آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

فلسفه برده‏دارى در نظام حقوقى اسلام پرسشى است که از دیرباز مطرح بوده و در سالهاى اخیر بویژه در پایگاههاى اینترنتى که بر ضد دین و حکومت اسلامى فعالیت دارند، به صورت جدى‏تر مطرح گردیده است . مقاله حاضر در صدد آن است تا ضمن بررسى این مساله، اثبات نماید که پذیرش نظام برده‏دارى در آغاز ظهور اسلام، به دلیل تحمیل شرایط زمانى خاص آن دوره بود که برده‏دارى در تمامى جوامع بشرى آن روز رایج و ریشه‏دار بود . از این رو اسلام به جاى مقابله یکباره با نظامى ناعادلانه که در تاریخ بشریت ریشه دوانده بود، به مبارزه تدریجى با آن برخاست و با وضع مقررات و دستورهاى حکیمانه، به دفاع از حقوق بردگان اهتمام ورزید و نظامى عادلانه را در این خصوص حکمفرما ساخت و در نهایت، این مقررات از مهمترین عواملى بود که موجب گردید تا نظام برده‏دارى ریشه‏کن شود . رفتار عادلانه و شایسته مسلمانان با بردگان - که ناشى از دستورها و توصیه‏هاى دین اسلام در این باره بود - و نیز شواهد تاریخى بسیارى مؤید این ادعاست .

متن

مقدمه
این مقاله ارائه تحلیلى است از نظام برده‏دارى از دیدگاه اسلام و پاسخ به برخى شبهات که در مورد نظام برده‏دارى در اسلام مطرح شده است; زیرا از جمله اشکالاتى که از ناحیه گروهى از منتقدان به حقوق اسلام شده این است که چرا اسلام نظام برده‏دارى را پذیرفته است در حالى که مدعى است تبعیض نژادى را نفى نموده و هیچ قوم و ملتى و نژادى را برتر از دیگرى نمى‏داند و معیار برترى در اسلام همانا تقواى الهى و ایمان است .
این مقاله در صدد آن است که اثبات نماید اسلام اگر چه نظام برده‏دارى را در بدو امر پذیرفته، ولى این پذیرش در یک شرایط زمانى خاصى بوده که برده‏دارى امرى بسیار رایج و ریشه دار بود . از این رو مبارزه یکباره با چنین مشکل اجتماعى ریشه دارى ممکن نبود و راهى جز مبارزه تدریجى نداشت . و از طرفى راه برده‏دارى در اسلام منحصر به اسراى جنگى بود که به بردگى گرفتن آنان در بدو امر تنها راه حکیمانه و عادلانه بشمار مى‏رفت تا اسلام از این طریق اسراى جنگى را که از اقوام کافر بودند به بردگى گرفته و با دمیدن روح تربیت اسلامى در آنها، سالهاى متمادى بتدریج آنان را جزء جامعه آزاد اسلامى نماید . از این رو اسلام با وجود پذیرش نظام برده‏دارى، مجموعه مستحکمى از مقررات را وضع کرده که جملگى در جهت‏حفظ حقوق و منافع بردگان و به منظور آزاد سازى آنان بوده است . اسلام علاوه بر ارائه مقررات اجبارى براى آزاد سازى بردگان، مسلمانان را اکیدا به رعایت‏حقوق بردگان و به ملاطفت و مهربانى با آنان تشویق نموده است که به همین جهت‏حتى بنا بر نقل برخى از محققان غیر مسلمان نیز، رفتار مردم کشورهاى اسلامى با بردگان نسبت‏به دیگر ملتها، بهترین و عادلانه‏ترین رفتار با بردگان بوده است‏به گونه‏اى که بردگان عضوى از اعضاى خانواده آنها محسوب مى‏شدند و در نهایت عزت زندگى مى‏کردند .
علاوه بر آن اسلام در مجازاتهاى کیفرى نیز موجبات تخفیف مجازات بردگان را فراهم کرده است .
