آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

وحى الهى
پنجم: چگونه پیامبران مى‏فهمیدند که آنچه مى‏شنوند، وحى الهى است؟
از دو طریق پیامبران آگاه مى‏شدند:
1 - در آن حالت‏یک نوع مکاشفه باطنى و احساس درونى که انسان را به‏قطع و یقین کامل مى‏رساند و هرگونه شک و شبهه را زائل مى‏کرد، به‏پیامبران دست مى‏داد. امام صادق(ع) مى‏فرماید: «پیامبر نمى‏دانست‏جبرئیل از طرف خداست مگر از طریق توفیق الهى‏».
2 - آغاز وحى ممکن است‏با مسائل خارق عادتى توام بوده که جز به‏نیروى پروردگار ممکن نیست همانگونه که موسى(ع) آتش را از میان‏درخت‏سبز مشاهده کرد از آن فهمید که مساله یک مساله الهى واعجازآمیز بوده است (1) .
از بعضى روایات استفاده مى‏شود هنگامى که وحى بر پیامبر(ص) ازطریقه فرشته وحى نازل مى‏شد، حال پیامبر عادى بود اما هنگامى که‏ارتباط مستقیم و بدون واسطه برقرار مى‏گشت، پیامبر(ص) سنگینى‏فوق‏العاده‏اى احساس مى‏کرد تا آنجا که مدهوش مى‏شد.
از امام صادق(ع) نقل شده که از حضرتش پرسیدند: آن حالت مدهوش که‏به پیامبر(ص) هنگام وحى دست مى‏داد، چه بود؟ فرمود: این در هنگامى‏بود که در میان او و خداوند هیچکس واسطه نبود و خداوند مستقیما براو تجلى مى‏کرد (2) .
از «ابن عباس‏» تفسیرى براى مدهوش شدن رسول خدا(ص) هنگام نزول‏وحى دیده مى‏شود.
او مى‏گوید:
«هنگامى که وحى به پیامبر(ص) نازل مى‏شد، احساس درد شدیدى مى‏کرد وسر مبارکش درد مى‏گرفت و در خود سنگینى فوق‏العاده مى‏یافت، و این‏همان است که قرآن مى‏گوید ما به زودى بر تو گفتار سنگینى القاءمى‏کنیم‏» (3) .
«علامه طباطبائى‏»(ره) در «المیزان‏» مى‏گوید:
«آن قسم از کلام الهى که نامش را وحى گویند، ذاتا مشخص و معین است‏و هیچگونه شک و تردیدى در آن پیش نمى‏آید زیرا در آن صورت حجابى‏بین بنده و پروردگار نیست و وقوع اشتباه در آن از محالات محسوب‏است.
لکن قسم دیگر آن که از پشت‏حجاب تحقق پیدا مى‏کند، البته احتیاج به‏ممیزى دارد که راه اشتباه را در آن مسدود نماید و آن بناچار بایدبه وحى منتهى شود. اما امتیاز کلام ملکى از کلام شیطانى این است که‏خاطر ملکى ملازم با شرح صدر بوده و به مغفرت و فضل الهى دعوت وبالاخره منتهى به چیزى مى‏شود که مطابق دین یعنى معارف مذکور درقرآن و سنت نبوى مى‏باشد.
از طرف دیگر خاطر شیطانى ملازم ضیق صدر مى‏باشد و به متابعت هواى‏نفس دعوت مى‏کند و بالاخره منتهى به چیزى مى‏شود که مخالف دین ومعارف آن و هم‏چنین مخالف فطرت انسانى باشد.
البته انبیاى الهى و کسانى که مانند آنان از مقربین الهى محسوب‏مى‏شوند، بعضا ممکن است ملک و شیطان را مشاهده کنند و آنها را درعین مشاهده بشناسند و چنانکه قرآن از آدم و ابراهیم و... حکایت‏مى‏کند» (4) .
ششم: فرق نزول وحى بر پیامبر اسلام و سایر انبیا چیست ؟
اصل این که قبل از پیامبر اسلام(ص) بر انبیاى دیگر وحى مى‏شد ازمسلمات است قرآن در این باره مى‏فرماید: (...اوحینا الیک کمااوحینا الى نوح والنبیین من بعده...) (5) .
مجموعا نام حدود 26 نبى از انبیا در موارد متعددى از قرآن آمده‏است که به آنان و همچنین انبیاى دیگر وحى نازل مى‏گردید و میان وحى‏به انبیاى گذشته و وحى به پیامبر اسلام(ص) در اصل مدلول وحى تفاوتى‏وجود نداشت ولى نزول وحى بر پیامبر اسلام(ص) غالبا به وسیله‏جبرئیل(ع) صورت مى‏گرفت درحالى که وحى بر انبیاى دیگر گاهى در خواب‏و گاهى از پس پرده و گاهى به وسیله فرشته وحى انجام مى‏گرفت (6) .
