آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

موقعیت علم‏النفس در رده‏بندى علوم چیست؟ زیرا اگر مشخص کنیم که‏علم‏النفس و روانشناسى وابستگى به علمى دارد، مى‏دانیم که‏ویژگیهاى آن علم را هم دارا است. اصولا برخى از دانشمندان شک‏کرده‏اند که علم‏النفس، علم بوده و معیار علمى را داشته و داخل‏در رده‏بندى علوم باشد. و لذا نمى‏توان روانشناسى را جزء علوم‏قرار داد. چنان که یک دانشمند عربى به نام «هنرى « .گارت‏» (Henry Gaurret) در کتاب روانشناسى عمومى تحت عنوان:آیا روانشناسى علم است؟ نظر خود را در این باره ابراز مى‏دارد.
به عقیده وى به دو دلیل نمى‏توان به‏طور قاطع روانشناسى را جزءعلوم بشمار آورد:
اول این که روانشناسى فاقد اصول کلى است روى این زمینه‏نمى‏توان آن را در شمار علوم قرار داد زیرا علم عبارت ازمعلوماتى است که به وسیله اصول و قوانین باهم مربوط شده ومعنى پیدا کرده است‏یا این که از طریق روش علمى حاصل شده است،به نظر وى چون این دو جهت در روانشناسى و تحقیقات مربوط به آن‏به‏طور کامل دیده نمى‏شود، بنابراین نباید روانشناسى را جزءعلوم قرار داد.
دوم این که چون روانشناسى جزء علوم تجربى مثل فیزیک و شیمى‏نیست، بنابراین نباید آن را در عداد علوم قرار داد و در نتیجه‏این دانشمند معتقد است که روانشناسى از لحاظ علمى فعلا درمراحل مقدماتى قرار دارد و روزى خواهد رسید که تحقیقات روانى‏نیز جنبه علمى پیدا کند» (1) .
لکن ما ادعا داریم که علم‏النفس نه تنها علم بوده و جنبه علمى‏داشته، بلکه داخل در علوم بشرى است و بلکه افضل علوم است زیراعلم عبارت است از دسته‏اى از حقایق مسلم و مسائل عام و مرتبطبه هم که تحت قواعد کلى در آیند، این حقایق مسلم در نتیجه‏معرفت و فکر انسانها در ادوار مختلف تاریخى به دست آمده است‏پس علم روانشناسى مثل سایر علوم مشتمل بر فرضیه‏هایى است که‏دانشمندان ابراز داشته‏اند و در صدد حل این فرضیه‏ها و مشکلات‏روانى هستند. و تحقیقات روانشناسان موجب پیدایش اصول و قضایاى‏کلى در زمینه روانى شده است.
یک دانشمند غربى به نام «کارل ر. ر گرس‏» (Caurl RcRogrs) ضمن‏مقایسه روانشناسى با سایر رشته‏هاى علمى معتقد است که درروانشناسى مانند سایر علوم مطالعه علت و معلول مورد نظر است‏یعنى روانشناس نیز مانند سایر دانشمندان مى‏خواهد علل و اسباب‏رفتار معین را درک کند تا بتواند پیش‏بینى کند که در شرائطمعینى چه رفتارى از افراد سر مى‏زند و براى اثبات ادعاى خودشواهدى نیز مى‏آورد (2) .
از اینرو روانشناسى در عصر حاضر در بسیارى از موارد با رشته‏هاو حرفه‏هاى مختلف ارتباط مى‏یابد، از نظر سوابق تاریخى، بستگى‏روانشناسى به علوم فلسفى و طبیعى انکار نکردنى است، از بسیارى‏جهات استفاده از روانشناسى همراه با سایر رشته‏ها قابل توجه‏مى‏باشد و روانشناسان از نزدیک با متخصصین دیگر همکارى نموده،دانش و تخصص خود را در خدمت آنان قرار مى‏دهند (3) .
پس روى این ملاحظات علوم گوناگون عبارتند از شعبه‏هاى مختلفى ازاین معرفتها که واجد شرائط کلى مذکور مى‏باشند، علم کلى و عام،مجموع علوم جزئى و حاصل فکر و معرفت‏بشر در طول تاریخ علوم‏مى‏باشد.
