آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

نفس در اصطلاح فلاسفه جوهرى است که ذاتا مستقل و در فعل، نیاز به ماده دارد و متعلق به اجساد و اجسام است‏یعنى جوهرى است مستقل و قائم به ذات خویش که تعلق تدبیرى با بدن دارد و در تصرف و تدبیر به جوهر روحانى دیگرى دارد که روحانیت آن از نفس کمتر است و آن واسطه، روح حیوانى است که آنهم واسطه دارد که قلب است. (1)
مساله نفس یکى از مسائل مهم فلسفى است که از زمان‏هاى قدیم مورد توجه فلاسفه قرار گرفته و در مورد ماهیت و وجود آن در طول تاریخ فلسفه اظهار نظرهاى گوناگونى ابراز شده است که برخى از آن اقوال در مورد ماهیت نفس از این قرار است:
1 - اجزاء لا یتجزى است و آنچه از این اجزاء لا یتجزى داراى صورت کروى است همان نفس است زیرا که این نوع اشکال مى‏تواند بیشتر از همه چیز در خلال اتمام اشیاء نفوذ یابد و مادام که خود در حرکت‏باشد، ماسواى خود را نیز به حرکت درآورد. (2)
2 - نار است، براى برخى از فیلسوفان، این عقیده حاصل شده است که نفس، آتش است زیرا که آتش لطیف‏ترین و مجردترین عناصر است و به علاوه آتش است که ابتداء خود متحرک است و اشیاء دیگر را به حرکت درمى‏آورد. (3)
ارسطو در کتاب خود «درباره نفس‏» ص 14 مى‏نویسد:
«دموکریتوس‏» معتقد بود که نفس، نوعى از آتش و گرما است.
3 - هوا است چنانکه برخى از فلاسفه از قبیل «دیوگنس و آناکسیمنس‏» و آناگساگورس‏» و «ارگلائورس‏» از فلاسفه یونان قدیم معتقد بودند که نفس، هوا است زیرا که آنان هوا را لطیف‏تر از همه اجسام مى‏دانستند و همین را دلیل بر آن مى‏شمردند که نفس ادراک مى‏کند و به حرکت در مى‏آورد، هوا از این جهت که اول است و هرچه غیر از آن است، از آن ناشى مى‏شود ادراک مى‏کند و از این حیث که لطیف‏ترین اجسام است محرک است‏». (4)
4 - ارض است.
5 - آب است چنانکه از دانشمندان غربى «هیپون‏» به آن معتقد است که نفس، آب است. عقیده او گویا ناشى از این مطلب باشد که نطفه در تمام حیوانات مربوط است (5) زیرا که هیپون ادعاى کسانى را که مى‏گویند نفس خون است رد مى‏کند و مى‏گوید که نفس اولیه، نطفه است و نطفه از خون نیست‏». (6)
6 - جسم بخارى است چنانکه «هراکلیتوس‏» از دانشمندان یونان قدیم نفس را اصل مى‏شمارد زیرا که نفس به نظر وى بخارى است که سایر اشیاء از آن تشکیل یافته است. (7)
7 - عدد است چنانکه این نظریه به افلاطون نسبت داده شده است، مؤلف کتاب «طیماوس‏»ج‏3، به بعد چنین مى‏نویسد:
«نفس از عناصر ساخته مى‏شود زیرا که اشیاء از اصول ساخته شده است و در نظر او هر چیزى با چیزى که شبیه آن است، شناخته مى‏شود. منظور از عناصر، عناصر تشکیل دهنده اعداد مثالى و نفس است و منظور از اصول، اشیاء دیگر یا به عبارت دیگر همان مثل یا اعداد است‏». (8)
8 - مرکب از عناصر است چنانکه «آمپدکلس‏» دانمشند غربى مى‏گوید:
«نفس مرکب از عناصر است‏یعنى عناصر چهارگانه یا اصول دوگانه «مهر و کین‏» که آنها نیز مادى است و هر یک از این عناصر نیز خود یک نفس است و ارسطو چنین نتیجه مى‏گیرد که هرگاه عناصر چهارگانه در ترکیب نفس وارد باشد، در نتیجه خود نیز هرکدام باید نفس باشد. (9)
9 - نفس حرارت غریزى است.
