آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

در شماره گذشته، سابقه شخصى و قبیله‏اى و نیز فعالیتهاى بارز رفاعة‏بن شداد بجلى تا پایان حکومت امام علیه السلام به نام (فدائیان امامت) بررسى گردید . اینک دنباله مبارزات او .
رفاعة در دوران معاویه
پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام، وضعیت‏سیاسى به نفع معاویه تغییر یافت و حکومت امام مجتبى علیه السلام، در دام نیرنگ دشمنان مکار و پیمان‏شکنى دوستان کج مدار گرفتار آمد (1) و از ادامه حکومت‏بازماند . هنگامى که معاویه در آستانه رسیدن به آرزوهاى خود به سر مى‏برد و مى‏رفت تا با از بین‏بردن شیعیان و مؤمنان راستین، اساس دین خدا را دگرگون کرده و به سلطنت اموى رنگ ابدى بخشد، پذیرش صلح، از سوى امام حسن علیه السلام جان و مال شیعیان را از خطر نابودى رهانید و به رؤیاهاى شیطانى فرزند هند خط بطلان کشید . هر چند معاویه به وسیله کارگزاران خود در شهرهاى گوناگون، در از بین‏بردن هسته‏هاى مبارز شیعه سعى زیادى مى‏نمود و در این راه از هر حربه‏اى سود مى‏برد، اما پیروان مکتب سرخ علوى با بهره‏مندى از حکمتهاى ژرف و روشنگرانه امیرالمؤمنین علیه السلام که در گنجینه ذهن خود جاى داده بودند، در برابر شبیخون فرهنگى و تصفیه‏هاى خونین معاویه و دست نشاندگانش با قدرت مى‏ایستادند و از کورانهاى سخت‏به آسانى عبور مى‏کردند . رفاعة بن شداد بجلى یکى از آنان بود، او در کوفه زندگى مى‏کرد . کوفه شهر بزرگى بود که در عراق، مرکز اصلى شیعیان اهل‏بیت‏شمرده مى‏شد و از اینرو در میان مسلمانان از اهمیت زیادى برخوردار بود . در سال 51 هجرى، معاویه براى از بین‏بردن شیعیان على علیه السلام، حکومت عراق را به زیاد بن ابیه سپرد (2) . اصولا معاویه در به کار گرفتن افراد ناپاک و بى‏رحم، به‏ویژه فرومایه و بى‏اصل رغبت مى‏ورزید (3) و بیشتر پستهاى مهم کشور در سلطنت او به دست چنین اشخاصى اداره مى‏گردید . زیاد یکى از فرومایه‏ترین و بى‏اصل‏ترین آنان بود، و چون پدرش معلوم نبود، او را زیاد بن ابیه (زیاد پسر پدرش) مى‏خواندند . با این حال او نخستین کسى بود که حکومت عراقین (بصره و کوفه) را با هم داشت و بر قسمت وسیعى از ایران نیز فرمان مى‏راند . او در کوفه بر شیعیان بسیار سخت مى‏گرفت و آنها را از حقوق اولیه خویش محروم مى‏داشت، و به بهانه‏هاى ساختگى با سخت‏ترین شیوه مجازات مى‏نمود (4) .
