آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

عفت قلم
«عفت‏» در لغت‏به معنى پارسائى، پرهیزکارى، پاکدامنى، ترک شهوت، خوددارى از کار زشت و نارواست و در شرح آن گفته شده: حالت نفسانى است که از غلبه شهوت باز دارد . در اخبار و روایات غالبا در خصوص خوددارى از شهوت شکم و فرج به کار رفته است (1) واز آن در فارسى به پاکدامنى تعبیر شده است .
امیر مؤمنان على علیه السلام فرمود: «افضل العبادة العفاف‏» (2) بهترین عبادت عفت و پاکدامنى است . .
در قرآن به معنى خودنگه‏دار و با مناعت‏به کار رفته است: «یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف‏» (3) آدم بى‏اطلاع از وضع آنها، آنان را به خاطر مناعت طبعشان غنى مى‏پندارد . «ولیستعفف الذین لا یجدون نکاحا حتى یغنیهم الله من فضله‏» (4) آنان که قدرت تزویج ندارند، خودنگه‏دارى و عفت پیش گیرند تا خداوند از کرم خویش آنها را بى‏نیاز گرداند .
در نهج‏البلاغه آمده است: «العفاف زینة‏الفقر» تملک نفس و مناعت طبع زینت فقر است (5) .
عفت قلم و بیان ناشى از عفت و پاکدامنى اهل قلم است و نویسنده باید پرهیزکار و پاکدامن، منیع‏الطبع و صادق باشد تا تراوشهاى قلمى او نیز با صفت زیباى عفاف متصف گردد و اگر نویسنده فاقد این اوصاف باشد، نباید از او انتظار عفت قلم و فت‏بیان داشت زیرا که از کوزه همان تراود که در اوست .
البته سخن گفتن یا نوشتن سه مرحله دارد: تفکر، تعبیر، تقریر یا تحریر، هر سه به فکر و اندیشه نویسنده بستگى دارد . غرض از نوشتن و گفتن منتقل کردن فکر و احساس نویسنده یا گوینده به دیگرى است . نویسنده باید در نوشتن صمیمى و با اخلاص باشد تا نوشته‏اش بر دل نشیند و چگونگى خود را در اثر خود منعکس سازد . جمله صمیمانه و دور از خودستائى و هنرنمائى همیشه بر دل مى‏نشیند در این مرحله است که نویسنده باید خواننده را به محیط احساس خود بکشاند .
جذبه موضوع به فکر واحساس نویسند بستگى دارد . واگر فى‏المثل چیزى را سرد احساس کند، سرد و بیحال مى‏نویسد و اگر آن را دل‏انگیز بیابد گرم مى‏نویسد بالاخره نوشته هرکس تصویر گویائى از احساس او است و سخنان هر کس متناسب و همرنگ افکار اوست .
بنابراین نوشته یک نویسنده بى‏تقوا و بى‏فضیلت رنگ خود را دارد و نباید از او انتظارى غیر از این داشت .
قداست و صداقت قلم
اسلام ارزش و شرف قلم و زبان را در صداقت آن مى‏داند و در آن روایت معروف امام باقر علیه السلام که مى‏فرماید: «من اصغى الى ناطق فقد عبده‏» کسى که به سخن ناطقى گوش کند، او را پرستیده است . از این گفته برمى‏آید که انسان در گفتن و شنیدن و نوشتن و خواندن چه مسؤولیت‏سنگینى به عهده دارد .
در فرهنگ اسلام «قلم‏» و نوشته آنقدر ارزش و قداست دارد که مى‏توان به آن سوگند یاد کرد خداوند در آغاز سوره قلم به قلم و نوشته سوگند خورده و فرموده: «ن والقلم و ما یسطرون‏» سوگند به «قلم‏» و آنچه را با قلم مى‏نویسند .
عظمت این سوگند هنگامى آشکارتر مى‏شود که توجه داشته باشیم آن روزى که این آیه نازل گشت، نویسنده و ارباب قلم در آن محیط وجود نداشت، بلکه عربها قلم را حقیر مى‏شمردند و نویسندگى را تحقیر مى‏نمودند آنچه در نظر آنها مقدس بود، شمشیر واسب بود و نه نوشته و قلم .