پس علم، معناى وسیعى دارد که تمام معلومات بشرى را دربرمى‏گیرد و به‏طور کلى مى‏توان ادعا کرد که دانش بشرى در هر مرحله‏از پیشرفت و ترقى که باشد، خارج از سه وجه زیر نیست
اقسام سه‏گانه علم
1 - شناسائى سطحى اطلاعاتى است که حیوانات و یا مردم ابتدائى وکودکان، از عالم خارج دارند، مشخصه و ویژگى این شناسائى این‏است که بین معلولها رابطه ایجاد نمى‏کند و قادر به ایجاد رابطه‏بین آنها نیست و صاحب این علم و شناسائى فقط مى‏فهمد و درک‏مى‏کند مثلا حیوان لانه خود را مى‏شناسد، بچه خود را تشخیص مى‏دهد،غذایش را مى‏داند اما آیا مى‏تواند بگوید ظلم بد است‏یا خوب؟
آیا زنبور عسل مى‏تواند توجیه کند که چرا مثلا شیره گلها رامى‏مکد؟ مسلما خیر. او فقط مى‏تواند جزئیاتى را درک کند.
عناصر اصلى این نوع شناسائى سطحى، درک صور جزئیه است، یقیناعلم‏النفس داخل در این نوع از علم و شناسائى نیست.
2 - معرفت علمى اطلاعاتى است مربوط به کل حوادث و در حقیقت وجه‏اشتراک و جهت جامع بین عده‏اى از افکار مربوط به اوصاف عمومى‏پدیده‏ها است، اگر شناسائى سطحى تکامل یافته و افزایش پیداکند، در یک مرحله به جائى مى‏رسد که معلومات انسان لااقل درمورد یک موضوع باهم متحد و قابل تعمیم است و خصوصیت این مرحله‏از شناسائى درک صور کلى است.
ما از مطالعه جزئیات و مصادیق یک شى به کلیات مى‏رسیم مثلا هرچیز سنگینى که از بالا بیفتد، به زمین سقوط مى‏کند اینجا است که‏مساله علت و معلول و رابطه آن دو با یکدیگر مطرح مى‏گردد ازاین رو علماء ادعا مى‏کنند که علم معرفتى است جمعى و جهانى درمورد امور کلى چنان که سقراط علم را چنین توصیف مى‏کند که:
«علم فقط به کلیات تعلق دارد» مانند احکام ریاضیات.
مسلما علم روانشناسى در این قسم از شناسائى نیز نمى‏باشد.
3 - فلسفه عبارت است از نظریه‏اى کلى متکى بر قواعد علمى‏درباره ذهن و جهان و به عبارت دیگر فلسفه عبارت است از علم به‏احوال موجود از آن جهت که موجود است (4) (علم‏الوجود من حیث‏هوالموجود) در قرون بسیار قدیم همگى معارف و علوم بشرى درمفهوم فلسفه مندرج مى‏شد چنان که نویسنده عرب مصرى «جمیل‏صلیبا» در کتاب علم‏النفس ص‏27 چنین مى‏نویسد:
«... مما لا شک فیه انالفلسفه کانت عندالقدماء مشتمله على‏جمیع‏العلوم و کانت‏الفلسفه لا تختلف عن‏العلم فکان‏العالم یدعى‏فیلسوفا».
یعنى «در این حقیقت‏شکى نیست که نزد دانشمندان قدیم فلسفه‏شامل جمیع علوم بوده و فلسفه با علم اختلافى نداشتند پس عالم،فیلسوف خوانده مى‏شد».
و از اینجا است که افلاطون و ارسطو و ابن سینا فلسفه را به‏گونه‏اى معنى مى‏کنند که در آن زمانها شامل همه علوم بشرى بود.
افلاطون در تعریف فلسفه مى‏گوید:
«الفلسفه هى‏العلم بالحقایق‏المطلقه‏المستتره تحت ظواهرالاشیاء) (5) .
و ارسطو نیز چنین در توضیح معناى فلسفه از دیدگاه فلاسفه یونان‏قدیم مى‏گوید: «هى العلم بالاسباب القصوى للاشیاء او علم‏الموجود بما هو موجود» «فلسفه علم به همه اشیاء از همه جهات‏بوده با علم به احوال و آثار موجود از این جهت که موجود است،مى‏باشد» (6) .
