آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۸

چکیده

متن

در حدیثى حضرت امام صادق، علیه السلام فرموده‏اند: «طلب‏کنندگان علم سه دسته‏اند. پس بشناس آنها را به شخصیات و صفاتشان. یک صنف طلب مى‏کنند آن را براى جهل و جدال و یک صنف طلب مى‏کنند آن را براى رفعت جستن و فریب دادن و یک صنف طلب مى‏کنند آن را براى دانش و بینش. پس، داراى جهل و جدال، آزارده و جدل کن است; تعرض‏کن گفتگوهایى است در انجمن مردان به گفتگوى دانش و توصیف بردبارى; پوشیده است پیراهن فروتنى را، در حالى که تهى گردیده از پرهیزگارى. پس، بکوبد خداوند از این روى بینى او را، و دو تا کند از آن کمر او را. و صاحب بلندپروازى و خدعه داراى فریب است و چاپلوسى; بلندى جوید بر مثل خود از شبیهان خویش، و فروتنى کند از براى دارایان از غیر خود. پس او حلواى آنان را هضم‏کننده، و دین خود را شکننده است. پس، کور کند خداوند بر این جهت‏بینایى او را، و جدا کند از نشانه‏هاى دانشمندان نشانه او را. و داراى دانش و بینش داراى شکستگى و اندوه و شب‏زنده‏دارى است، حنک بندد بر کلاه خود، و برخیزد شب را در تاریکى آن; عمل مى‏کند و مى‏ترسد ترسیدنى; خواننده است; برحذر است; روآورنده است‏بر شان خویشتن، شناسنده مردم زمان خود است; وحشتناک است از موثقترین برادران خود. پس، محکم کند خداوند از این روى پایه‏هاى او را، و ببخشاید به او در روز رستاخیز امان خود را».
طالب علوم به تقسیم اولى کلى دو طایفه‏اند: یکى آنکه مقصدش الهى، و دیگر آنکه نفسانى باشد. و توان گفت که این طایفه غایت مقصدشان جهل است، زیرا که علوم صوریه که از براى آنها حاصل شود به حسب حقیقت، جهالات مرکبه و حجب ملکوتیه است. و این دو طایفه که حضرت صادق، علیه السلام در این حدیث‏شریف، ذکر فرمودند در این مقصد که ذکر شد شرکت دارند، زیرا که اصحاب مراء و جدال و همین‏طور اصحاب استطاله و ختل هر دو اصحاب جهالات و ارباب ضلالات هستند و از این جهت آن جهل را که آن بزرگوار [از] علائم طایفه اولى قرار داده است، توان گفت غیر از این معنى متعارف است; بلکه یا مقصود از آن تعمیه امور و القاى مردم در جهالت است; یا مقصود از جهل تجاهل و عدم قبول حق است; چنانچه این هر دو از خواص اصحاب مراء و جدال است. آنها امور حقه و حقایق رایجه را انکار کنند و جهل ورزند براى پیشرفت‏حرف خود و گرمى بازار باطل و رواج متاع کاسد خویش. انسان اگر اشتغال به مراء و خصومت پیدا کند، نگذرد مدتى مگر آنکه در قلب، کدورت و ظلمتى بس هولناک پیدا شود، و خصومت ظاهرى لسانى به خصومت‏باطنى قلبى منجر شود و این خود سبب بزرگ نفاق و دورنگى و دورویى است. پس، باید مفاسد نفاق را نیز از مفسده‏هاى مراء و جدال شناخت. و جناب صادق، علیه السلام، آثار و علائمى از براى صاحب جهل و مراء ذکر فرمودند که یکى از آنها اذیت مردم و سوء محضر است، که خود یکى از ذمائم و مفاسدى است که براى هلاکت انسان سبب مستقل است و در حدیث‏شریف کافى وارد است: من آذى لی ولیا فقد بارزنی بالمحاربة: اذیت مؤمنین و دوستان حق را مبارزه با حق قرار داده و مخاصمه با آن ذات مقدس شمرده است. و دیگر از علامات آنها را مراء و تعرض به مقالات و مذاکرات علمیه براى غلبه و اظهار فضیلت قرار داده و اینکه مراء را از علامات مراء قرار داده، تواند بود که مقصود از مراء اول، صفت قلبى و ملکه خبیثه آن است; و آن را که علامت قرار داده اثر و علامت ظاهرى آن است. و یکى دیگر از علائم و