آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

همچنانکه نفوس، در بدن‏هاى خود تاثیر مى‏کنند، ممکن است نفوسى هم به درجه‏اى از کمال و قوت برسند که در غیر بدن‏هاى خود نیز تاثیر کنند . انبیا داراى چنین قدرت نفسانى بودند .
سومین خاصیت نفوس انبیاء ، تصرف در طبیعت است . تصرف در طبیعت، همان است که معجزه نامیده مى‏شود . معجزه ، کار خارق عادتى است که از جانب خدا یا به اذن اوست و دیگران از انجام آن، ناتوانند . پیامبران معجزه را به دنبال ادعاى نبوت انجام مى‏دهند، تا شاهدى باشد بر صدق ادعاى ایشان . کسانى که درباره نبوت آنها شک و تردید دارند یا آنها را انکار مى‏کنند، باید بتوانند آنچه را او آورده است، انجام دهند .
شواهدى داریم که کسانى غیر از انبیاء نیز کارهاى خارق‏العاده‏اى انجام داده‏اند . اینها را کرامات نامیده‏اند . تنها فرقى که میان معجزه و کرامت گذاشته مى‏شود، این است که صاحبان کرامات، ادعاى نبوت ندارند . بلکه اینان پشتیبان و تصدیق کننده نبوت پیامبرانند و کرامات آنها وسیله‏اى است‏براى تقویت دین و جلب مردم به سوى معنویت و تقویت اعتقادات ایشان .
معجزه و کرامت
گاهى امام معصوم نیز براى اثبات ادعاى خود و دفع شبهات منکران کارهاى خارق‏العاده‏اى انجام مى‏دهد که اگر به آنها معجزه بگوئیم، بجاست، خواجه نصیرالدین طوسى مى‏گوید:
«و قصة مریم و غیرها تعطى جواز ظهورها على الصالحین‏» (1) .
«داستان حضرت مریم و غیر آن، جواز ظهور معجزه را بر دست صالحان، تایید مى کند» .
در قرآن کریم، داستان باردار شدن مریم بدون همسر (2) و داستان آصف‏بن‏برخیا - که تخت‏بلقیس را در زمانى کوتاه‏تر از زمان یک چشم به هم زدن، از یمن به فلسطین آورد (3) - ذکر شده است . اینان پیامبر نبودند، ولى انسانهایى مقرب درگاه خدا بودند . معجزات ائمه اطهار علیهم السلام نیز به تواتر ثابت‏شده است .
به هر حال، خواجه مرحوم، تمام کارهاى خارق‏العاده انسانهاى مقرب را «معجزه‏» نامیده است . ولى علامه حلى کارهاى خارق‏العاده پیامبران خدا را معجزه و کارهاى خارق‏العاده دیگران را کرامت نامیده است . البته اختلاف در تعبیر است نه در فکر و ایده . کسانى بوده و هستند که صدور معجزه را از دست غیر پیامبران جایز نمى‏دانند و کارهاى خارق‏العاده‏اى که از دست آنها صادر شده را بر «ارهاص‏» حمل کرده و گفته‏اند:
«اینها در حقیقت‏براى تایید و تقویت کار پیامبران و تصدیق ادعاى آنها و فراهم کردن زمینه براى جلب اعتقادات مردم و تقویت ایمان ایشان بوده است‏» .
آنها مى‏گویند: «قضیه مریم براى ارهاص عیسى و قضیه آصف بن برخیا براى ارهاص سلیمان بوده است‏» . گویى سلیمان مى‏خواهد بگوید: برخى از پیروان من از عهده کارهایى بر مى آیند که دیگران از انجام آنها عاجزند . همین امر سبب شد که بلقیس هنگامى که تخت‏خود را در نزد سلیمان وارونه دید، به او ایمان بیاورد .
