آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

ضرورى مى‏نماید که تعریف روشنى از مفهوم تربیت، ارائه شود تا خواننده با مفهوم و محتواى آن، آشنا شود. واژه «تربیت» از ریشه‏ى عربى «ربى» به معنى تهذیب کردن، توجیه نمودن، سیاست و رهبرى کردن و تغذیه دادن آمده است. و فعل «ربا» به معنى ازدیاد و رشد و نمو مى‏باشد. اما واژه‏ى تربیت (Education) از ریشه‏ى لاتینى آن به معنى رهبرى کردن است. اما تعریف اصطلاحى آن از دیدگاه علماى تربیت، داراى تعاریف مختلفى است و هرکدام از آنها بر حسب مکتب و بینش خود، تعریفى را ارایه داده‏اند؛ جز اینکه همگى آنها در یک معنى مشترکى، با همدیگر اشتراک دارند.
جولز سیمون (Jules Simon)(1) از علماى تربیت فرانسه، تربیت را چنین تعریف مى‏کند: «روشى است که به وسیله‏ى عقل، عقل دیگر و قلب به صورت قلب دیگرى در مى‏آید».
پستا لوژى (Pesta Lozz)(1764 - 1827) مى‏گوید: «تربیت و رشد و تکامل، تناسب همه‏ى نیروهاى کودک است. (جسمى، روحى، فرهنگى و...)».
اسپنسر (Spencer)(1902) فیلسوف انگلیسى، تربیت را «آمادگى انسان براى زندگى کامل» تعریف مى‏کند.
کانت(1724 - 1804) مى‏گوید: «هدف از تربیت، روشى است که انسان را به کمال مطلوب و ممکن برساند».
در واقع یک تعریف جامع که مى‏توان از مجموعه‏ى این تعاریف، خلاصه‏گیرى کرد این است که: «تربیت، آمادگى افراد انسانى براى یک زندگى اجتماعى هدف‏دار است» به عبارت دیگر تربیت، راه و عملکردى است که رابطه‏ى دانش‏آموز را با محیط خود، هموار مى‏سازد تا اینکه او بتواند در آنجا زندگى کند. این تعریف، بیشتر در دیدگاه علماى تربیت عصر جدید، مطرح است. اما از نظر مربیان قدیمى، تربیت روشى است که به وسیله‏ى آن دانش‏آموز، معلومات زیادى در موارد مختلف آموزشى به دست مى‏آورد؛ و هر چقدر معلومات بیشترى داشته باشد او در سطح تربیتى خود، ارتقاء مى‏یابد.
در واقع مربیان دیروزى، تربیت را تنها انباشتن معلومات نظرى مى‏دانند؛ بى‏آنکه آنها در قلمرو زندگى و عملى اجتماعى، پیاده کرده و تجربه نمایند. به نظر برخى از علماى قدیمى، تربیت، تنها تمرین فکرى و عقلى است. این نظریّه بیشتر به دیدگاه ارسطو، فیلسوف یونانى، ناظر است که تربیت را به نوعى تمرین و آزمایش عقلى مى‏دانست.
خلاصه‏ى این نظریّه این است که عقل و دستگاه فکرى دانش‏آموز باید تمرین و آزمایش خاصى داشته باشد. چنانچه چنین تمرینى براى رشد و تکامل جسمى نیز لازم است. زیرا همان‏طور که عضلات بدن به وسیله‏ى ورزش و حرکات اندامى، رشد و تکامل مى‏یابد همانطور ملکات عقلانى نیز با تدریس موارد سخت و مشکل، تقویت یافته و تکامل مى‏یابد. این نظریه علم را نوعى تمرین عقلانى مى‏داند که تأثیر فراوانى بر ذهن آدمى مى‏گذارد. از این دیدگاه، علم به سه بخش متمایز تقسیم مى‏شود. علوم ریاضى، خصلت تحلیل و آنالیز را تقویت مى‏کند. تاریخ با حافظه‏ى آدمى سر و کار دارد و آنرا قوى مى‏سازد؛ چنانچه شعر هم تخیّل را تقویت مى‏بخشد. اما امروزه این نظریه، مردود شده است زیرا روان‏شناسان و علماى فیزیولوژى، تقسیم‏شدن دستگاه عقلى و مغز را به بخش‏هاى مختلف و ملکات گوناگون را کاملاً رد مى‏کنند و هرگز وجود چنین بخش‏هایى را در مغز قبول ندارند.
