آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۹

چکیده

استناد به تجربه ی دینی برای توجیه باور به خدا، و از آن مهم تر، کسب معرفت درباره ی خدا و صفات و افعال او، یکی از نظریه های مهمی است که در فلسفه ی تحلیلی دین، به نفع خداباوری و توجیه باور به وجود خدا عرضه شده است. ویلیام آلستون با اتکا به حجیت تجربه ی دینی و تأکید بر جنبه ی معرفتی آن، کوشید برای توجیه باور به خدا، مبنایی تعریف کند و با استناد به همانندی های تجربه ی دینی با تجربه ی حسی، حجیت این نوع تجربه را اثبات کند. برخلاف نظریه ی آلستون، ویلیام جیمز بر جنبه ی احساسی تجربه ی دینی تأکید می کند و به تأثیر عملی آن در بهبود زندگی صاحب تجربه توجه دارد. جیمز در تعریف خود از تجربه ی دینی، به نمونه هایی از سنت اسلامی نیز اشاره کرده و دراین باره مخصوصاً به آرای غزالی استناد کرده است. بعضی از محققان معاصر با رد نظر جیمز، برآن اند که اساساً در سنت اسلامی، تجربه ی دینی مصداق معینی ندارد و در آرای غزالی نیز نمی توان این نوع تجربه را یافت و به همین ترتیب، نظریه ی آلستون درباره ی تجربه ی دینی نیز در سنت اسلامی، به ویژه نزد غزالی، مصداقی ندارد. در مقاله ی حاضر، با بررسی آثار غزالی نشان می دهیم که آنچه غزالی با اصطلاح ذوق از آن یاد کرده، می تواند مصداق مشخصی از تجربه ی دینی و به خصوص جنبه ی معرفتی آن باشد و از این منظر، با طرح آلستون کاملاً هماهنگ شمرده شود.  

تبلیغات