چکیده

آیا می‌خواهیم انتقام انگلیسی‌ها را از مصدق بکشیم؟ کودتای آمریکایی 28 مرداد، امیدهای یک نسل را به باد داد و به نسل‌هایی دیگر انگیزه برای قیام 28 مرداد سالگرد کودتای سال 1332 بر علیه دولت محمد مصدق و پایانی بر تلاش مشروطه خواهان برای مهر زدن به استبداد است. هفته نامه همشهری جوان در شماره 273 خود در بخش « روزها » ، گزارشی در این باره دارد که احسان رضایی آن را تدوین کرده است.

متن

 

کودتای آمریکایی 28 مرداد، امیدهای یک نسل را به باد داد و به نسل‌هایی دیگر انگیزه برای قیام آموخت. تا به حال در این صفحات از روز کودتا، از نقش بیگانگان در آن، از هنرنمایی شعبان بی‌مخ، از توبه طیب حاج‌رضایی، از کشتار بعدی دانشجویان در 16 آذر، از «زمستان است» اخوان ثالث که در اوج غصه سرود، از «آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید ...» نیما، از مرگ مرتضی کیوان، از غربت و انزوای آیت‌الله کاشانی، از دادگاه مصدق، ... و از خیلی چیزهای دیگر نوشته‌ایم. این بار می‌خواهیم قصه کودتا را از زاویه مردی مرور بکنیم که بعد از کودتا بیشتر از دو سال طاقت نیاورد و چنان مریضی به جانش افتاد که در اسفند 1334 مرد: از زاویه علمی‌ترین شخصیت آن روز ایران: علامه علی‌اکبر دهخدا.
آن وقت‌ها خیابان ایرانشهر یک‌طرفه نبود. اصلا قبل از کودتا، در تهران هیچ خیابانی یک‌طرفه نبود. البته آن موقع کودتا هم «کودتا» نبود. به جای لغت کودتا می‌گفتند «قیام مقدس ملی 28 مرداد 1332». این را می‌گفتند و به خودشان اجازه می‌دادند که هر کاری بکنند. حتی این‌که بریزند توی خانه‌ای در ابتدای خیابان ایرانشهر و توی جایی که هیچ ربطی نداشت، دنبال دکتر حسین فاطمی بگردند که تا قبل از کودتا وزیر خارجه بود و جرم نابخشودنی‌اش این بود که بعد از اولین فرار شاه به سفارتخانه‌های ایران تلگراف زده بود که «به زودی شورای سلطنت تشکیل خواهد شد».


آن روز پیرمرد هم رفته بود دم در ورودی خانه‌اش در خیابان ایرانشهر و همان‌جوری تکیه داده به عصایش ایستاده بود و برای رهگذرها با افتخار توضیح می‌داد که «مامورها ریخته‌اند خانه». بعد هم که سربازها آمدند بیرون و افسر فرمانده، آمد جلو و با احترام کلاهش را برداشت، باز پیرمرد بس نکرد. اول پرسید «همه جا را خوب گشتید؟» افسر جواب داد «بله، گشتیم. ببخشید از مزاحمت.» پیرمرد گفت: «نه، این خانه جا برای قایم شدن زیاد دارد. مطمئن هستم خوب نگشته‌اید. بیایید نشانتان بدهم». سربازها را دنبال خودش کشید توی کتابخانه و بعد، جلوی چشم حیرت‌زده آنها یکی از کتاب‌ها را برداشت و صفحاتش را باز کرد و ورق زد: «دکتر فاطمی اینجا که نیست. آن یکی کتاب را بیاورید باز کنیم و لایش را بگردیم.» افسر هنوز مودبانه صحبت می‌کرد: «جناب دهخدا! دست بردارید ... اگر یکی از این سربازها بگوید که شما ماموران شاهنشاهی را مسخره کرده‌اید ... آن هم با سوابقی که شما دارید ...»