10 - نفس برودت و سرما است، از فلاسفه کسانى هستند که قائل به اصول متضاد بوده، جملگى مى‏گویند که نفس نیز از اضداد ساخته شده است‏برعکس کسانى که یکى از دو ضد یا دیگرى را مثلا گرم یا سرد یا صفتى دیگر از این قبیل را اصل مى‏گیرند، نفس را به یکى از دو ضد مؤول دارند. (10)
11 - نفس همان خون است چنانکه برخى از دانشمندان یونان قدیم از قبیل «کریتیاس‏» برآن رفته‏اند که نفس، خون است از این نظر که اخص صفات نفس، احساس است و این خاصیت ناشى از طبیعت‏خون است‏». (11)
12 - نفس مزاج است(درباره آن توضیحى در کتاب «درباره نفس‏» ص 48 و47 ذکر شده است) مراجعه کنید.
13 - نفس نسبت میان عناصر است، طرفداران این راى مى‏گویند که نفس نوعى از ایتلاف است زیرا که در نظر ایشان، ایتلاف، امتزاج و ترکب اضداد است و بدن هم مرکب است از اضداد لکن ایتلاف عبارت است از نسبتى معین یا ترکیبى از اشیاء ممزوج است. (12)
این معانى و تعبیرات از دیدگاه فلاسفه و دانشمندان از زمانهاى بسیار قبل و در قرون گذشته را مرحوم ملا صدرا(در ج‏1، و ج‏4، ص‏59 و63) ذکر مى‏کند و هریک از آنها را در مورد معناى نفس توجیه و آن را حمل بر معناى خاصى نموده و خودش در مقام بیان ماهیت معناى نفس چنین مى‏گوید:
«خداوند متعال، موجوات را به ترتیب و نظام احسن از اشرف به اخس آفریده است و عنایت او ایجاب مى‏کند که همواره به موجودات، فیض بخشد و فیض او دائم باشد و موجودات به واسطه استفاضه از ذات مفیض همواره در تکامل و سیر به سوى کمال باشند و این فیض به ترتیب از اشرف به اخس نزول و افاضه مى‏شود و واسطه ایصال فیض، فیض به اجسام و صور طبیعیه، اجرام فلکى مى‏باشند که به واسطه تاثیر اشعه کواکب و گردش افلاک بر موارد طبیعیه فیض مى‏دهد و آنها را همواره مستعد و براى قبول صور کمالات و فعلیات آماده مى‏کند و آنها را به مرتبتى مى‏رساند که مستعد قبول حیات مى‏شوند و اول امرى که از آثار حیات در موجودات طبیعیه ظاهر مى‏شود، حیات تغذیه و نشو و نما است و بعد حیات حس و حرکت است و بعد حیات علم و تمیز است و هر یک از این مرتبت را صورت کمالى است که به واسطه آن صورت کمالیه، آثار حیات مخصوص به آن، فیضان مى‏کند بر آن و به عبارت دیگرى هر یک از این نوع را صورت خاصى است که واسطه ایصال فیض و آثار حیات مخصوص آن مرتبت است‏بر مواد به واسطه قوائى که در آن مواد بوده و در خدمت آن صورند، آن صورت را «نفس‏» گویند و سه مرتبت دارد:
1 - نفس نباتى.
2 - نفس حیوانى.
3 - نفس ناطقه.
و حد جامع آن سه، همان کمالى است که براى جسم وجود دارد. (13)
و در توضیح آن چنین گفته مى‏شود که ما اجسامى را در این عالم مشاهده مى‏کنیم که منشا صدور آثار خاصى مى‏باشند و آن آثار، یکسان و بر یک سنخ نمى‏باشند مانند تغذیه و رشد و نمو و تولید و بالاخره حس و حرکت.