بزرگترین نمودار ارزش مافوق تصویرى که اسلام به «قلم‏» مى‏دهد آن است که پیامبر اسلام در آن هنگام که همه هدفش بسیج توده‏ها بود و بیش از همه به «مجاهده‏» و «مبارزه‏» نیاز داشت نه به دانشمند و نویسنده، اعلام مى‏کند که «مداد العلماء افضل من دماء الشهدا» مرکب قلم دانشمندان از خون شهیدان برتر است (6) .
جالب اینکه در نخستین آیاتى که در «جبل النور» و «غار حرا» بر قلب پاک پیامبر نازل شد، نیز به مقام والاى قلم اشاره شده آنجا که مى‏فرماید: «اقرء باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرء و ربک الاکرم الذی علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم‏»: بخوان نام پروردگارت که مخلوقات را آفرید و انسان را از خون بسته‏اى ایجاد کرد، بخوان به نام پروردگار بزرگ، هم او که انسان را به وسیله «قلم‏» تعلیم داد و آنچه را که نمى‏دانست، به او آموخت (7) .
در بعضى از روایات آمده است که «ان اول ما خلق الله القلم‏» نخستین چیزى را که خدا آفرید، قلم بود . این حدیث را محدثان شیعه و در کتب اهل سنت‏به عنوان یک خبر معروف نیز آمده است (9) . در ذیل همین حدیث از امام صادق علیه السلام آمده است که خداوند بعد از آفرینش قلم به او فرمود: بنویس! و او آنچه را بوده و خواهد بود تا روز قیامت نوشت! .
گرچه قلم در این روایت اشاره به قلم تقدیر و قضا و قدر است، ولى هرچه هست نقش قلم را در سرنوشت‏بشر و مقدرات او روشن مى‏سازد (10) .
هلال بن یسار مى‏گوید: که دیدم رسول خدا صلى الله علیه و آله به اصحاب خود علم و حکمت‏بیان مى‏کند . به او گفتم: اى رسول خدا براى من آنچه را که به یاران خود فرمودى، تکرار کن . پیامبر فرمود: «هل معک محبرة‏» ؟ آیا قلم و دوات همراه دارى؟ گفتم: نه . پیامبر فرمود: قلم و دوات را از خود جدا مکن که خیر و برکت تا روز قیامت در مرکب و قلم و نویسندگان آن است (11) .
هرگاه انسان با ایمانى از دنیا برود و یک برگ و صفحه نوشته علمى سودمند باقى گذارد، آن نوشته فرداى رستاخیز حجاب و مانعى شود بین او و آتش دوزخ . و فرمود:
«یوزن یوم القیامة مداد العلماء و دم الشهداء فیرجح مداد العلماء على دم الشهداء» (12) .
فرداى رستاخیز مرکب «قلم‏» دانشمندان و خون شهیدان را باهم مى‏سنجند، مرکب و تراوش قلمى دانشمندان و نویسندگان متعهد و ارزش آفرین بر خون شهیدان برترى یابد .
بعضى از دانشمندان گفته‏اند: البیان بیانان: بیان اللسان و بیان البنان بیان اللسان تدرسه الاعوام و بیان الاقلام باق على مر الایام‏» . (13) .
بیان دو نوع است: بیان زبان و بیان قلم، بیان زبان با گذشت زمان کهنه مى‏شود و از بین مى‏رود ولى بیان قلمها تا ابد باقى است .
ونیز گفته‏اند: «ان قوام امور الدین والدنیا بشیئین: القلم و السیف و السیف تحت القلم‏» (14) .
پایه امور دین و دنیا بر دو چیز است: قلم و شمشیر، شمشیر زیرپوشش قلم قرار دارد .
شاعرى از شعراى عرب با استناد به آیات فوق مى‏گوید:
اذا اقسم الابطال یوما بسیفهم
و عدوه مما یجلب المجد والکرم
کفى قلم الکتاب فخرا و رفعة
مدى الدهر ان الله اقسم بالقلم! (15)
آن روز که جنگجویان قهرمان به شمشیرهاى خود سوگند یاد کنند، و آن را اسباب بزرگى و افتخار بشمرند، براى قلم نویسندگان همین افتخار و سربلندى در تمام دوران جهان بس که خداوند سوگند به قلم یاد کرده است، نه به شمشیر .