فصل اول: فرهنگ برده‏دارى در کشورهاى اسلامى
در این فصل ابتدا در مورد رفتار محبت‏آمیز کشورهاى اسلامى با بردگان، نمونه‏هاى تاریخى ارائه خواهد شد و سپس اشاره‏اى به منشا وجود این فرهنگ که ریشه در تعالیم اسلام دارد خواهیم داشت:
مبحث اول: رفتار کشورهاى اسلامى با بردگان
الف) ذکر نمونه‏هاى تاریخى
در یک بررسى تاریخى حتى بسیارى از محققان غیر مسلمان نیز به رفتار شایسته و توام با رافت مسلمانان با بردگان اذعان دارند; به عنوان نمونه دکتر «گوستاو لوبون‏» در این باره مى‏گوید:
«آنچه مسلم است‏برده نزد مسلمانان بدان صورت که در نزد نصارى بوده نیست . و وضعى که بردگان مشرق در آن به سر مى‏برند به مراتب بهتر از وضعى است که نوکران و کلفتهاى اروپایى دارند . غلامان زر خرید در مشرق زمین جزء خانواده محسوب هستند و چنانچه پیش از این گفته شد حتى مى‏توانند با دختران آقایان مالکین خود ازدواج کرده و در زمره دامادان او در آیند و همچنین مى‏توانند بزرگترین منصبها را نائل گردند . در مشرق غلام بودن عار و ننگ نیست و بدان اندازه که در مغرب نوکر از ارباب خود فاصله دارد در آنجا غلام از مالکش دور نیست و ارتباطش زیادتر و با او نزدیکتر است .» (2)
همچنین ایشان به نقل از مسیو «آلو» مى‏نویسد:
«مسلمانان هرگز با دیده حقارت به بردگان نگاه نمى‏کردند . از این روست که مى‏بینیم مادر پادشاهان عثمانى که پیشواى مسلمانان و مورد احترام آنان بوده‏اند کنیز بوده و در این باره به حیثیت آنها لطمه وارد نیامده است .» (3)
در حالى که برخى اروپاییان، مسلمانان را متهم به برخورد نادرست و خشن با بردگان مى‏کنند، دکتر گوستاو لوبون معتقد است که:
«تمام جهانگردانى که درباره مساله برده‏دارى در مشرق زمین به تحقیق پرداخته‏اند معترفند که این سر و صداى مغرضانه‏اى که برخى از اروپاییان در اطراف آن به راه انداخته‏اند به کلى بى اساس است . و بهترین دلیل آن این است که بندگانى که در مصر مایل به آزادى باشند کافى است که میل خود را در برابر یکى از قضات اظهار نمایند، ولى با این حال این غلامان اقدام به آزادى خود نمى‏کنند .» مسیو «ایبر» در این باره مى‏نویسد: «باید بردگان را در شهرهاى اسلامى جزء خوش‏شانسها و سعادت‏مندان در زندگى دانست و من براى گواه، شواهد زیادى براى این مطلب دارم، لکن به گفتارهاى گروهى از مؤلفین که اخیرا وضع بردگان را در مصر از نزدیک مشاهده کرده‏اند اکتفا مى‏کنم‏» مسیو «شارم‏» مى‏نویسد: «موضوع بردگى در مصر به اندازه‏اى طبیعى و عادى و نافع و سودمند است که الغاى آن در حقیقت مصیبت تازه خواهد بود .» مسیو «دووژانى‏» رئیس دانشکده زبانهاى خارجى در قاهره مى‏نویسد: «بردگان از این آزادى که اخیرا بدانها داده شده بسیار کم استفاده مى‏کنند با این که این آزادى طورى است که به هر نحو بخواهند مى‏توانند آزادانه بدون هیچ گونه مزاحمتى زندگى کنند .» (4)
گوستاو لوبون این نکته را نیز متذکر مى‏شود که فقط مصر نیست که تا بدین اندازه با بردگان خود با مهربانى رفتار مى‏کنند بلکه در تمام بلاد اسلامى وضع به همین گونه است و در تایید گفته خویش به اظهارات بانوى جهانگرد انگلیسى خانم «بلنت‏» استناد مى‏کند . این بانوى جهانگرد در سفرش به «نجد» در مورد گفتگویى که میان او و یک نفر عرب اتفاق افتاده مى‏گوید:
«از چیزهایى که درک آن براى این عرب مشکل بود این مساله بود که مى‏گفت انگلستان چه سودى از جلوگیرى فروش برده مى‏برد؟ و چرا آن را ممنوع کرده؟ و همین که به او گفتم این مطلب به خاطر دفاع از شرافت انسانى است‏به من پاسخ داد: در خرید و فروش برده چه ظلم و ستمى است که مخالف با شئون انسانیت‏باشد؟ و کیست که بردگان را بیازارد؟ راستى ما نمى‏توانیم موردى را پیدا کنیم که یکى از بردگان در شهرهاى اسلامى مورد اذیت و آزار قرار گرفته باشد و چنانچه مشهور است‏برده نزد اعراب به یک فرزند عزیز و محترم خانه بیشتر شباهت دارد تا به یک نوکر و اجیر .» (5)
ب) مقایسه اجمالى با برخى از کشورهاى غیر اسلامى
در حالى که کشورهاى اسلامى حتى به اعتراف محققان و جهانگردان اروپایى رفتار مؤدبانه و انسانى با بردگان داشتند در کشورهاى اروپایى نمونه‏هاى بسیارى از ظلم و اهانت‏به بردگان یافت مى‏شود; به عنوان نمونه «ویل دورانت‏» در مورد وضع بردگان در یونان مى‏گوید:
«اگر غلامى بدرفتارى یا خطایى کند با تازیانه تنبیه مى‏شود . اگر بر امرى شهادت دهد شکنجه مى‏شود . و اگر آزاد مردى او را بزند نباید از خویش دفاع کند، ولى اگر ظلمى بزرگ بر او وارد شود وى مى‏تواند به معبدى پناه ببرد .» (6)
او همچنین در این خصوص اظهار مى‏دارد:
«یونانیان گویند که مرد آزاد باید از وظایف مالى و اقتصادى آزاد باشد و حتى اگر خودش نیز قدرت حفظ و اداره اموال خویش را داشته باشد باید غلام یا کس دیگرى را بدان کار بگمارد .» (7)
در یونان قدیم حتى فقیرترین خانواده نیز یک یا دو غلام داشتند و «آیسخینس‏» خطیب یونانى قرن چهاردهم قبل از میلاد براى اثبات فقر خویش مى‏گوید که در خانواده‏اش بیش از هفت غلام موجود نیست . (8)
و حتى آزاد شدگان یعنى کسانى که قبلا برده بودند و بعد آزاد شدند در محرومیت از حقوق سیاسى قرار داشته و از نظر اقتصادى وضعى مشابه با اتباع خارجى داشتند . (9)
البته دکتر «ویل دورانت‏» مى‏گوید که در آتن قرن پنجم وضع غلامان از وضع فقیران آزاد کشورهاى «اوسیگارشیک‏» بهتر است و آتن به حسن رفتار با غلامان مشهور بود . (10)
«علامه طباطبایى‏» نیز معتقد است که روم و یونان قدیم به برخورد ظالمانه با بردگان شهرت داشتند . (11)
مبحث دوم: تاثیر فرهنگ اسلام بر کشورهاى اسلامى
بدون تردید رفتار انسانى مسلمانان با بردگان معلول دستورهاى اسلام و سیره پیشوایان مذهبى در مورد برخورد با بردگان بوده است .
