آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

دیدیم و دانستیم که طراح حکیم جهان هستى امورى را نسبت به جهان و انسان برخود واجب و لازم شمرده و متقابلاً ما را هم به وظایف و تکالیفى ملزم کرده است. از جمله اینکه با وعده‏هایى که داده، ما را به انتظار نشانده و آخرالزمان را به زیبایى ترسیم کرده است. او به وعده‏هایى که داده، خود را متعهد و ملزم شمرده، تا ما چگونه باشیم؟!
آینده بشریّت و وعده الهى
بشریّت به کجا مى‏رود؟ آیا بشر سرانجامى مبهم و تاریک دارد و آیا کاروان پویاى بشریّت -همچون رود کورى که مسیرى را طى مى‏کند و صحراها و بیابان‏ها و دره‏هایى را پشت سر مى‏گذارد و عاقبت به دشتى شوره‏زار مى‏رسد و در دل خاک، محو و گم مى‏شود- پایانى جز ناکامى و شکست ایده‏ها و آرزوها و یأس از همه مبارزه‏ها و ایسم‏هاى فلسفى و سیاسى و اجتماعى نخواهد داشت؟
اگر دنیاى بشریت از ظلم‏ها و تبعیض‏ها و جنایات و حق‏کشى‏ها در رنج و عذاب است و قدّاره‏بندهاى زورمند و قلدرمآب با عناوین فریبنده‏اى همچون تأمین دموکراسى و جهانى‏سازى به مال و جان و ناموس ملت‏هاى ضعیف رحم نمى‏کنند و سازمان‏هاى جهانى تماشاگر صحنه‏اند و احیانا قطع‏نامه‏اى هم به نفع زورگوها صادر مى‏کنند، انسان‏هاى مبارز و مجاهد نیز در برابر آنها به صف ایستاده‏اند و بدون اینکه دل به وعده‏ها و نویدهاى پوچ و دروغین ببندند، با فریادهاى کوبنده و مبارزات انتحارى، خواب راحت را از چشم آنها گرفته و آنها را در وحشت و اضطراب دائم فروبرده‏اند.
سرانجام، پیروزى از آنِ کدام است؟ نظام هستى و آنکه مدیر و مدبّر این نظام است، کدامیک را ترجیح مى‏دهد؟ راستى آیا در برابر این تضادّ خونین و این تنازع مستمر و در جریان ستیز حق و باطل، بى‏تفاوت و فقط تماشاگر است و احیانا از این جنگ نابرابر و به خاک و خون کشیده‏شدن زنان بى‏گناه و کودکان معصوم و بیماران دردمند، لذت مى‏برد؛ یا اینکه خطاى فاحش و ظلمى آشکار است؟ اگر فکر کنیم که او و نظام متقن و مستحکمش، همین وضع را مى‏پسندد و ظالم‏پرورى و مظلوم‏ستیزى و ضعیف‏کشى، خاصیت ذاتى جهان او و غیرقابل تغییر است.
او انسان را بر فطرت حق‏طلبى و کمال‏جویى آفریده و کلّ نظام جهان هستى نیز در همین مسیر قرار دارد و به همین جهت است که راه را براى رسیدن به حق و کمال، هموار کرده و موانع را شکست‏پذیر و عوامل فساد و انحطاط و بدبختى را نامقاوم قرار داده و این موجود انسانى مى‏تواند با عبور از موانع و پشت سر گذاشتن اسباب رکود و مزاحمت به آرمان‏هاى بلند و ایده‏هاى والا و اهداف دور و دراز خود نایل آید.
در این نظام، موجودى سرسخت‏تر از شیطان، وجود ندارد؛ ولى کیست که نداند که همان هم در برابر اراده پولادین انسان به زانو درمى‏آید و در میان همین انسان‏ها کسانى پیدا شده و مى‏شوند که شیطان را در برابر خود به زانو درمى‏آورند. همان که مى‏گفت: «أسْلَمَ شیطانى بِیَدی(1)» به انسان‏ها مژده داد که اگر سرسختى کنند، در برابر شیطان به پیروزى مى‏رسند.