آرى پیامبر در آن اجتماع بى‏قلم و پرشمشیر، جامعه‏اى را پى‏رییزى مى‏کند که «قلم‏» بر «شمشیر» ترجیح دارد و نظام اجتماعى آن بر آزادى بیان و قلم و تراوش فکر و اندیشه استوار است .
در یک حدیث‏بسیار پر معنائى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: سه صدا و صوت است که حجابها را پاره مى‏کند و به پیشگاه با عظمت‏خدا مى‏رسد: صریر الاقلام العلماء و وطى اقدام المجاهدین و صوت مغازل المحصنات (16) : صداى گردش قلمهاى دانشمندان به هنگام نوشتن و صداى قدمهاى مجاهدان در میدان جهاد و صداى چرخ نخ‏ریسى زنان پاکدامن .
البته تمام آنچه گفته شد، درباره قلمهائى است که در مسیر حق و عدالت گردش مى‏کنند و عدالت و فضائل انسانى را پاس مى‏دهند و با ریاکارى و ظلم و ستم و تمام زشتیها مبارزه مى‏نمایند اما قلمهاى مسموم و گمراه کننده بزرگترین بلا و عظیم‏ترین خطر براى جوامع انسانى محسوب مى‏شوند .
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله درباره مسئولیت‏سنگین صاحبان قلم فرموده:
«یؤتى بصاحب القلم یوم القیامة فى تابوت من نار یقفل علیه باقفال من نار فینظر قلمه فیما اجراه فان کان اجراه فى طاعة‏الله و رضوانه فک عنه التابوت و ان کان اجراه فى معصیة‏الله هوى التابوت سبعین خریفا» (17) .
روز قیامت صاحب قلم و نویسنده را در تابوتى از آتش که با قفلهاى آتشین بسته شده است مى‏آورند، آنگاه نوشته‏هاى او ارزیابى مى‏شود اگر آن را در راه هدایت مردم به سوى خدا و خواسته او به کار گرفته باشد، وى را از جایگاه آتشین آزاد نمایند و اگر قلم را در راه معصیت و فساد و ترویج افکار انحرافى استخدام نموده باشد در آن تابوت آتشین هفتاد سال در عذاب خواهد بود .
قلمهاى نویسندگان حقیقت‏گرا و فضیلت‏خواه و واقع‏بین، عامل بقاى قدرت سالم در حکومت هستند و هرگز حکومت‏سالم به جنگ اهل قلم نمى‏رود و در حکومت‏سالم شمشیر و سرنیزه در مقابل «قلم‏» قرار نمى‏گیرد زیرا همین که قلمها شکسته شد و زبان مردان حقگو و حق‏شناس در دست‏حامیان خنیاگرى قرار گرفت، به جاى غلبه شرف و فضیلت، باطل و رذیلت رشد مى‏کند، حق; خرید و فروش مى‏شود، انصاف و مروت در اختیار وقاحت و نامردى قرار مى‏گیرد و دلائل و شواهد فراوان وجود دارد که چنین جوامعى را اگر کوه‏هاى زر و طلاى بى‏غش حمایت کنند در قبال آتش‏فشان توفنده تاریخ یاراى مقاومت نخواهد داشت و چون دودى بر هوا خواهد رفت .
متانت و عفت‏بیان و قلم
هر نویسنده‏اى مى‏تواند اثرش را در پیرامون موضوعى که نسبت‏بدان احساس (چه مخالف و چه موافق) دارد، به وجود بیاورد اما این نکته را همه‏جا باید در نظر داشته باشد که اگر این احساس را به طور عریان و آشکارى در اثر خود نشان بدهد از نفاست و قداست آن کاسته مى‏شود . چه شرط اساسى نویسندگى این است که احساس شخصى نویسنده، خود را در اثر او پنهان کرده باشد . احساس روشن گیرائى اثر را از میان مى‏برد و ابتذال حتى در بیان گناه نیز نوشته را آلوده و پست مى‏نماید .