ظلم‏ستیزى و زندگى مخفى
در نخستین سال حکمرانى زیاد بن ابیه بر کوفه که براى استقرار پایه‏هاى قدرت خود به هر حربه‏اى دست مى‏یازید، و هر نداى مخالفى را، با شدیدترین شیوه ممکن پاسخ مى‏داد . قیام حجر بن عدى با همکارى گروهى از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام رخ نمود و رفاعة در آن فعالانه شرکت جست . پس از شهادت حجر و هفت تن از یاران فداکارش، رفاعة در خانه یکى از شیعیان کوفه پنهان شد، تا سرانجام در یک نیمه شب تاریک، همراه با عمرو حمق خزاعى که از صحابه برجسته رسول خدا صلى الله علیه و آله و نیز از یاران فرهیخته امیرالمؤمنین علیه السلام بود گریخت . آن دو; شب را مى‏رفتند و روز، خود را از چشم دشمن پنهان مى‏داشتند . بدین‏سان مدتى گذشت . سرانجام در کنار شهر موصل، در کنار روستاى نسبتا بزرگى، غارى دیدند که از نظر آنان مکان مناسبى - هرچند کوتاه مدت - براى زندگى به شمار مى‏رفت، غار در منتهى‏الیه کوه، در بلندترین نقطه آن واقع بود . مکان از نظر جغرافیایى براى آنان موقعیت ویژه‏اى داشت، عمرو و رفاعة با بهره‏گیرى از آن موقعیت مى‏توانستند به خوبى از اطراف خود مواظبت کنند و گروههاى تجسس دشمن را از دورترین ناحیه زیر نظر بگیرند . از این رو به سوى غار رفتند و در آن مخفى شدند (5) . هر چند غار براى آن دو، چشم‏انداز مناسبى به شمار مى‏آمد، اما وجود آنها نیز از دورترین منطقه، حتى از لابلاى تپه‏ها و کوره راههاى دور، از چشم رهگذران و کشاورزان آن وادى دور نمى‏ماند . چندى گذشت تا اینکه برخى از مردم روستا که از آن‏سو رفت و آمد روزانه داشتند، به تدریج از وجود آنان باخبر شدند و به کدخداى منطقه خبر دادند . کدخدا همراه گروهى از مردم و جمعى از ملازمان به سمت غار حرکت کرد . عمرو و رفاعه که از دور نظاره‏گر آنان بودند . نخست آهنگ گریز کردند، اما وضع جسمانى عمرو از فرار بازشان داشت . شکم عمرو، آن صحابى دیرین رسول خدا صلى الله علیه و آله آب آورده بود (6) و ضعف بدنى شدید، او را از دفاع‏کردن و یا گریختن و نجات‏یافتن مانع مى‏گشت . عمرو چاره‏اى جز تسلیم‏شدن نداشت، و حتى از پایان کار خود نیز کاملا آگاه بود (7) .
اما رفاعة بن شداد بجلى که جوانى نیرومند بود، خواست تا در برابر هجوم دشمن از دوست‏خود «عمرو» دفاع کند (8) ، اما عمرو او را از نبرد باز داشت و گفت: «پیکار تو براى من سودى ندارد، اگر مى‏توانى، خویش را برهان; شاید که در آینده براى اسلام سودمندتر گردى . رفاعة بر اسب نشست، بر گوشه‏اى از جمعیت‏حمله برد، هر چند با تیر یکى از تیراندازان مجروح شد، لیکن راهى گشود و جان به سلامت‏برد (9) . هرچند قیام حجر بن عدى با شهادت او و گروهى از نخبگان شیعه به پایان رسید و رفاعة نیز به دست ماموران بنى‏امیه مجروح گردید و از معرکه به سختى رهید . لیکن از آن پس باز، بدون ترس از پیش‏آمدهاى یادشده و حکومت پلیسى معاویه، به مبارزه با سلطنت اموى و دفاع از مکتب سرخ علوى، در قالب زندگى مخفى ادامه داد و لختى از پایدارى خود نکاست . در طول سالیان سیاه و سراسر اختناقى که در دوران فرمانروایى فرزند ابوسفیان بر شیعیان گذشت، نام رفاعة، در شمار مدافعان اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله مى‏درخشید .