الف) تاثیر فرهنگ و دستورهاى اسلام
با توجه به این که اساس دین اسلام و تعالیم آن بر مبناى اهمیت‏به «حق الناس‏» بنا نهاده شد و حتى در دستورهاى اسلامى حق الناس بر حق الله ترجیح داده شده است . از این رو در مورد رعایت‏حق بردگان نیز که در زمره «ناس‏» هستند توصیه‏هاى بسیارى شده است . ما در فصل دوم به صورت مفصل به برخى از این قوانین خواهیم پرداخت، ولى در این مبحث‏بطور اجمالى نمونه‏هایى از دستورها و توصیه‏هاى اسلام را متذکر مى‏شویم:
در صدر اسلام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در مورد مخاطب قرار دادن بردگان به مسلمانان توصیه فرمودند که:
«لا یقل احدکم: عبدى و امتى . و لیقل: فتاى و فتاتى .» (12)
یعنى: هیچ کس در خطاب به بردگان خود، از کلمه «عبد» و «امه‏» استفاده نکند بلکه از کلمه «فتى‏» (جوانمرد) و «فتاة‏» استفاده کند .
و به نقل برخى از تاریخ‏دانان، این دستور پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در میان مسلمانان رایج گشت . (13)
و در روایات اسلامى چنانکه بعدا خواهد آمد سراسر توصیه به استحباب آزادى بردگان و احسان به آنان است . و خداوند در قرآن کریم، احسان به بردگان را در کنار احسان به والدین و دیگر بستگان و ذوى الحقوق توصیه فرموده است . (14)
ب) تاثیر سیره معصومین علیهم السلام
در سیره معصومین و پیشوایان دینى شواهد زیادى در مورد برخورد توام با رافت‏با بردگان یافت مى‏شود . بسیارى از صحابه پیامبر مانند سلمان و بلال، برده و مورد احترام پیامبر و جزء سران لشکر و امرا بودند . (15)
مادر برخى از ائمه معصومین علیهم السلام کنیز بودند . از جمله مادر حضرت امام سجاد علیه السلام به نام «شهربانو» که در جنگ اعراب با ایران در زمان یزدگرد پادشاه ایران به اسارت درآمد . شهربانو دختر یزدگرد بود . (16) و همچنین مادر امام زمان (عج) حضرت «نرجس‏» که به عنوان کنیز به اسارت مسلمین در آمده بود . این بانو، دختر «یشوعاى‏» فرزند قیصر، پادشاه روم بود .
فصل دوم: برخورد اسلام با نظام برده‏دارى
آنچه که مسلم است اسلام در بدو امر نظام برده‏دارى را که ریشه‏هاى عمیقى در فرهنگ ملل عرب و غیر عرب آن روز داشت‏به رسمیت‏شناخت . از این رو مورد اعتراض برخى افراد ناآگاه یا مغرض قرار گرفته . به همین سبب، ما در این فصل به توجیه فلسفه برده‏دارى و دلیل تایید نظام برده‏دارى از ناحیه اسلام و طرق مختلفى را که اسلام جهت آزادى بردگان مقرر کرده است، خواهیم پرداخت:
مبحث اول: زمینه‏ها و عوامل انعطاف اسلام در مقابل برده‏دارى
الف) فلسفه برده‏دارى (سبب رقیت)
در مورد فلسفه برده‏دارى، برخى مانند افلاطون معتقدند که از لحاظ عقل و قدرت تفکر، برخى از مردم پایینتر از بعضى دیگرند . از این رو او به بردگى گرفتن یونانیان را تجویز نمى‏کرد، ولى براى یونانیان به اسارت گرفتن غیر یونانى را مجاز مى‏دانست . (17) این نوع تفکر همان تبعیض نژادى و برتر دانستن یک نژاد بر نژاد دیگر و تفکرى ناصواب است .
