آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

نظرات «سیدحسن مدرس» در میان دفاع او از مجلس شورای ملی و مخالفت‌اش با «جمهوری» قرار دارد. برخی او را روحانی‌ای آزادیخواه قلمداد می‌کنند و دیگران به مخالفت او با «جمهوریت» خرده می‌گیرند. در این میدان تنازع، به دفتر «عزت‌الله سحابی» از فعالان ملی ـ مذهبی راه یافتم تا شاید او که مطالعات منظمی را روی این شخصیت سیاسی ـ ملی انجام داده است، ما را در پاسخ به سوالات یاری رساند و در مورد پرسش‌های دیگری در این وادی سخن گوید.

آقای سحابی مواضع و تفکرات سیاسی آیت‌الله مدرس در آن دوره از نظر حضرتعالی در چه چارچوبی قرار گرفته است؟
مرحوم مدرس در دوره دوم به عنوان نماینده بلندپایه مراجع وقت وارد مجلس شد و در دوره سوم از تهران انتخاب شد. در دوره‌های بعد هم، ضمن اینکه نماینده مردم بود، نمایندگی علما را هم برعهده داشت. چون طبق قانون اساسی و متمم آن (اصل 2) مصوبات مجلس با موازین دین اسلام و مذهب شیعه نباید مغایرت داشته باشد و ضامن این ‏‎]‎ماده‎[‎‏‌ حضور چهار نماینده طراز اول علماست که این افراد مصوبات مجلس را بررسی می‌کردند که مغایرت شرعی وجود نداشته باشد. مدرس هر دو مقام را داشت: هم نمایندگی مراجع و هم نماینده منتخب مردم تهران و ایشان یکی از طرفداران شدید پروپا قرص دموکراسی و مردمسالاری و تفکر مرحوم آخوند ‏‎]‎خراسانی‎[‎‏ بود. اما برخی اتفاقات در زمان مدرس در رفتارهای او گاهی با این مساله منافات دارد.

در زندگی سیاسی مدرس چند اتفاق رخ داد که یکی از آنها که بسیار مهم بود، پس از فتح تهران و پیروزی مشروطه‌خواهان که به اعدام شیخ فضل‌الله منجر شد، روس و انگلیس از شمال و جنوب به ایران حمله کردند و طبق قرارداد 1907 وارد خاک ایران شدند و مجلس هم تحت فشار قرار گرفت. حتی ‏‎]‎متجاوزان‎[‎‏ تا نزدیکی تهران آمدند. دولت وقت با روس و انگلیس کنار آمد. مجلس معترض بود و عده زیادی از نمایندگان مجلس (چون بیشتر نمایندگان انسان‌های آزاده‌ای بودند) مانند مدرس، مرحوم نظام‌السلطنه مافی، سلیمان میرزا اسکندری، ملک‌الشعرا بهار و... از چهره‌های ‏‎]‎برجسته‎[‎‏ آنها بودند که الان نام‌های آنها در خاطرم نیست. اینها به عنوان اعتراض از تهران مهاجرت کردند. در ابتدا در قم توقف کردند و سپس به کرمانشاه رفتند. در کرمانشاه دولت جدای از دولت اصلی یعنی دولت مهاجرت تشکیل دادند که رئیس آن کابینه نظام‌السلطنه‌مافی بود. مرحوم مدرس هم به عنوان وزیر دادگستری انتخاب شد.
 
آنها چون به روس و انگلیس معترض بودند و ماجرا هم، ماجرای جنگ جهانی اول بود، روس و انگلیس در مقابل عثمانی و آلمان قرار می‌گرفتند. بنابراین اینها ‏‎]‎دولت نظام‌السلطنه‎[‎‏ با عثمانی و آلمان به عنوان دشمن دشمنانشان همکاری‌هایی داشتند، مثلاً اسلحه و کمک‌های مالی، فنی، مشورتی و... را از این کشورها می‌گرفتند. در جریان تجربه کابینه مهاجرت، مرحوم مدرس متوجه شد که اولا عثمانی به عنوان مدعی خلیفه‌گری مسلمین، طلب سرکردگی در امور ایران می‌کند. زیرا طبق نظر مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادی که حرکت اتحاد اسلام را راه انداخته بود، عثمانی به دلیل آنکه بزرگترین دولت اسلامی بود، به عنوان مرکزیت اسلام شناخته شده بود، دوم نظرات ارضی هم نسبت به ایران دارد. بدین معنی که قصد داشت برخی نقاط ایران را تصرف کند. تجربه دیگری که از آلمانی‌ها به دست آورد، این نکته بود که آلمانی‌ها اگر به کابینه مهاجرت کمک می‌کردند، برای منافع خودشان و مبارزه با روس و انگلیس بود و منافع ایران تحت‌الشعاع منافع آلمان قرار گرفته بود.
 