ما در اینجا خود قرآن کریم را به عنوان یک اثر ادبى و هنرى بى‏نظیر در نقل یک داستان عشقى در نظر مى‏گیریم . اصولا قرآن کتاب داستان نیست، بلکه کتاب تربیتى و ارشادى است ولیکن با چنان دقت و توجهى بیان شده است و آنقدر قواعد فنى در آن رعایت گردیده که از وجهه نظر هنرى و فنى و تاکتیک‏هاى تربیتى، داستان را در خدمت اخلاق و فضائل انسانى درآورده است .
قرآن براى «قهرمان داستان‏» آن نمونه‏اى را انتخاب مى‏کند که بلندپایه، پاک، پیشرو و با صفا باشد تا شایستگى سرمشق شدن را پیدا کرده و دیگران را به پیشرفت و والاگرائى تشویق کند واز میان قهرمانهاى منحرف کسى را انتخاب مى‏کند که سیاهى دلها و بدى کجرویهایشان قابل تصویر باشد تا دیگران با متنفر شدن از افعالشان خود را اصلاح کنند و از کجرویهایشان پند گرفته بدان راهها نروند . با هدفهائى که قرآن دارد این کارش کاملا منطقى است، علاوه بر این که همه این داستانها و خصوصیات قهرمانهاى داستان همه حقیقت دارد و مخصوصا در داستانهاى طولانى که با وسعت و دامنه‏اى براى تجزیه و تحلیل نمایش مى‏دهد، نفس بشرى را با تمام «ناتوانیهایش‏» به طور کامل در معرض دید عموم مى‏گذارد . هیچ یک از توجیهات و کارهاى هنرى قرآن مانند کارهاى هنرى جدید نیست که از انسان تعبیر و برداشتى حیوانى داشته باشد ...» (18)
داستان مورد نظر ما داستان جالب و شیرین حضرت یوسف است که قرآن از آن به «احسن‏القصص‏» (بهترین قصه‏ها) تعبیر آورده است . تمام این داستان در یک سوره بیان شده است و محتواى این سوره برخلاف سوره‏هاى دیگر همگى بهم پیوسته و بیان فرازهاى مختلف یک داستان است که در بیش از ده بخش با بیان فوق‏العاده گویا و جذاب و فشرده و عمیق و مهیج آمده است و این از ویژگیهاى این داستان است که همه آن یکجا بیان شده است .
گرچه داستان پردازان بى‏تقوا و آلوده سعى کرده‏اند این داستان آموزنده را یک داستان عشقى محرک براى هوسبازان بسازند و چهره نورانى یوسف صدیق را تاریک کنند و حتى در شکل یک فیلم عشقى و سکسى به روى پرده سینما بیاورند، ولى قرآن که از هر لحاظ الگو و اسوه است، در لابلاى این داستان، عالى‏ترین درسهاى عفت و خویشتن‏دارى و تقوى و ایمان وتسلط بر نفس را منعکس ساخته است .
عفت‏بیان در قرآن
در این داستان قدرت بیان وحى قرآنى آنچنان تجلى کرده که صاحبان مغز واندیشه را به حیرت مى‏اندازد زیرا این داستان چنانکه مى‏دانیم در پاره‏اى از موارد به مسائل بسیار باریک عشقى منتهى مى‏گردد قرآن تمام این صحنه‏ها را با ریزه‏کاریهایش طورى بیان مى‏کند که کمترین احساس منفى و نامطلوب در شنونده و خواننده ایجاد نمى‏گردد، در متن تمام قضایا وارد مى‏شود اما در همه‏جا اشعه نیرومندى از تقوا و پاکى کلمات را احاطه کرده است .
با این که یک داستان عشقى است، داستان که از عشق سوزان و آتشین یک زن زیباى هوس‏آلود، با جوانى ماهرو و پاکدل سخن مى‏گوید، ولى هیچ‏گونه تعبیر زننده و رکیک و ناموزون و مبتذل و دور از عفت‏بیان، در آن وجود ندارد و حتى کلمه «عشق‏» و «عاشقى‏» که از قدیم با رسوائى قرین است، و جنبه ضد اخلاقى دارد، نه تنها در این داستان، بلکه در سرتاسر قرآن استعمال نشده است . نویسندگان هنگامى که با اینگونه صحنه‏ها روبرو مى‏شوند یا ناچارند براى ترسیم چهره قهرمانان و صحنه‏هاى اصلى داستان جلو قلم را رها کنند و با آزادى کامل دقائق جریان را بنویسند . گو این که هزار گونه تعبیرات تحریک‏آمیز یا زننده و غیر اخلاقى به میان آید و یا مجبور مى‏شوند براى حفظ نزاکت و عفت زبان و قلم پاره‏اى از صحنه‏ها را در پرده‏اى از ابهام بپیچند و یا به کلى حذف کنند و به خوانندگان به طور سربسته تحویل دهند! و از زیبائى آن بکاهند .