و همچنین شیخ الرئیس بوعلى سینا فلسفه را اینگونه بیان مى‏کند:
«ان هذا العلم یبحث فى الموجود المطلق‏» «فلسفه علمى است که‏از موجود مطلق بحث مى‏کند» (7) .
چنان که خوانندگان گرامى ملاحظه مى‏کنند، فلسفه در زمان‏هاى قدیم‏مجموعه دانستنیهاى بشر بوده که سایر علوم از آنجا سرچشمه‏گرفته و آن افضل علوم بشر بود و مبدا شناسائى بشرى بشمارمى‏رفته است و اینک سایر علوم گرچه از ابتدا داخل در فلسفه‏بوده‏اند و لکن با توجه به پیشرفت علوم بشرى و توسعه دامنه‏مسائل و تحقیقات علمى از فلسفه جدا شده‏اند ولى در عین حال دررابطه نزدیکى با علوم بشرى قرار دارد. بخصوص علم روانشناسى ومنطق و اخلاق (8) . حتى بالاتر این که برخى از علماء مدعى‏اند که‏روانشناسى اساس تمام علوم و وسیله براى برنامه‏ریزى‏هاى فردى واجتماعى و جهان‏بینى مى‏باشد (9) .
از اینرو یک تن فیلسوف در آن زمان داراى علوم و فنون عصر خودبود ولى کم‏کم در نتیجه ترقى فکر بشر و توسعه دائره علوم وپیدایش شعب مختلف، دیگر ممکن نبود حافظه یک دانشمند بر تمام‏آن‏ها احاطه یابد از این جهت «تخصص علمى‏» به تدریج‏به وجودآمد و در حقیقت علم از صورت یگانگى به شکل طبقه و دسته درآمدو از این هنگام دانشمندان جنبه تخصص پیدا گردند و مطالعات وافکار خود را اختصاص به یک رشته از علوم دادند (10) .
تقسیم تدریجى علوم
علوم گوناگون کم‏کم از فلسفه یا علم‏العام و علم‏الکلى، علم‏الجامع در آن اصطلاح عصر قدیم، جدا شدند به این ترتیب که اززمان یونان قدیم علوم ریاضى به وسیله «اقلیدس‏» و «علم‏مکانیک‏» به توسط «ارشمیدس‏» از فلسفه جدا شدند و در قرن‏16میلادى علم نجوم به وسیله «کپرنیک‏» اهل لهستان و در قرن 18علم شیمى به وسیله «لاوازیه‏» دانشمند فرانسوى و در نیمه اول‏قرن‏19 علم بیولوژى توسط دانشمند غربى به نام «کلودسرشارد»و در اواسط قرن‏19 علم‏الاجتماع به وسیله «اگوست کنت‏» ازفلسفه جدا شدند (11) .
نویسنده لبنانى به نام «سمیح عاظف الزین‏» در کتاب علم‏النفس (12) ص 18 و19 چنین مى‏نویسد:
«علم النفس در ابتداى قرن نوزده کوشش کرد از فلسفه جدا شده‏علم مستقلى باشد و این که روش خاصى براى خود داشته باشد پس‏مجلات فراوانى درباره علم‏النفس پدید آمد که به تدریج در کشورآلمان و فرانسه و امریکا رو به تزاید گذارد و تالیفات زیادى‏با بحث‏هاى مفصلى در این زمینه انجام گرفت و این وضع تا اواخرقرن نوزده ادامه پیدا کرد تا آنجا که علم‏النفس راه خود را مثل‏سایر علوم ادامه داد و از فلسفه کاملا جدا شده به صورت علم‏خاصى درآمد که داراى روشها و قوانین و محورهاى خاص خودبود...» و فلسفه نیز موضوع خاص خود را پیدا کرد که عبارت ازروح انسان، حقیقت کنه عالم، عالم مجردات و لایتناهى و موجوات‏ماوراء طبیعت و مباحث کلى مربوط به اصل و علل موجودات و به‏طورکلى امروزه فلسفه را حیات درونى انسان و رابطه آن با جهان‏خارج تشکیل مى‏دهد.
فلسفه از جهان نامرئى صحبت مى‏کند از آلام،اراده، استدلال،خاطره‏ها و شهوات و...