ارسطو، برده را آلتى ذیروح مى‏دانست و به اعتقاد او تا وقتى که فعالیت‏هاى مربوط به بردگان را ماشینهاى خودکار انجام ندهند بردگى به نحوى وجود خواهد داشت . (18)
ولى فلاسفه بعد از آنها یعنى رواقیون تفکر معتدلترى ارائه کردند که از جمله آنان «الکید اماس‏» سوفسطایى بود که در شهرهاى یونان مى‏گشت و عقاید «روسو» را تبلیغ مى‏کرد که: «خداوند همه مردمان را آزاد به جهان فرستاده و طبیعت نیز کسى را بنده نساخته .» (19)
اما در اسلام فلسفه برده‏دارى تبعیض‏نژادى نبود; زیرا یکى از شعارهاى اسلام مبارزه با تبعیض نژادى بود و پیشواى دین اسلام همواره مى‏فرمود: عرب بر غیر عرب برترى ندارد و معیار برترى افراد، تقواى الهى است . و اما در مورد توجیه علت‏برده‏دارى در اسلام باید ابتدا منشا و سبب رقیت را بررسى کنیم:
در میان ملل مختلف اسباب گوناگونى براى برده‏گیرى وجود داشت که اسلام از میان این اسباب، فقط «سبب جنگ‏» را پذیرفت; یعنى به بردگى گرفتن اسراى جنگى که در پیکارهاى میان مسلمین با کفار مرسوم بود; زیرا مسلمین بعد از به اسارت در آوردن کفار سه راه براى آنان متصور بود: راه اول این که بعد از اسارت، آنان را آزاد کنند که این خود نقض غرض بود و راهى غیر حکیمانه . راه دوم آن که همه آنان را به قتل برسانند . و راه سوم آن که آنها را زنده نگه دارند و با رقیت آنان نوعى تربیت اسلامى را در وجودشان در طى سالهاى بردگى به تدریج تزریق کنند . و این راه نزد عقلا از راه دوم پسندیده‏تر بود . از این رو مسلمانان آنها را به بندگى مى‏گرفتند و بعد از دمیدن روح تربیت اسلامى در کالبد آنان که از طریق محبت‏به آنان عملى مى‏شد، بتدریج آنها را به صورت داوطلبانه آزاد مى‏کردند و یا با قوانین الزامى که اسلام وضع کرده بود آزاد مى‏شدند . و ما در این باره در مبحث دوم از همین فصل به تفصیل بحث‏خواهیم کرد . (20) و خلاصه این که دوره برده‏دارى در اسلام، در حقیقت‏یک دوره قرنطینه روحى و اخلاقى بود که اسراى جنگى غیر مسلمان بعد از کسب تربیت دینى، به جامعه آزاد اسلامى ملحق مى‏شدند .
ب) پاسخ به برخى شبهات
1- چرا اسلام بردگان را از مالک شدن اموال محروم کرد و آنها را جیره‏خوار مولایشان قرار داد؟
پاسخ: این محرومیت در ابتداى امر که فرض این است اسیر جنگى است و از دشمنان جامعه اسلامى، لازم بود تا موجب جلوگیرى از سلطه آنان بر جامعه اسلامى شود; چرا که مهمترین راه سلطه مالک شدن است . (21)
2- چرا بردگان که اسراى جنگى بودند به صرف ایمان آوردن در ابتداى اسارت از بردگى آزاد نمى‏شدند؟
پاسخ: زیرا اثر تربیتى که هدف اسلام از نظام برده‏دارى بود تامین نمى‏شد و اسلام آوردن به صورت شکلى و غیر واقعى نوعى حیله براى رهایى اسراى جنگى و در نتیجه اقدام مجدد علیه مسلمین محسوب مى‏شد . (22)
مبحث دوم: اسلام و موجبات آزادى بردگان
چنانکه پیش از این اشاره گردید، اسلام به دلایلى، اصل نظام بردگى را به رسمیت‏شناخت، ولى اولا بر خوشرفتارى با بردگان سفارش اکید داشت و ثانیا با توصیه‏هاى اخلاقى و با وضع مقررات اختیارى و اجبارى موجبات آزادسازى بردگان را فراهم کرد .
الف) توصیه‏هاى اخلاقى جهت آزادى بردگان
در کتب حدیثى و فقهى باب مستقلى تحت عنوان «کتاب العتق‏» (کتاب آزادى بردگان) آورده شده است و همچنین ابوابى تحت عنوان «تدبیر» «استیلاد» و «مکاتبه‏» که سراسر در مورد حقوق مربوط به آزادى بردگان است . و حدودا 356 حدیث فقط در کتاب وسائل الشیعه (23) در مورد مقررات مربوط به آزادى بردگان نقل شده است .
آزاد کردن برده از دیدگاه اسلام آن قدر داراى ثواب و اهمیت است که ثواب بسیارى از اعمال نیک را به آزاد کردن برده تشبیه کرده‏اند و مهمتر آن که آزاد کردن برده از نظر اسلام جزء «عبادات‏» محسوب مى‏گردد و به همین جهت فقها با استناد به روایاتى، «قصد قربت‏» را در آزاد کردن برده شرط دانسته‏اند . (24) از جمله روایت منقول از حضرت امام صادق علیه السلام که فرموده‏اند:
«لا عتق الا ما ارید به وجه الله تعالى‏» (25)
یعنى: آزاد کردن برده صحیح نیست مگر آن که قصد قربت و رضاى خداوند متعال در آن باشد .