پیامبر گرامى اسلام نیز قبل از آنکه به نبوت مبعوث گردد، منشا کارهاى خارق‏العاده‏اى گردید . چنانکه نقل شده است که هنگام تولد او طاق کسرى شکاف برداشت و دریاى ساوه خشکید و آتشکده فارس خاموش شد و اصحاب فیل - که به عزم ویران کردن کعبه آمده بودند، با سنگریزه‏هایى که پرندگان «ابابیل‏» به سوى آنها نشانه گرفتند (4) - از پاى در آمدند و ابر بر سر او سایه افکند و سنگریزه‏ها به او سلام دادند و ... (5) .
عکس معجزه!
گاهى معجزه به دست کسانى صادر مى‏شود که ادعاى باطلى دارند . لکن صدور معجزه به خاطر ابطال ادعاى ایشان است نه به خاطر اثبات ادعاى ایشان . خواجه مى‏گوید:
و قصة مسیلمة و فرعون و ابراهیم تعطى جواز اظهار المعجزة على العکس (6) .
«داستان مسیلمة و فرعون و ابراهیم افاده این مطلب مى‏کند که جایز است اظهار معجزه بر عکس باشد» .
آرى به مسیلمه - که ادعاى پیامبرى داشت، - گفتند: پیامبر اسلام دعا مى‏کرد و به برکت دعاى او چشم ناسالم کسى که داراى یک چشم بود، سالم مى‏شد . او دعا کرد و به دعاى او چشم سالم کسى که داراى یک چشم بود، کور شد! .
فرعون مدعى شد که آب نیل به برکت وجود او شکافته شده، تا خود و لشگریانش به سلامت از آن بگذرند; ولى هنگامى که وارد رود نیل شدند، آب آنها را فراگرفت و همه را غرق کرد و در کام خویش فرو برد .
هنگامى که به حکم «یا نار کونى بردا و سلاما على ابراهیم (7) » آتش نمرودیان بر جناب ابراهیم خلیل علیه السلام سرد و لامت‏شد، نمرود گفت: آتش از هیبت و جلال من خاموش شد، در همین حال، شعله آتشى آمد و ریش او را بسوخت .
نقش معجزه در پیروزى مکتب توحید
سنت الهى این است که پیامبران خود را یارى کند و اهل ایمان را در پیچ و خم اشکال‏تراشیها و توطئه‏هاى دشمنان و کافران تنها نگذارد . اینجاست که فلسفه معجزات و کرامات انبیا و امامان و اولیا و مؤمنان و وارستگان، روشن مى شود . خداوند در قرآن کریم مى‏فرماید:
«انا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فى الحیاة الدنیا و یوم یقوم الاشهاد» (8) .
«ما پیامبران خود و کسانى را که ایمان آورده‏اند در زندگى دنیا و در آن روزى که گواهان به پاى خیزند، یارى مى‏کنیم‏» .
سنت الهى غیر قابل تغییر است . یکى از سنتها، یارى مکتب توحید و سران و یاران مکتب توحید است . این سنت نیز به همراه استمرار نظام هستى - که در قالب دنیا و آخرت، استمرار مى‏یابد - استمرار دارد .
بنابراین، فلسفه وقوع معجزه به دست انبیا و وقوع معجزه به دست صلحایى که یاران آنهایند و وقوع عکس معجزه به دست دشمنان آنها همه یک چیز است و آن، نصرت مکتب و سران مکتب است و اگر این نباشد، معلوم نیست که دشمنان و مخالفان مکتب، با آنها چه مى‏کردند و آیا اکنون اثرى از دین و یاران دین در روى زمین باقى مانده بود؟! .
قدرتهاى شیطانى همواره از امکانات مادى وسیعى برخوردار بوده‏اند . قدرتمندترین دشمنان مکتب توحید آنهایى بودند که به کمتر از تارومار کردن و نابودکردن یاران دین و همه آثار آنها راضى نبوده‏اند . اگر معجزه نبود، اگر قضاهاى آسمانى و زمینى نبود، اگر فرعون و فرعونیان در رود نیل غرق نمى‏شدند، اگر آتش نمرود، براى ابراهیم سرد و سلامت نمى‏شد، اگر قوم لوط هلاک نمى‏شدند، آیا اکنون اثرى از دین و دیندارى باقى مانده بود؟ .