نشانه‏هاى آن این است که توصیف حلم و بردبارى کند با آنکه متصف به آن نباشد. و این خود نفاق و دورویى و ریا و شرک است; چنانچه اظهار خشوع کردن و از ورع خالى بودن نیز از اوضح مصادیق شرک و ریا و نفاق و دورویى است. پس، اکنون که معلوم شد این صفت را مفاسدى عظیمه است که هریک از موبقات و مهلکات است. لازم است که با هر ریاضت و زحمتى است‏خود را از این خصلت ننگ‏آور و رذیله قلب خراب کن و ایمان کش نجات دهیم، و دل را از این ظلمت و کدورت تخلیص کنیم، و قلب را به خلوص نیت و صدق باطن مزین نماییم و صفا دهیم. و در این باب نکته‏اى است که اگر انسان قدرى در آن تفکر کند پشتش مى‏شکند و آن اینست که جناب صادق، علیه السلام، در ذیل این علامات مى‏فرماید: «فدق الله من هذا خیشومه و قطع منه حیزومه; بکوبد خدا بینى او را و قطع فرماید کمرش را» و این خود کنایه از ذلت و خوارى و رسوایى است، و شاید انسان در دو عالم رسوا و ذلیل و خوار گردد. در این عالم پیش آنانکه مى‏خواست آبرومند شود به واسطه خودنمایى و اظهار فضیلت، به عکس آبرویش ریخته و ارزشش کاسته شود و مغلوب و ذلیل آنان شود که مى‏خواست‏بر آنها تفوق پیدا کند. و در آن عالم در محضر ملائکه مقربین و انبیاى مرسلین و اولیاى معصومین و بندگان صالحین رسوا و خوار و ذلیل و بى‏مقدار شود. پس، واى به حال ما اصحاب مراء و جدال و ارباب هواهاى نفسانیه و خصومات که چقدر ما مبتلا هستیم به دست این نفس خبیث‏بى‏عاطفه که دست از ما برنمى‏دارد تا در تمام نشآت و عوالم ما را هلاک کند، و هیچگاه درصدد اصلاح آن برنمى‏آییم و پنبه غفلت در گوش کرده و از خواب سنگین طبیعت‏برنخیزیم. خداوندا، تو مصلح عباد و [مالک] قلوب هستى، وجود جمیع موجودات در ید قدرت توست و قلوب بندگان در تحت نفوذ اراده تامه تو، ما مالک خود و نفع و ضرر و موت و حیات خویشتن نیستیم، تو قلوب مظلمه و دلهاى با کدورت ما را به نور افاضه خود روشن فرما; و مفاسد ما را به فضل و عنایت‏خود اصلاح فرما، و دستگیرى از این ضعفاى بیچاره بنما. کسانى که در آنها ملکه استطالت و ترفع و جاه‏طلبى و خدیعت و عوامفریبى است، علامات و نشانه‏هاى ظاهریه نیز از براى آنهاست که بعضى از آن را حضرت صادق، سلام الله علیه، ذکر فرمودند، که یکى از آنها خدیعه و عوامفریبى است که خود را از اهل صلاح و سداد قلمداد کنند و حال آنکه در باطن چنین نباشند. و این دسته از مردم، که گرگانى هستند در لباس میش و شیطانى هستند در صورت انسان، بدترین خلق خدا هستند و ضرر آنها به دین مردم بیشتر از جیوش مخالفین است. و دیگر از صفات ظاهره آنان آن است که نسبت‏به کسانى که مورد طمع آنها هستند متملق و متواضع هستند و دام تدلیس و تملق و تواضع را مى‏افکنند که بیچاره مردم ضعیف را صید کنند و از حلواى شیرین محبت و ارادت آنها و احترامات دنیویه آنها برخوردار شوند، و در عوض از دین خود مایه گذارند و ایمان خود را بفروشند و از دنیاى آنها استفاده کنند. این دسته از مردم آنان‏اند که در حدیث وارد است که اهل بهشت آنها را ببینند و به آنها بگویند: چه شد که ما به واسطه تعلیمات شما در بهشت آمدیم و خود شما جهنمى شدید؟ گویند: ما به قول خود [عمل] نکردیم. و از علایم دیگر آنان این است که با اهل نوع خود و اشباه و امثال خود که طمع دنیوى به آنها ندارند و آنها را خار طریق ترقى خود مى‏پندارند تکبر مى‏کنند و ترفع بر آنها مى‏نمایند، و آنها را حتى‏الامکان عملا و قولا تحقیر مى‏کنند، زیرا که بیم آن دارند که اگر شریکى براى آنها پیدا شود از اعتبارات آنها کاسته شود. و بباید دانست که مشکلترین امور و سخت‏ترین چیزها دیندارى است در لباس اهل علم و زهد و تقوى، و حفظ قلب نمودن است در این طریقه. و از این جهت است که اگر کسى در این طبقه به وظایف خود عمل کند و با اخلاص نیت وارد این مرحله شود و گلیم خود را از آب بیرون کشد و پس از اصلاح خود به اصلاح دیگران پردازد و نگهدارى از ایتام آل رسول نماید، چنین شخصى از زمره مقربین و سابقین به شمار آید. هان اى طالبین علوم و کمالات و معارف، از خواب برخیزید و بدانید که حجت‏خداوند بر شما تمامتر است و خداى تعالى از شما بیشتر بازخواست فرماید، و میزان اعمال و علوم شما با میزان سایر بندگان خیلى فرق دارد، و صراط شما باریکتر و دقیق‏تر است، و مناقشه در حساب شما بیشتر شود. واى به حال طالب علمى که علوم در قلب او کدورت و ظلمت آورد; چنانچه ما در خود مى‏بینیم که اگرچند مفهومى ناقص و پاره‏اى اصطلاحات بى‏حاصل تحصیل نمودیم، از طریق حق بازماندیم و شیطان و نفس بر ما مسلط شدند و ما را از طریق انسانیت و هدایت منصرف کردند، و حجاب بزرگ ما همین مفاهیم بى سروپا شد; و چاره[اى] نیست جز پناه بردن به ذات مقدس حق تعالى. بار الها، ما معترف به تقصیر و مقر به گناهیم، نه یک قدمى در راه رضاى تو برداشتیم و نه یک عبادتى و اطاعتى از روى اخلاص به جا آوردیم، تو خود با لطف عمیم و رحمت واسعه با ما رفتار فرما; و چنانچه در این دنیا ستر عیوب ما فرمودى، در آن عالم نیز بفرما که در آنجا نیازمندتریم به ستر و غفران. و از براى صاحب فقه و عقل، یعنى آنان که غایت تحصیل آنها فقه در دین و ادراک حقایق است، نیز آثار و علائمى است که عمده آنها را بیان فرمودند. یکى آنکه به واسطه علم در قلب آنها حزن و اندوه و انکسار وارد شود. و ناچار این انکسار و حزن براى امور زائله دنیه دنیوى نیست; بلکه از خوف مرجع و ترس از قصور وظایف عبودیت است. و این انکسار و حزن علاوه بر آنکه خود قلب را نورانى مى‏کند و صفا مى‏دهد، مبدا اصلاح نفس و منشا قیام به وظایف عبودیت و بندگى مى‏شود و نور علم، آرام از دل صاحبش ببرد و دل او را به حق و دار کرامت او آشنا کند; و از مناجات حق تعالى لذتها برد، و شبها را به بیدارى گذراند و قیام به وظیفه بندگى کند. چنانچه فرماید: قد تحنک فی برنسه، و قام اللیل فی حندسه. که جمله اول چنین نماید که کنایه از لزوم عبادت باشد. و از علائم این عالم ربانى آن است که با آنکه کاملا قیام به عبودیت کند، باز ترسناک باشد; و نور علم او را هدایت کند به اینکه هرچه قیام به وظایف کنى باز قاصر و مقصرى و از عهده شکر نعمت و حقیقت عبادت برنیایى. پس قلبش مملو از خشیت و خوف شود; و حق درباره آنها فرموده است: انما یخشى الله من عباده العلماء: نور علم خشیت و حزن آورد; و صاحب آن با آنکه اقبال به شان خود در اصلاح نفس دارد، از خوف مرجع آرام نگیرد، و اصلاح خود را از خدا طلب کند، و از اشتغال به غیر حق بیمناک باشد، و از اهل زمان خود گریزان باشد و بیم آن داشته باشد که مبادا آنها او را از طریق الى الله و سفر به عالم آخرت بازدارند، و دنیا و لذایذ آن را به او جلوه دهند. پس، حق تعالى چنین شخصى را تایید فرماید و ارکان وجودش را محکم نماید و امان به او در روز رستاخیز عنایت فرماید. فیا لیتنا کنا معهم فنفوز فوزا عظیما. و الحمد لله اولا و آخرا، و صلى الله على محمد و آله الطاهرین.

 

تبلیغات