آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

أَلَمْ تَرَ اِلَى الْمَلَأِ مِنْ بَنىآ اِسْرآئیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسىآ اِذْ قالُوا لِنَبِىٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکًا نُقاتِلْ فى سَبیلِ اللّهِ قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ اِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلاّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنآ أَلاّ نُقاتِلَ فى سَبیلِ اللّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنآئِنا فَلَمّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ‏الْقِتالُ تَوَلَّوْا اِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالظّالِمینَ* وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ اِنَّ اللهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکًا قالُوآا أَنّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ اِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللّهُ یُؤْتى مُلْکَهُ مَنْ یَشآءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ.
آیا ندیدى گروهى از بنى اسرائیل را که پس از موسى بودند هنگامى که به پیامبرى از خودشان گفتند: براى ما فرمانروایى برانگیز تا در راه خدا جنگ کنیم. گفت: آیا چنین است که اگر جنگ بر شما واجب شد، شاید جنگ نکنید؟ گفتند: ما را چه شده است که در راه خدا نجنگیم در حالى که ما از خانه‏ها و فرزندانمان رانده شده‏ایم. پس چون جنگ بر آنها نوشته شد جز اندکى از آنها همگى پشت کردند و خدا بر ستمگران آگاه است. و پیامبرشان بر آنها گفت: همانا خدا طالوت را براى شما فرمانروا برانگیخت. گفتند: چگونه او بر ما فرمانروایى مى‏کند در حالى که ما به فرمانروایى از او شایسته‏تریم و به او وسعت در مال داده نشده است. گفت: همانا خدا او را بر شما برگزید و او را فزونى در علم و جسم داد و خدا فرمانروایى خود را به هر کس که بخواهد مى‏دهد و خدا وسعت بخش و آگاه است(آیات 246-247).
این آیات و چند آیه بعد ى تا هفت آیه، اجمالى از داستان طالوت و جالوت را بیان مى‏کند که یک داستان جالب و عبرت انگیزى است و نکات آموزنده فراوان دارد. ما اینک خلاصه‏اى از این داستان را مى‏آوریم و سپس به برخى از نکاتى که در آیات وجود دارد اشاره مى‏کنیم:
پس از درگذشت موسى وهارون، قوم بنى‏اسرائیل نشیب و فرازهاى بسیارى دیدند از جمله اینکه دربرهه‏اى از زمان دشمنان بر آنها غلبه کردند و آنها را از خانه و کاشانه‏شان بیرون راندند و فرزندان آنها را به اسیرى گرفتند و قوم بنى‏اسرائیل ذلیل و آواره شدند در این هنگام خداوند پیامبرى بر آنها فرستاد که نام او یا شمعون و یا یوشع و یا اشموئیل بود. آنها که از این ذلت و در بدرى خسته شده بودند، گرد آن پیامبر جمع شدند و از وى خواستند که آنها را سر و سامان دهد و براى آنها فرماندهى تعیین کند که تحت فرمان او با دشمنان خود بجنگند. آن پیامبر که از سستى و ضعف نفس این گروه آگاه بود به آنها گفت: آیا شما به راستى این آمادگى را دارید؟ و اگر من کسى را به فرماندهى برگزینم شما واقعاً تحت فرمان او و به دستور او مردانه جنگ خواهید کرد؟ آنها که از شکست خود رنج مى‏بردند، به پیامبر خود قول دادند که شجاعانه بجنگند و گفتند: چگونه تن به جنگ ندهیم در حالى به ما ظلم شده و از خانه و کاشانه خود رانده شده‏ایم؟
با اینکه این قول را به پیامبر دادند ولى در وقت عمل بسیارى از آنها بابهانه‏هاى واهى از جنگ سر باز زدند و این روش همیشگى بنى‏اسرائیل بود و آنها قومى بهانه‏جو بودند. ولى به هر حال پیامبرشان براى آنها فرماندهى انتخاب نمود که نام او طالوت بود. طالوت چوپان فقیرى بود که از هیچ شهرت و معروفیتى برخوردار نبود ولى شخص بسیار لایق و کاردانى بود و از لحاظ جسمى و کاردانى بر دیگران برترى داشت و آن پیامبر از جانب خدا دستور داشت که طالوت را به فرماندهى برگزیند. ولى آنها گفتند: طالوت قدرت مالى ندارد و ما از او براى فرماندهى شایسته‏تر هستیم ولى پیامبر گفت: خدا او را بر این کار برگزیده است و او را از لحاظ جسمانى و علم و دانش فزونى داده است و یک نشانه براى شایستگى او این است که به زودى «تابوت عهد» یا همان صندوق مقدسى را که یادگارهاى موسى و هارون را دارد و مایه آرامش شماست، به شما بازپس مى‏گرداند. این تابوت را دشمنان بنى‏اسرائیل از آنها گرفته بودند. همانگونه که پیامبر گفته بود، طالوت صندوق عهد را به آنها برگردانید و آنها فرماندهى او را قبول‏کردند.
