آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

در شماره گذشته درباره تبیین موقعیت‏خدایان دروغین و خداى حقیقى و هستى‏بخش جهان بحث نمودیم و اینک به بحث پیرامون تبیین موضع مؤمن و کافر از نظر قرآن مى‏پردازیم:
«و ضرب الله مثلا رجلین احدهما ابکم لا یقدر على شى‏ء و هو کل على مولاه اینما یوجهه لا یات بخیر هل یستوى هو و من یامر بالعدل و هو على صراط مستقیم‏» (1) .
«خدا مثلى را زده است، دو نفر را که یکى از آن دو گنگ مادرزاد است و توانایى بر هیچ کارى ندارد و سر بار مالک خود مى‏باشد، او را سراغ هر کارى بفرستد، کار خوبى انجام نمى‏دهد، در مقابل انسانى که به عدل و داد دعوت مى‏کند و در راه راست گام بر مى‏دارد، آیا این دو نفر با هم یکسانند؟» .
توضیح مفاد آیه
در مثل بیست و هفتم، انتقاد از معبودهاى دروغین، در مقایسه با معبود حقیقى بود به گواه اینکه فرمود: «و یعبدون من دون الله ما لا یملک‏» ولى هدف در اینجا بیان حال کافر و مؤمن است و قرآن مى‏خواهد با مثلى موقعیت این دو را روشن کند:
1 . فرض کنید برده‏اى است گنگ و لال، بر چیزى توانایى ندارد، و به خاطر عجز، سربار مولاى خود مى‏باشد، او را به هر کارى روانه کند، نتیجه نمى‏گیرد .
2 . فرض کنید انسانى است که جامعه را به عدل و داد، دعوت کرده و از نظر اندیشه و رفتار بر «صراط مستقیم‏» است .
آیا این دو نفر با هم یکسانند؟ .
اگر این دو نفر یکسان نیستند پس کافر و مؤمن نیز یکسان نمى‏باشند .
از نظر قرآن کافر بسان فرد نخست است که چهار ویژگى دارد که هر یک، نوعى نقص و کاستى است:
1 . گنگ و لال است: «ضرب الله مثلا رجلین احدهما ابکم‏» و از آنجا که گنگ و لال است، ناشنوا هم خواهد بود چون دومى نتیجه اولى است، و غالبا لالى افراد به علت کر و ناشنوایى آنها است، چون سخنان پدر و مادر را نمى‏شنوند، طبعا قوه ناطقه، تحریک نمى‏شود .
2 . بر چیزى توانایى ندارد: «لا یقدر على شى‏ء» .
3 . او سربار مولاى خود و مصرف‏کننده است، نه تولیدکننده: «و هو کل على مولاه‏» .
4 . او را پى هر کارى بفرستد، نتیجه نمى‏گیرد: «اینما یوجهه لا یات بخیر» .
در حقیقت انسانى است انگل، جز خوردن و خوابیدن، کارى از او ساخته‏نیست، در مقابل، فردى که مؤمن را به او تشبیه مى‏کند، با دو ویژگى از او یاد مى‏کند، ویژگیهایى که دیگر کمالات را به دنبال دارد:
1 . او به دادگرى و عدالت دعوت مى‏کند: «یامر بالعدل‏» و کسى که به چنین کارى قیام مى‏کند، قهرا گویا و شنوا خواهد بود . دعوت جامعه به عدل، فرع آن است که از قدرت گویندگى و شنوایى برخوردار باشد و یک چنین فرد طبعا شجاع و دلیر خواهد بود، زیرا دعوت به عدل نوعى امر به معروف است که نیاز به شجاعت در فکر و اندیشه دارد و بدون یک سلسله قدرت روحى و جسمى امکان‏پذیر نیست .
2 . او بر صراط مستقیم است چنان که مى‏فرماید: «و هو على صراط مستقیم‏» . مقصود از صراط مستقیم آن است که از نظر اندیشه و کار و برنامه، راه درستى را مى‏پیماید و منحرف به چپ و راست نمى‏شود، بلکه در راهى گام برمى‏دارد که او را به مقصد برساند .
مثل نخست، مثل کافر است و مثل دوم، مثل مؤمن است، زیرا فرد نخست، از هدایت الهى بى‏بهره بوده، و طبعا کور و کر و دور از عدل و انصاف خواهد بود، در حالى که دومى در پرتو هدایت الهى با فساد و تبعیض مبارزه کرده، همگان را به اعتدال در زندگى دعوت مى‏کند و خود نیز عامل است .
اکنون باید دید از کدام یک از این دو فرد باید پیروى کرد؟ مسلما دومى; چنان که مى‏فرماید:
«افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع ام من لا یهدى‏» (2) .
«آیا آن کس که افراد را به حق و حقیقت هدایت مى‏کند، شایسته پیروى است، یا آن کس که توان چنین هدایتى را ندارد» .
با این بیان روشن شد که تمثیل پیشین مربوط به تبیین موقعیت‏خدایان دروغین و خداى حقیقى است در حالى که این مثل، براى تبیین موضع مؤمن و کافر است .
پى‏نوشت:
1) نحل، 76 .
2) یونس، 35 .

تبلیغات