آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

مهمترین اصل در عرفان اسلامى، معرفت نفس و خودشناسى است. این اصل از خودقرآن کریم الهام گرفته است.
قرآن درباره نهاد و درون آدمى، همانند روانکاوى «نظریه‏اى چهار بعدى‏» را مطرح ساخته است، بنابر نفس‏شناسى قرآن، شخصیت آدمى یا روح انسانى، از چهاربعد یا چهار گونه نفس تشکیل شده است:
1 - نفس اماره: یا وسوسه‏گر به بدى.
نفس اماره انسان را به دنبال تمایلات‏حیوانى و شهوات مى‏کشاند. اصطلاح قرآن براى این حالت نفس «اماره بالسوء»یعنى بسیار فرمان‏دهنده به انجام پلیدى است. (ان النفس لاماره بالسوء الا مارحم ربى) (1)
«یعنى کار نفس این است که انسان را زیاد به کارهاى زشت امرمى‏کند».
نفس اماره نفسى شرور است که باید مهارش کرد و شاید حدیث نبوى:«اعدى عدوک نفسک التى بین جنبیک‏» «سرسخت‏ترین دشمن تو نفس تو مى‏باشد که‏در کنار تو است‏». ناظر به این حالت نفس باشد.
2 - نفس لوامه ملامت‏گر یا وجدان اخلاقى.
قرآن از آن به «نفس لوامه‏» تعبیرکرده است: (لا اقسم بیوم القیامه و لا اقسم بالنفس اللوامه) (2) .
«قسم به روز قیامت، و قسم به نفس لوامه، وجدان بیدار و ملامت‏گر».
«لوامه‏» هم مانند «اماره‏» صیغه مبالغه است‏یعنى بسیار ملامت کننده. واین همان چیزى است که از آن به عنوان «وجدان اخلاقى‏» یاد مى‏کنند در بعضى‏از انسانها بسیار قوى و نیرومند است و در بعضى بسیار ضعیف و ناتوان، نفس‏اگر به این مرحله برسد، کمالى براى او است.
انسانى که داراى این روحیه است اگرچه در برابر گناه مصونیت پیدا نمى‏کند وگاهى ممکن است لغزش پیدا کند، ولى بعد بیدار مى‏شود توبه مى‏کند و به مسیرسعادت باز مى‏گردد. به این معنى انحراف درباره او کاملا ممکن است ولى موقتى‏است نه دائم، گناه از او سر مى‏زند، اما چیزى نمى‏گذرد که جاى خود را به‏ملامت و سرزنش و توبه مى‏دهد.
3 - نفس ملهمه
مرحله سومى که از براى نفس در قرآن کریم ذکر شده است، نفس‏«ملهمه‏» است در سوره «شمس‏» آمده است: (و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها) (3) . «قسم به نفس و آن موجودى که نفس را خلق کرده است که‏خداوند تبارک و تعالى باشد، قسم به نفس و قسم به خداى نفس که زشتیها وخوبیها را به نفس الهام کرده است‏».
در این مرحله نفس به قدرى بیدار شده که مورد توجه خدا قرار گرفته است و درهر کارى که برایش پیش مى‏آید، مى‏تواند قضاوت صحیح کند به این معنى یک نحواتصالى به عالم غیب پیدا کرده است که مى‏تواند خوب و بد را تشخیص دهد.
4 - نفس مطمئنه
عالى‏ترین مرحله نفس، مرحله‏اى است که نفس، متصل به حق‏مى‏گردد و به واسطه این اتصال و ارتباط با خداوند، داراى اطمینان و آرامش‏کامل مى‏شود و به هیچ نحو تزلزلى در آن راه پیدا نمى‏کند.
در سوره «فجر» مى‏خوانیم: (یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربک راضیه‏مرضیه) (4) . «اى نفس مطمئنه! به سوى پروردگارت باز گرد، درحالى که هم تواز او خشنودى و هم او از تو».
در آیه دیگرى دارد: (الا بذکر الله تطمئن القلوب) (5) .«با یاد خدا و توجه‏به خدا دلها آرام مى‏گیرند».