اگر خداوند نفوس انبیا و امامان و اولیا را به درجه‏اى از قوت مى‏رساند که بتوانند در مواقع لزوم - آنهم به اذن خداوند - در نظام طبیعت تصرف کنند و حادثه‏اى پدید آورند که براى دیگران ممکن نیست، تنها به خاطر این است که قلب آنهایى که طالب حقیقتند، روشنى گیرد و روحیه اهل ایمان تقویت‏شود و بازار کفر و عناد و لجاج به سردى گراید .
خاموش شدن آتش نمرودیان بر ابراهیم و اژدها شدن عصاى موسى و زنده‏شدن مردگان و بیناشدن کوران مادرزاد و شفاى افراد پیسى به دست عیسى علیه السلام و صدها نمونه دیگر و وقایعى که در دوران نبوت ختیمه تا امروز اتفاق افتاده، وسیله‏اى بوده که میلیاردها انسان را از کفر و ضلالت نجات داده و به آنها قوت ایمان و استوارى اعتقاد و آرامش و اطمینان قلبى بخشیده و تنور عشق و محبت‏به خدا و آنچه و آنکه خدایى است را، داغ نگاه داشته است .
ارتباط معجزه و قدرت نفسانى
شیخ الرئیس مى گوید:
«و اما الصنف الثالث من اصناف المعجزات فانه یتعلق بقوة النفس المحرکة‏التى تبلغ القدرة الى الاهلاک و قلب الحقائق‏» (9) .
«صنف سوم از اقسام معجزات، همان است که تعلق دارد به فضیلت قوه محرکه نفسانى که به مرحله‏اى مى‏رسد که قدرت بر هلاک کردن و قلب حقایق دارد» .
او سپس به ذکر مصادیق و نمونه‏هایى از قلب حقایق پرداخته و هلاک برخى از اقوام را به وسیله بادهاى مهلک و صاعقه و طوفان و زلزله، بر شمرده و اژدها شدن عصا را هم مثالى براى قلب حقایق دانسته است . چرا که نفس نیرومند حضرت کلیم‏الله علیه السلام مى‏تواند با تصرف خویش در یک قطعه چوب، مارى مهیب و خطرناک پدید آورد و این، قلب یک حقیقت، به حقیقتى دیگر است .
او مى‏گوید: «و تلحق بهذا الصنف انواع من الکرامات (10) »
«انواعى از کرامات به همین صنف، ملحق مى‏شود» .
در پایان مى‏گوید: «و هذا الصنف من المعجزات یدخل تحت تاثیر النفسانى فى الجسمانى‏» (11) .
«این صنف از معجزات، در تحت مقوله تاثیر قواى نفسانى در قواى جسمانى داخل مى شود» .
او در کتاب «المبدء و المعاد» در آخرین فصل نیز به همین بحث پرداخته است (12) .
به نظر او نفوس عادى به وسیله فرح و نشاط در بدنهاى خود حرارتى نیرومند پدید مى آورند که وسیله دفع آلام و امراض و به اعتدال آوردن بدن و خلاصه تامین صحت و سلامت مى‏باشد ، یا به وسیله اندوه و ترس، بدن را از اعتدال و صحت و سلامت‏خارج مى‏کنند و بیمارى و موت و هلاک را براى آن به دنبال مى‏آورند .
تدبیر بدن توسط نفس
به بیانى دیگر، وظیفه نفس تدبیر بدن است . نفس اگر قوى و نیرومند و سالم باشد، کار تدبیر را به خوبى انجام مى‏دهد و سلامت و اعتدال بدن را تامین مى کند و اگر سالم و قوى نباشد، از عهده تدبیر بدن بر مى‏آید و در نتیجه بدن را تسلیم آلام و مرگ مى‏کند .
