى‏کند و پس از آن، مردم پشتیبان این حکومت مى‏شوند .
«کارى بکنید که دل مردم را به دست‏بیاورید، پایگاه پیدا کنید در بین مردم [در این صورت] خدا ... و ملت از شما راضى است، قدرت در دست‏شما مى‏ماند و مردم هم پشتیبان شما هستند .» (24)
حکومت‏بر قلوب و دلهاى مردم آنقدر مهم است که «در بسیارى از حکومتها، حکومت‏بر ابدان است آن هم با فشار، و لذا موفق نیستند» (25) و به سران کشورهاى اسلامى توصیه مى‏کند:
«شما کوشش کنید که حکومت‏بر قلوب کشورهاى خودتان بکنید، نه حکومت‏بر ابدان، و قلوب از شما کناره بگیرند ... حکومت‏بر قلوب یک حکومت‏شیرین است‏به خلاف حکومت‏بر ابدان که قلوب با آنها نباشد ... حکومت صدر اسلام، حکومت‏بر قلوب بود و لذا با جمعیتهاى کم بر امپراتوریهاى بزرگ غلبه کردند .» (26)
آزادى انتخاب
همچنین آزادى حق انتخاب، براى مردم، در اجزاء و نهادهاى حکومتى نیز به طریق اولى وجود دارد از این رو، امام مى‏گوید:
«هر کس آزاد است همیشه و به هر کسى که مى‏خواهد، راى مى‏دهد .» (27)
امام اگر چه این آزادى را براى مردم به رسمیت مى‏شناسد و معتقد است که:
«باید مردم را براى انتخابات آزاد گذاریم و نباید کارى بکنیم که فردى بر مردم تحمیل شود .» (28)
ولى در عین حال از نتیجه اختیار و آزادى مردم مطمئن هستند:
«بحمدالله مردم ما داراى رشد دینى - سیاسى مطلوب مى‏باشند و خود، افراد متدین و درد مستضعفان چشیده و آگاه به مسائل دینى - سیاسى و همگام با محرومین را انتخاب خواهند کرد .» (29)
در جاى دیگرى نیز با اشاره به تذکر مردم در انتخاب درست مى‏گوید که این انتخابات باید براى رضاى خدا و صلاح اسلام و مسلمین باشد . (30) در چارچوب اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله مهمترین توصیه‏ها به مردم در استفاده درست از حق انتخاب خود شکل مى‏گیرد .
با این معیار بین دو گروه مهم، تفاوت قائل مى‏شود:
«مردم شجاع ایران با دقت تمام به نمایندگانى راى دهند که معتقد به اسلام و وفادار به مردم باشند و در خدمت‏به آنان احساس مسؤولیت کنند و طعم تلخ فقر را چشیده باشند و در قول و عمل مدافع اسلام پابرهنگان زمین، اسلام مستضعفین، اسلام رنجدیدگان تاریخ، اسلام عارفان مبارزه جو، اسلام پاک طینتان عارف و در یک کلمه، مدافع اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله باشند و افرادى را که طرفدار اسلام سرمایه‏دارى، اسلام مستکبرین، اسلام مرفهین بى درد، اسلام منافقین، اسلام راحت طلبان، اسلام فرصت طلبان و در یک کلمه، اسلام آمریکایى هستند، طرد نموده و به مردم معرفى نمایند .» (31)
حق نظارت
از دیگر حقوق مسلم مردم، نظارت آنها بر عملکرد حکومت و مسؤولین آن مى‏باشد، این مساله که به «امر به معروف و نهى از منکر» نیز تعبیر مى‏گردد از حقوق جامعه انسانى در حکومت دینى مى‏باشد . از این رو، امام مى‏گوید:
«همه ملت موظفند که نظارت کنند بر این امور ... با کمال دقت توجه کنید که یک قدم خلاف اسلام نباشد به عنوان اسلام، به عنوان مسلمین ... یک قدم خلاف برندارند .» (32)
این حق مردم در تمامى ارکان حکومت از حاکم اصلى جامعه گرفته تا مردم عادى، جارى است لذا امام هر گونه عدم نظارت را موجب خسارت به خود مردم و جامعه مى‏داند و مى‏گوید:
«ملت اگر نظارت نکنند در امور دولت و مجلس ... ممکن است‏یک وقت‏به تباهى بکشد .» (33)
حکومت دینى و قانون
1 - حق وضع قوانین
امام در کشف الاسرار، این سؤال را مطرح مى‏کند که
«آیا بشر حق دارد براى خود قانون وضع کند یا نه؟ اگر دارد آیا اطاعت چنین قانونى واجب است‏یا نه؟ در صورت وجوب [اطاعت از قانون] اگر کسى تخلف کند، سزایش چیست؟» (34)
در پاسخ ضمن اشاره به مباحث قبلى خودشان در تعریف مفهوم قانونى بشرى مى‏گوید:
«مقصود از این که بشر قانون وضع کند این است که یک نفر یا چند نفر از پیش خود یک قانونى وضع کنند و آن گاه بر افراد یک کشور واجب مى‏شود که به آن عمل کنند و اگر عمل نکنند عقل، آنها را نکوهش کند و براى آنها جزایى قائل شود . چنانچه قوانین کشورهاى جهان از این قرار است .» (35)
امام قانونگذارى بشر را مخالف خرد مى‏داند و این مطلب را به علل مختلف رد مى‏کند . اولین دلیل امام آن است که بشر، نمى‏تواند براى دیگرى تعیین تکلیف نماید چرا که انسان توانایى فهم مصالح خود را ندارد چه رسد به توانایى فهم مصالح دیگران . از این رو، امام مى‏گوید:
«هیچ کس نمى‏تواند بگوید که قانون یک نفر یا چند نفر بى جهت‏براى یک کشور لازم الاطاعه باشد .» (36)
اولین علت این مساله به اختیار انسان مرتبط است از این رو، دلیل اصلى آن را باید در مبانى کلامى امام جستجو کرد:
«به عقل ... . رجوع کنید، ببینید حدود اختیار یک انسان چیست؟ آیا جز تصرف در حدود دارایى خود و آنچه به طور مشروع به دست آورده مى‏تواند باشد؟ انسان چنین اختیارى در قانون عقل دارد که در مال و جان یک توده دخالت و بر خلاف آنها دست درازى کند .» (37)
و دومین علت آن به عدم احاطه بشر بر مصالح عامه انسانها برمى گردد:
«[انسانهائى که] قانونگذارى مى‏کنند ... احاطه به همه جهات و خصوصیات ندارند و از خطاکارى و غلط اندازى و اشتباه مامون نیستند چه بسا حکمى کنند که بر ضرر مردم تمام شود و بر خلاف مصالح کشور باشد .» (38)
نکته بسیار مهم این است که امام، نمى‏خواهد قوانین بشرى را کاملا مردود بداند، آنچه که به هیچ وجه قابل قبول نمى‏باشد، جایگزینى انسان به جاى خدا در امر قانونگذارى است . این جایگزینى به هیچ وجه از نگاه امام پذیرفته نیست . ولى این دلیل نمى‏شود که بشر به قوانین جدید نیاز نداشته باشد . در این صورت با شکل‏گیرى امکانات و تمدن جدید و به خصوص نیازهاى جدید، افراد بشر مى‏تواند واضع این قوانین باشد ولى به شرطى که از چارچوب موافقت‏با موازین مسلم اسلامى، خارج نباشد . و به تعبیر دیگر مخالفتى با قوانین اسلامى نداشته باشد . از این رو، امام با توجه به این مساله مى‏گوید:
«مثلا در صدر اسلام به واسطه محدود بودن، کشور اسلامى نیازمند به بانک، ثبت املاک، سرشمارى و مانند اینها نبود و ساز و برگ ارتش در آن زمان با این زمان مخالف بوده و وزارت پست و تلگراف نبوده ... لکن قانون اسلام از تشکیل آنها اساسا جلوگیرى نکرده است . اکنون باید کارشناسان دینى که علماى اسلامند نظر کنند، هر یک از این تشکیلات که مخالف قوانین اسلام نبود و کشور نیز به آن نیازمند بود، در تشکیل آن موافقت کند [و از این جهت] قانون اسلام ابدا با این گونه ترقیات مخالفت نکرده و قوانین اسلام با هیچ یک از پیشرفتهاى سیاسى و اجتماعى مخالف نیست .» (39)