طالوت به جمع آورى نیرو پرداخت و آنها را سازماندهى کرد و براى جنگ با دشمنان آماده ساخت. طالوت با سپاه خود به سوى دشمن حرکت کرد در بین راه سپاهیان تشنه شدند طالوت به آنها گفت: به زودى به نهر آبى خواهیم رسید ولى شما حق ندارید بیش از یک مشت از آن آب بخورید و بدینگونه مى‏خواست فرمان بردارى واستقامت و قدرت اراده آنها را آزمایش کند اما وقتى به آن نهر آب رسیدند جز اندکى از آنها، همگى از آن آب سیر خوردند و بدینگونه ضعف اراده خود را نشان دادند.
طالوت آن اکثریتى را که از فرمان او سرپیچى کرده بودند رها کرد و با گروه اندکى به راه خودادامه داد. وقتى آنها با سپاه عظیم دشمن روبرو شدند، بعضى از آنها به طالوت گفتند: ما قدرت رویارویى با این سپاه را نداریم ولى بعضى از آنها گفتند: با همین تعداد اندک با آنها مى‏جنگیم.
فرماندهى سپاه دشمن را شخصى به نام «جالوت» بر عهده داشت. او میان دو لشگر آمد و مبارز طلبید. جوانى به نام «داود» در لشگر طالوت بود او با فلاخنى که در دست داشت، جالوت را هدف قرار داد و سنگى به پیشانى او زد، جالوت درجا کشته شد و کشته شدن او رعب و وحشت فراوانى میان سپاهیان او به وجود آورد و آن لشگر شکست خورد و بنى‏اسرائیل پیروز شدند.
این بود خلاصه‏اى از داستان طالوت و جالوت که با استفاده از متن قرآن و بعضى از تفاسیر آوردیم و اینک به نکاتى مى‏پردازیم که در آیات مربوط به این داستان قابل توجه است:
1 ـ خداوند خطاب به پیامبر اسلام مى‏فرماید: (آیا ندیدى...) منظور از دیدن در اینجا دانستن است و این مانند همان تعبیرى است که در داستان قبلى (داستان قوم حزقیل) آمده بود و بیشتر براى جلب توجه پیامبر و مسلمانان به این داستان‏است.
2 ـ خداوند پس از موسى پیامبرى براى بنى اسرائیل مبعوث کرد که نام او در آیه نیامده است ولى طبق روایات نام او شمعون یا یوشع یا اشموئیل بود و این پیامبر با اشراف و سران بنى‏اسرائیل درباره جنگ با دشمن مکالمه کرد. چون «ملاء» به معناى اشراف و سران قوم است.
3 ـ این جنگ یک جنگ دینى بود چون از آن به جنگ در راه خدا تعبیر آورده شده است و پیامبر از اینکه آنها به راستى فعالانه در جنگ شرکت کنند، نگران بود چون سابقه بنى‏اسرائیل را مى‏دانست و لذا از آنها قول گرفت که فعالانه در جنگ شرکت کنند و آنها قول دادند و چنین دلیل آوردند که چگونه با دشمن نجنگیم در حالى که دشمن، ما را از خانه‏ها و فرزندانمان رانده است و منظور این است که آنها ما را از خانه‏هایمان بیرون کرده‏اند و فرزندانمان را اسیر نموده‏اند.
4 ـ وقتى جنگ بر آنها فرض گردید و قرار بر جنگ شد، برخلاف وعده‏هاى خود بسیارى از آنهاپشت کردند و تنها اندکى از آنها باقى ماندند. در آیه شریفه پس از بیان این مطلب اضافه مى‏کند که خدا به ستمگران آگاه است و آنها را ستمگرانى نامید که به هدف جامعه خیانت کرده‏اند.