نفس امّاره، عامل طغیان‏ها و حق‏ستیزى‏ها و غلبه خوى حیوانیّت و ددمنشى بر انسان‏هاست و آنهایى که با دشمن نفس، همخانه و همسایه‏اند و در این پیکار داخلى، ضعیف و زبون مانده‏اند، هرگز نتوانسته‏اند در برابر جنایتکاران متعدى و متجاوز، سینه سپر کنند و آنها را به زانو درآورند؛ ولى همین دشمن درونى هم شکست‏پذیر است و اگر اراده‏اى قوى و عقلى بیدار و وجدانى مقاوم و انگیزه‏اى الهى در برابر خود ببیند، تسلیم مى‏شود، بلکه همچون شیاطین که در ملک سلیمان خدمت مى‏کردند و نیروى خود را در راه آبادانى قلمرو حکومت آن حضرت، به کار مى‏انداختند، خدمتکار بى‏مزد و منّت عقل و وجدان مى‏شود و در برابر این سلیمان باطن، سر تسلیم فرو مى‏آورد و اگرنه، به فرمان سلیمان باطن به غل و زنجیر کشیده مى‏شود. همان‏گونه که سلیمان ظاهر، همه‏چیز در در فرمانش بود و خداوند درباره‏اش فرمود:
«فَسَخَّرْنا لهُ الرّیحَ تجْرى بِأمْرِهِ رُخاءً حیثُ أصابَ* و الشَّیاطینَ کلَّ بنّاءٍ و غوّاصٍ* و آخرین مقرّنین فى الأصْفاد(2)».
«ما باد را براى او مسخر کردیم که به فرمانش به هرسو که مى‏خواست با آهنگى ملایم حرکت مى‏کرد و شیطان‏هاى بنّا و غوّاص را خدمتگزار او ساختیم و شیطان‏هاى سرکش و نافرمان دیگرى که اهل اطاعت و خدمت و آبادگرى نبودند و همچنان به دنبال فساد و شیطنت بودند، به غل و زنجیر کشیدیم».
خداوند، چه استعداد شگفت‏انگیزى به انسان داده و چگونه تمام زمینه‏ها و امکانات را برایش فراهم کرده است که مى‏تواند -اگر بخواهدـ بر دیوهاى ظاهر و باطن غلبه کند و آنها را به خدمت در مسیر آرمان‏هاى بلند خود وا دارد و اگر از خدمت سر باز زنند و طغیان کنند، آنها را به غل و زنجیر کشد و شعله شرور و طغیانشان را فرونشاند.
مگر در دولت حق و در سلطنت کریمه و حکومت عادله، نیروهاى شرّ و فساد و شیاطین جنّ و انس و دیوهاى ظاهر و باطن، تار و مار و نابود و هلاک مى‏شوند؟ مگر نمى‏شود با برنامه‏ریزى صحیح و دقیق، همین‏ها را هم به خدمت گماشت و در صورت سرکشى و طغیان آنها را به زنجیر کشید.
یوسف صدّیق که با درایت و سیاست الهى خود، مصر را از خطر خشکسالى و قحطى و فساد ناشى از فقر و گرسنگى نجات داد، از همان نیروهایى استفاده کرد که قبلاً در خدمت فرعون‏ها و عمّال استبداد و ظلم و خیانت و جنایت بودند.
انقلاب اسلامى و رهبرى توانایش در جنگها و آبادانى‏ها و سازندگى‏ها به همّت مردان و زنان مؤمن از همانهایى استفاده کرد که در گذشته در خدمت استبداد نظام شوم شاهنشاهى و مجرى فرامین خدایگان و ارتشداران و به قول بعضى‏ها «پدر تاجدار» بودند. نگارنده خود در یکى از بازداشت‏ها -که در ماه مبارک رمضان بود- از مأمورى که کارش مراقبت از من بود، شنیدم که مى‏گفت: «از سنّ چهارده سالگى تاکنون نماز و روزه‏ام ترک نشده، ولى اکنون فهمیده‏ام که در خدمت ظلم قرار گرفته‏ام». او این جمله را با سوز و گداز بر زبان آورد.
فرق دولت صالح و فاسد این است که اولى مردم را به سوى تقوا و راه و رسم صحیح سوق مى‏دهد و دومى زمینه‏ساز ظهور و نمود شقاوت و انحطاط و شهوت و فساد است. امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود:
«أمّا الإمْرةُ البرّةُ فیعمل فیها التّقىّ و أمّا الإمْرةُ الفاجرةُ فیتمتّعُ فیها الشّقىّ...(3)».
«در حکومت پادشاه عادل، پرهیزکار به کار خود مشغول است و در حکومت پادشاه فاجر، افراد بدبخت و نگون‏بخت به بهره‏ورى‏ها و زد و بندهاى خود مى‏پردازند».