از این رو، تشکیل مجلس شورا به شرط موافقت‏با احکام شرع امرى لازم مى‏باشد:
«با تشکیل مجلس براى وفق دادن مصالح کشور با کلیات قانونهاى آسمانى ... موافق هستیم .» (40)
فرضا نیز انسان بتواند مصالح دنیوى خود را به صورت کامل تشخیص دهد، ولى مصالح اخروى خود را نمى‏تواند تشخیص دهد . لذا از نگاه امام «براى انسان دو زندگانى است، یک زندگانى مادى و دنیوى که در این جهان است و یکى زندگانى معنوى آخرتى که در جهان دیگر است .» (41) بشر نهایتا مى‏تواند قوانین مادى و دنیوى را وضع کند و در همین مرحله نیز دچار نقصانهاى عمده مى‏باشد چرا که انسان را محصور در همین دنیا مى‏کند . «قانونهاى بشرى، انسان را به همان زندگانى مادى دنیایى دعوت مى‏کند و از زندگانى همیشگى ابدى غافل مى‏کند و چنین قانونى براى انسان که داراى دو زندگانى است و ساز و برگ هر دو را نیازمند است، زیانهاى ناگفتنى دارد .» (42) علت این مساله نیز صرفا آن است که قوانین بشرى که در دنیا محقق مى‏گردد، باید از خصوصیتى برخوردار باشد که بشر را براى سعادت در جهان دیگر مهیا کند و چون انسان، به مصالح واقعى خود آگاه نیست، از این رو قوانینى وضع مى‏کند که او را در محدوده تنگ مادى، محصور مى‏کند و هدف اصلى خلقت، اصلا به وجود نمى‏آید .
2 - قانون الهى
همانطور که گفته شد قانونگذار در قانون الهى کسى جز خداوند نمى‏تواند باشد . چرا که «قانونگذار باید کسى باشد که از نفع بردن و شهوت رانى و هواهاى نفسانى و ستمکارى بر کنار باشد و درباره او احتمال این گونه چیزها ندهیم و آن غیر از خداى عادى نیست . پس قانونگذار غیرخدا نباید باشد .» (43) لذا صالح‏ترین مرجع قانونگذارى خداوند است . چرا که تنها خیرخواه واقعى انسان مى‏باشد، «خداى جهان است که عالم به همه مصالح است و هم مهربان به همه افراد است و هم دستخوش عوامل [گوناگون] نیست و تحت تاثیر کسى واقع نمى‏شود و منافع کشورى را فداى کشور دیگر نمى‏کند .» (44) به صورت کلى وجود قانون الهى و انحصار این قانون به خداوند مفروض مى‏باشد براى همین امام در صدد نتیجه‏گیرى سیاسى از این مساله مى‏باشد:
«فرق اساسى حکومت اسلامى با حکومت‏هاى مشروطه سلطنتى و جمهورى در همین است; در این که نمایندگان مردم و پادشاه در این گونه رژیمها به قانونگذارى مى‏پردازند، در صورتى که قدرت مقننه و اختیار تشریع در اسلام به خداوند متعال اختصاص یافته است . شارع مقدس اسلام، یگانه قدرت مقننه است، هیچ کس حق قانونگذارى ندارد، و هیچ قانونى جز حکم شارع را نمى‏توان به مورد اجرا گذاشت .» (45)
همان طور که گفته شد از نگاه امام، عالم بر پایه اراده خداوند و قوانین الهى شکل گرفته است . لذا اثبات این مساله با توجه به اصل اساسى «توحید» اینچنین مى‏باشد:
«از این اصل ما نیز معتقدیم که قانونگذارى بر این پیشرفتها در اختیار خداى تعالى است . همچنان که قوانین هستى و خلقت را نیز، خداوند مقرر فرموده است و جوامع، تنها در گرو اطاعت از قوانین الهى است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده است .» (46)