ولى قرآن در ترسیم صحنه‏هاى حساس این داستان به طرز شگفت‏انگیزى «دقت در بیان‏» را با «متانت و عفت‏» بهم آمیخته و بدون این که از ذکر وقایع چشم بپوشد واظهار عجز کند، تمام اصول اخلاق و عفت را نیز به کار بسته است .
مى‏دانیم از همه صحنه‏هاى این داستان، حساس‏تر شرح ماجراى آن «خلوتگاه عشق‏» است که «ابتکار» و «هوس‏» همسر عزیز مصر، دست‏به دست هم دادند و آن را به وجود آوردند .
قرآن در شرح این ماجرا همه گفتنى‏هار ا گفته اما کوچکترین انحرافى از اصول عفت‏سخنش پیدا نکرده است .
تمایل جنسى نیرومندترین خواهش نفسانى جوانان است و اغلب آنان در این پرتگاه دچار سقوط مى‏شوند نیروى عظیم ایمان توانست‏یوسف جوان را در سخت‏ترین شرائط هیجان شهوت جنسى حفظ کند و دامنش را هممچنان منزه و پاک نگاه دارد .
«و راودته التی هو فی بیتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هیت لک قال معاذ الله انه ربی احسن مثواى انه لا یفلح الظالمون‏» (19) .
بانوئى که یوسف در خانه او بود از وى تقاضا و خواهش کرد و تمام درها را بست و گفت‏بشتاب به سوى آنچه براى تو مهیا شده یوسف گفت: از این کار زشت‏به خدا پناه مى‏برم (عزیز مصر) بزرگ و صاحب من است مرا گرامى داشته، مسلما ظالمان رستگار نخواهند شد .
نکاتى که در این آیه قابل توجه است:
1 - کلمه «راود» در جائى به کار برده مى‏شود که کسى با اصرار آمیخته به نرمش و ملایمت چیزى را از کسى بخواهد . و چون خواسته همسر عزیز مصر روشن بوده قرآن به همین کنایه واضح اکتفاء کرده و نامى از آن نبرده است .
2 - قرآن در اینجا حتى تعبیر «امراة العزیز» (یعنى همسر عزیز مصر) را به کار نمى‏برد، بلکه مى‏گوید: «التی هو فی بیتها» (بانوئى که یوسف در خانه او بود) تا به پرده‏پوشى و عفت‏بیان نزدیکتر باشد و ضمنا با این تعبیر حس حقشناسى یوسف را نیز مجسم ساخته است .
3 - «غلقت الابواب‏» که معنى مبالغه را مى‏رساند و دلالت مى‏کند تمام درها را به شدت بست و این ترسیمى از آن صحنه هیجان‏انگیز و سخت طوفانى است .
4 - جمله «قالت هیت لک‏» یعنى: این که من در اختیار تو هستم، آخرین سخن را از زبان همسر عزیز براى رسیدن به وصال یوسف شرح مى‏دهد ولى در عبارتى سنگین و پرمتانت و پرمعنى و بدون هیچ‏گونه جنبه تحریک‏آمیز و بدآموز .
5 - جمله «معاذالله انه ربى احسن مثواى‏» که فرزند برومند یعقوب در پاسخ دعوت آن زن زیباى افسونگر گفت، نشان مى‏دهد که یوسف حتى در آن لحظه حساس کاملا بر نفس خود مسلط بود و در التهاب ایمان خویش مى‏سوخت‏به بانوى دلباخته و بى‏پروا گفت: پناه به خدا مى‏برم آیا من دامن پاک خود را آلوده کنم و به ولى نعمت‏خویش خیانت ورزم . این عزیز مصر همسر توست که تا این حد مرا گرامى داشته و به من محبت مى‏ورزد این کار هم خیانت است و هم ظلم و ستم «و انه لا یفلح الظالمون‏» و به این ترتیب کوشش یوسف را براى بیدار ساختن عواطف انسانى همسر عزیز مصر تشریح مى‏کند (20) .