اقسام سه‏گانه فلسفه
فلسفه از دیدگاه فلاسفه به‏طور کلى به سه دسته اصلى تقسیم‏مى‏گردد:
1 - حکمت نظرى.
2 - حکمت عملى.
3 - حکمت‏شعرى.
حکمت نظرى نیز منشعب به اقسام ذیل مى‏شود:
1 - پسیکولوژى یا علم‏الروح یا علم‏النفس.
2 - منطق یا علم قواعد فکر.
3 - علم اخلاق یا علم تکالیف و وظائف.
4 - زیبائى شناسى یا علم الجمال.
5 - فلسفه اولى یا علم ماوراء الطبیعه (13) .
در میان این اقسام پنجگانه تنها علم‏النفس است که جنبه تحققى‏بیشترى دارد زیرا علم‏النفس مشاهده باطنى روى انسان دارد ومسلما مشاهده باطنى براى خود نفس، جنبه تحققى و عینیت داردمثل خود انسان گرسنگى یا تشنگى یا حالتى از حالات روانى خود رابیشتر از دیگران درک مى‏کنند و این درک، نوعى درک تحققى است پس‏علم‏النفس داخل در فلسفه نظرى است و از آثار نفس و روح واحکام‏و خصوصیات آن از قبیل تصمیم، اراده، استدلال، فکر و حافظه وسایر امیال و تمایلات و حالات روحى بحث مى‏کند.
طبقه‏بندى علوم
علوم گوناگون گرچه از یکدیگر جدا هستند، لکن تکامل و ترقى‏علوم بشرى، آن‏ها را ارتباط بهم داد و در نتیجه طبقه علوم پیداشده است چون هر یک از علوم جزء داخل در عنوان کلى علم هستند وکم و بیش باهم ارتباط دارند از اینرو باید به وسیله یک‏طبقه‏بندى، درجه و مقام هر یک از علوم و کیفیت ارتباط آن‏ها رابه یکدیگر به دست آوریم، از زمان قدیم فلاسفه یونان از قبیل‏ارسطو، تا عصر حاضر به وسیله دانشمندان قرون مختلف طبقه‏بندى‏هائى از علوم انجام گرفته است ولى اغلب ناقص و ناتمام بوده‏است و لکن یکى از دانشمندان فرانسه به نام «آمپر» (14) علوم‏را از روى موضوعات آن‏ها طبقه‏بندى کرده است‏به این ترتیب:
ابتداء علوم را به دو قسمت کلى تقسیم کرده است:
اول علومى که موضوعشان مربوط به اشیاء خارجى و موجودات عالم‏محسوس است و آنها را علوم مادى یا طبیعى نامیده است.
دوم علومى که موضوعاتشان امور معنوى و مجردات مى‏باشد و آنهارا علوم مجردات اسم گذارده است که هر یک از این دو قسمت اصلى‏نیز داراى چهار قسمت فرعى مى‏باشد مثلا علوم فرعى علوم طبیعى یامادى عبارت اند از:
1 - علوم ریاضى.
2 - فیزیک و شیمى.
3 علم طبیعى.
4 - علوم طبى.
و علوم فرعى رشته کلى علوم مجردات را نیز چنین ذکر کرده است:
1 - علوم فلسفى.
2 - علوم صنایع و زبان.
3 - علوم نژادشناسى از روى قواعد و آثار علمى.
4 - علوم سیاسى.
براى هر یک از این علوم فرعى نیز علوم دیگرى به عنوان فرع ونتیجه آن ذکر کرده است و در نتیجه براى هرکدام از دو رشته علم‏مادى و رشته علم معنوى 64 جزء علم قرار داده و در مجموع 138علم فرعى براى علوم موجود ذکر کرده است.
جالب این است که دانشمند غربى نامبرده نیز علوم فلسفى را جزءعلوم معنوى ذکر نموده، و علوم فلسفى را منشعب به اقسامى نموده‏است که سابقا ذکر گردید.
روانشناسى نیز که یکى از اقسام علوم فلسفى است، خود نیز ازجهاتى مورد بحث و مطالعه مى‏باشد از اینرو داراى اقسام‏گوناگونى است از قبیل روانشناسى تاریخى که بحث از کیفیات روحى‏اقوام گذشته کند پسیکولوژى نژادى که خواص روحى نژادهاى مختلف‏را مورد بحث قرار مى‏دهد. پسیکولوژى تطبیقى یا تشبیهى که شباهت‏برخى از انواع انسان را با بعضى از حیوانها معین مى‏کند دیگرپسیکولوژى طبقاتى که خواص روحى طبقات مختلف جامعه را بیان‏مى‏کند.