بنابر نظر امام، از تدبیر خداوند به دور است که براى سعادت ابدى انسان، قانونگذارى نکرده باشد چرا که در این صورت خداوند به ربوبیت تشریعى خود عمل نکرده است . «عقل حکم [مى‏کند] که قانونگذارى، وظیفه خداست و هیچ کس چنین وظیفه‏اى ندارد [از اینرو] باید [بگوییم] به این که خداى عادل وظیفه خود را انجام داده است .» (47)
از خصوصیات بسیار مهم قانون الهى، جامعیت آن مى‏باشد . چرا که همه اشیاى عالم، تحت تدبیر الهى هستند . امام معتقد است:
«این قانون که از جنبه‏هاى عمومى ممالک جهان گرفته تا خصوصیات عامه اشخاص و از زندگانى اجتماعى تمام بشر تا زندگانى شخصى انسان که تنها در یک غار زندگى مى‏کند [جارى مى‏باشد] و از قبل از قرار نطفه آدمى در رحم تا پس از رفتن در تنگناى قبر، هزارها قانون گذاشته است .» (48)
این امتیازات نمى‏تواند امرى بشرى باشد . چرا که بسیارى از این قوانین اصول ثابتى هستند که قبل از به دنیا آمدن وى نیز وجود دارند و براى همین «دین، قانون بزرگ خدایى است که براى اداره کشورهاى جهان و چرخانیدن چرخهاى زندگى آمده است و هر کس به آن عمل کند، به سعادت دو جهان مى‏رسد .» (49) این دین همان قانون الهى اسلام مى‏باشد که شامل «قرآن کریم و سنت رسول اکرم است .» (50)
ویژگى دیگر قانون الهى، استحکام این قانون است که به وسیله خرد و عدل ایجاد مى‏شود به عبارت دیگر قانون الهى «قانونى است که از روى عدالت الهى پیدا شده است .» (51)
از ویژگیهاى دیگر قانون الهى، ابدى بودن آن مى‏باشد . چرا که خداوند وجودى ازلى دارد . لذا امام مى‏گوید:
«چون آن که قانون اسلام را آورده است، خداست [پس اوست که] محیط بر همه چیزهاست، بر همه اعصار است .» (52)
بنابراین، قوانین الهى ابدى و براى همه زمانهاست .
3 - قانون بشرى (اساسى)
قانون اساسى، مهمترین قانون بشرى مى‏باشد که در دوران معاصر به رسمیت‏شناخته شده است . امام، با پذیرفتن قانون اساسى در اول انقلاب و دعوت همه افراد به اطاعت از آن، نشان دادند که اطاعت از آن به عنوان میثاق نظام اجتماعى، امرى لازم است . ولى نکته بسیار مهم این است که این قانون صرفا در چارچوب شرع، مورد قبول امام بود . به عبارت دیگر چون بشر براى حیات اجتماعى خود، احتیاج به قوانین الهى دارد، از این رو، هر قانونى را که خود بخواهد وضع کند، باید با مبانى شرعى مطابقت داشته باشد . در این جهت امام یکى از اهرم‏هاى مبارزه خود را در قبل از انقلاب اسلامى، به عدم مشروعیت قوانین آن دوران معطوف مى‏کند چرا که در آن زمان به متمم قانون اساسى، مبنى بر لزوم نظارت مجتهدین بر قوانین عمل نمى‏شد . به همین دلیل، اطاعت از این قانون لازم نبود که در موارد بسیار متعددى این مساله مورد اشاره ایشان قرار گرفت . نکته بسیار مهم این است که از نگاه امام «تمام قوانینى که غیر از قانون اسلام است، قانون نیست .» (53) علت این مساله نیز کاملا روشن است . چرا که در اندیشه کلامى امام یک قانون وجود دارد و آن هم قانون خداست و هر چه غیر از آن باشد، اگر چه عنوان «قانون‏» را داشته باشد ولى مفهوم واقعى و صحیح آن را ندارد و نباید بدان عمل شود چرا که بر اساس عقلانیت واقعى شکل نگرفته است .