در حدیثى که به «حدیث عرفان‏» معروف است، پیامبر اکرم(ص) مى‏فرماید: «من‏عرف نفسه فقد عرف ربه‏» (6) .«هرکس خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته‏است‏». «خواجه نصیرالدین طوسى‏» این حدیث را به این صورت در کتاب خودآورده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه، تفکروا فى آلاءالله و لا تتفکروا فى‏الله‏» (7) . «هرکس نفس خود را بشناخت، خداى را بشناخت، فکر در نعمتهاى‏خداى کنید نه در خداى‏».
طبق همین حدیث «شناخت‏خود» برابر با شناخت‏خداوند بشمار مى‏رود.
در کتب پیامبران گذشته این کلام معروف است که باانسان گفت: «یا انسان اعرف‏نفسک تعرف ربک‏» (8) «اى انسان خود را بشناس تا خدایت را بشناسى‏».
پس شناخت نفس کلید معرفت‏حق تعالى است و محور اساس تکامل و اول ظهور وپیدایش نور حقیقت مى‏باشد. و مقصود از نفسى که شناختن آن عین شناختن حق‏تعالى است، همان روح انسانى است که از عالم امر پروردگار صادر گشته است(قل الروح من امر ربى) (9) .
کیفیه النفس لیس المرء یدرکها فکیف کیفیه الجبار ذى القدم هو الذى انشاء الاشیاء مبتدعا فکیف یدرکه مستحدث النسم (10)
اکنون که انسان به کیفیت نفس خویش آگاهى نتواند داشت، پس چگونه مى‏تواند به‏چگونگى پروردگار قدیم خود آگاهى یابد؟
اوست که همه موجودات را به قدرت خویش آفریده، پس آن کس که حادث است‏به درک‏ذات خالق خود، چگونه دست تواند یافت. به این معنى آن کس که از شناختن نفس‏خویش عاجز و ناتوان است، از معرفت آفریننده خود، ناتوانتر خواهد بود.
اول قدمى که انسان پا در جاده تکامل و سعادت مى‏گذارد، شناختن جسم خاکى وروح آسمانى است‏یعنى تمیز دادن و فرق گذاردن بین بدنى که از عالم مادیات‏سرشته شده و روحى که از عالم مجردات و ملکوت اعلى نزول یافته که انسان‏واقعى همان است تمام عیوب ما ناشى از این است که خود را نمى‏شناسیم و خیال‏مى‏کنیم که فقط انسان همین بدن خاکى و احساسات حیوانى است، غافل از این که‏در پس پرده قواى مادى، روح الهى پنهان است که انسان حقیقى او است.
آدمى در پرتو خودشناسى به نیازهاى درونى و برونى خویش پى مى‏برد و عواملى‏که مایه تعالى و تکامل اوست، تشخیص مى‏دهد و سر انجام به کمالى که لایق مقام‏انسان است، نائل مى‏گردد.
اولیاء گرامى اسلام ضمن روایات متعددى اهمیت و ارزش خودشناسى را تذکر داده‏و یادآور شده‏اند که معرفت نفس مایه پیروزى و موفقیت انسانهاست وخودناشناسى موجب سقوط و تباهى آنان است.
على(ع) مى‏فرماید: «نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفه‏النفس‏» (11) .«کسى که به‏خودشناسى دست‏یافته از بزرگترین خیر و خوبى برخوردار شده است‏».
باز على(ع) فرمود: «من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل‏النجاه و خبط فى الضلال‏والجهالات‏» (12) .«کسى که خود را نشناسد از مسیر صحیح و نجات‏بخش دور مى‏شودو به راه جهل و گمراهى مى‏گراید».
مردى نزد رسول خدا(ص) آمد و پرسید: «کیف الطریق الى معرفه‏الله‏»؟ «راه‏شناخت‏حق کدام است؟». حضرت فرمود: «معرفه‏النفس‏» (13) «شناخت‏خود».
امام باقر(ع) مى‏فرماید: «ولا معرفه کمعرفتک بنفسک‏» (14) «هیچ شناختى همچون‏شناخت وجود خود نیست‏».
و على(ع) فرموده: «معرفه‏النفس انفع المعارف‏» (15) «شناخت‏خود،سودمندترین شناختهاست‏».
«افضل العقل، معرفه الانسان بنفسه، فمن عرف نفسه عقل و من جهلهاضل‏» (16) . «برترین آگاهى، این است که انسان خود را بشناسد، پس هرکس خودرا شناخت آگاه شد و هرکس نشناخت گمراه گشت‏».