هفتم: فلسفه انقطاع موقت وحى چه بود ؟
از جمله سوالات در مورد وحى بر پیامبر اسلام(ص) این است که چرا وحى‏موقتا قطع مى‏شد؟
در پاسخ باید گفت: از برخى آیات روشن مى‏شود که پیامبر(ص) هرچه‏دارد از خداست‏حتى در نزول وحى از خود اختیارى ندارد هر زمان خدابخواهد وحى قطع مى‏شود و یا برقرار مى‏شود شاید علت این باشد که‏پاسخى بوده به آنهائى که از پیامبر تقاضاى معجزاتى اقتراحى طبق‏میل خود داشتند یا پیشنهاد تغییر آیه‏اى را مى‏کردند مى‏فرمود در این‏مورد اختیارى از خود ندارم (7) .
هشتم: آیا قطع شدن وحى محرومیت‏بزرگى براى انسانها نیست ؟
نزول وحى و ارتباط با عالم غیب و ماوراى طبیعت علاوه بر این که‏موهبت و افتخارى است‏براى جهان بشریت روزنه امیدى براى همه مومنان‏راستین محسوب مى‏شود. آیا قطع شدن این راه ارتباطى و بسته شدن این‏روزنه امید محرومیت‏بزرگى براى انسانهائى که بعد از رحلت پیامبرخاتم زندگى مى‏کنند، محسوب نخواهد شد ؟
پاسخ
اولا: وحى و ارتباط با عالم غیب وسیله‏اى است‏براى درک حقائق اماهنگامى که گفتنى‏ها گفته شد و همه نیازمندیها تا دامنه قیامت دراصول کلى و تعلیمات جامع پیامبر خاتم بیان گردید، قطع این راه‏ارتباطى دیگر مشکلى ایجاد نمى‏کند. ثانیا: آنچه بعد از ختم نبوت‏براى همیشه قطع مى‏شود، مساله وحى براى شریعت تازه و یا تکمیل‏شریعت‏سابق است نه هرگونه ارتباط با ماوراى جهان طبیعت. زیرا هم‏امامان با عالم غیب ارتباط دارند و هم مومنان راستین که بر اثرتهذیب نفس حجابها را از دل کنار زده‏اند و به مقام کشف و شهود نائل‏گشته‏اند (8) . فیلسوف بزرگ «ملا صدرا» در این زمینه مى‏گوید:
«وحى یعنى نزول فرشته بر گوش و دل به منظور ماموریت و پیامبرى‏هرچند منقطع شده است و فرشته‏اى بر کسى نازل نمى‏شود و او را ماموراجراى فرمانى نمى‏کند، زیرا به حکم «اکملت لکم دینکم‏» آنچه ازاین راه باید به بشر برسد، رسیده است ولى باب الهام و اشراق هرگزبسته نشده و نخواهد شد و ممکن نیست این راه مسدود گردد» (9) .
نهم: اسامى جبرئیل در قرآن و نحوه نزول آن بر پیامبر اسلام(ص)چگونه بود؟
درجائى قرآن جبرئیل را «روح‏الامین‏» مى‏نامد آنجائى که مى‏فرماید:(نزل به الروح الامین على قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربى‏مبین) (10) .
«علامه طباطبائى‏»(ره) مى‏فرماید: مراد از روح الامین‏جبرئیل است که فرشته وحى مى‏باشد به دلیل آیه (...من کان عدوالجبریل فانه نزله على قلبک باذن الله... ) (11)
و در جاى دیگر او را «روح‏القدس‏» خوانده: (قل نزله روح القدس من‏ربک بالحق... ) (12) .
علت این که چرا جبرئیل را امین خوانده، علامه طباطبائى در پاسخ‏مى‏گوید: «دلالت دارد بر این که او مورد اعتماد خداى تعالى و امین‏در رساندن رسالت او به پیامبر اوست نه چیزى از پیام او را تغییرمى‏دهد و نه جابجا و تحریف مى‏کند. نه عمدا و نه سهوا و نه دچارفراموشى مى‏شود چون منزه از منقصت‏هاست‏» (13) .
اما نحوه نزول جبرئیل بر حضرت رسول(ص) بسیار مودبانه و توام بااحترام بود. امام صادق(ع) دراین‏باره مى‏فرماید: «هنگامى که جبرئیل‏خدمت پیامبر(ص) مى‏آمد همچون بندگان در برابر حضرتش مى‏نشست و هرگزبدون اجازه وارد نمى‏شد» (14) .