5 ـ پیامبر آنها طالوت را به عنوان فرماندهى برگزید ولى آنهامعیارهاى خاصى را که براى یک فرمانده لازم مى‏دانستند، در او ندیدند آنها مى‏پنداشتند که فرمانده باید یک فرد ثروتمند باشد ولى پیامبر آنها معیارهاى دیگرى را براى فرماندهى مشخص کرد و آن دو چیز بود یکى قدرت جسمانى و دیگرى علم و کاردانى که هر دو در طالوت بود. دیگر اینکه پیامبر به آنها گفت: خدا طالوت را انتخاب کرده است و خدا هر کس را که بخواهد به پادشاهى و فرمانروایى انتخاب مى‏کند و او وسعت دهنده و آگاه است.
6 ـ به عنوان نشانه پادشاهى و فرماندهى طالوت، پیامبر معجزه‏اى کرد و آن اینکه به آنها گفت: صندوق عهد را که میان آنها مقدس بود و آن را از دست داده بودند، به آنها بر مى‏گرداند و چنین کرد و آنها دیدند که تابوت به خودى خود پیش آنها آمد و در واقع فرشتگان آن را حمل مى‏کردند.
7 ـ تابوت یا همان صندوق، مایه آرامش و سکون بنى‏اسرائیل بود و در آن یادگارهایى از خاندان موسى و هارون جاى داشت. طبق روایات این همان صندوقى بود که مادر موسى موسى را بر آن گذاشت و به آب انداخت و حضرت موسى الواح را که نسخه تورات در آن نوشته شده بود، در آن صندوق گذاشت و نیز ودایع نبوت و آثار الهى را که پیش او بود در آن صندوق گذاشت. بعدها این صندوق در میان بنى‏اسرائیل قداست ویژه‏اى یافت و رمز استقلال آنان به شمار مى‏آمد و در جنگها آن را پیشاپیش لشگر حرکت مى‏دادند و آن را مایه پیروزى مى‏دانستند.
بازپس آمدن صندوق مزبور را خداوند نشانه و معجزه‏اى معرفى مى‏کند و از قول پیامبر خطاب به بنى اسرائیل مى‏فرماید: اگر ایمان داشته باشید، این؛ معجزه‏اى براى شماست.
8 ـ طالوت به آنها خبر داد که در ادامه راه، به نهر آبى خواهیم رسید که مایه امتحان شماست و خداوند شما را با آن امتحان خواهد کرد هر کس از آن نخورد از من است و هر کس بخورد از من نیست مگر اینکه به اندازه کف دست بخورد که مانعى ندارد. این سخن از طالوت ارتباط او را با عالَم وحى نشان مى‏دهد حال یا او خود پیامبر بود و یا با پیامبرى ارتباط نزدیک داشت همان پیامبرى که او را به فرماندهى سپاه بنى‏اسرائیل منصوب کرد.
9 ـ لشگریان، به وسیله نهر آبى که به آن رسیدند، لشکریان امتحان شدند چون همگى تشنه بودند بیشترشان از آن آب سیر خوردند و تنها گروه اندکى به دستور طالوت عمل کردند و فقط به اندازه کف دست خوردند. خداوند مى‏خواست به این وسیله صبر و استقامت آنها را آزمایش کند و افراد با ایمان و با استقامت را از بقیه جدا کند و چنین شد. آنها پس از عبور از آب دو دسته شدند گروهى که اکثریت بودند گفتند: ما توان رویارویى با سپاه جالوت را نداریم و گروهى دیگر که در اقلیت بودند ولى به خدا و روز قیامت اعتقاد داشتند، گفتند: چه بسا که گروه اندکى با اذن خدا بر گروه بسیارى غلبه کرده‏اند و خدا با صابران است و با گفتن این سخن به بقیه نیز روحیه مى‏دادند.
10 ـ همین گروه با ایمان و با اراده، وقتى با سپاه دشمن روبرو شدند و انبوهىِ آن سپاه را دیدند، به جاى اینکه خود را ببازند، از خدا براى خود یارى خواستند و گفتند: خدایا صبر و استقامت ما را بیشتر کن و گامهاى ما را استوار ساز و ما را بر کافران پیروز گردان. دعا در این‏گونه موارد علاوه بر تأثیرى که ممکن است در تعیین سرنوشت جنگ داشته باشد ، روحیه افراد را بالا مى‏برد و توان رزمى آنها را چندین برابر مى‏کند ومى‏دانیم که بالا بودن روحیه افراد یکى از عوامل بسیار مهم در پیروزى است.