قطعا مبدا این آثار، ماده اولى نیست زیرا آن ماده، قابلیت محض است و مى‏دانیم که مبدا آن‏ها صورت جسمیه نیز نیست زیرا آن، معناى مشترک مابین تمام اجسام است و اجسام در آثار، یکسان نمى‏باشند ناچار باید در اجسام مبادى دیگرى باشد که در هر یک، منشا آثار خاص به آن است و آن مبادى نمى‏توانند جسم باشند پس حتما قوه‏اى متعلق به اجسام موجود است و قطعا هر قوه‏اى که مبدا آثار باشد، که بر یک سنخ عمل نمى‏کند«نفس‏» نامیده مى‏شود و کلمه «نفس‏» نام براى آن قوه است نه از جهت ذات بسیط آن، بلکه از جهت مبدا و منشا بودن او براى آثار و افعال موجود و این نفس را حیثیت‏هاى گوناگون است که بر حسب آن حیثیتها به اسامى مختلفى نامیده مى‏شوند مانند قوه، کمال، صورت و غیر اینها.
از این‏رو نفس را به کمال تعریف نموده‏اند پس نفس، کمال است‏براى جسم لکن کمال اول و آن چیزى است که نوع(منطقى) به واسطه آن نوع مى‏شود مانند شکل براى شمشیر و دیگر کمال دوم و آن چیزى است و آن آثار و افعالى است که تابع نوعیت چیزى است مانند برندگى براى شمشیر و حالت تمیز و حرکت ارادى براى انسان و...
از این آثار در فلسفه به نام «کمالات ثانوى‏» نام برده‏اند پس نفس، کمال است‏براى جسم طبیعى. (14)
از اینجا ملا صدرا(ره) معتقد است که نفوس، حدوث جسمانى داشته و بقاء آن‏ها روحانى است‏یعنى نفوس ناطقه انسانى از ابتدا، موجود مجرد نبوده‏اند و در اسفار(ج‏4، ص 102) براى نفس سه نشات قائل شده، آنها را چنین توضیح مى‏دهد:
اول نشات صور حسیه طبیعیه و مظهر آن حواس پنجگانه ظاهرى است که دنیا هم گویند.
دوم نشات اشباح و صور غائب از حواس ظاهرى پنجگانه و مظهر آن حواس باطنه است که عالم غیب و آخرت نیز گویند.
سوم نشات عقلى که مرتبه مقربین و مرتبه عقل و معقول است و مظهر آن قوه عاقله انسانى است پس نشات اول مرتبه قوه و استعداد و نشات دوم و سوم مرتبه فعلیت مى‏باشد».
چنانکه در قرآن چنین وارد است (و لقد خلقناکم ثم صورناکم) «هر آینه شما انسانها را آفریدیدم سپس صورت دادیم‏». (15)
مطابق نظر ملا صدرا نفس، در ابتداى خلقت از علوم تصورى و تصدیقى خالى است.
مرحوم ملا صدرا از نشات سه‏گانه بالا تعبیرات مختلفى آورده است از جمله نشات حسى، خیالى، و عقلى است. (16)
ملا صدرا نفس را به تقسیم اولیه به سه قسمت کرده است:
1 - نباتى و در تعریف آن مى‏گوید:
«هى کمال اول جسم طبیعى آلى من جهة ما یتولد و یربوا و یتغذى‏».
«نفس نباتى کمال است‏براى جسم طبیعى آلى از جهت پیدایش و پرورش و تغذیه‏».
2 - نفس حیوانى و در تعریف آن مى‏گوید:
«و هى کمال اول جسم طبیعى آلى من جهة ما یدرک الجزئیات و یتحرک بالارادة‏».
«نفس حیوانى کمال اول است‏براى جسم طبیعى آلى از جهت ادراک جزئیات و حرکات ارادى‏».