دهم: سابقه وحى
سابقه وحى و نبوت هم‏زمان تمدن بشرى است. امتى در جهان نبوده که درآن پیامبرى نباشد.
(و ان من امه الا خلا فیها نذیر) «(امتى نبود که در میان آنها بیم‏دهنده و راهنمائى نباشد».
على (ع) در نهج‏البلاغه مى‏فرماید:
«...خداوند پیامبران را از پدران نیک و مادران پاک فرستاد وقتى‏یکى از دنیا رفت، دیگرى پس از او براى نشر دین خدا بپا مى‏خاست‏».
یازدهم: دلائل منکرین وحى چیست ؟
برخى مى‏گویند: وحى برخلاف علم است‏یعنى همین اندازه که علوم طبیعى‏چیزى را ثابت نکرد، کافى است که آن را انکار کنیم چون مطلبى براى‏ما قابل قبول است که با معیارهاى علوم تجربى ثابت‏شده باشد. ازاین گذشته، در بررسیها و پژوهشهاى علمى درباره جسم و روان انسان‏به حس مرموزى که بتواند ما را به جهان ماوراى طبیعت مربوط کند،برخورد نکرده‏ایم پیامبران از جنس ما بوده‏اند چگونه مى‏توان باورکرد که آنها احساس ادراکى ماوراى احساسات و ادراکات ما داشته‏اند.
چه چیزى در آنها وجود دارد که ما فاقد آن هستیم ؟
پاسخ
قلمرو علم (علوم طبیعى و تجربى که غرض آنها مى‏باشد) جهان ماده است‏معیارها و ابزارهائى که براى مباحث علمى پذیرفته شده آزمایشگاه‏هاو تلسکوپها و سالنهاى تشریح، همه در همین محدوده کار مى‏کند و درخارج از محدوده عالم ماده نمى‏تواند سخن بگوید چون این معیارهاتوانائى محدود و قلمرو خاصى دارند. بلکه ابزار و یک علوم طبیعى‏نیز براى علم دیگر فاقد توانائى و کاربرد است‏به عنوان مثال اگرمیکروب سل را در پشت تلسکوپهاى عظیم نجومى نبینیم نمى‏توانیم آن راانکار کنیم. ابزار شناخت در هرجا متناسب همان علم است و ابزارشناخت‏براى ماوراى طبیعت چیزى جز استدلالات نیرومند عقلى که راه رابه سوى آن جهان بزرگ باز مى‏کند، نخواهد بود.
پس با عدم درک وحى از طریق علوم طبیعى نباید به انکار آن حکم کرداز این‏رو وجود وحى و حقیقت آن را باید با دلائل عقلى اثبات کرد وپى برد (15) .
اما کسانى که دنیا را مادى صرف مى‏دانند، مى‏گویند:
«تناسبى بین عالم بالا و عالم پائین وجود ندارد. عالم بالا عالم‏روحانى و لطیف و نورانى ولى عالم پائین عالمى مادى و کدر است ولذا علاقه و واسطه‏اى بین عالم بالا و پائین وجود ندارد که بین این‏دو ارتباط برقرار شود.
پاسخ
اگر ما وجود برزخى و میانه انسان را که داراى دو جنبه است،بشناسیم و بدانیم که از یک طرف جسمانى و داراى ویژگى‏هاى مادى است‏و از جنبه دیگر روحانى و ملکوتى است، جائى براى این شبهه باقى‏نمى‏ماند انسان در وراى شخصیت ظاهرى خود شخصیت دیگرى دارد که باطنى‏است و همان شخصیت‏باطنى است که احیانا موجب صلاحیت او براى ایجادارتباط با عالم روحانى بالا خواهد بود زیرا مبدا وى از آنجاست ومقصد نیز بدانجا ختم مى‏شود (16) .
پى‏نوشت:
1- تفسیر نمونه: ج‏13، ص 173.
2- بحارالانوار: ج‏18، ص 256.
3- همان مدرک: ص 261.
4- علامه طباطبائى: المیزان، ج‏13.
5- نساء: 163.
6- تاریخ قرآن کریم: ص 32.
7- تفسیر نمونه: ج‏27، ص 100.
8- همان مدرک: ج‏17، ص 348.
9- مفاتیح الغیب: ص 13.
10- شعراء: 193 - 95.
11- بقره: 97.
12- نحل: 102.
13- علامه طباطبائى: المیزان، ج‏15، ص 481.
14- بحارالانوار: ج‏18، ص 256.
15- تفسیر نمونه: ج‏20، ص 499.
16- التمهید:: ج‏1، ص 8.

تبلیغات