به همین جهت‏به نظر فقها، کافرى که به کلى منکر خداوند است عتق او صحیح نیست، ولى در مورد کافرى که منکر دین اسلام است اما به خداوند اعتقاد دارد، برخى از فقها معتقدند که عتق او صحیح است . (26)
و مستحب مؤکد است که «مملوک مؤمن‏» را بعد از 7 سال خدمت آزاد کنند . (27) بلکه بطور کلى حتى قبل از 7 سال هم مستحب است که «برده صالح‏» آزاد گردد . (28)
و نیز در روایات اسلامى آمده است که اگر کسى برده‏اى را آزاد کند خداوند هم در مقابل هر یک از اعضاى بدن آن برده، تکه‏اى از آتش جهنم را از او دور مى‏کند . (29)
سیره معصومین علیهم السلام نیز در اهتمام عملى به آزاد کردن بردگان بر کسى پوشیده نیست چنانکه حضرت امام صادق علیه السلام مى‏فرمایند که حضرت على علیه السلام هزار برده را با دسترنج‏خود خرید و آزاد کرد و فقط براى جلب رضایت‏خداوند و نجات از جهنم; و پول همه آنها را با کد یمین و عرق جبین تهیه فرمودند در حالى که خوراک روزانه خانواده‏اش روغن، سرکه و خرما بود و خود نیز جز لباسى از جنس کرباس نمى‏پوشید . (30)
در روایات اسلامى مشاهده مى‏گردد که هرگاه صغیرى به سن 10 سالگى رسیده باشد مى‏تواند برده متعلق به خود را آزاد کند . (31) و این حکم خلاف اصل جهت تسهیل در آزاد کردن بردگان وضع شده است اگر چه برخى از فقها این نظریه را نپذیرفته‏اند .
آخرین کلام در این باره این که آزاد کردن بردگان «غیر قابل رجوع‏» است (32) و این حکم نیز در جهت منافع بردگان وضع شده است .
ب) مقررات اختیارى موجب آزادى بردگان
در قوانین اسلامى مقررات اختیارى وجود دارد که در آن منافع عبد در جهت آزادى مورد لحاظ قرار گرفته است که بطور خلاصه به برخى از این قوانین اشاره مى‏کنیم:
1- کتابت (مکاتبه)
مکاتبه عبارت است از عقدى که میان مولى و عبد به منظور آزادى عبد در مقابل پرداخت عوض در زمان معین، انجام مى‏پذیرد که در قرآن کریم نیز به این عقد توصیه شده است:
«فکاتبوهم ان علمتم فیهم خیرا .» (33)
یعنى: اگر در بردگان، نیکى مشاهده کردید با آنان عقد مکاتبه منعقد کنید .
بر اساس این آیه شریفه فقها معتقدند که اگر عبد امانت‏دار و مقید و «ملتزم به مسائل دینى‏» باشد و از طرفى «قدرت کسب‏» هم داشته باشد عقد کتابت مستحب است; چون «خیر» در آیه شریفه به «امانت‏دارى و تدین‏» و «توانایى مالى‏» تفسیر شده است . (34)
عقد مکاتبه ممکن است‏به صورت «مشروط‏» باشد; یعنى آزادى او به پرداخت تمام مبلغ تعیین شده مشروط باشد، و یا به صورت «مطلق‏» ; یعنى به هر میزان که پرداخت‏به همان نسبت آزاد مى‏شود .
شایان ذکر است‏با توجه به موارد، تعیین شده براى مصرف زکات، در صورتى که عبدى عقد مکاتبه نماید و توانایى مالى نداشته باشد، مى‏توان از زکات به مقدار مورد نیاز به وى بخشید تا موجبات آزادى او فراهم گردد . (35)
2- تدبیر
یعنى مولى آزادى عبد خود را بر فوت خود یا فوت زوج مملوکه و یا فوت مخدوم عبد یا امه، معلق کند . (36) و چون تدبیر نوعى «وصیت‏» است نه عتق، از این رو برخى از فقها قصد قربت را در آن لازم نمى‏دانند، ولى برخى در تدبیر هم قصد قربت را شرط دانسته‏اند . (37) و از دیگر ویژگیهاى تدبیر آن است که رجوع مولى در زمان حیات جایز است .
3- استیلاد
یعنى کنیزى که از طریق ملک یمین (نه از طریق زوجیت) باردار شده باشد چنین کنیزى را «ام ولد» گویند که فرزند او هم حر محسوب مى‏شود و اگر مولى قبل از ام ولد بمیرد و در خصوص خرید این ام ولد بدهکار هم نباشد یا بدهکار باشد ولى ترکه او جواب‏گوى بدهى او باشد این کنیز از «سهم الارث‏» فرزند حرش که به دنیا آمده یا در رحم است، آزاد مى‏شود . و اگر سهم الارث فرزند کفایت نکرد باقى‏مانده را باید با تلاش خود پرداخت کند . (38)
علاوه بر موارد مذکور، موارد دیگرى نیز وجود دارد که به جهت رعایت اختصار از ذکر آن صرف نظر مى‏کنیم .
ج) قوانین الزامى موجب آزادى بردگان (39)
برخى دیگر از مقررات، به صورت الزامى و قهرى موجب آزادى بردگان مى‏گردد که پاره‏اى از این قوانین عبارت است از:
1- ابتلاى به کورى;
یعنى اگر عبد مبتلا به کورى شود بطور قهرى آزاد مى‏شود .
2- ابتلاى به جذام;
یعنى در صورتى که عبد مبتلاى به بیمارى جزام شود قهرا آزاد مى‏گردد .