رو شدن سوابق علی‌اکبر دهخدا البته خیلی طول نکشید. مهرماه همان سال کودتا بود که او را برای یک هفته تمام، هر روز صبح به دادستانی احضار می‌کردند و تمام روز بدون هیچ سوال و جوابی، او را تا نصفه‌های شب سرپا نگه می‌داشتند. آن موقع مرخصش می‌کردند برود خانه و صبح فردا دوباره همین بازی شروع می‌شد. یک هفته که گذشت، تازه نوبت شروع سوال و جواب‌ها شد. «اسم؟ ... شهرت؟ ... تحصیلات؟ ... شغل؟ ... مشاغل سابق؟ ... درباره نمایندگی‌تان در مجلس شورا توضیح بدهید... در روزنامه صور اسرافیل چه مطالبی می‌نوشتید؟... چه نسبتی با آقای مصدق‌الدوله داشتید؟ ...»

هر نیم ساعت یک بار همین‌ها را می‌پرسیدند. یک روز دیگر صبر پیرمرد تمام شد. داد زد که «اگر می‌خواهید مرا بکشید، یک بار بکشید. چرا این کارها را می‌کنید؟ من را همه ایران می‌شناسند. همه می‌دانند که زمانی روزنامه‌نگار و نماینده مجلس بودم. همه هم می‌دانند که پنجاه سال است جز جمع‌آوری لغت کار دیگری نکرده‌ام. ریاست دانشکده حقوق را هم برای همین گذاشتم کنار. وطن‌پرست هم هستم. از ملی شدن نفت هم طرفداری کرده‌ام. از این بازی‌ها هم که به راه انداخته‌اید متنفرم. تمام.» معلوم شد جرم دهخدا این بوده که روزنامه «اطلاعات» حدس زده بوده که مصدق به واسطه ارادتی که به دهخدا دارد، احتمالا او را رئیس شورای سلطنتی خواهد کرد که طبق قانون آن زمان قرار بوده در زمان نبود شاه مملکت را اداره بکند.


دهخدا را تیمسار حسین آزموده استنطاق می‌کرد. همان کسی که بعدها رئیس دادگاه مصدق شد. مصدق به دهخدا خیلی علاقه داشت. او بود که سال 1324 وقتی هنوز نماینده مجلس بود، طرحی را تصویب کرد که دولت از تالیف «لغتنامه» حمایت بکند. دهخدا هم وقتی که مصدق نخست‌وزیر شد و ملی کردن نفت را جلو برد، گفته بود «تازه دارد از این آدم خوشم می‌آید». دهخدا که پنجاه سال بود کار روزنامه‌نگاری را کنار گذاشته بود، در حمایت از ملی شدن نفت دوباره دست به قلم شد. مقاله‌هایش را می‌داد روزنامه «باختر امروز» فاطمی. یک بار نوشت: «نهضت را کسی به وجود نیاورده، نهضت خود به وجود آمده است و سیر خود را خواهد کرد. ملتی در اثر تحمل یک قرن ذلت و تعب و گرسنگی قیام کرده و پس از فضل الهی در نهضت خود کامیاب شده و اینک باید به ثمر? آن برسد. چند نفر جاه‌طلب طماع چون اغراض آنها تامین نشده، به بهانه‌های بی‌اساس می‌خواهند به عنوان اینکه نهضت را آنها به وجود آورده‌اند، بر مردم قیام کنند ...»

این را دهخدا 9 تیرماه نوشته بود؛ درست 50 روز قبل از کودتا. آیا منظور دهخدا دقیقا پیش‌بینی همین کودتا بود؟ کسی نمی‌داند. هرچه که بود دهخدا، بعد از کودتا دیگر هیچ مقاله‌ای ننوشت. می‌گویند دهخدا بعد از کودتا بیشتر روزها می‌رفت جلوی خانه‌اش، روی درگاهی به حالت چمباتمه می‌نشست و انتظار می‌کشید. همان خانه‌ای که دهخدا در خیابان ایرانشهر خریده بود و بعد که نهضت ملی‌شدن نفت پیش آمد، همان را که تنها دارایی‌اش بود فروخت و اوراق قرضه‌ای را که دولت برای پرداخت خسارت شرکت‌های نفتی انگلیسی چاپ کرده بود، خرید. خانه‌ای که حالا تبدیل شده است به یک دبیرستان، بدون نام دهخدا.

تصویر یادداشت دهخدا در روز 28 مرداد 1332 در دفتر کار روزانه‌اش.

تبلیغات