بدین جهت مدرس در اینجا متوجه شد که اتحاد با کشورهای بزرگی مانند آلمان برای مبارزه با یک دشمن (در واقع دوستی با دشمن دشمن، زیرا در منطق سیاسی قدیم و جدید، موقتا دوست تلقی می‌شود) سبب نمی‌شود که ما همه اهداف آلمان‌ها و روس‌ها را بپذیریم. در اینجا برای مدرس نکته جدیدی مطرح شد که باعث شد تا مدرس از حرکت اتحاد اسلام مرحوم سیدجمال‌الدین اسدآبادی انشعاب کرد و به این سخن رسید که اتحاد اسلامی درجای خود، درست و ضروری است و لکن منافع هر کشوری که در درون اتحاد اسلامی قرار دارد بر مصالح اتحاد اسلام تقدم دارد و به این جهت بعد از اتمام جنگ جهانی اول و بازگشت کابینه مهاجرت به تهران و انحلال آن، روس و انگلیس با وجود مقاومت‌های فراوان ایران را ترک کردند. مدرس در واقع بنیانگذار جدیدی شد که آن مکتب جدید از درون اتحاد اسلام درآمده بود. یعنی ضدیتی با اتحاد اسلام نداشت. ولی اصول دیگری را به آن اضافه کرد و آن اصل “تقدم منافع هر کشور بر اتحاد اسلامی” بود. ‏

یعنی شما معتقدید که مرحوم مدرس میان ملی‌گرایی و اسلام‌گرایی توازن برقرار کرد بود؟
بله. مدرس از یک طرف موضع ضداستبدادی خود را در مجالس سوم تا ششم در مقابل رضاخان حفظ کرد. (رضاخان در آن زمان سردارسپه بود و شماری از نمایندگان مجلس و اعوان و انصاری را جمع کرده بود تا پس از کودتای 1299 به نخست‌وزیری برسد). لذا مدرس که رضاخان را خیلی خوب شناخته بود، دریافته بود که او مردی است که قانون و قانون اساسی و مشروطیت و حتی دولت مرکزی که کارمند آن بود، بازیچه دست است و او قدرت حاکمیت را برای خودش می‌خواست.
 
لذا از همان زمانی که رضاخان داعیه نخست‌وزیری داشت و اعوان و انصارش در مجلس از او حمایت می‌کردند، مدرس این مخالفت را با رضاخان داشت و مانع نخست‌وزیری او بود بعد هم، وقتی که رضاخان مقاومت مدرس را در مجلس مشاهده کرد، یک اپوزیسیون بسیار قوی در مجلس علیه نخست‌وزیری او شکل گرفت. لذا رضاخان یک شگرد جدیدی را به کار بست و آن هم این بود که از جمهوری اعلام طرفداری کند.شعار می‌داد که سلطنت قدیمی و پوسیده است و با این عمل که یک عمل سیاسی تاکتیکی بود، توانست عده‌ای طرفدار را برای خودش جذب کند که بسیاری از آنها از جمله افراد معترض مهاجر مانند سلیمان میرزا اسکندری که از افراد چپ آن زمان بود و نیز شماری از نمایندگان وقت مجلس که برای اینکه جمهوریت را در مقابل سلطنت علم کنند، با رضاخان همکاری کردند و این شعار جمهوریخواهی در سال‌های 3-1302 مساله روز شد.‏

