آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

آیات موضوع
1 - «شهد الله انه لا اله الا هو والملائکة و اولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم‏» (آل عمران: 18) .
2 - «ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید» (آل عمران: 182) .
3 - «ان الله لا یظلم مثقال ذرة و ان تک حسنة یضاعفها و یؤت من لدنه اجرا عظیما» (النساء: 40) .
4 - «... فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون‏» (توبه: 70) .
5 - «... و ما ظلمهم الله و لکن کانوا انفسهم یظلمون ... فاصابهم سیئات ما عملوا ...» (نحل: 33 - 34) .
6 - «و ما الله یرید ظلما للعباد» (مؤمن: 31) .
ترجمه آیات:
1 - «خداوند گواهى مى‏دهد که خدائى جز او نیست، و فرشتگان و صاحبان دانش گواهى مى‏دهند، درحالى که به‏پا دارنده عدل است، خدائى جز او نیست او توانا و حکیم است‏» .
2 - این به خاطر چیزى است که دستهاى شما از پیش فرستاده (نتیجه کار شماست) و حقا خدا به بندگان خود ستم نمى‏کند» .
3 - خداوند به اندازه سنگینى ذره‏اى بر کسى ستم نمى‏کند و اگر کار نیکى باشد، پاداش آن را دو برابر مى‏کند و از فضل و کرم خود پاداش بزرگ مى‏دهد» .
تفسیر موضوعى آیات
در فصل گذشته یادآور شدیم: مساله عدل الهى را اعتقاد به توانائى خرد بر تشخیص «حسن و قبح افعال فاعل مختار» تشکیل مى‏دهد و عقل عمل انسانى کارهاى فاعل مختار را، به دو نوع تقسیم مى‏کند فعل حسن و زیبا قابل ستایش، فعل قبح و نازیبا شایسته نکوهش . و در این داورى نه خصوصیت فاعل - جز فاعل مختار بودن - براى او مطرح است و نه نتایج و پى‏آمدهاى فعل، بلکه خود فعل پیراسته از هر قید و شرطى، به یکى از دو صورت جلوه مى‏کند، یا او را مى‏پسندد، و فاعل را ستایش مى‏کند و یا او را تقبیح کرده و فاعل را نکوهش مى‏نماید و مى‏گوید: حسن ذاتى یا قبح ذاتى فعل صادر از فاعل مختار از واقعیات غیر قابل تفکیک از فعل است، در این صورت آنچه را که زیبا و نازیبا تشخیص دادیم، نزد خدا نیز، چنین مى‏باشد زیرا در غیر این صورت، «حسن و قبح‏» ، ذاتى فعل نبوده و قابل انفکاک نخواهد بود .
و به دیگر سخن: همان‏طور که خرد تشخیص دهد سه زاویه مثلث‏با دو زاویه قائمه برابر است، معنى آن این است که نزد خدا چنین است همچنین داورى او بر زیبایى و نازیبایى یک رشته افعال، از چنین گستردگى برخوردار است .
حسن عدل و قبح ظلم، از قضایاى روشن و خودمعیار عقل عملى است . در برابر این واقعیت مانند سایر واقعیات، واجب و ممکن یکسان است و قضاء و داورى هر دو هماهنگ مى‏باشند، اگر بنده خدا از عدل ستایش و از فعل قبح نکوهش مى‏کند، خدا نیز از عدل ستایش کرده و از دومى نکوهش مى‏کند .
با توجه به اصل، او باید عادل و عدالت‏پرور باشد، و از ظلم و ستم‏پرورى دور باشد در غیر این صورت باید نکوهنده فعل خویش باشد .
گذشته از این، آن کس به ستم دست دراز مى‏کند که یا از قبح و زشتى آن کار آگاه نباشد و یا به آن نیازمند باشد و هر دو عامل در خدا محکوم به عدم است .
و به عبارت دیگر: کسى که از همه چیز با خبر و آگاه است، مى‏داند که ستم زشت و ناروا است، و از طرفى از هر چیزى مانند «انتقام و کینه‏توزى‏» بى‏نیاز است، دیگر این که انگیزه ندارد دست‏به ظلم و ستم بزند .
گذشته از این، عدل در فعل یک نوع کمال است و خداى نامتناهى از نظر کمال باید چنین کمالى را در مقام فعل دارا باشد .