آنچه براى ما مهم است دیدگاه تربیتى امام على علیه‏السلام است که در پرتو نظریات جدید، بتوانیم از آراء و اندیشه‏هاى امام، استفاده کنیم و بهره ببریم.
دیدگاه تربیت امام على علیه‏السلام
به نظر امام، گروه مربیان و دانشمندان، چند نوع هستند که تنها یک صنف آنها صنف مطلوب و معقول مى‏باشد. این گروه مربیان با آن مفهوم تربیتى که مورد نظر امام است قابل تطبیق مى‏باشد.
اصولاً دانشمندان، چندین هدف را در تعلیم و تعلّم خود در نظر مى‏گیرند.
1. عده‏اى تحصیل را بدان جهت انتخاب کرده‏اند که با دیگران مجادله و مبارزه و عناد نمایند.
2. دسته‏اى براى فخرفروشى و بزرگ‏نمایى، تحصیل مى‏کنند.
3. نوع سوم تنها براى فهمیدن و عمل کردن.
«امّا الاوّل فَانَّکَ تَراهُ مُماریا لِلرِّجالِ فى اندیة المَقالُ قَدْ تسر بَلْ بِالتَّخَشُّع و تَخَلّى عَنِ الوَرَعِ فدق الّله حیزومه و قطع منه خیشومه.
و اما الثّانى، فَانّهُ یَسْتَطیلُ عَلى اشباهه مِنْ اشکالِهِ و یَتَواضِعُ لِلاغْنیاءِ مِنْ دونِهِم. فَهُوَ لحلوانهم هاضِمٌ و لِدینِهِ حاطِمٌ، فَاغْمَى الّله بَصَرِهِ و محى مِنَ العُلَماءِ أثَرِهِ.
و امّا الثّالِثُ فَتَراهُ ذاکابَةٍ حُزنٍ قامَ اللَّیْل فى حندسه و انحتى فى برنسه، یَعْمَلُ و یَخْشى، فَشَدَّ الّلهُ أرْکانِهِ و أعْطاهُ یَوْمَ القِیامةِ أمانِه»(2).
«گروه نخست، تو آنها را در محافل دانش، با مردان به جدال مى‏پردازد به ظاهر لباس خشوع پوشیده، اما در واقع برهنه از لباس تقوى است، خداوند او را خار مى‏سازد و غرورش را مى‏شکند.
روه دومى به امثال و نظایر خود، بزرگى مى‏فروشد و غرور مى‏ورزد و اما به ثروتمندان دون پایه، تواضع کرده و سر فرو مى‏آورد. چنین فردى همواره دور شیرینى مى‏چرخد و مشترى خوان نعمت ثروتمندان مى‏شود ولى متأسفانه دین و تقوایش را نابود مى‏کند. خداوند چشم بصیرت چنین فردى را کور مى‏سازد و آثار او را در سلک عالمان نابود مى‏کند.
اما گروه سوم را همواره مى‏بینى که محزون و غمگین‏اند. شبها را به قیام شب و عبادت مى‏پردازند و در لباس عبادت خم مى‏شوند همواره عمل (نیک) انجام مى‏دهند. و از خدا مى‏ترسند خداوند اساس (شخصیت) چنین آدمى را محکم مى‏کند. و در روز قیامت (از عذاب) امانش مى‏دهد».
على علیه‏السلام علم را براى علم و یا چیز دیگر نمى‏خواهد. او علم را تنها براى تغییر و تحوّل کیفى و رشد و کمال مى‏خواهد. به این جهت او هرگز به کمّیّت علمى، معتقد نیست بلکه به کیفیّت و عمق فهم آن را باور دارد و به آن علم، معتقد است که در دارنده آن نوعى خویشتن‏شناسى و تقوا، حاکم باشد.
آرى، منظور و هدف نهایى در نظر امام، انسان و کمال انسانى اوست ؛ زیرا انسان، «موجود کامل» است که هستى‏هاى دیگر از طبیعت و جاندار به نفع او آفریده شده‏اند. در حدیث قدسى آمده است: «کُنْتُ کَنْزا مَخْفیّا فَاَحْبَبْتُ أَنْ اُعْرِفَ فَخَلَقْتَ الخَلْقَ لِکَىْ اُعْرَف».
«من خزانه پنهانى و مخفى بودم، خواستم که شناخته شوم. پس آفریدگان را آفریدم که شناخته شوم».