بدون تردید کسى که مى‏خواهد انسان باشد، و با سجایاى انسانى زیست کند، بایدخود را بشناسد و به تزکیه نفس بپردازد، مالک اراده خود گردد، غرائز حیوانى‏را با نیروى عقل و وجدان مهار نماید.
على(ع) فرمود: «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن کل ما یبعدها ویوبقها» (17) .«عارف و دانا کسى است که خود را بشناسد، موجبات آزادى خویش‏را فراهم آورد و نفس را از هر عاملى که باعث دورى از سعادت و کمالش مى‏شود،منزه دارد».
باز مى‏فرماید: «عجبت لمن ینشد ضالته و قد اضل نفسه فلا یطلبها».«تعجب‏مى‏کنم از کسى که همیشه سراغ گمشده خود را مى‏گیرد ولى خود را گم کرده و هیچ‏در طلب آن نیست‏».
«عجبت لمن یجهل نفسه کیف یعرف ربه؟».«در شگفتم از کسى که خود رانشناخته، چگونه خدایش را مى‏شناسد».
«من عرف نفسه فقد انتهى الى غایه کل معرفه و علم‏».«هرکس خود را شناخت‏به پایان هر شناخت و آگاهى رسیده است‏».
«من لم یعرف نفسه، بعد عن سبیل‏النجاه حبط فى الضلال والجهالات‏» (18) .«هرکس‏خود را نشناخته، از راه رستگارى دور گشته و در جهالت و گمراهى افتاده‏است‏». آرى چیزى که هیچ تردیدى در آن نمى‏توان کرد، این است که معرفت نفس‏برترین راه‏ها و نزدیکترین راه به کمال است و تنها سخن در مورد کیفیت‏سیر وپیمودن مسیر این راه است‏برخى چنین پنداشته‏اند که چگونگى پیمودن این راه‏در شرع بیان نشده است و حتى برخى در کتابهاى خود نوشته‏اند که این روش دراسلام همچون رهبانیت است که مسیحیان در دین مسیح، بدعت گذاشتند بى‏آنکه حکمى‏الهى در مورد آن نازل شده باشد.
و از همین روست که برخى از ریاضتها و روشهاى مخصوص که در نزد این گروه‏یافت مى‏شود، در کتاب و سنت و روایات اهل بیت‏یافت نمى‏شود و در سیره رسول‏خدا(ص) و خاندان پاک او مشاهده نشده است اما آنچه که نزد اهل حق، قیقت‏به‏شمار مى‏آید و از کتاب و سنت آشکار مى‏شود، این است که شریعت اسلام به هیچ‏وجه‏به غیر خدا و اعتماد و گرایش به غیر او را به سالکان راه اجازه نمى‏دهد.مگر این که خود به لزوم و انجام آن فرمان داده باشد و همواره شریعت اسلام‏هیچ چیزى از لوازم سیر به سوى الهى فرو گذار نکرده است.
جهاد اکبر
از نظر عرفان اسلامى، نهاد آدمى طرفه معجونى از «فرشته‏» و«شیطان‏» یا آمیزه‏اى از صفتهاى متضاد است، این تضاد از نظر قرآن و عرفان‏ناچار تضادى بنیادى، درونى و ناچار همیشگى است و تفاوت انسانها نیز نسبت‏به یکدیگر در پیروزى و عدم پیروزى در برقرارى تعادل میان این «ابعادمتضاد» در درون خویشتن است.
در روایات اسلامى «جنگ با نفس‏» و پیکار با تضاد درون «جهاد اکبر» و«جهاد افضل‏» «برترین نبرد» نامیده شده است زیرا از یک طرف این جنگ سخت‏و دشوار از تمام پیکارهاى خونین در میدان جنگ سخت‏تر و مشقت‏بارتر است و ازطرف دیگر پیروزى بر دشمن درونى و غلبه بر نفس خودکامه به مراتب ارزنده‏تر وثمربخش‏تر از غلبه بر خصم برونى و پیروزى بر دشمن در صحنه‏هاى نبرد است!