3 - نفس انسانى و در تعریف آن مى‏گوید:
«و هى کمال اول جسم طبیعى آلى من جهة ما یدرک الامور الکلیة و یفعل الافاعیل الکائنة بالاختیار الفکرى و الاستنباط بالراى‏». (17)
«نفس انسانى کمال اول است‏براى جسم طبیعى آلى از جهت ادراک او امور کلى را و انجام افعالى که با اختیار فکرى و استنباط راى و عقل واقع مى‏شود».
و همین معنا را مرحوم شیخ‏الرئیس در کتاب «النجات‏» (18) در مقام تعریف و توضیح معناى نفس متذکر مى‏گردد مراجعه کنید.
«بابا افضل‏» در تعریف و توضیح نفس چنین مى‏گوید: «بدان که نفس، جوهرى است زنده به ذات خود، کننده به طبع، داننده به قوت‏». (19)
«ناصرخسرو» در بیان تبیین معناى نفس مى‏گوید: «نفس، جوهرى است‏بسیط و روحانى و زنده به ذات و دانا است‏به قوت و فاعل به طبع و او صورتى است از صورت‏هاى عقل فعال‏». (20)
«ابن رشد» مى‏گوید: «حد و تعریف نفس ناممکن است‏». (21)
نفس در اصطلاح صوفیان: «تورع دل است‏به مطالب غیوب که نازل است از حضرت محبوب و عبارت از ترویج قلوب ست‏به لطایف غیوب و صاحب انفاس ارق و اصفى است از صاحب احوال و صاحب وقت مبتدى است و صاحب انفاس منتهى‏». (22)
پى‏نوشتها:
1) اسفار، ج‏4، ص 55 - شرح حکمة‏الاشراق، ص 382.
2) درباره نفس اثر ارسطو - ترجمه و تحشیه ع.م. چاپ دوم، سال‏1366 هجرى شمسى صفر سال 1408 ه،ق، ناشر: انتشارات حکمت، ص 14 - در این مورد به کتاب مابعد الطبیعه کتاب اول، ص‏987 مراجعه شود.
3) درباره نفس، ص 21.
4) درباره نفس، ص 15 و23.
5) مابعدالطبیعة، ص‏983، باب 22.
6) درباره نفس، ص 24. 6
7) درباره نفس، ص‏23. 7
8) درباره نفس، ص 18.
9) درباره نفس، ص 18 - به کتاب «مابعدالطبیعة، کتاب الف، ص‏987 مراجعه شود. 9
10) درباره نفس، ص 20.
11) درباره نفس، ص 24.
12) کتاب «درباره نفس‏» ص 45 - زادالمسافرین، ص 60 - اسفار ملا صدرا، ج‏1، ص‏63 و ج 4 ص‏59.
13) مصطلحات فلسفى صدرالدین شیرازى، ص‏227 - فرهنگ معارف اسلامى ، ج‏4، ص 468 هر دو از تالیفات دکتر سید جعفر سجادى، ناشر: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، چاپ اول سال‏1363ش.
14) اسفار ملا صدرا، ج‏4، ص 1 -3.
15) اسفار، ج‏4، ص 102.
16) اسفار، ج‏4، ص‏57 و 84و ج‏2، ص 85 و ص 294 - مشاعر، ص‏69 31.
17) اسفار، ج‏4، ص 11.
18) ص 265 و267.
19) مصنفات، ج‏1، رساله 2 ، ص‏26.
20 ) جامع الحکمتین، ص‏89 - شفا، ج‏1، ص 278 -279 - ص‏289 ، 280 به نقل از فرهگ معارف اسلامى، ج‏4، ص‏469 - 470.
21) تهافت التهافت، ص‏566.
22) فرهنگ مصطلحات عرفا، ص‏397 - کشاف اصطلاحات الفنون، ج‏2، ص 1404.

تبلیغات