على علیه‏السلام در قطعه‏ى زیبایى، اهداف تربیت را چنین بیان مى‏کند:
«فَالّله سبحانه قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَ الانْسانَ خَلَقَ الکَوْنَ و رَتَّبَهُ أحْسَنَ تَرْتیبٍ و نَظَّمَهُ أجْمَلَ تَنْظیمٍ و مهَّدَ الارْض و أتَمَّ مَرافِقَها عَلى أکْمَلِ الوُجُوهُ فَخَلَقَ فیهَا الهَواء الطلق و أجْرى فیهَا العُیُونَ و الانْهار و أعَدَّ أنْواعَ الاطْعِمَة و الاشْربة و مِنْ کُلِّ الثَّمَرات و أنْبَتَ فِیهَا النبات و الزهر مختلفا ألوانه و بعد أنْ أتَمَّها و جَمَعَ فیها ما تَشْتَهِى الانْفُس و تَلَذُّ الاعْیُن أخْرَجَ اِلَیْهَا الانْسان و أسْکَنَهُ فیها عَلى أنْ یَکونَ خَلیفَتِهِ فى أرْضِهِ یَحْیا فى کَنَفِها و یَعیشُ فى خَیْراتِها و یَمْضى فى اقْوالِهِ و أفْعالِهِ و نَوایاهُ و مَقاصِدَهُ وِفْقَ أحْکام الّله سُبْحانَهُ و اَرادَتَهُ»(3).
«خداوند، پیش از آنکه انسان را بیافریند، جهان را خلق کرد و آن را با بهترین نسق و زیباترین نظام، مرتب ساخت و بیاراست زمین را براى زندگى آماده ساخت و همه راه‏ها و مرافق حیات را به بهترین صورت روى آن فراهم کرد. هواى آزاد آفرید و نهرها و چشمه‏سازهاى فراوان در آن جارى ساخت و انواع نعمتها، غذاها، فراهم آورد و از هرگونه گیاه و سبزى و گل و ریحان یا رنگهاى گونه‏گون خلق کرد.
آنجا که افرینش آن به اتمام رسید، از همه جوانب، زندگى و شرایط آن فراهم شد، انسان را به وجود آورد و در زمین‏اش اسکان داد تا جانشین او گردد تا در زمین زندگى کند و از خیرات آن بهره‏مند شود و سرانجام زندگى، اقوال و افعال خود را طبق احکام خداوندى انسجام بخشد».
على علیه‏السلام در این روایت پرمعنى، نسل‏هاى انسانى را مخاطب قرار داده است که زندگى، آزاد است اما هرگز از قید و زنجیرى، خلاص نمى‏شود جز آنکه دقیقا در طبیعت خود و در قانون‏مندى خود جریان داشته باشد؛ زیرا طبیعت و زندگى، همواره در تکامل است. به نظر امام علیه‏السلام ، زندگى، همواره یک جریان انقلابى دارد. تنها کسانى در این میدان، پیروز هستند که از مسیر قانون‏مندى آن حرکت نمایند و زمام سرنوشت خویش را به دست بگیرند. او با این نوع ایمان آگاهانه، در جاى دیگر اعلام مى‏کند:
«فَانَّکَ اَوَّلُ ما خُلِقْتَ جاهِلاً ثُمَّ عَلِمْتَ و ما أکْثر ما تجهل مِنَ الامْر و یَتَحَیِّرُ فِیهِ رأیک و یَضِلُّ فِیهِ بصرک ثمّ تَبْصِرَة بعد ذلک»(4).
«چه تو که نخست آفریده شدى، نادان بودى سپس دانا گردیدى، و چه‏بسیار است آنچه نمى‏دانى و در حکم آن سرگردانى و بینشت در آن راه نمى‏یابد. سپس آن را نیک مى‏بینى».
در این بیان، این حقیقت، روشن استکه زندگى و زمان، تابع قانون تطوّر و تحوّل ست و تعلیم و تربیت، آن وقت مفید خواهد شد که انسان کاملاً عامل محیط را در نظر بگیرد و همواره از ذخایر اندیشه‏ها استفاده کند و بهره بگیرد.
در نظر امام علیه‏السلام هدف تربیت، ایمان به قانون‏مندى تطوّر عقلانى و آمادگى پذیرش عامل محیطى از جانب دانش‏آموز است.
طبیعت کودک دانش‏آموز
اگر بخواهیم طبیعت کودک را مورد مطالعه قرار دهیم ضرورت دارد که از دو جهت مورد بحث باشد یکى از نظر بیولوژیکى (مطالعه‏ى زیست‏شناسى انسان و ویژگیها و خصوصیات وى) و دیگرى از نظر روان‏شناسى (بررسى روان، غرایز، انگیزه‏ها و نیازمندى‏هاى روانى).