آنچه بیان گردید، یک تحلیل عقلى است و در آیات مورد بحث اشاراتى به برخى از این نکات هست که به توضیح آنها مى‏پردازیم:
جمله «قائما بالقسط‏» در سوره آل عمران، حال از لفظ جلاله «الله‏» یا از ضمیر منفصل در جمله «الا هو» است و مقصود این است که بپا دارنده قسط و عدل در تمام شؤون یعنى اجراء کننده آن در قلمرو خلقت و تدبیر جهان آفرینش، در تشریع و تقنین، در پاداش و کیفر، که تفصیل هر سه در فصل آینده خواهد آمد . و هیچ جمله‏اى، رساتر و جامع‏تر از جمله «قائما بالقسط‏» نیست‏خود را بپا دارنده عدل و قسط به‏طور مطلق معرفى مى‏کند، عرب درباره مدیر لایق مى‏گوید: «قائما بالتدبر» .
نه تنها خدا بر این حالت‏خود گواهى مى‏دهد، بلکه فرشتگان و صاحبان معرفت و دانش نیز، بر این گواهى مى‏دهند و براى پرهیز از تکرار، جمله «قائما بالقسط‏» را در آخر آورده ولى در عین حال بر یگانگى و بپادارى قسط، هم خدا و هم فرشتگان و هم دانشمندان گواهى مى‏دهند و تقدیر آیه چنین است:
1 - «شهد الله انه لا اله الا هو قائما بالقسط‏» .
2 - «شهدت الملائکة انه لا اله الا هو قائما بالقسط‏» .
3 - «شهد اولوا العلم انه لا اله الا هو قائما بالقسط‏» .
چگونگى شهادت خدا بر توحید و عدل
در این آیه، توحید و عدل، کنار هم آمده و خدا و دو گروه دیگر یک‏جا بر هر دو شهادت مى‏دهند . مهم این است که بدانیم که چگونه، خدا بر توحید و یکتائى خود اولا، و عدل و بپادارى قسط ثانیا گواهى مى‏دهد، مسلما این شهادت، شهادت لفظى نیست، بلکه شهادت عملى است و از طریق انجام کارى بر این دو مطلب گواهى مى‏دهد .
شهادت عملى او بر یکتائى وى ایجاد نظام واحد در جهان هستى است، نظامى که از وحدت و بهم‏پیوستگى آن، به یکتائى آفریدگار و مدبر جهان پى مى‏بریم، قانونى که بر ذره‏اى به نام «اتم‏» حاکم است، همان قانونى که بر کهکشان و جهان بالاتر حکومت مى‏کند .
شهادت او بر عدل و دادگرى و اقامه قسط، جلوه‏هاى متعددى دارد:
1 - اعتدال در خلقت‏بالاخص در آفرینش آسمانها و زمین، و جذب و دفع اجرام آسمانى را آنچنان معتدلانه تنظیم کرده که کاخ دلاویز خلقت پیوسته برافراشته مى‏باشد چنانکه مى‏گویند: «بالعدل قامت السموات والارض‏» . و شاید آیه «والسماء رفعها و وضع‏المیزان‏» ناظر به عدل تکوینى باشد که همان جعل سنجش در خلقت است (1) .
2 - عدل در تقنین و تشریع .
3 - عدل در جزاء و کیفر .
و ما درباره هریک به تفصیل سخن خواهیم گفت .
ظهور عدل و قسط در این سه مورد نشانه «قائما بالقسط‏» بودن او است .
«صاحب بن عباد» (329 - 386) مضمون آیه را که شعار عدلیه است، در قالب شعر ریخته و مى‏گوید:
لو شق عن قلبى یرى وسطه
سطران قد خطا بلا کاتب
العدل و التوحید فى جانب
و حب اهل البیت فى جانب (2) «اگر قلب من شکافته گردد، در میانه آن دو سطر دیده مى‏شود که وسیله کاتبى نوشته نشده است عدل و توحید در یک سو و دوستى خاندان رسول در سوى دیگر» .
و از روزگار دیرینه شعار پیروان على علیه السلام توحید و عدل، و شعار امویان «جبر و تشبیه‏» خدا به ممکنات بوده است چنانکه مى‏گویند: «العدل والتوحید علویان و الجبر و التشبیه امویان‏» .