البته ممکن است نفوس سالم و قوى - به علت این‏که قوه‏ها را به فعلیت رسانیده‏اند - خود از تدبیر بدن صرف نظر کنند و خود را براى عروج و ارتحال آماده سازند . مساله این نیست که چون بدن فرسوده و ناتوان مى‏شود، نفس ناچار مى‏شود که ارتحال کند . بلکه مساله نفوس قوى و سالم، این است که آنها خود را نیازمند ماندن در این بدن نمى‏بینند و به همین جهت‏با قطع برنامه تدبیر، بدن را به موت مى‏سپارند و خود عزم رحیل مى کنند . از نظر ما شعر زیر، جالینوسى است (13) :
جان عزم رحیل کرد گفتم که مرو
گفتا چه کنم خانه فرو مى آید
ما معتقدیم که همیشه چنین نیست . نفوس قوى تا وقتى که خود را براى تکامل، نیازمند به بدن مى بینند، بدن را به‏طور جدى تدبیر و اداره مى کنند . اما همین که خود را بى نیاز دیدند و قوه‏ها و استعدادها را فعلیت‏یافته شناختند و از ماندن در این دنیا پیشرفتى در کمال و انسانیت‏براى خود مشاهده نکردند، آماده رفتن مى‏شوند .
بنابراین، آنکه با نشاط و امید و اطمینان، بدن را نگاه مى‏دارد، نفس است و آنکه اگر دستخوش هم و غم و یاس و پریشانى شد، بدن را به تباهى مى‏کشد، باز هم نفس است .
پس بقا و فناى بدن در انسانهاى عادى باز مى‏گردد به قوه تصرف نفوس یا ضعف آنها .
شیخ‏الرئیس که در علم النفس مطالعات و تحقیقات شگرفى داشته و در این راه آثار گرانبهایى به یادگار گذاشته، معتقد است که اوهام نفسانى موجب مى‏شوند که در بدن حرکاتى غیر ارادى و غیر اختیارى پدید آید . بدن، چیزى مادى است و عنصر مادى خاصیت قبول دارد . پس تاثیر از نفس، و تاثر از بدن است . اگر فاعل مؤثر، قوى باشد، عنصر قابل و متاثر، او را اطاعت مى‏کند و اگر ضعیف باشد، عنصر قابل از اطاعت و فرمانبردارى او سرباز مى‏زند . ورزشکاران و قهرمانان در درجه اول، نفس قوى دارند . همین نفس قوى است که بدن را مهار مى‏کند و در حرکات سریع و متنوع و شگفت آور، به اطاعت و تسلیم وا مى‏دارد . نفوس این‏گونه افراد خواسته‏اند که بدنهایى این چنین رام و فرمانبردار داشته باشند و به همین جهت‏به برکت ریاضت و تمرین و سایر جنبه‏ها به چنین مرحله و مقامى رسیده‏اند .
افرادى ممکن است‏به لحاظ قوت نفس به مرحله‏اى برسند که بتوانند بدن را خلع کنند و خود مستقل از بدن به فعالیت‏بپردازند . با این حساب، ما باید موت اختیارى را براى نفوس تکامل یافته و قوى و سالم، بپذیریم . این موت اختیارى ممکن است موقت‏یا دائم باشد . البته این دوام هم نسبى است . چراکه در روز قیامت، بار دیگر نفوس به ابدان خود بازگشت مى‏کنند .
نفوس انبیا و اولیا
آنچه گفتیم، مقدمه‏اى بود براى بیان این مطلب که همان‏طورى که نفوس در بدنهاى خود تاثیر مى‏کنند، ممکن است نفوسى هم به درجه‏اى از کمال و قوت برسند که درغیر بدنهاى خود نیز تاثیر کنند; چرا که ماده و اجرام مادى - در هر حال - قابل و متاثرند و تاثر و اطاعت آنها بستگى دارد به این که فاعل مؤثر تا چه اندازه نیرومند باشد .
