آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

پیشگفتار: بی‌گمان دین و آیینی جاودانه و پایدار می‌ماند که با ابزارهای هنری بتواند جان‌ها را بکاود و دل‌ها را از جای برکند و در هر زمانی خداوند پیام خویش را به زیباترین پیکر به آدمی رسانده است تا گذشته از خرد انسان، قلب او را نیز رو به حقیقت کند. در این میان قرآن کریم که در جایگاه آخرین کتاب آسمانی نشسته است، از ابزرهای پرشمار هنری بهره برده که از آن جمله داستان است و وزن ویژه آیات. پس بر دوستداران قرآن است که پیام‌های آسمانی آن را با به کاربردن هنر به گوش جان دیگران برسانند. در این نوشتار بر آنم که داستان ابراهیم(ع) بزرگ قهرمان توحید و یکتاپرستی را بر پایه قرآن به شعر نو بازگو کنم، زیرا به دیده من شعری نوی پارسی سخت تأثیرگذار و پرشکوه است بلکه می‌توان گفت از قالب‌های شعر و نثر، نزدیک ترین قالب به گویش قرآن همانا قالب شعر نو است. آنچه که با نام«و چنین گفت خدا» خواهید خواند، بیش از بیست پاره شعر نیمایی است که آن را چو تحفه درویشی به پیشگاه پدر یکتاپرستان و خدادوستان، ابراهیم(ع)، پیشکش می کنم و پیشاپیش از سستی‌ها و کاستی های آن پوزش می‌طلبم.
«و من یرغب عن مله ابراهیم الا من سفه نفسه و لقد اصطفیناه فی الدنیا و انه فی الاخره لمن الصالحین* اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمین؛«و کیست که از آیین ابراهیم روی برتابد مگر کسی که نابخردی کند؟! و ما او را در دنیا برگزیدیم و همو در آخرت از شایستگان است. آن گاه که پروردگارش به او گفت: فرمانبردار باش! گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم».(سوره بقره، آیات 1ـ130)
و چنین گفت خدا
1. و چنین گفت خدا: پسرم ابراهیم!
پدرت بت سازد از چوب هوس سنگ نادانی و جهل،
همه بت‌ها غرور پر فریب و نیرنگ!
می‌فروشد آن را در بازار گناه و خیابان ستم
در سراشیبی شک کوچه های بن بست
پسرم ابراهیم! تو چه در دل داری؟
«و اذ قال ابراهیم رب اجعل هذا البلد آمنا و اجنبنی و بنی ان نعبد الاصنام*رب انهن اضللن کثیرا من الناس فمن تبعنی فانه منی و من عصانی فانک غفور رحیم؛و چون ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را ایمن قرار ده و مرا و فرزندانم را پرستش بتان دور کن. پروردگارا! آنان (بت‌ها) بسیاری از مردم را گمراه ساخته اند، پس هر کس پیرویم کند پس او از من است و هر کس نافرمانیم کند پس تو آمرزنده مهربانی!».(سوره ابراهیم،آیات 6ـ35)
2. گفت: خدا! در دلم جای تو است!
گل‌هایت، همه شب می‌بویم
نقش نقش قلمت، همه جا می‌بینم
آواز تو را می‌شنوم
چه کنم؟!
پدرم سرگرم است به بازیچه خویش به دوصد نقش بر آ ب
او تنهاست و دگر مردم شهر
همگی یاد تو را گم کردند چه توان کرد!!
«قال بل ربکم رب السماوات و الارض الذی فطرهن و انا علی ذلکم من الشاهدین* و تالله لاکیدن اصنامکم بعد ان تولوا مدبرین» (انبیاء7ـ56)
«(ابراهیم) گفت: بلکه پروردگار شما، پروردگار آسمان ها و زمین است که آنها را آفریده است و من بر این(باور) از گواهان هست. و به خدا سوگند روی برگردانید، برای بتانتان تدبیری خواهم اندیشید»
3. گفت: ای نو گل من! تبری دوش بگیر
به عبادتگه شهر برو جز من بشکن همه را خرد بکن!