چه اتفاقی افتاد که شعار جمهوری خواهی رضاخان با بن‌بست روبه‌رو شد وحتی علما هم سلطنت را به جمهوریت ترجیح دادند؟
آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی و علامه سیدمحمدحسین نائینی از عراق وارد ایران شده و به منزل آشیخ عبدالکریم حائری در قم رفتند. رضاخان چون در این دوره خواهان نخست‌وزیری بود و نمایندگان مجلس مخالفت می‌ورزیدند، لذا بسیار ادعای مذهبی بودن می‌کرد. همه شعارهایش کاملا مذهبی بود و مراسم مذهبی، ‌مانند دسته‌های عزاداری و... برگزار می‌کرد. بدین جهت مورد توجه علما قرار داشت و این سه عالم دینی به رضاخان توجه جدی داشتند و او را احضار کردند، چرا که شعار جمهوریت که بوی چپ، کمونیسم‌سوسیالیسم می‌داد، را سر داده بود. علما نگران بودند که اگر جمهوریت در ایران پیش رود و حاکم شود، منجر به حاکمیت کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها می‌شود. به خاطر این موضوع، بشدت در مقابل جمهوریت موضع گرفته و با آن مخالفت کردند و رضاخان را که سردارسپه و نخست‌وزیر بود برای حضور در قم دعوت کردند.
 
در جلسه‌ای که با علما داشت آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی و آیت‌الله نائینی به صورت تند و خشن با او برخورد کردند که گفته می‌شود، مرحوم نائینی گفت: “این کمونیست‌بازی‌ها چیه ‏‎]‎که‎[‎‏ درآورده‌ای؟! حداقل بگو که می‌خواهی شاه بشوی تا از تو حمایت کنم؟” رضاخان هم چون آدم بسیار تیز و باهوشی بود، مفهوم مطلب مرحوم نائینی را دریافت و در مقابل گفت: “هر امری شما بفرمائید ‏‎]‎من‎[‎‏ حاضرم”. پس از آن دیدار و بازگشت به تهران مقدمات تشکیل مجلس موسسان و تبلیغ این مساله که قاجاریه بی‌کفایت است را فراهم کرد. در آن دوران مرتبا هم به سفر می‌رفت و اعلام کرد که قصد دارد سلطنتی ایراندوست و کاملا مصمم برای دفاع از استقلال و ترقی ایران تشکیل دهد تا اینکه در آبان یا مهر 1304 مجلس موسسان تشکیل شد و اعضای آن شماری از نمایندگان وقت مجلس و از جمله روحانیت بودند که مرحوم آیت‌الله کاشانی نیز در آن عضویت داشتند. در آن مجلس چند نفر با شاه شدن رضاخان مخالفت کردند که از آن جمله مرحوم دکتر مصدق، مرحوم مدرس و سلیمان میرزا اسکندری بود. اسکندری هم فریفته شعار جمهوریت رضاخان شده بود و مخالف سلطنت رضاخان بود و چند نفر دیگر هم به ابراز مخالفت پرداختند. بقیه اعضا موافق سلطنت رضاخان بودند. ‏

آقای مهندس،‌ مدرس همواره در جهت نظر علما و منویات آنان عمل می‌کرد، پس چگونه با سلطنت رضاخان مخالف بود؟
مدرس آدم بسیار مستقلی بود. به لحاظ شرعی خود را مکلف می‌دانست که نظر مراجع را جویا شود و آن نظرات را در موضع‌گیری‌های خود اجرا کند. ولیکن به لحاظ سیاسی کاملا مستقل بود. زیرا به تشخیص خودش کاملا اعتماد داشت. او تشخیص داده بود که آن روز غیر از خطر روس و کمونیسم که از قدیم دشمن ایران بودند، در داخل بزرگترین خطر، “شخص” رضاخان است. بدین جهت در همه جا مانند مجلس جریان راه می‌انداخت. تا اینکه در روزی که رضاخان در مجلس بود، موفق می‌شود مرحوم مدرس را به نحوی گیر بیندازد. بدین صورت که او در اتاقی در حال اقامه نماز بود که در اتاق توسط اطرافیان رضاخان قفل می‌شود که نتواند بیرون برود. رضاخان به درون اتاق می‌رود و از مدرس می‌پرسد که “تو از جان من چه می‌خواهی؟” مدرس با لهجه اصفهانی خود پاسخ می‌دهد که “من چه می‌خواهم؟” رضاخان می‌گوید: “بله”. مدرس گفت: “من می‌خواهم که تو نباشی!” رضاخان هم درمی‌یابد که با این فرد نمی‌تواند مانند دیگران کنار بیاید و او را ساکت کند و بخرد. با این اوصاف که مخالف شخص رضاخان بود، جمهوریت و سلطنت برایش اهمیت نداشت. از سلطنت در مقابل رضاخان حمایت می‌کرد. بنابراین هنگامی که تاسیس مجلس موسسان و انتقال سلطنت از قاجاریه به رضاخان مطرح می‌شود، مدرس بشدت مخالفت می‌کند که مصدق و ملک‌الشعرای بهار هم با او همراهی می‌کنند.