یار خورشید
پس از مرگ معاویه در سال شصت هجرى . «امام حسین علیه السلام‏» با سلطنت‏یزید مخالفت نمود و از مدینه به عزم هجرت وارد مکه شد . شیعیان کوفه پیش‏آمد یادشده را، به فال نیک گرفتند و در منزل سلیمان بن صرد خزاعى گرد آمدند . آنها ضمن سخنان فراوان پیرامون اوضاع دوران، دعوت از امام حسین علیه السلام را پایه دین و دنیاى خویش دانسته تصمیم گرفتند طى نامه هایى، آن حضرت را به عنوان پیشوا و رهبر خود به سوى کوفه فراخوانند . رفاعه نیز که یکى از چهره‏هاى برجسته و شخصیتهاى بزرگ شیعه در کوفه به شمار مى‏رفت، از نخستین دعوت‏کنندگان امام بود . در نامه رفاعه و دوستان نزدیک او که با کمى تفاوت در متون تاریخى ذکرشده چنین آمده است .
بسم الله الرحمن الرحیم
به حسین بن على علیه السلام از سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه، رفاعة بن شداد و حبیب بن مظاهر و مؤمنان و مسلمانان کوفه، سلام علیکم: سپاس پروردگارى را که جز او معبودى نیست و دشمن فرومایه تو را نابود ساخت; دشمنى که با ستم چیره گشت و با غصب حکومت، به جور فرمان راند . نیکان امت را کشت و بدان ایشان را عزیز داشت . اموال عمومى را به نااهلان مى‏سپرد و ثروت خدادادى را در اختیار دولت‏مردان قرار مى‏داد . نزد ما بیا که جز تو پیشوایى نداریم تنها تو را رهبر و راهنماى خود مى‏دانیم . نعمان بن بشیر را که از جانب یزید پلید، فرمانرواى ماست، به رسمیت نمى‏شناسیم و در نماز او حاضر نمى‏شویم . اگر از ورود شما به سوى خویش آگاه گردیم، بى‏درنگ او را از شهر بیرون مى‏رانیم و بر نام تو درود مى‏فرستیم . والسلام (10) .
این نامه در دهم رمضان سال شصت از هجرت، در مکه به دست مبارک امام علیه السلام رسید و در تاریخ از آن به نخستین پیک شیعیان عراق یاد گردیده است . البته تشکلهاى دیگرى هم در کوفه وجود داشته، که به نظر مى‏رسد بیشتر در قالب فعالیتهاى دینى و سیاسى، منافع شخصى و قبیله‏اى را منظور مى‏داشته‏اند . از آنجا که آنان نیز نخست مرگ معاویه را افق مناسبى در جهت امیال و آرزوهاى خود مى‏پنداشته‏اند، براى کسب موقعیتهاى تازه، نامه‏هایى در دعوت از امام حسین علیه السلام به جانب مکه گسیل داشته‏اند . با این حال از قراین تاریخى پیداست، که نامه یادشده، نزد آن حضرت، از ارزش مخصوصى برخوردار بوده است; زیرا برخى از مورخین که بر بیان حوادث قرن اول هجرى، به ویژه شهادت حسین بن على علیه السلام همت داشته‏اند، نامه رفاعة بن شداد بجلى و دوستانش را به عنوان عاملى مهم، در حرکت آن حضرت به سوى کوفه نگاشته‏اند .
