نویسندگان: مریم شبانی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

  پرده نمایش انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که کنار می‌رود، جورج بوش جمهوری‌خواه و جان کری دموکرات رقابت آغاز می‌کنند، وعده‌های جدید می‌دهند، از خواسته‌های نو سخن می‌گویند و ساکنان ایالات متحده را به مشارکت بیشتر فرامی‌خوانند. بوش و کری اما تنها بازیگران عرصه انتخابات نیستند. کافی است تا دوربین‌ها کمی‌عقب روند و صحنه باز شود تا بازیگران دیگر این میدان نیز عرصه‌ای برای نمایش یابند. همان زمان که جامعه آمریکا در تب رقابت جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها می‌سوخت در گوشه‌ای از آوردگاه انتخابات «مایکل باندریک» از آزادی فرد می‌گفت و کوتاه‌کردن دست دولت از عرصه آزادی‌ها را وعده می‌داد.
 
آن هنگام که کاهش مالیات شاه بیت غزل انتخاباتی بوش و کری بود، باندریک هوادار اقتصاد آزاد از حذف مالیات می‌گفت و آمریکایی‌ها را به حمایت می‌طلبید. انتخابات اما پایان یافت، جورج بوش بازهم به کاخ سفید راه یافت تا دموکرات‌ها به خلوتگاه روند و علل شکست را به بحث گذارند و طرحی نو برای پیروزی فردا دراندازند. به این ترتیب پرده نمایش پایین آمد تا چندسالی بعدتر برای بازیگران جدید و شعارهای نو بالا رود. اما باندریک و همفکرانش در حزب «آزاداندیشان» گویی قرار ندارند طرحی نو دراندازند که آنها قریب به 40 سال است که مبارزه خویش برای رسیدن به یک هدف را آغاز کرده‌اند:« آزادی بیشتر، دولت کوچکتر، مالیات کمتر.» اینچنین است که آرای اندک هم چندان تاثیری در روحیه سیاسی آنها نمی‌گذارد که برای رسیدن به آزادی ناب باید سخت کار کرد و صبور بود.

می‌گویند راه سوم با نام «آنتونی گیدنز» پیوند خورده است اما روندگان راه سوم آمریکا نه از مسیر گیدنز که از مسیر اندیشه هموطن او «آدام اسمیت» می‌گذرند. نسخه آمریکایی راه سوم را نه دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان که لیبرتارین‌ها( آزاداندیشان) نوشته و اجرا می‌کنند. لیبرال‌های کلاسیک آمریکایی، درآخرین سال‌های قرن بیستم، 200 سال به عقب بازگشتند چراکه هراس تنظیم‌کنندگان اعلامیه استقلال، به ناگاه لزره بر اندامشان انداخته بود. گویی ترس آن روز بزرگان آمریکا، اینک جامه عمل پوشیده و دولت، حاکم تمام عیار زندگی آمریکاییان شده است. دراین میانه اما رسالت آزاداندیشان قدعلم کردن درمقابل تمامیت‌خواهی دولت تعریف شد و آرمان آنها «حذف کامل دولت» از عرصه زندگی آمریکایی.
 
لیبرال‌های کلاسیک آمریکا، اگرچه از مکتب آزادیخواهی جان استوارت میل درس آموختند اما در مسیر آزادیخواهی ناب شانه به شانه آنارشیست‌ها حرکت کردند، دموکراسی را «حقه‌بازی» قدرت‌ها دانستند و حکومت‌داری را «آفت دنیای معاصر» که در مکتب لیبرتارین‌های آمریکایی، مدینه فاضله « دولت بدون حکومت» است؛ دولت بدون مالیات، بدون قوانین جزایی، بدون کارمند و بدون مداخله‌جویی خارجی. از این مسیر است که «رویای آمریکایی» آزاداندیشان محقق می‌شود و «جامعه بزرگی» که جانسون سال‌ها قبل در جلسات تدوین منشور قانون اساسی آمریکا آن را نوید می‌داد، صورتی عینی به خود می‌گیرد، مدینه فاضله‌ای که جانسون آن زمان آرزو کرد، هیچ‌گاه به عرصه عمل نرسید چرا که دولت‌های آمریکایی یکی پس از دیگری حکومت‌داری کردند و قانون بر قانون افزودند و دایره اختیار خویش را وسیع‌تر خواستند.

مسیر تحقق این رویای آمریکایی، اما بعدازظهر یک روز غبارآلود، در میانه سال 1971 در منزل «دیوید نولان» ترسیم شد، آن هنگام که لیبرال‌های کلاسیک، سکوت شکستند و عافیت‌طلبی رها کردند و استقرار آرمان خود را تنها یک راه درمقابل دیدند؛ آنها برای حضور در عرصه دولت و حکومت‌داری آمریکا با تاسیس حزب آزاداندیشان (لیبرتارین‌ها) اعلام آمادگی کردند. آزادی فردی به خطر افتاده بود و برای نجات آن باید راه به عرصه حکومت‌داری برد، گویی نقض غرض برای وصول به هدفی بالاتر باید اتفاق می‌افتاد. آزاداندیشان اعلام موجودیت کردند و از آن پس عرصه انتخابات را ترک نگفتند و از پس هر شکست بر تلاش خویش، مضاعف افزودند.
 