3- زمین‏گیر شدن (اقعاد) ;
به این معنى که عبد زمین‏گیر شده که توانایى ارائه خدمت‏به مولى را ندارد باید آزاد شود .
4- موت مودت عبد;
یعنى اگر شخص فوت کند و به جز عبدى که مملوک غیر است وارث دیگرى نداشته باشد در این صورت آن عبد از ترکه مورث خود، خریدارى و آزاد مى‏شود تا بتواند باقى ترکه را ارث ببرد .
فصل سوم: برخى از حقوق و قوانین کیفرى مربوط به بردگان
در این فصل که به قوانین کیفرى اختصاص دارد درباره مسؤولیت کیفرى بردگان در مورد ارتکاب قتل یا جرح عمدى یا غیر عمدى و ارتکاب قتل ناشى از اکراه مولى و مسؤولیت آن و نیز درباره تخفیف مجازات بردگان و همچنین در خصوص جرایم علیه بردگان که از ناحیه مولى یا غیر مولى صورت مى‏گیرد اعم از جرایم بدنى مانند قتل و جرح یا جرایم حیثیتى مانند قذف و میزان دیه مطالبى ارائه خواهد شد .
قوانین کیفرى مربوط به بردگان عمدتا در جهت‏حفظ منافع و حقوق آنان و به صورت عادلانه وضع شده است (40) که در دو بحث‏بدان خواهیم پرداخت . در مبحث اول به جرایم بردگان و میزان مسؤولیت آنان و در مبحث دوم به جرایم علیه بردگان و میزان مسؤولیت کیفرى آن .
مبحث اول: جرایم بردگان و مسؤولیت کیفرى آنها
الف) جنایت (قتل و جرح) بردگان و مسؤولیت کیفرى آنان
1- قتل و جرح خطایى در صورتى که برده‏اى مرتکب قتل یا جرح غیر عمدى شده باشد مولاى او ضامن نیست و نسبت‏به جنایت عبد خود مسؤولیتى ندارد . از این رو مولى در صورت جنایت‏خطایى مملوکش مخیر است‏بین این که او را در مقابل پرداخت اقل امرین یعنى ارش جنایت‏یا قیمتش، فک کند و یا این که عبد را به مجنى علیه یا ولى او تسلیم سازد تا او را به رقیت‏بگیرند، البته رقیت‏به نسبت جنایت ارتکابى نه بیشتر; مثلا اگر به میزان نصف، مرتکب جنایت‏شد فقط نصف عبد را مى‏توان در مقابل این جنایت‏به رقیت گرفت . (41)
2- قتل و جرح عمدى در صورتى که برده‏اى مرتکب قتل یا جرح عمدى شود اولیاى دم یا خود مجنى علیه بین قصاص یا استرقاق او مخیرند . (42)
البته در خصوص جنایت غیر عمدى «ام ولد» برخى از فقهاى اهل سنت معتقدند که مولى الزاما باید خسارت جنایت او را بپردازد و او را از کیفر جنایت رهایى بخشد . (43)
ب) ارتکاب قتل توسط عبد ناشى از اکراه مولى
در صورتى که مولى عبد خود را بر قتل دیگرى اکراه کند و عبد هم در این شرایط مرتکب قتل شود، در مورد مسؤولیت کیفرى آنها اختلاف نظر وجود دارد . برخى قائلند که عبد قصاص مى‏شود و مولى حبس ابد . و برخى دیگر هم بر این عقیده‏اند که مولى قصاص و عبد حبس ابد مى‏شود . (44)
ج) تخفیف مجازات بردگان
على القاعده از نظر استحقاق «مجازات تعزیرى‏» برده و غیر برده هیچ فرقى با هم ندارند و یکسان هستند . (45) ولى در مورد اجراى حد در برخى از حدود براى بردگان تخفیف اعمال مى‏گردد که این موارد عبارت است از:
1- سرقت
در صورتى که عبد مرتکب سرقت گردد و از اموال مولاى خود سرقت کرده باشد قطع ید نمى‏شود بلکه فقط تادیب مى‏شود و همچنین اگر از بیت المال سرقت کند همین حکم را خواهد داشت; چون قطع ید او موجب ضرر بیشتر به بیت المال است . (46)
2- زنا
فقها با استناد به آیه شریفه «فعلیهن نصف ما على المحصنات .» (47) معتقدند که کنیز زناکار مجازاتش نصف مجازات زنان آزاد زناکار است; یعنى فقط 50 ضربه شلاق . (48) و به صورت کلى مجازات مملوک زناکار 50 ضربه شلاق (نصف مجازات غیر مملوک) است; چه مرد باشد چه زن و چه پیر یا جوان، باکره باشد یا غیر باکره . و حتى صاحب جواهر در این مساله، مدعى اجماع شده و علاوه بر آن به آیه مذکور و روایتى نیز استناد کرده است . و نیز قائل است، عبد و امه زناکار «جز» و «تغریب‏» هم نمى‏شوند . (49)
3- تکرار جرم زنا
با وجود آن که شخص زناکار غیر محصن آزاد در صورت ارتکاب سه بار و یا بنا به قولى چهار بار تکرار جرم، کشته مى‏شود، ولى اگر این عمل توسط بردگان (چه زن و چه مرد) تکرار شود در مرتبه هشتم و بنا به قولى در مرتبه نهم کشته مى‏شوند . (50)