زیست‏شناسى کودک
اگر بدانیم که مسأله‏ى «تربیت»، درست از لحظه‏ى تولد انسان تا آخرین لحظات عمر او ادامه دارد؛ قطعا مى‏فهمیم که هر کدام از ما در هر دوره‏اى از حیات زیستى‏مان که زندگى کنیم، یک دانش‏آموز و طالب کمال و سوژه‏ى تربیتى مى‏باشیم. جزاینکه دوران کودکى، حساس‏ترین مرحله‏ى تربیتى حیات بشر مى‏باشد. زیرا کودک، آمادگى فراوانى براى تربیت دارد و اساس شخصیت او در این دوره شکل مى‏گیرد. اگر مانعى در این دوره جلوى ترقّى و تحوّل تربیتى و کیفى کودک را بگیرد قطعا شخصیت او را نابود ساخته و حقوق اساسى وى را پایمال کرده است.
در اینجا اشاره به یک نکته‏ى مهم، ضرورت دارد و آن این است که منظور از دوران تربیتى کودک، دروه‏ى اجتماعى است نه فیزیولوژیکى. زیرا جوامعى که کودک در آنها تربیت مى‏یابد کاملاً متفاوت است. اگر جامعه، جامعه‏ى متمدن و مترقى باشد قطعا دوران کودکى، مقدارى طولانى بوده و کش‏دار خواهد شد. بر خلاف جامعه‏ى ابتدایى و عقب‏مانده که در آنجا دوران کودکى، کوتاه است. زیرا علوم و مهارت‏ها و روش‏هایى که براى آماده‏سازى و پذیرش تربیتى کودک لازم است، کاملاً با جامعه‏هاى ابتدایى، تفاوت دارد. البته نه از جهت کمّیّت و تعداد علوم و مهارتى که براى تربیت کودک در شهر یا جامعه‏ى بزرگ، ضرورت دارد بلکه حتى از نظر کیفى نیز چنین است. بر خلاف کودک جامعه‏ى ابتدایى و عقب‏مانده.
بنابراین، دانش‏آموزى که ما از آن صحبت مى‏کنیم آن کودکى است که همواره در مرحله‏ى کودکى اجتماعى به سر مى‏برد. کودک، دو خاصیت زیستى دارد: تکیه بر دیگرى و نرمى و ظرافت. امّا تکیه و اعتماد به دیگرى از هنگام تولد انسان، همراه اوست زیرا کودک انسان به طور طبیعى، ضعیف و ناتوان است و این ناتوانى، او را وادار مى‏سازد تا به دیگران تکیه کند. حتى این خصلت در کودک و نوزاد انسانى بیشتر از نوزاد حیوانات دیگر به چشم مى‏خورد. اما از جنبه‏ى اجتماعى، عدم استقلال انسان و تکیه و اعتماد او به دیگران، به جهت احتماعى بودن و نیاز مردم به یکدیگر در تسهیل امور زندگى و ضرورت تعاون و همکارى در زمینه‏ى پیشبرد زندگى اجتماعى است (الانسان مدنىٌّ بالطّبع).
و اما نرمى و ظرافت. البته نرمى و ظرافت نه نرمى و لطافت شمع است بلکه منظور از نرمى و ظرافت، آن حالت خاصى است که کودک را براى تکامل و تحوّل و تغییرپذیرى تدریجى براى به دست آوردن رشدى که در تدبیر امور زندگى و معاش، ضرورت دارد آماده مى‏سازد. یعنى کودک بتواند راه آموزش و کمال را تدریجا از راه آزمایش و تجربه و از خلال تجربه به دست آورد. و طبیعى است که این تمرین و تجربه، توان به دست آوردن مهارت‏ها و استعدادهاى خاص زندگى را میسّر مى‏سازد. و در پرتو چنین مهارت‏هایى است که انسان مى‏تواند شرایط طبیعى و اجتماعى را براى رسیدن به اهداف گوناگون خود، به صورت ابزارى درآورده و سلطه‏ى خود را بر جامعه، هموار سازد.