تا اینجا این گفتگوها در محیطى طوفانى و سوزنده در محیطى که یکى از عشق مى‏سوخت و یکى از ایمان، بین آن دو نفر رد و بدل شد و فرزند یعقوب که باید گفت قهرمان ایمان و طهارت روح بلکه فرشته عفت و پاکدامنى است، قهرمان رسوائى عشق را شکست داد و یکسره مایوسش کرد واز این مبارزه سخت و خطرناک پیروز بیرون آمد (21) . و به جرم بى‏گناهى به زنداان رفت و یک صفحه بر افتخار دیگر به تاریخ آزادگان افزود .
در اینجا مى‏بینیم قرآن مجید از مساله عشق و زن که گویند هر دو چاشنى هنرند با حفظ نزاکت و عفت قلم و بیان استفاده کرده و بدین ترتیب هنر را در خدمت ایمان و اخلاق در آورده است . آرى قرآن به همان اندازه که از هنر و ادب پوچ و انحرافى یا «هنر براى هنر» و «هنر آزاد» یعنى لاابالى و بى‏عفت نفرت دارد، حامى و ستایشگر جدى و قوى «هنر مسؤول‏» یا به تعبیر امروزى «هنر متعهد» است .
این داستان که جذابترین داستان قرآن است، مى‏تواند براى داستان‏نویسان مسلمان بهترین الگو و سرمشق باشد .
نویسنده و واقع‏بینى
تمدن جدید مردم را از «واقع‏بینى‏» دور ساخته و آنان را به «خیال‏پرستى‏» سوق داده است تا جائى که مردم امروز از واقعیت فاصله گرفته و در همه‏جا خیال را بر حقیقت ترجیح مى‏دهند . جهان امروز را جهان تبلیغات نامیده‏اند و هرکس و هر مؤسسه و هرکارخانه در پیشبرد اهداف خود دست‏به تبلیغات وسیع و دامنه‏دارى مى‏زنند و براى نمایش متاع خود از وسائل تبلیغاتى مدرن روز استفاده مى‏کنند و فرآورده‏هاى خود را بیشتر از واقعیتشان به مردم نشان داده و واقعیت هر چیز را صدها برابر بزرگ جلوه مى‏دهند و به اصطلاح از کاه کوه مى‏سازند و براى فریب مردم به قدرى گزافه‏گوئى مى‏کنندکه دیگر حقیقت و واقعیت‏به کلى فراموش مى‏شود درست‏سراب را به جاى آب به مردم نشان مى‏دهند . چه پولها و و خرجهاى گزاف و کلان در این راه صرف نمى‏شود، تبلیغات و آگهى‏هاى تجارتى در حال حاضر مؤسسات و تجارتخانه‏ها را فلج کرده است و هر مؤسسه‏اى براى این که از رقیبان خود عقب نماند، یک سلسله سبقت‏هاى جانکاه و طاقت‏فرسائى به وجود آورده است که در نتیجه منجر به اسراف و تبذیر و اتلاف سرمایه‏هاى مادى و قواى انسانى گشته و بار زندگى بى‏جهت‏سنگین‏تر شده است .
در صورتى که اگر به جاى این همه تبلیغات دروغ و گزافه‏گوئیهاى بى‏خود در راه بهتر ساختن واقعیت فرآورده‏هاى خود سعى مى‏کردند و چیزهاى با ارزش تحویل جامعه مى‏دادند نتیجه بهترى مى‏توانستند به دست‏بیاورند و به کالاى خود مارک ثابت «واقعیت‏» بزنند در این صورت در مقام ارزش «واقعیت‏» هرچیز معیار و ملاک قرار مى‏گرفت .
سوکمندانه امروز بازار دروغ، فریب، حیله، تزویر و انواع انحرافات اخلاقى رونق گرفته به طورى که نه تنها جامعه امروز اینها را زشت نمى‏داند، بلکه در ردیف آداب و اصول حقیقى زندگى پذیرفته است .