اما در سایر جرایم مانند لواط، قوادى، شرب خمر، قذف، عبد و غیر عبد با هم از نظر مجازات برابرند . (51)
مبحث دوم: جرایم علیه بردگان و مجازات آن
در این مبحث‏به جرایم علیه بردگان و مجازات و مسؤولیت کیفرى آن خواهیم پرداخت . جرایم علیه بردگان ممکن است‏به صورت بدنى باشد; مانند قتل و جرح و یا حیثیتى مانند قذف که جداگانه مورد بحث قرار مى‏گیرد:
الف) جنایت (قتل و جرح) علیه بردگان و مجازات آن
نظر به این که به اجماع فقها از جمله شرایط قصاص تساوى در حریت است . از این رو اگر عبدى توسط حرى به قتل برسد قصاص نمى‏شود (52) بلکه باید دیه عبد را بپردازد که همان قیمت عبد است، مگر آن که قیمت عبد مقتول بیش از دیه شخص آزاد باشد که در این صورت به مقدار دیه شخص آزاد پرداخت‏خواهد شد . و دیه اعضا و جراحات وارده بر عبد هم به نسبت دیه حر است در مواردى که دیه تعیین شده باشد; مثلا در قطع دست عبد باید نصف قیمت عبد را بپردازد، البته در صورتى که شخص جانى، عبد را غصب کرده باشد باید مطلقا قیمت عبد را بپردازد اگر چه قیمت عبد از دیه انسان آزاد هم بیشتر باشد . (53)
در صورتى که جنایتى عمدى یا شبه عمد بر روى عبد انجام گیرد که میزان خسارت آن به مقدار کل قیمت عبد باشد مولاى او مخیر است‏بین این که قیمت عبد را از جانى گرفته و او را به جانى تسلیم کند و یا این که بدون دریافت عوض رضایت دهد; چون در غیر این صورت جمع بین عوض و معوض لازم مى‏آید; یعنى اگر، هم خسارت و عوض دریافت کند و هم عبد را به جانى تسلیم نکند، جمع بین عوض و معوض لازم مى‏آید، اما اگر جنایت مذکور خطاى محض باشد در فرض دریافت‏خسارت و تسلیم عبد، نمى‏توان عبد را به جانى تسلیم کرد بلکه باید عبد را به عاقله جانى تسلیم کند، البته اگر این قول را بپذیریم که عاقله جنایت‏خطایى علیه عبد را نیز عهده‏دار هستند; چون برخى معتقدند که عاقله جنایت‏خطایى علیه عبد را عهده‏دار نیست . (54)
از قاعده مذکور بعضى از فقها یک مورد را استثنا کرده‏اند و آن موردى است که کسى به قتل بردگان معتاد باشد; یعنى مرتکب تکرار این جرم شود که در این صورت جمع قلیلى از فقها معتقدند که باید قصاص شود . از جمله این فقها شیخ طوسى، ابن حمزه، ابن زهره، سلار و ابو الصلاح حلبى هستند . (55)
ب) ضرب و تادیب عبد
مولى مى‏تواند به عنوان تادیب، عبد خود را بزند، همان طور که در مورد فرزند خود چنین حقى را دارد، ولى به اعتقاد بعضى از فقها نباید بیش از 10 ضربه شلاق باشد و البته صاحب جواهر مى‏فرماید: دلیلى واضح بر این محدودیت نیافتیم . (56)
اما اگر مولى بدون قصد تادیب و بدون استحقاق حد، عبد خود را بزند بنابر قول اکثر فقها مستحب است که به عنوان کفاره، عبد را آزاد کند و حتى برخى از فقها به شیخ طوسى در نهایه نسبت داده‏اند که ایشان بر این عقیده‏اند که در این صورت آزاد کردن عبد «واجب‏» است . (57)
ج) قذف عبد
هرگاه مولى بنده خود را مورد قذف قرار دهد تعزیر مى‏شود، همان طور که اگر شخصى بیگانه عبد او را مورد قذف قرار دهد تعزیر مى‏گردد . (58)
بنابراین از دیدگاه اسلامى حیثیت‏بردگان نیز مانند سایرین داراى احترام بود و هیچ کس حتى مالک برده نیز حق اهانت‏به او را نداشت .
نتیجه
در یک نتیجه‏گیرى کلى مى‏توان گفت که نظام برده‏دارى در اسلام تنها به دلیل حاکمیت‏شرایط خاص آن زمان بوده و در نظام حقوقى اسلام و دستورهاى اخلاقى و اصول تربیتى آن هیچ گونه تمایلى نسبت‏به مساله برده‏دارى مشاهده نمى‏شود .
مقررات و قوانین حقوقى و اخلاقى که در اسلام وضع گردید به صورت تدریجى نظام برده‏دارى را ریشه‏کن ساخت . از این رو نظام برده‏دارى از احکام زمان‏مند محسوب مى‏گردد و نه از جمله احکام ثابت . شواهد تاریخى نیز نشانگر آن است که مسلمانان در نتیجه پیروى از دین، به رفتارى عادلانه نسبت‏به بردگان، شهرت داشتند و این در حالى بود که تمدن غرب در مساله برده‏دارى سابقه تاریخى درخشانى از خود به جاى نگذاشته است.