پس شما معتقدید که مخالفت‌های مدرس، مخالفت با شخص رضاخان بوده است؛ نه نوع نظام جمهوریت یا سلطنت؟
جمهوریت اصلا یک حرکت صوری موقتی بود که خود رضاخان راه انداخته بود. متاسفانه در آن هنگام که کشور کمونیستی روسیه تشکیل شده بود، رادیو دولتی مسکو هم راه افتاده بود و به تبلیغ برای جمهوری‌خواهان می‌پرداخت. یعنی به نفع رضاخان عمل کرد و در این تبلیغات، کسانی را که با جمهوریت مخالفت می‌کردند (از جمله مدرس) بشدت متهم کرد که این افراد نماینده فئودالیته، روحانیت و تحجر هستند. رضاخان هم نماینده بورژوازی ملی در ایران است. این دفاع‌ها نیز دلیلی بر مخالفت روحانیون با جمهوریت بود.

نسبت جمهوریت و مدرس چگونه بود؟
او جمهوریخواه نبود و با جمهوری هم مخالفت اصولی نداشت اما چون می‌دید که جمهوریت را رضاخان مطرح می‌کند، از سلطنت هم بدتر است. او هرگز تابع شیخ فضل‌الله‌نوری نبود اما چون شیخ‌فضل‌الله یک روحانی بود با او تند برخورد نمی‌کرد.

اما گویی مدرس به دنبال دخالت جدی روحانیون در سیاست بود.‏
عقیده‌ای وجود دارد که مذهب با سیاست و نهادهای مدرن سازگاری ندارد. اما مدرس ثابت کرد که این سازگاری کاملا امکان دارد. در این جهت چند کار انجام داد. در دوران نخست‌وزیری رضاخان 2، 3 نفر از حقوقدانان وقت از جمله مرحوم ‏‎]‎علی‌اکبر‎[‎‏ داور و مرحوم سیدمحمدحسین فاطمی که از علما بود، طرح تشکیلات دادگستری را ارائه کردند که مشتمل بر آیین دادرسی مدرن، قانون مجازات عرفی و قانون مدنی بود. این سه طرح مشخص می‌ساخت که آیا ایران قرار است با سیستم آخوندی اداره شود یا مدرن شود. این سه قانون کاملا مدرن مانند قوانین فرانسه بود که البته تغییراتی هم در آنها مخصوصا قانون مدنی ایجاد شد که در آن بسیاری از اصول شیعه مخصوصا از کتاب شرایع استفاده شد.
 
زیرا کتاب بسیار پیشرفته‌ای است و قبل و بعد از انقلاب نیز در دانشگاه‌ها تدریس می‌شد و در آن حقوق مردم و شهروندان در قالب فقهی آمده است، لذا کتاب قانون حقوق مدنی را تقریبا بر اساس کتاب شرایع تنظیم کردند و به صورت مواد قانون مجازات عرفی نوشته شد. قانون تاسیس بانک ملی هم در این دوره تصویب شد. همه این قوانین را مدرس به عنوان مجتهد طرازاول امضا کرد. با این اقدام نشان داد که مغایرتی بین مذهب و سیاست و اصول مردم‌سالاری و مدرنیسم وجود ندارد. مدرس شاگرد آخوند ملامحمدکاظم خراسانی یک روحانی روشن‌اندیش شناخته شده است. مرحوم آخوند صاحب کتاب بسیار عمیق کفایه‌الاصول معتقد است که “حاکمیت حق جمهور مردم است، نه یک فقیه.”