لاف زنى و گزافه‏گوئى در سرشت‏بسیارى از آدمیان وجود دارد و در این باره ما شرقیها دست‏کمى از غربیها نداریم، گزافه‏گوئى و افسانه‏سازى یکى از شاهکارهاى شعراى ماست‏شاعران و داستان‏نویسان هرقدر دروغهاى شاخدار بگویند و افسانه‏هاى موهوم بیافرینند آثارشان بیشتر جلب توجه مى‏کند و اگر کسى حوصله داشته باشد و داستانهاى دروغ و پندارى شعرا و نویسندگان دوران گذشته را جمع‏آورى کند «مثنوى هفتاد من کاغذ شود» البته آنها به عقیده خودشان این قصه‏ها و افسانه‏ها را به خاطر آن مى‏خواستند که مایه عبرت خوانندگان باشد و مردم از مطالب آن عبرت گیرند و پند بیاموزند .
هرچند «رؤیاسازى‏» و «افسانه‏باقى‏» در تاریخ سابقه زیادى دارد، ولى در عصر ما که آن را «عصر تحول‏» و «شدت و سرعت‏» نامیده‏اند، بیش از هر وقت دیگر شایع است .
رؤیاسازى امروز داراى انواع وسائل گوناگون و شیوع سرسام‏آورى است که در کمتر دوره‏اى از تاریخ تمدن انسانى نظیر و سابقه داشته است .
افسونگرى‏هاى رؤیاسازان این عصر تنها به وسیله کتاب و مقاله نیست، بلکه سینما، تآتر، تلویزیون، مجله‏هاى مصور، هفته‏نامه‏هاى پرانتشار با تصاویر رؤیائى و وسائل نیرومند دیگرى براى رؤیاسازى است .
در سینما و داستان همه‏چیز رنگ گزافه و اغراق دارد، ستاره‏هاى سینما و قهرمانان داستانها را با زیبائیهاى خیره کننده و سحرانگیز روى صحنه مى‏آورند و جهانى پرافسون و رؤیائى ایجاد مى‏کنند به طورى که گاه به اصل واقعیت صدها برابر مى‏گردد، همه به خاطر این است که آنچنان را آنچنان‏تر جلوه دهند (22) .
در سینما و داستان میزان زیبائى، ثروت، قدرت همه چیز بالاتر از آنچه واقعیت دارد، مجسم مى‏شود، مقیاسها و معیارهاى واهى که سینما و داستان به دست انسان مى‏دهد، مافوق مقیاسهاى معمولى است، خوانندگان و تماشاگران همه‏چیز را با آن مقیاسها و معیارها مى‏سنجند سعى مى‏کنند زیبائى اندامشان و طرز آراییششان و همه کارهایشان مثل قهرمانان و ستاره‏هاى سینما باشد و چون از سینما بیرون مى‏آیند در قالب دیگر رفته‏اند، در قالب قهرمانان داستان و سینما به ویژه آنها که جوانترند، تاثیر پذیرترند و چون نمى‏توانند خود را با معیارها و مقیاسهاى داستان و سینما تطبیق دهند و خود را در برابر زیبائى با قدرت مدهوش کننده قهرمانان کمتر مى‏بینند پیوسته از وضع خود رنج مى‏برند و هرکجاى اندامشان با «بت‏» مورد ستایششان وفق ندهد اگر بتوانند آن را به کلى عوض مى‏کنند و اگر نشد، عمل جراحى روى آن انجام مى‏دهند و لذا جراحى پلاستیک روى سینه‏ها و پستانها در آمریکا و سایر کشورهاى به اصطلاح متمدن مساله بزرگى است! و گاهى این نوع «نقص آگاهى‏» و «خودکم‏بینى‏» پروسوسه باعث مى‏شود جوانان ناتوان و ناکام دست‏به انتحار و خودکشى بزنند .
تبلیغات «واقعیت را عوض نمى‏کند
اسلام با دروغ، تزویر، گزافه‏گوئى، لاف‏زنى، رؤیاسازى، افسانه‏بافى و هر نوع صفت زشت دیگر شدیدا مبارزه کرده است اسلام به ظاهر و باطن هر دو اهمیت مى‏دهد واز نظر اسلام ظاهر باید آئینه باطن باشد، ظاهر اگر آراسته شد، باید باطن آراسته‏تر گردد . ظاهر وقتى ارزش دارد که حاکى از درون و واقعیت‏باشد و حتى در بعضى از جاها براى این که مردم فریب ظاهر را نخورند، اسلام نشانه‏هائى به دست مى‏دهد که انسان بدان وسیله مى‏تواند باطن و درون افراد را بشناسد .