مقصود، این است که در حکومت امراى عادل، تنها، زمینه پرهیزکارى فراهم است. پرهیزکاران، ظهور و نمود مى‏یابند و بى‏تقواها مجالى براى خودنمایى و زد و بندها و تمتّعات و شهوات خود ندارند و ناگزیرند که نیروها و امکانات خود را در همان مسیرى قرار دهند که اهل تقوا آن را مى‏خواهند و اگر بخواهند به کارى غیر از آن روى آورند، باید به غل و زنجیر کشیده شوند، تا از توطئه و طغیان و فساد و کارهاى خلاف باز بمانند. اما در حکومت امراى جور، اهل تقوا، منزوى مى‏شوند و تنها به عبادات فردى و کارهایى که برخوردى با جور جائران و ایده‏هاى شوم تبهکاران ندارد، اکتفا مى‏کنند و البته همواره آماده‏اند که به وظیفه الهى و انسانى و وجدانى خود عمل کنند و به حکم وظیفه، شکنجه و زندان و مرگ سرخ را به جان خریدار مى‏شوند.
وعده حق
ولى اینها باید بدانند که در این نظام، یله و رها نیستند. خداوند راه راست را هموار مى‏کند و نصرت مؤمنان را برعهده دارد و بشریّت را به سمتى سوق مى‏دهد که سرانجامى جز پیروزى حق و شکست باطل ندارد. او وعده داده است که حق بر باطل پیروز مى‏شود و خود تأکید کرده است که: «إنّ وَعْدَ اللّهِ حقٌّ(4)»: «وعده خدا حق است». وعده‏اى است که وعده‏دهنده بر وفاى به آن، قاطع است و بر تحقق بخشیدن به آنچه وعده داده است، قدرت تام دارد و هیچ چیزى نمى‏تواند مانع تحقق آن گردد.
البته باید توجه داشت که در این نظام، نه تنها علّت مؤثّر -که همان خداى حکیم على الإطلاق است‏ـ نقش دارد، بلکه علت‏هاى مُعِدّ نیز که خارج از حیطه قدرت و حکمت و عنایت او نیستند، نیز نقش دارند. خدا رویاننده دانه است؛ ولى کشاورز باید دانه را در زمین بکارد و به آن آب دهد، تا خداوند سبزش کند. خداوند، علّت مؤثر و کشاورز، علّت معدّ است(5). خداوند، خالق جنین در رحم مادران است، ولى پدر و مادر باید هم‏بستر شوند و نطفه مرد با نطفه زن در رحم؛ تلاقى کنند و به اذن خداوند با هم ترکیب شوند، تا خداوند، جنین را خلق کند. علّت مؤثر، خداوند و علّت معدّ، پدر و مادر است(6).
از این نمونه مثال‏ها بسیار داریم. خداوند طبق وعده خود - که خود را ملزم به وفا کرده است- عمل مى‏کند؛ ولى ما انسان‏ها در نقش علت‏هاى معدّ باید زمینه‏ساز پیروزى حق بر باطل شویم. او به مؤمنینى که عمل صالح مى‏کنند، چهار وعده داده است:
1. لَیستخلِفَنَّهم فى الأرض.
حتما و محقّقا آنها را روى زمین خلیفه و حاکم مى‏کند.
2. لَیُمَکِّنَنَّ لهم دینَهُمُ الّذى ارْتَضى لهم.
حتما و محققا دینى را که براى آنان پسندیده، اقتدار و عظمت مى‏بخشد.
3. و لَیُبَدِّلَنَّهُم من بعدِ خوفهم أمنا.
حتما و محققا ترس و بیم آنها را به ایمنى و آرامش مبدّل مى‏سازد.
4. یَعْبُدونَنِى لا یُشْرِکُونَ بى شَیئا(7).
با فراهم شدن زمینه‏هاى حاکمیّت صالحان و اقتدار و عظمت مکتب مورد قبول خداوند و از بین رفتن زمینه‏هاى ترس و اضطراب و ناامنى، آنها بدون دغدغه خاطر، به پرستش خداى یگانه مى‏پردازند و زمینه هرگونه شرک و انحراف و توجه به غیر خدا - که منشأ تمام بدبختى‏هاى دنیوى و اخروى بشر است - از بین مى‏رود.
دین اسلام که مکمّل و متمّم همه ادیان الهى و آسمانى است، براى این نیامده است که در شبه جزیره عربستان، محدود و محصور و محبوس بماند و پیامبر خاتم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى این مبعوث نشده است که تنها پیامبر عرب یا بخشى از عرب باشد؛ بلکه با پشتوانه قوى و محکم «لِیُظْهِرَهُ على الدّینِ کُلِّهِ(8)» آمده است که دنیا را تحت نفوذ تعلیمات و رهنمودها و اعتقادات و احکام خویش قرار دهد و این، وعده حتمى الهى است که حق است و محقّق خواهد شد.
کراهت و مانع‏تراشى پیروان مسلک شرک، هیچ تأثیرى نخواهد داشت و بشریّت، راه خود را به اذن و هدایت خداوندى به سوى آن مقصود والا طى مى‏کند(9).