امام على علیه‏السلام این دو ویژگى دوران کودکى را در وصیّت‏نامه‏ى خود به امام حسن علیه‏السلام چنین تبیین مى‏کند:
«یا بُنَىَّ اِنّى لَمّا رَأَیْتَنى قَدْبَلَغْتُ سِنّا و رَأَیْتَنى ازدادَ وَ هْنا، بادَرْتُ بِوَصیَّتى ایّاکَ خِصالاً مِنْهُنَّ. انّى خِفْتُ اَنْ یُعَجِّلَ بى أجَلى قَبلَ اَنْ أفضى الَیْکَ ما فى نَفسى و انْ انقص فى رَأْیى کَما نَقَصْتُ فى جِسْمى اوْ یَسْبِقُنى الَیْکَ بَعْضُ غَلَباتِ الهَوى و فِتَنِ الدُّنیا فَتَکونَ کَالصَّعْبِ النُّفُور، فَاِنَّ قلب الحَدَث کَاالارضِ الخالیَة ما ألْقى فیها شَى‏ءٌ قبلته، فَبادِرتک بالادب قَبلَ انْ تعسو قلبک و یَشْتَغِلَ لک. لِتَسْتَقْبِلَ جَدَّ رَأْیُک ما قد کفاک اهلُ التَّجارُب بغیبة و تجربة، فتکون قد کَفَیْتُ مؤنة الطلب و عوفیت من علاج التَّجرُبَة»(5).
«پسرکم، چون دیدم سالیانى را پشت‏سر نهاده‏ام و به سستى در افتاده بدین وصیت براى تو پیشدستى کردم، خصلتهایى را در آن بر شمردم. از آن پیش که مرگ بشتابد و مرا دریابد و آنچه در اندیشه دارم به تو ناگفته ماند. یا اندیشه‏ام نیز همچون تنم نقصانى به هم رساند. یا پیش از -نصیحت- من پاره‏اى خواهشهاى نفسانى بر تو غالب گردد. یا فریبندگیهاى دنیا تو را بفریبد. پس همچون شترى باشى گریزان و -سرسخت و نابه فرمان- و دل جوان همچون زمین ناکشته است. هرچه در آن افکنند، بپذیرد. پس به ادب آموختنت پرداختم پیش از آنکه دلت سخت شود و خردت هوائى دیگر گیرد، تا با رسایت قاطع روى به کار آرى و از آنچه خداوندان تجربت، در پى آن بودند و آزمودند، بهره‏بردارى و رنج طلب از تو برداشته شود و نیازت بر آزمون نیافتد».
امام علیه‏السلام در این قطعه‏ى زیبا، خصلت اعتماد و تکیه به دیگران را با جمله‏ى «فتکون قد کفیت مؤنة الطلب» بیان مى‏کند. یعنى او (امام حسن علیه‏السلام ) از دیگران در مورد این مسایل و پرسش‏ها سؤال خواهد کرد؛ لذا در پاسخ به چنین سؤالاتى، او خود پیش از دیگران به ارشاد و پاسخگویى پرداخته است.
اما تعبیر او از نرمى و لطافت کودک بدین عبارت است (او یسبقنى الیک بعض غلبات الهوى و فتن الدنیا کالصعب النفور فان فلب الحدث کالارض الخالیه ما القى فیها شى‏ءٌ قبلته). با این جمله، امام به دوران لطافت و ظرافت و مرحله‏ى تکامل تدریجى انسان اشاره مى‏کند.
این دو ویژگى خصلت زیست‏شناسى انسان را نشان مى‏دهد.
ادامه دارد
قال النبى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
«مَنْ صَبَرَ عَلى سُوء خُلْقِ اِمْرَأَتِهُ أَعْطاهُ اللّهُ مِنَ الأَجْرِ ما أَاعْطى أَیُّوبَ عَلى بَلائِهِ، وَ مَنْ صَبَرَ عَلى سُوءُ خُلْقِ زَوْجِها أَعْطاها اللّهُ مِثلَ ثَوابِ آسِیَة بِنْتَ مُزاحِمْ».
پیامبر گرامى اسلام فرمود:
«هر کس به بد خُلقى زنش صبر کند، خداوند به او پاداشى مى‏دهد مانند اجر حضرت ایّوب، و هرکس از زنان به بد خلقى شوهرش صبر نماید، خداوند به او مثل ثواب آسیه را عطا مى‏کند».
(شیخ طبرسى، مکارم الأخلاق، ص 213).
________________________________________
1. (1896 - 1814)
2. ادیب، على محمد حسین، منهج‏التربیة عندالإمام على، ص 32، دارالکتاب العربى، بیروت، لبنان، بى‏تا.
3. همان، ص 33.
4. دکتر سید جعفر شهیدى، ترجمه نهج‏البلاغه، ص 299.
5. نهج‏البلاغه ترجمه شهیدى، ص 297.

تبلیغات