پس از انقلاب اسلامى نیز، امام خمینى، بر مطابقت قانون اساسى و قوانین مجلس [به عنوان مردمى‏ترین نهاد حکومت] با احکام شرع، تاکید داشتند . به عبارت دیگر قوانین مجلس بدون آن که مشروعیت دینى پیدا کند، رسمیت ندارد . اصولا تمامى مبانى کلامى و سیاسى ایشان بر لزوم چنین مطابقتى دلالت دارد . و حکومت دینى، بدون قانون الهى هیچ مفهومى ندارد .
از این رو، امام با اشاره به جایگاه مجلس، مى‏گوید «مجلس شوراى اسلامى که در راس تمام نهادهاى نظام جمهورى اسلامى است، از ویژگیهاى خاص برخوردار است که مهمترین آنها اسلامى - ملى بودن آن است . اسلامى است که تمام تلاشش در راه تصویب قوانین غیرمخالف با احکام مقدس اسلام است .» (54) اهمیت جایگاه و نقش مجلس به اندازه‏اى مهم است که هر گونه ابهام در کارکرد آن مى‏تواند تمامى مشروعیت‏حکومت دینى را زیر سؤال ببرد . بدین جهت، امام در مباحث‏خود، ضمن تاکید بسیار در این زمینه خاطرنشان مى‏کند:
«باید هر مساله‏اى با دقت رسیدگى بشود و در کمسیونها اولا و بعد در مجلس ثانیا و بعد هم در شوراى نگهبان ثالثا رسیدگى بشود که وقتى یک قانون از مجلس بیرون آمد، یک قانون صد در صد شرعى باشد . چه موافق با احکام اولیه که مال اسلام است‏یا موافق با احکام ثانویه که آن هم مال اسلام است .» (55)
در اندیشه امام، جمهوریت و نقش آن نیز در راستاى کارکرد صحیح دین، به رسمیت‏شناخته مى‏شود . بدین جهت، چون نمایندگان مجلس بر اساس وکالت از طرف مردم انتخاب مى‏شوند، باید کلیات راى مردم را نیز در نظر بگیرند . از این جهت امام با در نظر گرفتن راى مردم به جمهورى اسلامى و رسمیت این نظام در داخل و خارج کشور، مى‏گوید:
«با توجه به مراتب فوق، قانون اساسى و سایر قوانین در این جمهورى باید صد در صد بر اساس اسلام باشد و اگر یک ماده هم بر خلاف احکام اسلام باشد، تخلف از جمهورى و راى اکثریت قریب به اتفاق ملت است . بر این اساس هر راى یا طرحى که از طرف یک یا چند نماینده به مجلس داده شود که مخالف اسلام باشد، مردود و مخالف مسیر ملت و جمهورى اسلامى است و اصولا نمایندگانى که بر این اساس انتخاب شده باشند، وکالت آنان محدود به حدود جمهورى اسلامى است و اظهار نظر و رسیدگى به پیشنهادهاى مخالف اسلام یا مخالف نظام جمهورى، خروج از حدود وکالت آنهاست .» (56)
در این عبارات امام، نمایندگى نمایندگان مجلس را بر اساس وکالتى مى‏دانند که از طرف مردم معتقد به جمهورى اسلامى انتخاب شدند . از این رو، چون عنوان نظام، «جمهورى اسلامى‏» است هر قانونى که مخالف این دو رکن (جمهوریت - اسلامیت) باشد، قانونى نمى‏باشد . به عبارت دیگر، اگر چه مردم در هر نظامى اولویت دارند ولى در جمهورى اسلامى با انتخاب آزادانه مردم، اسلام اولویت دارد .