قرآن براى بیان پیراستگى خدا از هر نوع ظلم و ستم، از لفظ «ظلام‏» بهره گرفته و مى‏فرماید: «لیس بظلام للعبید» (آل عمران: 18) . و این نوع صیغه در دو مورد به کار مى‏رود، گاهى براى بیان کثرت، و به اصطلاح مبالغه مانند: لفظ «علام‏» و «علامه‏» و گاهى براى بیان نسبت مانند: عطار . و مقصود از آن در آیه، معنى دوم است و هدف آیه این است که هیچ‏نوع نسبتى میان خدا و ستم وجود ندارد، چنانکه عرب در مقام نکوهش تیراندازى مى‏گوید: «و لیس نبال‏» یعنى فلانى تیرانداز نیست‏یعنى هیچ نوع آگاهى از فن ندارد .
در دید حسى بشر، چیزى کوچکتر از «ذره‏» نیست، قرآن براى تقریب پیراستگى خدا، به ذهن مخاطبان از این واژه بهره مى‏گیرد و مى‏فرماید: «ان الله لا یظلم مثقال ذرة‏» به اندازه سنگینى ذره‏اى ستم نمى‏کند، نه تنها ستم نمى‏کند، بلکه پاداش نیکو را دوبرابر مى‏دهد .» چنانکه مى‏فرماید: «و ان یک حسنة یضاعفها» «و اگر کار نیکى صورت دهد، دوبرابرش مى‏کند» .
آنگاه براى روشن کردن مؤاخذه‏هاى الهى یادآور مى‏گردد که همه آنها واکنش کارهاى خود آنان است، «... فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون‏» (توبه: 70) .
«خدا براى آنان ستم نمى‏کند بلکه آنان خودشان هستند که بر خویش ستم مى‏نمایند» .
در آیه مؤاخذه‏ها را واقعیت‏بد اعمال خود آنان دانسته و مى‏فرماید: «فاصابهم سیئات ما عملوا» «بدیهاى کردارهاى خود به آنان مى‏رسد» که گوئى اعمال انسان دو رویه است: ظاهرى در این جهان دارد به نام دروغ، غیبت، خیانت . و باطنى در آن جهان، به نام: عذاب الهى که باطن عمل انسان است .
در آیه دیگر نه تنها مى‏رساند که او ستم نمى‏کند، بلکه یادآور مى‏شود که حتى آن را اراده هم نمى‏کند و به تعبیر ما، اندیشه ستم نیز در او راه ندارد .
جلوه‏هاى گوناگون عدل الهى
عدل الهى در تکوین و تشریع، جلوه‏هائى دارد: جلوه‏اى در آفرینش جهان، جلوه دیگرى در تقنین و تشریع قوانین، اینک درباره هر یک به صورت موجز به بحث و گفتگو مى‏پردازیم:
1 - جلوه عدل تکوین، در آفرینش آسمانها
مقصود از «تکوین‏» آفرینش جهان اعم از فلکى و طبیعى است، آیات قرآن حاکى است که جهان بر اساس سنجش خاص آفریده شده است چنانکه مى‏فرماید:
«والسماء رفعها و وضع المیزان‏» (الرحمن: 9) ; «آسمانها را برافراشت و میزان و قانون (در آن) گذاشت‏» .
وجود تعادل در جهان بالا و در وجود گیاهان و جانداران، از مظاهر عدل الهى در تکوین است . آیاتى که بیانگر تعادل در خلقت است، بیش از آن است که اینجا مورد بحث و بررسى قرار گیرند، و ما تنها به تشریح یک آیه مى‏پردازیم که در چند مرحله، پرده از «عدل تکوین‏» برمى‏دارد آنجا که مى‏فرماید:
«خلق السموات بغیر عمد ترونها و القى فى الارض رواسى ان تمید بکم، و بث فیها من کل دابة و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فیها من کل زوج کریم‏» .
«آسمانها را بدون ستون آفرید که مى‏بینید، و در زمین کوه‏هائى پدید آورد، تا حرکات ناموزون آن، شما را مضطرب نسازد و در آن انواع جنبندگان منتشر ساخت و از آسمان آب نازل کردیم از هر نوع گیاه زیبائى رویانیدیم‏» .