پى‏نوشت‏ها:
1) مدرس حوزه، محقق و نویسنده، کارشناس ارشد حقوق جزا و جرمشناسى .
2) گوستاو لوبون، تمدن اسلام و غرب، ترجمه سید هاشم حسینى، انتشارات اسلامیه، تهران، ص 464 .
3) همان، ص 465 .
4) همان، ص 466- 465 .
5) همان، ص 467 .
6) ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه امیرحسین آریان‏پور، فتح الله مجتبایى و هوشنگ پیرنظر، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، تهران، چاپ چهارم، 1372، ج 2، ص 309 .
7) همان، ص 307 .
8) همان، ص 309 .
9) همان، ص 308 .
10) همان، ص 310 .
11) علامه سید محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1362، ج 6، ص 368 .
12) ملااحمد مقدس اردبیلى، زبدة‏البیان فى احکام القرآن، مکتبة المرتضویة، ص‏367; امین الاسلام طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، مؤسسة الاعلمى، بیروت، چاپ اول، 1415ق . ، ج‏5، ص‏400; محمد بن اسماعیل ابوعبد الله البخارى الجعفى، صحیح البخارى، دار ابن کثیر، بیروت، چاپ سوم، 1407 ق . ، ج‏2، ص‏901; جرجى زیدان، تاریخ التمدن الاسلامى، دار مکتبة الحیاة، بیروت، ج 2، ص 328 .
13) آدام متز - الحضارة الاسلامیة فى القرن الرابع الهجرى، ترجمه (عربى) محمد عبدالهادى ابوریده، دارالکتاب العربى، بیروت، چاپ پنجم، ج 1، ص 306 .
14) نساء/36: «و بالوالدین احسانا . . . و ما ملکت ایمانکم .»
15) علامه سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، ج 6، ص 366 .
16) شیخ عباس قمى، منتهى‏الآمال، انتشارات هجرت، قم، چاپ هشتم، 1374، ج 2، ص 31- 29 .
17) ویل دورانت‏پیشین، ج 2، ص 310 .
18) همان .
19) همان .
20) علامه سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، ج 6، ص 362، 364، 365 و 372; آدام متز، پیشین، ص 314 .
21) علامه سید محمد حسین طباطبائى، پیشین، ج 6، ص 377- 376 .
22) همان .
23) شیخ حر عاملى، تفصیل وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعة، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، چاپ اول، 1412ق . ، ج 23، صص 9- 179 .
24) زین الدین جبعى عاملى (شهید ثانى)، الروضة البهیة فى شرح اللمعة الدمشقیة، دار الهادى، ایران، 1403ق . ، ج 6، ص 241 .
25) شیخ حر عاملى، پیشین، ص 14، حدیث 1 .
26) شهید ثانى، پیشین، ص 245- 243 .
27) همان، ص 260 .
28) شیخ حر عاملى، پیشین، ج 23، ص 53 .
29) همان، ص 11- 9 حدیث 1 تا 8 .
30) علامه محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، چاپ دوم، 1403ق . ، ج 41، ص 110، حدیث 19; حسن بن مطهر حلى، المستجاد من کتاب الارشاد، کتابخانه آیة الله مرعشى، قم، 1406ق . ، ص‏166 .
31) شیخ حر عاملى، پیشین، ج 23، ص 91 .
32) همان، ص 110 .
33) نور/33 .
34) شیخ ابو جعفر طوسى، المبسوط فى فقه الامامیة، المکتبة المرتضویة، 1387ق . ، ج 6، ص‏73; علامه حلى، مختلف الشیعه، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ اول، 1415ق . ، ج‏8، ص‏96 .
35) شیخ محمد مفید، المقنعه، قم، 1410ق . ص‏552 .
36) شهید ثانى، پیشین، ج 6، ص 311 .
37) همان، ص 318 .
38) همان، ص 371- 369 .
39) همان .
40) آدام متز، پیشین، ج 1، ص 317 .
41) شهید ثانى، پیشین، ج 10، ص 47; ابو جعفر محمد ابن ادریس حلى، سرائر، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، چاپ دوم، 1411ق . ، ج 3، ص 403 .
42) شهید ثانى، پیشین، ج 10، ص 47 .
43) ابو جعفر محمد ابن ادریس حلى، پیشین، ج 3، ص 22 .
44) همان، ص 349 .
45) شهید اول، القواعد، چاپ سنگى، ص 255 .
46) محمدحسن نجفى، جواهرالکلام فى شرح شرایع الاسلام، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ هفتم، 1981م . ، ج 41، ص 491- 490 .
47) نساء/25 .
48) محمدحسن نجفى، پیشین، ص 328 .
49) همان، ص 330- 329 .
50) همان، ص 332- 331 .
51) همان، صص 383، 400، 429، 458 و 489 .
52) شهید ثانى، پیشین، ج 10، ص 38 و 65 .
53) همان، ص 196- 194 .
54) همان، ص 198- 197 .
55) محمدحسن نجفى، پیشین، ج 42، ص 92; شهیدثانى، پیشین، ج 10، ص 65 .
56) محمدحسن نجفى، پیشین، ص 444 .
57) همان، ص 446 .
58) همان، ص 447 .

 

تبلیغات