در عین حال، شوراى نگهبان نیز به علت جایگاه حقوقى خود از اهمیت زیادى برخوردار است از این رو، امام مى‏گوید:
«و اما شوراى نگهبان، که حافظ احکام مقدس اسلام و قانون اساسى هستند . مورد تایید اینجانب مى‏باشند . و وظیفه آنان بسیار مقدس و مهم است و باید با قاطعیت‏به وظیفه خود عمل نمایند .» (57)
این وظیفه نیز، فقط از جهت‏برترى احکام الهى مطرح مى‏شود . امام با اشاره به این مساله مى‏گوید:
«شما [شوراى نگهبان] ناظر بر قوانین مجلس باید باشید و باید بدانید که به هیچ وجه ملاحظه نکنید . باید قوانین را بررسى نمایید که صد در صد اسلامى باشد .» (58)
امام به این مساله نیز توجه دارد که مجلس شوراى اسلامى نیز در صدد مخالفت‏با شرع نیست ولى در عین حال شوراى نگهبان ضامن رعایت دقیق احکام شرعى در وضع قوانین مى‏باشد . امام مى‏گوید:
«بحمدالله مجلس ما مجلسى است اسلامى و قوانین خلاف اسلام تصویب نخواهد شد ولى شما وظیفه دارید ناظر باشید .» (59)
در همین توصیه‏ها امام به مساله بسیار مهمى اشاره مى‏کند که دقت ویژه‏اى را مى‏طلبد:
«به هیچ وجه گوش به حرف عده‏اى که مى‏خواهند یک دسته کوچک مردم ما خوششان بیاید و به اصطلاح مترقى هستند، ندهید . قاطعانه با این گونه افکار مبارزه کنید خدا را در نظر بگیرید . اصولا آنچه که باید در نظر گرفته شود خداست نه مردم . اگر صد میلیون آدم، اگر تمام مردم دنیا یک طرف بودند و شما دیدید که همه آنان حرفى مى‏زنند که بر خلاف اصول قرآن است‏بایستید و حرف خدا را بزنید و لو این که تمام بر شما بشورند . انبیا همین طور عمل مى‏کردند . مثلا موسى در مقابل فرعون مگر غیر از این کرد؟ مگر موافقى داشت .» (60)
البته در ادامه همین مطلب، جملات مربوط به تایید مجلس و تصویب قوانین اسلامى توسط آن نهاد، آورده مى‏شود . ولى به هر حال مى‏تواند دلیل بسیار واضحى از حساسیت فوق العاده امام مبنى بر اهمیت رعایت احکام الهى باشد . در طى انقلاب اسلامى نظرات کارشناسى مجلس شوراى اسلامى بعضا با نظرات فقهى، شوراى نگهبان سازگارى نداشت . امام با توجه به این مساله، نصایحى را به مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان مبنى بر رعایت مصالح جامعه و حقوق مردم و همکارى با هم در این زمینه مى‏کند . ضمن آن که باید به این نکته نیز اشاره کنیم که جایگاه مردم، به عنوان مصداق مفاهیم فقهى و محور بودن حل مشکلات آنان یکى از ابعاد اساسى فقه حکومتى امام را تشکیل مى‏دهد همچنین لازم به ذکر است امام این مساله را به عنوان تاکید بر رعایت‏حقوق الهى مطرح کردند، ضمن آن که به مردم بى اعتنا نمى‏باشند و تاکید بر ارزش و احترام مردم، در بسیارى از فرازهاى سخنان و پیامهاى ایشان نمود دارد .
قانون اساسى مطلوب
امام در نامه‏اى به نمایندگان خبرگان قانون اساسى، ویژگیهاى قانون اساسى مطلوب را مطرح مى‏کنند، به صورت کلى در اندیشه امام، شرط اسلامى بودن قوانین از ضروریات و بدیهیات قانون اساسى مى‏باشد . بعد از آن، شروط دیگرى نیز ذکر مى‏شود . اولین شرطى را که امام براى قانون اساسى مطلوب مطرح مى‏کند به رعایت مصالح مردم در قوانین مربوط مى‏شود . از این رو، شرط اول، «حفظ و حمایت‏حقوق و مصالح تمام قشرهاى ملت دور از تبعیض ناروا» (61) مى‏باشد . در این بند، امام به لزوم مساوات انسانها در برخوردارى از حقوق قانونى و رعایت مصالح آنها تاکید مى‏کند . دومین شرط به «پیش بینى نیازها، منافع نسلهاى آینده آن گونه که مد نظر شارع مقدس در معارف ابدى اسلام است‏» (62) ، چرا که در اندیشه امام، اسلام به عنوان جامع‏ترین دین داراى برنامه‏هاى دائمى براى هدایت اخروى و تامین نیازهاى مادى افراد مطرح مى‏شود و هر نوع قانونگذارى جدید باید در چارچوب حقانیت ابدى این معارف جاى بگیرد .