1 - کاخ بدون ستون مرئى
برافراشته شدن کاخ دلاویز بدون ستون مرئى خالى از وجود سنجش دقیق در خلقت آنها است، و اگر چنین سنجشى نبود، نظام با عظمت جهان بالا فرو مى‏ریخت، این میزان و سنجش، در نظر دانشمندان در پرتو تعادل میان دو قوه جاذبه و دافعه است که آنها را از اصطکاک و فروریزى، حفظ مى‏کند، قانون «جاذبه عمومى و قانون گریز از مرکز» گردش ستارگان را تحت‏یک قانون کلى گنجانیده و مى‏رساند که جاذبه عمومى به ضمیمه قوه گریز از مرکز، بر تمام اجرام آسمانى حکمفرما است و این دو قوه در تمام اجرام بالا به‏طور متعادل وجود دارد .
منظور از جاذبه عمومى این است که در تمام اجسام قوه جذب وجود دارد و مى‏خواهد همه را به خود جذب کند، و هیچ موجودى از جاندار و غیره از این قانون مستثنى نیست . و نیروى جاذبه با فاصله دو جسم نسبت معکوس دارد، یعنى هرچه فاصله اجسام کمتر باشد، جاذبه آنها بیشتر مى‏شود و اگر فاصله آنها بیشتر باشد، جاذبه آنها کمتر مى‏گردد .
اگر تنها در اجسام نیروى جاذبه بود، در این صورت اجسام و اجرام آسمانى بهم مى‏خوردند و انتظام از بین مى‏رفت، ولى در پرتو قانون گریز از مرکز، تعادلى به وجود آمده است . قوه گریز از مرکز در تمام اجسامى که حرکت دورانى دارند، موجود است . هنگامى که آتش‏گردان را مى‏چرخانیم احساس مى‏نمائیم که دست ما را مى‏کشد، این همان نیروى گریز از مرکز است .
در سایه این دو قانون، میلیون‏ها منظومه شمسى و کهکشان و سحابى در فضا به‏طور معلق تحقق پذیرفته و بدون ستون از سقوط و اصطکاک آنها جلوگیرى به عمل آورده است .
قرآن مجید متجاوز از ده قرن قبل از «نیوتن‏» به این حقیقت علمى در دو جاى قرآن (3) . تصریح کرده و مى‏فرماید:
«الله الذى رفع السموات بغیر عمد ترونها» . «خداوندى که آسمانها را بدون ستون مرئى برافراشته است‏» .
توضیح این که: مفسران جمله «بغیر عمد ترونها» را چنین تفسیر مى‏کند:
جمله «ترونها» صفت «عمد» که جمع «عمود» است، مى‏باشد . و ضمیر در «ترونها» به «عمد» برمى‏گردد نه به «سماوات‏» . در این صورت معناى جمله چنین خواهد بود: «خداوندى که آسمانها را برافراشت‏بدون ستونى که دیده شود» . و در حقیقت آیه، ستون مرئى را نفى مى‏کند نه اصل ستون را . این نظر را بسیارى از مفسران مانند «ابن عباس‏» و غیره اختیار کرده‏اند (4) . و احادیثى که از پیشوایان ما رسیده، کاملا آن را تایید مى‏کند .
«حسین بن خالد» از امام هشتم على بن موسى الرضا علیه السلام نقل مى‏کند که آن حضرت فرمود: «الیس الله یقول بغیر عمد ترونها؟ فقلت‏بلى . قال ثم عمد لکن لا ترونها» (5) . «آیا خداوند نمى‏فرماید که بدون ستونى که دیده شود؟ ، گفتم آرى چنین است . فرمود: در آسمانها ستون‏هائى وجود دارد ولى دیده نمى‏شوند» .
مؤید این نظر روایتى است که از امام امیر مؤمنان علیه السلام نقل شده که فرموده است:
«هذه النجوم التى فى السماء مدائن مثل المدائن التى فى الارض مربوطة کل مدینة الى عمود من نور» (6) .
«این ستارگان شهرهائى هستند مانند شهرهاى روى زمین و هر شهرى با شهر دیگر، با ستونى از نور مربوط مى‏باشد» .