خداوند متعال مى‏فرماید: (و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان‏الجنه هى الماوى) (19) .«اما آن کس که از مقام پروردگار خویش، پروا کند ونفس خود را از هوى و هوسها باز دارد بى‏شک در بهشت مسکن خواهد داشت‏» امام‏باقر(ع) فرمود: «لا فضل کالجهاد و لا جهاد کمجاهده‏الهوى‏» (20) «هیچ برترى‏و فضیلتى همانند جهاد نیست و هیچ جهادى در قدر و منزلت‏با جهاد نفس برابرى‏ندارد». و برترین وظیفه هر عارف در هرحال شرکت در این «برترین پیکار»است تا نفس را رام و مهار کند و از قدرتش بکاهد.
آرى زیربناى ترقى و رکن اساسى تکامل انسان، جهاد با نفس و رام ساختن هوى وتمنیات حیوانى است، سعادت مادى و معنوى ایجاب مى‏کند که آدمى غرائز کور وبى‏شعور را تعدیل نماید و تمایلات بى‏قید و بند خود را محدود سازد.
امام صادق(ع) مى‏فرماید: «لا تدع النفس و هواها فان هواها فى رداها وترک‏النفس و ماتهوى دائها و کف النفس عما تهوى دوائها» (21) .«نفس خود رابا هوا و هوسها رها مکن چرا که هواى نفس سبب مرگ نفس است و آزادگذاردن نفس‏در برابر هواها درد آن است و باز داشتن آن از هوا و هوسهایش دواى آن‏است‏». نه تنها جهنم آخرت زائده هواپرستى است که جهنمهاى سوزان دنیا همچون ناامنیها، جنگها، خونریزیها، کینه‏توزیها همه ناشى از آن است.
على(ع) فرمود: «جهادالنفس ثمن الجنه، فمن جاهدها ملکها و هى اکرم ثواب‏الله لمن عرفها» (22) .«جهاد بانفس بهاى بهشت است، پس کسى که با نفس خودجهاد کند، بهشت را مالک شود».
این گرامى ترین پاداش خداست از براى کسى که آن را بشناسد پس کسى که سعادت‏دنیا و آخرت را مى‏خواهد، باید مشقت تزکیه نفس را تحمل کند و به سختیهاى‏مجاهده تن دردهد و با تکلف بر هواى نفس خویش پیروز گردد و غرائز سرکش رامهار نماید. على(ع) فرموده است: «اکره نفسک على الفضائل فان الرذائل انت‏مطبوع علیها» (23) .«فضائل اخلاق را به خود تحمیل کن و خویشتن را با تکلف‏به ملکات حمیده ملزم و متعهد نما، چه آن که نفس سرکش آدمى به طبع غرائزحیوانى و صفات ناپسند گرایش دارد باید با مجاهده و کوشش به راه فضیلت‏سوق‏داد و بامشقت و زحمت‏به سجایاى انسانى متخلق ساخت‏».
زمانه گوهر آزادى آن زمان بنهد به دامنت که ز دام هوى شوى آزاد عنان خنگ شرف را کجا به دست آرد کسى که پا ز رکاب هوس برون ننهاد
آرى پیکار با «نفس اماره‏» به خاطر «مهار» آن نه تباهى مطلق آن، کارسخت و دشوار است و مسلما بدون تحمل رنج و مشقت امکان‏پذیر نیست و لذا درعرفان اسلامى ریاضت در حد مشروع و تحمل رنج و مشقت‏یکى از ارکان مهم آن‏شمرده شده است. و کاملا واضح است این نوع ریاضت‏با ریاضت‏هاى جانفرساى برخى‏از فرق صوفیه از جمله «ملامتیه‏» فرق اساسى دارد آنها به بهانه «غلبه برنفس‏» و «غرور شکنى‏» و «نفس کشى‏» کار «خودستیزى‏» و شکنجه‏پرستى را،تا بدانجا مى‏کشند که به هر پستى تن در مى‏دهند تا مورد «ملامت‏» و تحقیرمردمان قرار گیرند و از همین رو نیز آنان را «ملامتیه‏» یا «ملامتیان‏»نامیده‏اند.
این قبیل مجاهدتها و ریاضتها ممکن است‏به نظر خیلى سخت هم باشند و تحمل‏آنها و مداومت‏بر آنها مشکل هم باشد ولى مساله تنها این نیست که انسان‏مجاهدت بکند و ریاضت‏بکشد و به سختى بیفتد، بلکه نحوه مجاهدت و ریاضت وکیفیت آن و نوع آن داراى اهمیت است.