در قیام توابین
قیام توابین یکى از حرکتهاى خونین شیعى در دوسده نخست هجرى است . این قیام که در سال 66 هجرى و پس از پنج‏سال از شهادت امام حسین علیه السلام رخ نموده، جلوه زیبایى از فداکارى و ایمان استوار شیعى را به نمایش گذاشت . در این قیام که رفاعة بن شداد بجلى از رهبران و طلایه‏داران اصلى آن بود، هیچ شوقى، از دنیاخواهى و دست‏یازى به پست‏هاى حکومتى و امثال اینها مشهور نیست . قیام توابین چنانکه از نامش پیداست، حرکتى بود که به دست پنج تن از بزرگان شیعیان کوفه، چون: سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه فزارى، عبدالله بن سعد بن نفیل ازدى، عبدالله بن وائل تمیمى و رفاعة بن شداد بجلى با هدف جبران گناه و گرفتن انتقام از قاتلان کربلا، پى‏ریزى و هدایت گردید . آنان با پشیمانى و احساس نفرتى که از خویش به خاطر کوتاهى در یارى امام حسین علیه السلام در دل داشتند، خود را مصداق آیه 54 سوره بقره شمرده و حرکت‏خود را با بهره از آن آغاز نمودند . آیه یادشده در باره قوم تبهکار بنى‏اسرائیل است . آنگاه که حضرت موسى علیه السلام براى خودسازى و دریافت پیام الهى به کوه سینا رفت، پس از چهل روز که به میان بنى‏اسرائیل باز گشت، بیشتر آنها را گوساله‏پرست دید، بنى‏اسرائیل را به دین پروردگار باز خواند و پایه بازگشت دوباره آنان به دین الهى را، کشتن نفس شمرد . خداوند در آیه مذکور مى‏فرماید:
«و اذ قال موسى لقومه یا قوم انکم ظلمتم انفسکم باتخاذکم العجل فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم ذالکم خیر لکم عند بارئکم فتاب علیکم انه هو التواب الرحیم‏» .
«یاد دارید وقتى را که موسى به قوم خود گفت: اى قوم، شما با پرستش گوساله بر خود ستم نمودید، اینک به سوى آفریدگار خویش باز گردید و در این راه نفس خود را بکشید، که این براى شما بهتر (از گمراهى) است . توبه کنید که خداوند توبه شما را مى‏پذیرد که خداوند توبه‏پذیر و مهربان است‏» .
توابین کوتاهى خود در یارى امام حسین علیه السلام را، همسنگ با گوساله‏پرستى و ارتداد، مى‏شمردند و تنها راه بازگشت‏به سوى خداوند را، در عملیات کوبنده و انتحارى، بر علیه جنایت‏پیشگان کربلا مى‏دانستند . از این‏رو هنگامى که خانه‏هاى خویش را به سوى میدان نبرد ترک مى‏گفتند، دیگر به بازگشت و زندگى تازه نمى‏اندیشیدند و حتى مرگ را در راه انتقام، از زندگى دنیا دوست‏تر مى‏داشتند . آنان در سرزمینى به نام عین‏الورده با سپاه شام که فرماندهى آن را عبیدالله بن زیاد بر عهده داشت، دلیرانه جنگیدند .
پى‏نوشت:
1) ابوحنیفه دینورى، الاخبار الطوال، ص‏217 - تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏216 .
2) ابن اعثم کوفى، الفتوح، فصل‏5، ص‏774 .
3) ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج‏2، ص‏456 - 486 .
4) الفتوح، ص‏788 .
5) ابن قتیبه، المعارف، 291 - ابن عبدالبر قرطبى، الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، ج‏3، ص‏157 - ابن کثیر دمشقى، البدایة و النهایة، ج‏8، ص‏82 .
6) ابن اثیر، همان، ج‏2، ص‏492 .
7) یعقوبى، ج‏2، ص‏492 .
8) ابن اثیر، همان، ج‏2، ص‏492 - ابن خلدون، العبر، ج‏3، ص‏14 - بلاذرى، انساب الاشراف، ج‏8، ص‏381 .
9) المعارف، ص‏291 - الاستیعاب، ج‏3، ص‏489 - ابن قتیبه الدینورى، الامامه و السیاسه، ج‏2، ص‏7 - طبرى، ج‏2، ص‏265 .
10) مسعودى، مروج‏الذهب، ج‏2، ص 97 تا 99 - ابن اثیر، همان، ج‏2، ص 533 - ابن شهراشوب، مناقب آل ابیطالب، ج‏4، ص 96 - ابن خلدون، العبر، ج‏3، ص 26 - تاریخ الاسلام، سالهاى 61 تا 80، ص 50 - شیخ مفید، الارشاد، ص 378 - انساب الاشراف، ج‏3، ص 369 - الامویون فى الشرق و الغرب، ج‏1، ص 201 .

تبلیغات