روى این نظر باید دید منظور از ستونهائى که ستارگان را از سقوط و اصطکاک حفظ مى‏نماید، چیست؟ آیا جز آن نیروى مرموز ناپیدائى است که نیوتن و دانشمندان دیگر نام آن را «جاذبه عمومى‏» نهاده‏اند؟ و عبارتى رساتر و همگانى‏تر از «ستون نامرئى‏» مى‏توان پیدا کرد؟
قرآن در رساندن این حقیقت علمى تعبیرى را انتخاب نموده که در تمام ادوار، براى بشر قابل درک و فهم باشد، حتى در آن دورانى که بشر به واقعیت این ستون نامرئى پى نبرده بود، از این عبارت مى‏فهمید که این کاخ بى‏ستون، ستون‏هائى نامرئى دارد که بسان ستون‏هاى عمارت، این کاخ برافراشته را حفظ مى‏نماید .
قرآن مجید در آیات دیگر نیز به وضع آسمانها و زمین اشاره کرده آنجا که مى‏فرماید:
«ان الله یمسک السموات و الارض ان تزولا . .» (فاطر: 41) . «خداوند آسمانها و زمین را از این که از محل خود بیرون بروند، نگاه مى‏دارد» . و این که خداوند نگاهدارنده آسمانها و زمین است، مانع از آن نیست که یک رشته عوامل طبیعى، به فرمان خدا، در حفاظت آنها مؤثر باشد .
امام امیرالمؤمنین علیه السلام در برخى از خطبه‏ها به این حقیقت علمى درباره زمین تصریح کرده و مى‏فرماید:
«ارساها على غیر قرار و اقامها بغیر قوام و رفعها بغیر دعائم‏» «زمین را بدون تکیه‏گاه استوار ساخت و آن را بدون پایه، بپا داشت، و بدون ستون برافراشت‏» (7) .
2 - اسرار کوهها، جلوه دیگرى از عدل تکوین
قرآن مجید، راز آفرینش کوهها را چنین بیان مى‏کند: «و القى فى الارض رواسى ان تمید بکم‏» «کوهها بسان لنگرهاى کشتى، شما را از حرکات ناموزون زمین حفظ مى‏کند و مضمون همین قسمت از آیه در سوره نحل نیز وارد شده است (8) .
و در آیه دیگر کوهها را میخ‏هاى زمین معرفى کرده و مى‏فرماید: «والجبال اوتادا» (نبا: 7) .
امیر مؤمنان على علیه السلام در نخستین خطبه نهج‏البلاغه مى‏فرماید: «و وتد بالصخور میدان ارضه‏» . «زمین را با کوه از لرزش باز داشت‏» .
و در برخى از سخنان امیر مؤمنان کوهها به لنگر کشتى نیز تشبیه شده چنانکه مى‏فرماید: «و عدل حرکاتها بالراسیات من جلامیدها» (9) . «حرکات زمین را به وسیله لنگرهائى از سنگ تعدیل نمود» .
و در آیه مورد بحث از کوهها به لفظ «رواسى‏» تعبیر آورده که جمع «راسیه‏» به معنى لنگر است .
در زبان عرب گفته مى‏شود: «راست السفینة اى وقفت على الانجر» . یعنى روى لنگر ایستاد و «انجر» همان معرب «لنگر» است‏» .
حالا مقصود از این حرکات ناموزون چیست که کوهها نقش تعدیل کننده آن را دارند، فعلا براى ما مطرح نیست، مهم همان است که امیر مؤمنان على علیه السلام در سخن گذشته خود بر آن اشاره کرد و فرمود: «و عدل حرکاتها بالراسیات من جلامیدها» . «حرکات زمین را به وسیله لنگرهایى از سنگ تعدیل کرد» .
3 - وجود جاندار، جلوه سوم از عدل
یکى دیگر از مظاهر عدل تکوینى وجود جاندار در روى زمین است چنانکه مى‏فرماید: «و بث فیها من کل دابة‏» پیدایش حیات در روى زمین در گرو تعادل یک شرائط است که فقدان یکى از آنها، وجود حیات را در روى زمین به صورت امر ممتنع در مى‏آورد .
از باب نمونه، استقرار حیات در روى زمین بر اثر گرماى متناسبى است که از خورشید به زمین مى‏رسد اگر فاصله زمین تا خورشید دوبرابر مقدار کنونى بود، حرارتى که از خورشید به زمین مى‏رسید، به ربع حرارت کنونى کاهش مى‏یافت، و رعت‏حرکت‏بر مدار آن نصف مى‏شد، و طول مدت زمستانى دوبرابر مى‏گردید و همه موجودات زنده یخ مى‏زدند .