خصوصیت دیگر قانون اساسى و یا قانون بشرى از نگاه امام به «صراحت قانون‏» بر مى‏گردد; یعنى «صراحت و روشنى مفاهیم قانون به نحوى که امکان تفسیر و تاویل غلط در مسیر هوسهاى دیکتاتورها و خودپرستان تاریخ در آن نباشد .» (63) به طور طبیعى استبداد و خودکامگى مورد مخالفت‏شدید اسلام است . از این رو، اگر این قانون به نفع منافع فردى و گروهى باشد، هیچ ارزشى ندارد، همچنین چون برداشت امام، ثبات و جاودانگى قانون اساسى بوده است، ویژگیهاى آن به گونه‏اى اعلام مى‏شود که براى همیشه راه سوء استفاده از آن بسته شود .
در عین حال امام در سال 68 به لزوم بازنگرى در قانون اساسى اشاره کرده و علت آن را این گونه بیان مى‏کند:
«از آنجا که پس از کسب ده سال تجربه عینى و عملى از اداره کشور، اکثر مسؤولین و دست‏اندرکاران ... بر این عقیده‏اند که قانون اساسى با این که داراى نقاط قوت بسیار خوب و جاودانه است، داراى نقایص و اشکالاتى است که در تدوین و تصویب آن به علت جو ملتهب ابتداى پیروزى انقلاب و عدم شناخت دقیق معضلات اجرایى جامعه، کمتر به آن توجه شده است ... [لذا] رفع نقایص آن یک ضرورت اجتناب‏ناپذیر [است . . ]. و چه بسا تاخیر در آن موجب بروز آفات و عواقب تلخى براى کشور و انقلاب گردد .» (64)
در ادامه امام به مصادیق این مشکلات همچون مساله - رهبرى - تمرکز در قواى مجریه و قضائیه، مجمع تشخیص مصلحت و ... اشاره مى‏کنند ولى نکته قابل ذکر این مى‏باشد که امام لزوم این بازنگرى را در جهت‏حل معضلات جامعه و مردم، مطرح مى‏کنند . از این رو، پرداختن قانون بشرى به حل مشکلات جامعه و شکل‏گیرى زندگى مساعد براى همه مردم، در جهت رسیدن به سعادت ابدى، از دغدغه‏هاى فکرى امام خمینى مى‏باشد . و در اصلاحات مورد نظر امام، پایبندى قاطع بر رعایت موازین شرع و محوریت قانون الهى اسلام، امرى خدشه‏ناپذیر است . لذا در جاى دیگرى ویژگیهاى قانون مطلوب را این گونه بیان مى‏کند:
«قانون براى نفع ملت است، براى نفع جامعه است، براى نفع بعضى اشخاص و بعضى گروهها نیست . قانون توجه به تمام جامعه کرده است . قانون براى تهذیب تمام جامعه است . البته دزدها از قانون بدشان مى‏آید و دیکتاتورها هم از قانون بدشان مى‏آید و کسانى که مخالفتها مى‏خواهند بکنند، از قانون بدشان مى‏آید . لکن قانونى که مال همه ملت است و براى آرامش خاطر همه ملت است و براى مصالح همه ملت است، باید محترم شمرده شود .» (65)
همانطور که از این عبارات نیز معلوم مى‏گردد . در اندیشه امام، خصوصیت مهم قانون توجه به مصالح همه مردم مى‏باشد که به آرامش خاطر آنها منجر مى‏گردد . و زمینه براى رشد و تعالى انسان فراهم شود .
