آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۵

چکیده

هوسرل بر این باور است که «خود» یا «سوژه» محور هرگونه فعلِ آگاهی و به ویژه شناخت است. به باور وی در هر عمل آگاهی، از یک سو قطب «اگو» (خود) و در سمت مقابل آن، عین یا ابژه را می توان تشخیص داد. خود سوژۀ این همانی است که در همۀ اعمال فرآیند یکپارچۀ آگاهی عمل می کند؛ از این رو، مرکز یگانه ای است که هرگونه کنشِ آگاهی را صورت می دهد؛ یعنی مرکز همۀ تأثیر و تأثرها، ادراکات، لذت ها، رنج ها و هرگونه حالت موجود در آگاهی به حساب می آید؛ اما سارتر، به رغم تأثیرپذیری انکارناپذیر از هوسرل، به تقابل با برداشت وی از «خود» پرداخته است و خودی را که هوسرل با چنان شرایطی، استعلایی می پندارد، به نقد کشیده است. به نظر سارتر، خود صرفاً متشکل از حالات محض انتزاعی نیست که با سوژۀ استعلایی محض برابری کند، بلکه خود یا «من» بیرون از امر استعلایی صرف و در میان جهان واقع وجود دارد و به واسطۀ آزادی و حق انتخاب که نشان از جنبۀ اگزیستانسیال آن دارد، به تعالی می رسد. با وجود این، هم صدا با هوسرل، «حیث التفاتی» آگاهی را بنیان کنش های آگاهانۀ «خود» می داند. در این پژوهش تلاش می کنیم «خود استعلایی» مورد نظر هوسرل را تحلیل و انتقادات سارتر را بر آن بررسی کنیم.

تبلیغات