11 ـ به خاطر همین روحیه ایمانى بالا، بالاخره سپاه طالوت ، سپاه دشمن را شکست دادند و پیش‏بینى مؤمنان که مى‏گفتند: چه بسا گروه اندک که به خواست خدا بر گروه بسیار پیروز مى‏شوند، درست از آب در آمد و جالوت سرکرده سپاه دشمن به دست کودکى از سپاه طالوت که داود نام داشت، کشته شد و با کشته شدن او لشگریانش تارومار شدند.
12 ـ پس از تمام شدن قصه ، خداوند مطلبى را درباره داود بیان مى‏کند و آن اینکه خداوند به همین داود نوجوان که جالوت را کشت، بعدها سلطنت و حکمت داد و از آنچه مى‏خواست به او آموخت. منظور بعضى از علوم و صنعتهاست که داود از آنها خبر داشت و مثلاً از ذوب آهن خبر داشت، زره آهنى مى‏بافت و زبان بعضى از حیوانات را مى‏دانست و صداى خوب داشت وقتى زبور مى‏خواند همه را واله و حیران مى‏کرد او پیامبرى از نسل یعقوب بود که به سلطنت هم رسید و در عهد او و پسرش سلیمان بنى اسرائیل در اوج قدرت بودند.
13 ـ در پایان آیه ، یکى از سنتهاى الهى را که حاکم بر تاریخ است و در جریان طالوت و جالوت به خوبى روشن شد، بیان مى‏کند. آن سنت تاریخى الهى این است که خداوند همواره به وسیله بعضى از مردم، از شرّ و فساد بعضى دیگر از مردم جلوگیرى مى‏کند و چون جمعیت و گروه فاسدى به قدرت رسیدند و باعث فساد و تباهى در جامعه بشرى شدند ، خداوند گروهى دیگر را بر مى‏انگیزد تا در مقابل آن گروه ایستادگى کنند و آنها را از بین ببرند و جامعه را از شر آنها آسوده سازند و این یک نوع تضاد و تقابل میان نیروهاى فعال جامعه است البته ممکن است همین گروه دست به فساد بزنند که گروه جدیدى در مقابل آنها قرار خواهد گرفت و اگر چنین نباشد مسلم است که روى زمین را فساد مى‏گیرد.
امروز بسیارى از جامعه شناسان و دانشمندان فلسفه تاریخ نیز همین عقیده را دارند و جامعه و تاریخ را صحنه نبرد نیروهاى متخاصم و درگیرى مى‏دانند که باعث ایجاد تعادل در جامعه و جلوگیرى از گسترش تباهى و فساد در جامعه مى‏شود.
این است که در آیه متذکر مى‏شود: اگر خداوند گروهى از مردم را با گروهى دیگر دفع نمى‏کرد، فساد روى زمین را فرا مى‏گرفت ولى خدا بر جهانیان احسان مى‏کند و با تقابل نیروها جلو فساد در زمین را مى‏گیرد.
در آیه دیگرى همین مطلب را، با تعبیر دیگرى بیان مى‏کند:
«و لَوْلا دَفْعُ الّلهِ النّاسَ بَعْضهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ و صَلواتٌ و مساجِدَ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللّهِ کَثیرا و لَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنصُرُه»(حج: 40).
«و اگر خداوند برخى از مردم را با برخى دیگر دفع نمى‏کرد، هر آینه دیرها و کلیساها و کنشتها و مسجدها که در آنها نام خدا بسیار یاد مى‏شود، ویران مى‏گردید و البته خداوند کسانى را که او را یارى کنند، یارى مى‏کند».
این آیه به خوبى روشن مى‏سازد که این رویارویى ، میان نیروهایى مؤمن به خدا از یکسو و نیروهاى کافر و مفسد از سوى دیگر است و نیروهاى مؤمن همواره باید در مقابل کافران مبارزه کنند و گرنه معبدهاى آنها ویران خواهد شد و مظاهر توحید از میان خواهد رفت.
14- خداوند در پایان آیات مورد بحث پس از بیان این سنت الهى که بر تاریخ بشرى حاکمیت دارد، خطاب به پیامبر اسلام(ص) مى‏فرماید: این آیات را به تو تلاوت مى‏کنیم و تو از رسولان هستى. و بدینگونه خداوند با یاد آورى برخى از داستانهاى پیشینیان روحیه پیامبر خود را تقویت مى‏کند.

تبلیغات