همچنین از نگاه امام چون قوانین مجلس و نظارت شوراى نگهبان، اسلامى بودن قوانین را مى‏رساند . از این رو، همه باید از آن اطاعت کنند و مخالفت‏با آن جایز نیست:
«کسانى که با مصوبات مجلس، بعد از این که شوراى نگهبان نظر خودش را داد، باز مخالفت مى‏کنند، اینها دانسته یا ندانسته با اسلام مخالفت مى‏کنند .» (66)
در ادامه امام به حفظ نظم عمومى اشاره مى‏کنند و معتقدند این نظم فقط در اطاعت از قوانین متجلى مى‏شود:
«اگر همه اشخاصى که در کشورمان هستند و همه گروههایى که در کشور هستند و همه نهادهایى که در سرتاسر کشور هستند، به قانون خاضع بشویم و قانون را محترم بشماریم، هیچ اختلافى پیش نخواهد آمد . اختلافات از راه قانون‏شکنى‏ها پیش مى‏آید .» (67)
لذا هر گونه نافرمانى از قانون، دیکتاتورى است (68) ، چرا که «همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید ... براى این که میزان اکثریت است .» (69)
پى‏نوشت:
1) کارشناس ارشد علوم سیاسى و محقق .
2) امام خمینى، صحیفه نور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ اول، 1361، ج 17، ص 103 .
3) همان، ج 9، ص 253 .
4) امام خمینى صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، تهران، چاپ اول، 1379، ج 2، ص 358 .
5) امام خمینى، ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، تهران، چاپ اول، 1373، ص 31 .
6) همان .
7) صحیفه امام، پیشین، ج 11، ص 22 .
8) صحیفه نور، پیشین، ج 10، ص 27 .
9) همان، ج 4، ص 207 .
10) همان، ج 5، صص 35 - 34 .
11) ولایت فقیه، پیشین، ص 30 .
12) همان .
13) همان، ص 30 .
14) صحیفه نور، پیشین، (وصیت نامه)، ج 21، صص 181 - 180 .
15) همان .
16) همان، ج 3، ص 42 .
17) همان، ج 4، ص 212 .
18) همان، ج 3، صص 258 - 29 .
19) همان، ج 4، ص 122 .
20) همان، ج 10، ص 181 .
21) همان، ج 2، ص 205 .
22) همان، ج 15، ص 190 .
23) همان، ج 5، ص 241 .
24) همان، ج 7، ص 6 .
25) همان، ج 14، صص 118 - 117 .
26) همان .
27) همان، ج 17، ص 95 .
28) همان، ج 20، ص 101 .
29) همان .
30) همان، ج 18، ص 152 و ج 17، ص 95 .
31) همان، ج 20، ص 197 .
32) همان، ج 7، صص 35 - 34 .
33) همان، ج 15، ص 60 .
34) امام خمینى، کشف الاسرار، دفتر نشر فلق، بى تا، ص 288 .
35) همان .
36) همان .
37) همان، ص 289 .
38) همان، ص 182 .
39) همان، ص 295 .
40) همان، ص 91 .
41) همان، ص 312 .
42) همان، ص 312 .
43) همان، ص 291 .
44) همان، ص 191 .
45) ولایت فقیه، پیشین، ص 34 .
46) صحیفه نور، پیشین، ج 4، ص 166 .
47) کشف الاسرار، پیشین، ص 291 .
48) همان، ص 189 .
49) همان، ص 291 .
50) صحیفه نور، پیشین، ج 9، ص 425 .
51) همان .
52) همان، ج 9، ص 171 .
53) صحیفه امام، پیشین، ج 8، ص 201 .
54) صحیفه نور، پیشین، ج 18، ص 273 .
55) همان، ج 17، ص 472 .
56) همان، ج 9، صص 256 - 254 .
57) همان، ج 19، ص 155 .
58) همان، ج 12، ص 258 .
59) همان .
60) همان، ج 12، ص 258 .
61) همان، ج 8، ص 256 .
62) همان .
63) همان .
64) صحیفه امام، پیشین، ج 21، ص 363 .
65) همان، ج 14، ص 414 .
66) همان .
67) همان، ج 14، ص 414 .
68) همان، ج 14، ص 415 .
69) همان، ج 14، ص 377 .

 

تبلیغات