دستورالعمل‌های گیدنز را نخوانده رها کردند و خود راه سومی‌ برپایه افکار آدام اسمیت و جان استوارت میل برساختند و برای نجات انسان آینده با این شعار به میدان آمدند: «اینک آینده فرا رسیده است!» رابرت رینجر، فیلسوف و نویسنده شهیر برای تحقق «رویای آمریکایی» نیز مددرسان آزاداندیشان شد تا این آزادی‌خواهان را در برافراشتن پرچم دولت ستیزی همراهی کند که او خود گفته و نوشته بود:« وقت آن رسیده که شهروندان آمریکایی کار را یکسره کنند یا آمریکا را از سیاستمدارانی که اکنون آن را کنترل می‌کنند، پس بگیرند یا اینکه ادعای آزاد بودن خود را برای همیشه رها کنند.»
 
آزادیخواهان آمریکایی وقتی به میدان آمدند، نسخه درمانگر آدام اسمیت را دست به دست گرداندند، مالیات را«دزدی آشکار» خواندند و دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان طالب حکومت را به مبارزه طلبیدند. آنها که خود زمانی پیشتر به یکی از دو اردوگاه بزرگ آمریکا تعلق داشتند، نوای دیگری ساز کردند و ریچارد نیکسون و جرالد فورد را دشمنان آزادی نامیدند و مردم آمریکا را چنین مخاطب سخن خویش ساختند: «بسیاری از مردم میل ندارند که به گروه‌های مبارز بپیوندند. شما می‌توانید بدون آنکه درگیر گروه‌بندی‌های مرسوم شوید، کمک کنید تا آمریکا را پس بگیریم و آزادی‌های فردی خود را مجددا به دست آوریم.»
آزادی‌خواهان کلاسیک آمریکایی اما تا آنجا پیش رفتند که از هراس تنظیم‌کنندگان اعلامیه استقلال نیز عبور کردند و آزادی‌ای ناب و بدون اما و اگر را سرلوحه مطالبات خویش ساختند. دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان دیروز اکنون از آزادی‌خواهی می‌گویند تا فردای ایالات متحده را با تحقق «رویای آمریکایی» همراه سازند.

لیبرتارین‌ها مبارزه سیاسی را بدون پشتوانه آغاز کردند. سال 1972 که حضور انتخاباتی خود را به رخ کشیدند تنها یک نماینده در مجلس آلاسکا داشتند، اما این جماعت حکومت‌ستیز، این روزها بیش از 600 مدیر در ادارات دولتی دارند و بیش از 200 هزار عضو رسمی، فرم عضویت در آزاداندیشان را پرکرده‌اند. کاندیدای انتخاباتی آزاداندیشان که در دهه 80 آرای یک میلیونی را در سبد خویش یافت، در آخرین انتخابات اما در مرز 400 هزار رای متوقف شد تا این واقعیت را برای لیبرال‌های کلاسیک آشکار کند که در زندگی آمریکایی هنوز جایگاه دولت و حکومت محکم است و مطمئن. حال تفاوتی نمی‌کند که ویلیام سیمون- وزیر خزانه‌داری دولت ریگان- افشاگری کند و مردم آمریکا را به اصلاحات بنیادی در ساختار حکومت فرا خواند.
 
اما گویی آن میزان که آمریکایی‌ها گوش بر آمال لیبرتارین‌ها می‌‌بینند، اعتراض و دعوت آنها اما بلندتر به گوش می‌رسد؛ آن هنگام که با مردم می‌گویند:« وقت آن رسیده که با حقیقت روبه‌رو شویم و قبول کنیم که دیگر بشر دولت را به میل خود تشکیل نمی‌دهد، بلکه دولت با استفاده هوشمندانه از رای، مردم را به میل خود تربیت می‌کند.» به این ترتیب آزاداندیشان( لیبرتارین‌ها) هنوز و هر روز در صحنه سیاست آمریکا حاضرند و ناظر، بدون تغییر در شعارها که در مسلک آنها « آزادی‌خواهی هیچ‌گاه شعاری کهنه نخواهد شد».
 
لیبرتارین‌ها هنوز حکومت نیافته‌اند تا نسخه اجرایی خواسته خویش را به معرض آزمون گذارند و آنتونی گیدنز و دیگر روندگان راه سوم را به نظاره نمایش دولت‌داری مدنظرخود دعوت کنند. آنها هنوز قدرت نیافته‌اند تا درستی و نادرستی سخن «جان‌هاسپرز» اولین نامزد ریاست‌جمهوری حزب خود را شاهد باشند؛ سخنی که در پاسخ به پرسشی بیان شد. پرسش این بود:« آیا واقعیت‌های نظام عاقبت آزاداندیشان صاحب مقام را فاسد نخواهد کرد؟» و پاسخ‌هاسپرز نیز چنین بود: «کاملا احتمال دارد، ولی صد تا صدوپنجاه سال طول خواهد کشید تا به درجه فساد جمهوری خواهان و دموکرات‌ها برسند.»

تبلیغات