امام صادق علیه‏السلام درباره آیه مزبور فرمود:
«و اللّه ما نزلَ تأویلها و لا ینزل تأویلها حتّى یخرجَ القائم(10)».
«به خدا سوگند، تأویل آن نازل نشده و نمى‏شود، تا اینکه حضرت قائم، از پشت پرده غیبت خارج شود».
و در ادامه توضیح داد که با خروج و قیام آن حضرت، کافرى و مشرکى که توحید و امامت را منکرند، باقى نمى‏ماند، مگر اینکه از قیام او ناراحت و پریشانند و گرفتار انزوا و بدبختى مى‏شوند و به هرجا پناه برند، گرفتار مى‏شوند.
«حتّى لو کان الکافر فى بطن صخرةٍ قالت: یا مؤمنُ فى بطنى کافرٌ فاکْسِرْنى و أقتله(11)».
«حتى اگر کافرى در دل صخره‏اى پنهان باشد، به مؤمن مى‏گوید: در دل من کافرى است. مرا بشکن و او را بکش».
این حدیث شریف، نشانگر این است که مدیر و مدبّر نظام خلقت، مسیر آفرینش خود را به گونه‏اى ترسیم کرده است که نه تنها انسان‏هاى صالح، در راه تحقق آرمان‏هاى فطرى و الهى بشر مجاهدت مى‏کنند، بلکه طبیعت این جهان نیز بسترى هموار براى تلاش مردان و زنان مجاهد است و آنچه خدا وعده داده، باید تحقق یابد. آنچه باید بشود از پشتوانه اراده نیرومند الهى -که تخلف‏ناپذیر است- برخوردار است. طبق اراده خلل‏ناپذیر او باید مستضعفان عالم -که خواهان عدل و انصافند- حاکم شوند و باید مستکبران عالم -که ایده‏اى جز ظلم و کفر و شرک و جنایت ندارند- از پاى درآیند. آرى:
«و نرید أنْ نَمُنَّ علَى الّذینَ اسْتُضْعِفوا فِى الارضِ و نجعَلَهُم ائمَّةً و نجعلهم الوارثین(12)».
«ما اراده داریم که بر آنهایى که در روى کره زمین دچار استضعاف شده‏اند، منّت گذاریم و آنها را بر مسند امامت و وراثت زمین و حاکمیّت قرار دهیم».
حقیقت این است که مستضعف واقعى، همانهایند که هادیان بشر و حاکمان واقعى مى‏باشند؛ چراکه در نظام اسلامى باید حاکم، معصوم و معصوم، حاکم باشد(13). بنابراین، مسند وراثت و امامت و حاکمیّت براى آنها آماده مى‏شود؛ چراکه از اوّل هم مال آنها بوده و غاصبان و جائران از دست آنها خارج کرده‏اند. با خانه‏نشینى و گوشه‏گیرى آنها یاران واقعى و پیروان حقیقى نیز همچون خود آنها در زندان‏ها جان داده و در قتلگاهها به خون خویش آغشته شده‏اند. به همین جهت پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نگاهى به حسنین علیهماالسلام افکند و فرمود:
«أنتم المستضعفون بعدى(14)».
«شما بعد از من گرفتار استضعاف مستکبران مى‏شوید».
و امام صادق علیه‏السلام پس از نقل سخن فوق، از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و قرائت آیه مزبور، فرمود:
«هذهِ الآیةُ جاریةٌ فینا الى یوم القیامة(15)».
«این آیه تا قیامت درباره ما جارى است».

________________________________________
1. در بحارالانوار، ج 16، ص 12، آمده است که آدم فرمود: حضرت محمد دو فضیلت بر من دارد: یکى اینکه همسر او خدیجه به کمک اوست و همسر من به کمک من نیست و دیگرى اینکه خدا او را بر شیطانش نصرت کرد و مسلمان شد، ولى شیطان من کافر شد.
2. سوره ص، 36 تا 38.
3. نهج‏البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 40.
4. فاطر، 5.
5. أفرأیتم ما تحرثون أأنتم تزرعونه أم نحن الزارعون. (واقعه، 64 تا 62).
6. أفرأیتم ما تمنّون أأنتم تخلقونه أم نحن الخالقون. (واقعه، 59 تا 58).
7. نور، 55.
8. توبه، 33.
9. لیظهره على الدین کلّه و لو کره المشرکون. (توبه، 33).
10. نورالثقلین، ج 2، ص 211.
11. همان.
12. قصص، 5.
13. نگارنده در این باره مقاله‏اى نوشته که در شماره پاییز سال 83 در فصل‏نامه علمى پژوهشى علوم سیاسى مؤسسه باقرالعلوم قم به چاپ رسیده است.
14. نورالثقلین، ج 4، ص 110.
15. همان.

تبلیغات