آنچه که توانسته است، حیات را در روى زمین تحقق بخشد، تعادل فاصله زمین با مرکز خود (خورشید) مى‏باشد .
4 - وجود گیاهان نشانه عدل تکوینى
در آخر آیه، به فرو فرستادن باران از آسمان و پرورش جانداران در روى زمین اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: «و انزلنا من السماء ماء فانبتنا من کل زوج کریم‏» «از آسمان آب بارانى نازل کردیم و از هرنوع گیاه زیبائى رویانیدیم‏» .
گذشته از این که در ساختمان هر گیاهى، نظم و تعادل وجود دارد که حیات گیاهى را بیمه مى‏کند، وجود گیاه در روى زمین در برابر جاندار، خود نشانه عدل در تکوین است زیرا موجود جاندار پیوسته اکسیژن تنفس کرده، و گاز تولید مى‏کند، درحالى که گیاهان مولد اکسیژن بوده مصرف کننده گاز مى‏باشند، اگر در عالم خلقت‏به یکى از آنها اکتفاء مى‏شد، هیچ‏یک توان بقاء نداشت .
یکى از براهین وجود تدبیر در آفرینش جهان، مساله «موازنه و کنترل‏» در طبیعت است . مقصود از موازنه همان کنترلى است که در جانداران و گیاهان دیده مى‏شود، به طورى که اگر به وضع طبیعى آنان دست‏بزنیم، موازنه بهم مى‏خورد و تا حصول کنترل مجدد، چه آفات و امراضى که دامنگیر موجودات زنده مى‏گردد (10) .
کنترل و موازنه، آشکارا دلالت مى‏کند که این جهان روى یک حکمت‏بالغه‏اى آفریده شده و اگر آفریدگار دردى داده، درمان نیز داده و هر موجودى را در جاى خویش نیکو قرار داده است و به گفته گوینده:
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هرچیزى به جاى خویش نیکوست
نمونه‏اى از توازن و تعادل
در زمان‏هاى سابق، دریانوردان در طول مسافرتهاى ممتد به واسطه خوردن غذاهاى ناسالم و کهنه دچار زخم‏هاى شدید جلدى مى‏شدند، بعدها معلوم شد که شیره لیمو و نارنج علاج این بیمارى‏ها است مسافرین پیش از این دوره، اطلاعى از علت‏بروز این مرض نداشتند و یک نفر در «ماداگاسگار» علاج قطعى آن را کشف کرد، و این در موقعى بود که ملاحان از این بیمارى به هلاکت مى‏رسیدند، یک قرن طول کشید تا معالجه زخم بدن به وسیله آب لیمو کشف شد .
جاى گفتگو نیست‏بسیارى از بیماریها مولود کمبود ویتامین‏ها در بدن است‏بشر در این کره خاکى قرنها زندگى کرده بود و هرگز اطلاعى از این ویتامین‏ها که سرچشمه حیاتى او است، نداشت . و نمى‏دانست که به زندگى او تعادل و توازن مى‏بخشد .
تا این بحث درباره جلوه‏هاى عدل الهى در تکوین به پایان رسید . انشاءالله در شماره آینده به بیان دیگر جلوه‏هاى عدل در قرآن خواهیم پرداخت .
پى‏نوشت:
1) مجمع البیان: ج‏1، ص 420 ط صیدا و در تفسیر صافى در ضمن تفسیر آیه: «والسماء رفعها و وضع المیزان‏» این جمله را از رسول گرامى نقل مى‏کند .
2) طبقات الفقهاء: ج‏4، ص 109 .
3) یکى سوره لقمان، آیه 10 و دیگرى سوره رعد، آیه 20 .
4) تبیان: ج‏6، ص 213 .
5) برهان: ج‏3، ص 278 .
6) سفینة‏البحار: ماده نجم، ج‏2، ص 574 و قریب به همین در مجمع‏البحرین‏ماده کوکب وارد شده است و به جاى جمله عمود من نور، عمودین من نور، و ممکن است منظور از عمودین (دو ستون) همان دو قانون نیروى جاذبه و گریز از مرکز باشد (مجمع‏البحرین: ص 132) .
7) نهج‏البلاغه: خطبه 228 .
8) سوره نحل، آیه 15 .
9) نهج‏البلاغه: خطبه 87 .

تبلیغات