چکیده

فقدان تاریخ فلسفه ی اندیشمندان مسلمان، سبب غفلت فلسفه پژوهان از برخی مکاتب فکری و نظرات متنوّع گردیده است، به خصوص متفکّران متأخّر از میرداماد، یا به کلّی مغفول مانده اند یا به نحو معوج معرّفی شده اند. در این میان، چندین نظام فکری در تقابل با آموزه های ملّاصدرا تأسیس شد که نخستین آنها، مکتب رجب علی تبریزی است. او که تسلّط ویژه ای بر اندیشه های مشّائی و به خصوص کتب سینوی داشت، به حسب مسائلِ جدیدی که در عصر وی تبلور یافته بود، با تقریری نو از برخی مبانی تفکّر مشّائی و بازخوانی برخی اصطلاحات، تلاش کرد تا ادبیات فلسفه ی مشّائی را ارتقا دهد. گرچه تبریزی در مقام ارائه ی مطالب، برای هر ادّعایی برهان عقلی اقامه نموده، بر روش مشّائی پای بند بود؛ امّا او در مقام تحقیق، به هیچ وجه خود را به منابع مشّائیان محدود نکرد و از منابع سایر اندیشمندان، به خصوص آموزه های دینی ایده گرفت؛ بنابراین چنانکه هانری کربن ما را بدان توجّه داده، محتوای آموزه های تبریزی «حکمت» خوانده می شود از آن رو که در بستر فرهنگ امامیه تکوّن یافت و در مسیر گردآوری داده ها، طرح مسائل و حتّی چشم انداز پاسخ ها، متأثّر از نصوص دینی بود. در مجموع با لحاظ دو مقام گردآوری و ارائه، شایسته است که مکتب متفکّر تبریزی را «حکمت نومشّائی» نامید.

تبلیغات