گویا روحانیون مبارز در انقلاب اسلامی نسبت نزدیکی میان خود و آیت‌الله مدرس می‌دیدند؛ به گونه‌ای که اولین اسکناس چاپ شده در جمهوری اسلامی ایران همراه با عکس و جمله معروف مدرس “سیاست ما عین دیانت و دیانت ما عین سیاست ماست” است.
مرحوم آیت‌الله خمینی به مدرس احترام بسیار زیادی می‌گذاشتند. زیرا مدرس آدم واقعا شجاعی بود و با شجاعت در مقابل رعبی که رضاخان ایجاد کرده بود، می‌ایستاد. همه نمایندگان مجلس از رضاخان می‌ترسیدند. به آنها پول هم می‌رساند. اما مدرس بدون حمایت هیچ حزب و گروهی یک‌تنه ایستاده بود. ایشان از این صفت مدرس یعنی شجاعت خوششان می‌آمد. از او در قبل از انقلاب نیز تعریف زیادی می‌کردند. امام خمینی کسی بود که در جلسات مجلس به عنوان تماشاچی حضور می‌یافت و برخلاف دیگران آن قضایا را دنبال می‌کرد. آقای خمینی آن زمان جوان هم بود و حال و نشاط کافی هم داشت، منظورم این است که ایشان خودشان به من می‌گفتند که “شما مجلس را ندیده‌اید، حتی لنگه کفش به هم پرت می‌کردند و هم‌اکنون نیز از حملاتی که از سوی نمایندگان مخالف به تو می‌شود، ناراحت نباش. زیرا روشی مرسوم است.”

مدرس چگونه میان نظرات علما و نظرات مردم رابطه برقرار می‌کرد؟
آقای مدرس به لحاظ شرعی، چون خود را نماینده طرازاول علما می‌دانست، خودش را موظف می‌دانست که در تشخیص شرعی بودن مصوبات مجلس از نظرات آنها استفاده کند اما چون در عین حال نماینده منتخب مردم در مجلس هم بود، تشخیص‌های سیاسی خود را از افرادی مانند آقاسید ابوالحسن اصفهانی اخذ نمی‌کرد. با تشخیص خودش،‌مثلا به این نتیجه می‌رسید که رضاخان فرد خطرناکی است که بعدا در مجلس ششم رضاشاه اجازه نداد تا به عنوان نماینده انتخاب شود.

از نظر شما تفکرات مدرس در چه جایگاهی قرار می‌گرفت؛ نوگرایانه یا سنتی؟
صددرصد نوگرا بود. قانون تاسیس بانک ملی از دوره اول مجلس، یعنی 1285 شمسی و 1325 قمری در مجلس مطرح بود، دولت نیز خواهان استقراض از روس و انگلیس بود. مجلس با این امر مخالفت می‌کند. همین مساله باعث شد تا بحث تاسیس بانک ملی آغاز شود زیرا بدون وجود این نهاد، استقلال اقتصادی ممکن نبود. اما از همان هنگام (دوره اول) تا دوره چهارم این لایحه معلق بود زیرا این تصور بود که از نظر شرعی خلاف است. زیرا اساس بانک بر ربا است. این مدرس است که جرات می‌کند تا این قانون را تصویب کند. یعنی در تشخیص شرعی هم استقلال داشته و معتقد بود که بانک الزاما بر اساس ربا تشکیل نمی‌شود.

آقای سحابی! بعد دیگر شخصیت مدرس ملی‌گرایی اوست که در سخنان خود در جمع نمایندگان از تمدن و فرهنگ ایران به نیکی یاد می‌کند. حتی در یکی از جلسات مجلس در مقابل به‌کارگیری الفاظ و عبارات عربی از سوی نمایندگان بشدت واکنش نشان می‌دهد.
بله، در تاریخ بیست ساله حسین مکی سخنان مدرس و مصدق آمده است. مرحوم مصدق که در سوئیس تحصیل کرده و در واقع نوگرا شناخته می‌شود، آیات قرآن و عبارات عربی را به میزان فراوانی در سخنان خود به کار می‌برد، در حالی که مدرس که یک روحانی است، هیچ لفظ عربی را به کار نمی‌برد و بسیار نادر به آیات و احادیث متوسل می‌شد.

تبلیغات