درست است که قواى مادى از راه ابزارهاى مادى در اجسام و اجرام تاثیر مى‏کنند و از این حیث نیز تاثیر و تاثرى در کار است و همین هم به تاثیر نفوس انسانها و حیوانها باز مى‏گردد، ولى آنچه در اینجا مورد نظر ماست، آن تاثیراتى است که نفوس; بدون استفاده از ابزار مادى در ماده دارند . در حقیقت، معجزه یعنى همین و نه آن .
شیخ‏الرئیس به مثال چشم‏زخم متوسل مى‏شود . او معتقد است که چشم‏زخم، یک خاصیت نفسانى است که برخى از انسانها دارند . نفوس این انسانها مى‏توانند با نگاه خویش و اشعه‏اى که بر شى‏ء مورد نظر مى‏تابند، او را از پاى درآورند . از این‏رو گفته‏اند: چشمها مى‏توانند حیوانى را در دیگ آشپزخانه و انسانى را وارد قبر سازند (14) . او مى‏گوید:
«فان العین اعتقاد وجود شى‏ء مع اعتقاد ان لا وجوده اولى لندرته فیتبع الوجود ذلک الاعتقاد فدخل مزاج ذلک الشى‏ء آفة‏» (15) .
«چشم زخم عبارت است از اعتقاد به وجود چیزى، با اعتقاد به این که عدم آن - به دلیل ندرت - بهتر است . این اعتقاد، وجود آن چیز را دنبال مى‏کند و آفتى داخل مزاج آن شى‏ء مى‏گردد» .
مثال چشم‏زخم، مثالى است که راهى براى انکار آن نیست . نفوسى که قوه چشم‏زخم دارند، نفوس مهذب نیستند . اگر نفس مهذب باشد، با مشاهده آنچه برایش عجیب است، زبان به حمد و شکر خالق مى‏گشاید و بدخواه آن چیز نمى‏گردد . درباره آیه شریفه: «و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم ...» (16) . نقل شده است که در میان بنى‏اسد کسانى بودند که چشم‏زخم مى‏زدند . آنها تصمیم گرفتند که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را با چشم زخم خود از پاى درآورند . از این‏رو آیه فوق نازل گردید .
بنابراین، در این که نفوس بر ماده تاثیر دارند، جاى هیچ گفتگویى نیست و در این که برخى از نفوس در غیر بدن خود تاثیر مى‏کنند نیز جاى بحثى نیست . مثال شیخ‏الرئیس، مثال درستى است . امروز مى‏توان به مثال هیپنوتیزم متوسل شد . نفوس قوى انبیا و اولیا هم در اجسام و اجرام و ماده تاثیر مى‏گذارند . در این باره تمام ادیان الهى اتفاق نظر دارند . داستان شق‏القمر یا ردالشمس و طى‏الارض و ... . همه و همه از این قبیل است . اگر در برخى از صغریات و جزئیات جاى بحث‏باشد، ولى در کلیات و کبریات جاى بحث نیست .
پى‏نوشت:
1) کشف المراد: المقصد 4، المساله 5 .
2) سوره مریم: آیات 16 تا 24 .
3) النمل: 40 .
4) سوره فیل .
5) کشف المراد: المقصد 4، المساله 5 .
6) همان .
7) الانبیاء: 69 .
8) غافر: 51 .
9) رسالة فى الفعل و الانفعال، صفحه 5 .
10) همان .
11) صفحه 120 و 121 (باهتمام استاد عبدالله نورانى) .
12) همان .
13) جالینوس و پیروانش معتقد بودند که مرگ به خاطر علاقه نفس به مردن نیست، بلکه به خاطر فروریختن خانه یعنى بدن است .
14) فى الحدیث ان العین لتدخل الرجل القبر و الجمل القدر» (الصافى: ج‏5، ص 216) .
15) المبدء و المعاد: ص 121 .
16) قلم: 51 .

تبلیغات