مجاهدت به نحو خاص شرعى و ریاضت‏با کیفیت‏خاص است که مى‏تواند انسان رانجات بدهد و به نتیجه مطلوب برساند.
ناگفته نماند هر مجاهدت و ریاضتى، اثر یا آثار خاصى را به دنبال خود دارد،چه‏بسا افرادى که در طریق سلوک نیستند و مقاصد دیگرى را دنبال مى‏کنند وبراى رسیدن به مقاصد خویش دست‏به ریاضتهاى سخت و دشوار مى‏زنند و بعد ازمدتها ریاضت‏به یک سلسله آثار و احوال بخصوصى مى‏رسند ولى پیداست که این‏قبیل افراد در طریق سلوک الى الله نبوده و اصلا منظور آنها تقرب به خداوندمتعال نمى‏باشد. پس یک فرد سالک به سلوک شرعى با یک مرتاض غیر سالک فرق‏مى‏کند. به این معنى کسى که قصد حق دارد و در طلب حق گام برمى‏دارد و به‏مجاهدت و ریاضت از نوع شرعى آن مى‏پردازد و طریقه انتخابى او از جانب حضرت‏احدیت و از راه وحى به انسانها ابلاغ شده است، با کسى که قصد حق ندارد وبراى مقاصد دیگرى به مجاهدت و ریاضت مى‏پردازد و یا این که قصد حق دارد ولى‏طریقه و مجاهدتها و ریاضتهاى انتخاب شده توسط او، طریقه درستى نیست و طبعاخصوصیات و آثار و احوال غیر مادى که براى این دو، پیش مى‏آید، با سالک الى‏الله متفاوت خواهد بود. و لذا پیامبر اکرم(ص) مسلمانان را از اعمال‏مرتاضانه و زهدها و ریاضتهاى طاقت‏فرسا باز مى‏داشت «عثمان بن مظعون‏» راکه پشت و پا به لذائذ دنیا زده و به اعتکاف نشسته بود و زنش از او شکایت‏به پیامبر برد، از این کار منع کرد و یکى دیگر از صحابه که تصمیم گرفته‏بود خود را خصى کند به شدت مورد انتقاد و نکوهش پیامبر واقع شد و روایات‏متعدد از این قبیل (24) . پس چه نیکوست این سخن بعضى از اهل کمال که گفته‏است: «رهاکردن ریاضات شرعى و گرایش به ریاضتهاى شاق و دشوار در حقیقت‏گریختن از دشوارتر به سوى آسانتر است زیرا پیروى از شرع براى قتل نفس وکشتن مستمر و دائمى آن است که مادام که نفس موجود است این ریاضتها بر قراراست، اما ریاضتهاى شاق و دشوار قتل دفعى و آنى براى نفس هستند و از همین‏رو آسانترند و نیاز به ایثار کمترى دارند».
خلاصه شریعت اسلام، در بیان کیفیت‏سیر و سلوک از طریق معرفت نفس چیزى رافروگذار نکرده است.
پى‏نوشت‏ها:
1- سوره یوسف: 53.
2- قیامت: 1 و2.
3- سوره شمس: 7.
4- سوره فجر: 27 و28.
5- سوره رعد: 28.
6- بحارالانوار، ج‏2، ص 32، ح 23.
7- اخلاق محتمشى، ص‏8، چاپ دانشگاه تهران.
8- کیمیاى سعادت، غزالى، ج‏1، ص‏41.
9- سوره اسراء: 85.
10- اخلاق محتشمى، ص‏8.
11- غرر الحکم، ص‏775.
12- فهرست غرر، ص‏287.
13- بحار، ج‏70، ص 72.
14- تحف العقول، ص‏208.
15- غرر الحکم، ج‏2، ص 288.
16- غرر الحکم، ج‏2، ص 288.
17- فهرست غرر، ص 243.
18- آمدى، در کتاب غرر و درر از کلمات قصار حضرت على(ع) در حدود 22 حدیث در معرفت نفس روایت کرده است.
19- سوره النازعات : 40 - 41.
20- مستدرک، ج‏2، ص 271.
21- نورالثقلین، ج‏5، ص 7 ،5 ، حدیث 45.
22- غرر و درر، ج‏3، ص 366.
23- فهرست غرر، ص 309.
24- براى بقیه روایات در این مورد رجوع شود به تحقیق و بررسى در تاریخ تصوف، ص 128 به بعد.

تبلیغات