دیگر پسیکولوژى که از نظر ارتباط روح و جسم که از تاثیر قواى‏جسمانى در قواین روحى و بالعکس بحث مى‏کند و قسم دیگرروانشناسى غیر عادى که بحث از کیفیت روحى افراد غیر متعارف ازقبیل کم‏هوشها، نوابغ، جانى‏ها و دزدها و امثال اینها بحث‏مى‏کند.
روانشناسى علمى مستقل است
از مطالب سابق در مقالات گذشته روشن گردید که روانشناسى ازلحاظ این که بحث از حقایق کلى مى‏کند، و در جستجوى حقیقت است،با دیگر علوم اشتراک دارد ولى از نظر این که داراى موضوع‏جداگانه و اسلوب و روش خاصى است، از آنها جدا مى‏شود.
برخى از دانشمندان روانشناسى را علمى مستقل ندانسته آن راشاخه‏اى از تاریخ طبیعى انسان فرض کرده چنین مى‏گویند:
«تاریخ طبیعى انسان یا انسان‏شناسى شامل علم تشریح و علم‏وظائف الاعضاء است و روانشناسى داخل در قسم دوم است زیرا درعلم وظائف‏الاعضاء از اعمال مغز گفتگو مى‏شود و اعمال مغز همان‏کیفیات و آثار روانشناسى است ولى حق این است که روانشناسى خودعلمى مستقل است زیرا داراى موضوعى مستقل (یعنى نفس و کیفیات وآثار آن) مى‏باشد و روش تحقیقى مخصوصى دارد و در عین حال‏روانشناسى نهایت ارتباط با علم وظائف الاعضاء دارد.
چنان که «بیکن‏» فیلسوف معروف انگلیسى(1560-1626م) مى‏گوید:
«فیلسوف باید مانند زنبور عسل باشد که از گلى به روى گلى‏دیگر بنشیند و از همگى آنها شیره عسل را به دست آورد. یعنى هریک از علم روح و بدن نسبت‏به دیگرى کمک کننده است و هیچ‏یک ازدیگرى بى‏نیاز نیست. همچنان که علوم تربیتى و نفسى باروانشناسى ارتباط نزدیک به یکدیگر دارند زیرا هدف اصلى تعلیم‏و تربیت‏خوشبخت‏ساختن نوع انسان است از راه تربیت‏خوب و اصلاح‏و تکمیل قواى ظاهرى و باطنى انسان‏ها به وسیله مربیان وآموزگاران لایق و این اصلاح و تکمیل تنها از راه روانشناسى‏فراهم مى‏گردد زیرا علم روانشناسى ما را به قواى مختلف روح وکیفیات نفسانى انسانها آشنا و روش تربیت کامل را نشان مى‏دهد (15) .
علم چیست و کار علمى کدام است؟
حال این بحث اساسى زیربنائى مطرح است که علم چیست؟ و کار علمى‏کدام است؟ آیا علم همان استفاده علمى از آن در زندگى روزمره‏است؟ مسلما این نظر نظر صحیح نیست زیرا به یک روش مجرد و یاابزار و یا محتوا اطلاق نمى‏شود، بلکه مجموعه طرقى است که اشیاءو پدیده‏ها به کمک آنها به وجود مى‏آیند و شکل مى‏گیرند و مورداستفاده واقع مى‏شوند. و مى‏توان ادعا کرد که علم طریقى است جهت‏نگریستن به طبیعت که متضمن اصول و روش باشد (16) .