مردمان در بندند بندها را بگسل! تا آیند سویم سوی من، سوی پدر!
«فراغ الی آلهتم فقال الا تکلون٭ ما لکم لا تنطقون٭ فراغ علیهم ضربا بالیمین؛پس به نهان نزد خدایانشان رفت و گفت: آیا(چیزی) نمی خورید؟! شما را چه شود که سخن نمی گویید؟! پس با شدت بر آنان کوبید».(سوره صافات،آیات 3ـ91)
4.آی بت‌های عزیز!!
مردی از سوی نور می‌آید تبری بر دوش اوست ابراهیم بت‌ها ترسیدند همگی جمع شدند نیرنگ زدند
ابراهیم بیا بت‌ها را بنگر چه زیبا، چه ظریف
گفت: خداست زیبایی
دیگری کیسه‌ای از زر به پاهایش ریخت
استوار گام گذاشت
ـ ای ابراهیم! تو بسی باهوشی و بسی شایسته فرمانداری
گفت: او شایسته است و من بنده او
صلح به اتمام رسید جنگ در پیش است تیغ ها بران است تیرها زهرآگین
چه کند ابراهیم؟ نام او چاره کند!
بت‌ها همه با نام خدا خرد شدند همه خاموش شدند از نفس افتادند
«فجعلهم جذاذا الا کبیرا لهم لعلهم الیه یرجعون٭ قالو من فعل هذا بآلهتنا انه لمن الظالمین٭ قالوا سمعنا فتی یذکرهم یقال له ابراهیم٭ قالو فأتوا به علی اعین الناس لعلهم یشهدون؛«پس بت‌ها مگر بت بزرگ را تکه تکه کرد، تا به سراغ آن آیند. گفتند: چه کسی این کار را با خدایان ما کرده است، بی‌تردید او از ستمکاران است. گفتند: شنیده‌ایم جوانی از آنان سخن می‌گوید که به وی ابراهیم گویند. گفتند: او را در برابر دیدگان مردم بیا ورید تا(مردم) گواه باشند».(سوره انبیاء،آیات 61ـ58)
6. چشم ها کاسه خون دست ها بر شمشیر عقل‌ها دیوانه
چه کسی بازی ما را بگسست؟ خواب ما را آشفت ؟ آه بت هامان!
تو چنین کرده‌ای ابراهیم؟
«قال افرأیتم ما کنتم تعبدون٭ انتم و آباوکم الاقدومون٭ فانهم عدو لی الا رب العالمین٭ الذی خلقنی فهو یهدین٭ والذی هو یطمعنی و یسقین٭ و اذا مرضت فهو یشفین٭ و الذی یمیتنی ثم یحیین٭ والذی اطمع این یغفر لی خطیئتی یوم الدین٭ رب هب لی حکما و الحقنی بالصالحین»؛«(ابراهیم) گفت: آیا آنچه می‌پرستید را دیده اید؟ شما و نیاکان پیشینی شما؟ بی گمان همه آنان(خدایان) مگر پروردگار جهانیان، دشمن‌اند. (پروردگار جهانیان) که مرا آفرید و رهبریم خواهیم کرد و آنکه خوراکم داده و نوشانده و آن گاه که بیمار شدم پس او مرا بهبودی داده و آن کس که مرا می‌میراند سپس زنده می کند و آن کس که امیدوارم گناهم را در روز جزا آمرزد. پرردگارا! مرا خردی ده و به شایستگان بپیوند».(سوره شعراء،آیات 83ـ75)
7. گفت ابراهیم: آی انسان‌ها!!
تا به کسی در قفس تنگ شوید؟
در زندان خویش بگشایید
بر بلندای سرو بنشینید
چو کبوتر، پر باز کنید
بر لب معرفتش سبز شوید
چشم باز کنید
او در گل سرخ است هنوز در صفای دل آب در فصل بهار
در برگ برگ درختان شعور در صفحه پر شور درون در بستان خرد همه جا هست هنوز!

تبلیغات