در روایتى از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: به رکوع و سجود طولانى مرد نگاه نکنید (یعنى ظاهر افرا را ملاک قضاوت قرار ندهید) زیرا او به این عمل عادت کرده است‏به طورى که اگر آن را ترک کند، به وحشت و اضطراب مى‏افتد و لیکن براى شناختن افراد به راستگوئى و امانتدارى آنها نگاه کنید (23) .
در این حدیث‏شریف توصیه شده است‏بر این که انسان نباید گول ظاهر را بخورد و باطن و درون افراد را از نظر دور دارد .
ممکن است «درون‏» و «واقعیت‏» فراموش بشود و فقط انسان به آرایش ظاهر بپردازد و مردم هم ظاهر را ملاک قرار دهند چنانکه وضع دنیاى امروز این چنین است لذا اسلام به واقعیت اهمیت ویژه‏اى قائل است و اگر در عالم، ملاک ظاهر باشد و هیچ‏کس به واقعیت اهمیت ندهد بازهم باید مسلمان فریب ظاهر را نخورد و از واقع نگریزد .
پیشواى هفتم مى‏فرماید: اگر گردوئى در دستت‏بوده باشد و همه مردم بگویند که آن جواهر است‏سودى براى تو نخواهد داشت زیرا که تو خود مى‏دانى که آن گردو است و اگر جواهرى در دستت‏باشد و همه مردم بگویند که آن گردو است، زیانى به حالت نخواهد داشت زیرا که تو مى‏دانى آن جواهر است (24) .
در این حدیث تصریح شده است‏براین که باید «واقعیت‏» هرچیز را در نظر گرفت، تبلیغات مردم نه از واقعیت چیزى مى‏کاهد و نه بر واقعیت چیزى مى‏افزاید .
قصص و داستانهائى که قرآن مجید نقل کرده است، هیچ‏کدام جعلى و خیالى نیستند و همه از واقعیات تاریخ و سرگذشتهاى اقوام بشرى اتخاذ شده‏اند . داستانهاى قرآن خارج از قوانین طبیعى نیستند و صحنه‏هاى فریبنده ظواهر نمى‏باشند و قرآن مجید نخستین کتابى است که «داستان‏» را به منظور هدایت و راهنمائى و تربیت اجتماع بشرى مورد استفاده قرار داده است .
پى‏نوشت:
1) اصول کافى، ج‏2، ص 79 و 80 .
2) اصول کافى، ج‏2، ص 79 و 80 .
3) سوره بقره، آیه 273 .
4) سوره نور، آیه 33 .
5) نهج البلاغه، حکمت 68 .
6) اسلام و حقوق طبیعى انسان، ص 42 .
7) سوره علق، آیه 1 - 5 .
8) نورالثقلین، ج‏5، ص 389 .
9) تفسیر فخر رازى، ج‏30، ص 78 .
10) تفسیر نمونه، ج‏24، ص 375 .
11) شرح آداب المتعلمین، خواجه نصیر، ص 112 .
12) کنزالعمال، ج‏10، ص 28715 .
13) مجمع البیان، ج‏10، ص 332 .
14) مدرک قبل .
15) روح البیان، ج‏10، ص 102 .
16) الشهاب فى الحکم والآداب، ص 22 به نقل از تفسیر نمونه، ج‏24، ص 377 .
17) کنزالعمال، ج‏6، ص‏86، شماره 14957 .
18) روش تربیتى اسلام، محمد قطب، ترجمه محمد مهدى جعفرى، ص 4 - 373 .
19) سوره یوسف، آیه 23 .
20) تفسیر نمونه، ج‏9، ص 380 .
21) جمال انسانیت، ص 71 .
22) البته این بحثها راجع به فیلمهاى خارجى است و حساب برخى فیلمهاى آموزنده و ارزشمندى که اخیرا بعد از انقلاب در داخل تولید مى‏شود، از اینها جداست .
23) اصول کافى، ج‏2، ص 105، حدیث 12 .
24) تحف العقول .

تبلیغات