روى این ملاحظه روانشناسى در رده علوم داخل بوده، همانند سایررشته‏هاى علمى داراى روشهاى معینى است که به کمک آن‏ها مى‏توان‏حقایق مورد نظر را گردآورى کرد تا براساس آنها به فرضیه‏سازى وخلق تئورى اقدام نمود و یا هیچ‏یک از علوم انسانى و طبیعى نه‏تنها تنافى و تضادى ندارد، بلکه هماهنگى نزدیکى با آنها داشته‏و داخل در رده علوم مى‏باشد و حتى با مبانى اخلاقى و مذهبى نیزهماهنگى وسیعى دارد. چنانکه توهم نابجاى عدم هماهنگى آن دو دربرخى ازموارد ابراز شده است (17) . بخصوص وابستگى و رابطه نزدیک‏روانشناسى با علوم انسانى و رشته‏هاى وابسته به آن از قبیل‏جامعه‏شناسى و قوم‏شناسى (اتنولوژى) واضح است چنانکه دانشمندفرانسوى به نام «ژان استولزل‏» استاد داشنگاه رنه و کارت درکتاب روانشناسى اجتماعى ترجمه علیمحمد کاردان ص‏23 چنین‏مى‏نویسد:
«.. ازمیان علوم انسانى سه علم یعنى روانشناسى و جامعه‏شناسى‏و قوم‏شناسى(اتنولوژى) روابط بالاخص تنگاتنگ و دائم باروانشناسى اجتماعى دارند..» (18) .
پى‏نوشتها:
1 مقدمه روانشناسى، تالیف دکتر على شریعتمدارى، ناشرانتشارات مشعل، اصفهان، چاپ چهارم، تاریخ نشر1369، ص 10،11و12.
2 براى توصیح بیشتر به کتاب مقدمه روانشناسى، ص‏13 و 14مراجعه فرمائید.
3 اصول روانشناسى عمومى، ص‏13 - ناشر انتشارات صفار تاریخ‏نشر 1370 نوشته دکتر سیروس عظیمى.
4 براى توضیح بیشتر خوانندگان مى‏توانند به شرح بدایه‏الحکمه‏از تالیفات نویسنده مقاله مراجعه نمایند.
5 علم النفس تالیف جمیل صلیبا، چاپ سوم، ناشر دارالکتاب‏اللبنانى، ترایخ نشر1404ه و 1984 م، ص 18 و19 -اصول‏روانشناسى تالیف دکتر سیدابوالقاسم حسینى، ج‏1، ص 31.
6 علم النفس تالیف جمیل صلیبا، ص 68 و69.
7 مدرک قبل.
8 بررسى مقدماتى
9 مدرک قبل.
10 اصول روانشناسى، از نظر تعلیم و تربیت نویسنده: على اکبرشهابى چاپ اول، ناشر کتابخانه و چاپخانه مرکزى تهران، سال‏1317ش ص‏6.
11 مدرک بالا، ص‏17.
12 ناشر دارالکتاب اللبنانى بیروت، ج‏1، تاریخ نشر 1411ه -1991م.
13 اصول روانشناسى از نظر تعلیم و تربیت، ص‏7.
14 آمپر متولد در لیون(1775 تا1836م) از دانشمندان فرانسه‏نخستین مخترع تلگراف.
15 اصول روانشناسى از نظر تعلیم و تربیت، ص‏9 و 10 و13 و 14و 15، چاپ دهم، تاریخ‏1987م.
16 مقدمه‏اى بر روانشناسى عمومى، تالیف رضاشاپوریان، ناشرروزبهان. تاریخ نشر1369ش چاپ دوم.
17 در این خصوص خوانندگان به کتاب تاریخ روانشناسى تالیف ف. ل. مولز به ج دوم ناشر مرکز نشر دانشگاهى، تهران، ص 2 و 191مراجعه نمایند. و به کتاب روانشناسى و اخلاق تالیف ژ. آ.
هدفیلد ترجمه على پریور ناشر شرکت انتشارات علمى و فرهنگى چاپ‏دوم، تاریخ نشر1366ش ص‏13،14 و 15 مراجعه نمایند.
18 کتاب اصول علم النفس تالیف دکتر احمد عزت راجح چاپ هفتم،تاریخ‏1973م ناشر المکتب المصرى الحدیث تحت عنوان «صله‏علم‏النفس بالعلوم الاخرى، ص 32 - و کتاب روانشناسى اجتماعى‏تالیف:
اتوکلاین برگ ترجمه دکتر على محمد کاردان، ج‏1، ص 25 و26 ناشرنشر اندیشه تاریخ نشر1369 چاپ دهم و کتاب علم النفس تالیف‏دکتر فاخر عاقل ناشر دارالعلم بیروت، ص 111 و 112.

تبلیغات