آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

یکى از مشکلات بزرگ اجتماعى که همواره دامنگیر جوامع بشرى شده است، مشکل عظیم اختلافات طبقاتى است . به این معنى که فقر و نادارى در یک طرف و تراکم ثروت در طرف دیگر قرار دارد، بدیهى است جامعه‏اى که وضع آن این چنین باشد، آن اجتماع قابل دوام نیست و مرگ آن حتمى مى‏باشد .
در جهان امروز دو راه حل براى از بین بردن اختلاف طبقاتى بین فقیر و غنى وجود دارد: راه حل اول راه حل اشتراکى و کمونیستى است که درآن با محو مالکیت‏خصوصى سرمایه، سرمایه‏دارى را از بین مى‏برند و لذا سرمایه‏دارى وجود ندارد که کارگر را استثمار کند ولى این راه‏حل خود مشکل و مساله‏اى را آفریده که آن از بین رفتن آزادى و شور و نشاط کار است که به علت مغایر بودن آن با فطرت بشر قابل دوام نیست و علاه بر این، در این سیستم اگرچه سرمایه‏داریهاى پراکنده از میان رفته‏اند، ولى به جاى آن یک سرمایه‏دارى عظیم و خشن و متمرکز استقرار یافته که چیزى از مالکان بزرگ کم ندارد .
راه حل دوم، راه حل کاپیتالیستى و سرمایه‏دارى است که از یک طرف با خرج مبالغ هنگفت تبلیغاتى بر ضد مرام اشتراکى مى‏کوشد تا خود را خوب جلوه دهد و در این کار ناموفق مى‏باشد واز طرف دیگر مى‏کوشد تا قسمتى از سود (ارزش اضافى حاصل از استثمار را) به بیت‏المال جذب کند که این نیز مانع از وجود اسرافکارى و استثمار موجود در رژیم سرمایه‏دارى نمى‏شود .
مرحوم علامه طباطبائى مى‏گوید:
«اسلام راه حل سومى را پیشنهاد مى‏کند و آن این است که دولت اسلامى از طریق وضع مالیاتها و عوارض سنگین و مخصوصى بر سرمایه، سرمایه‏داران و خرج آنها در راه افزایش سطح زندگى و رفاه طبقه فقرا و رنجبران از یک طرف و جلوگیرى از اسراف و زیاده‏روى‏هاى ثروتمندان از طرف دیگر بکوشد تا اختلاف طبقاتى را در سطح رفاه زندگى از بین ببرد و کلیه افراد جامعه را از یک سطح معین زندگى برخوردار سازد . چرا که هدف عمده از کلیه فعالیتهاى اقتصادى رسیدن به رفاه معیشتى مى‏باشد و اگر این رفاه به طور یک‏نواخت دراختیار عموم قرار گیرد، دیگر ستیز و نزاع بین طبقه سرمایه‏دار و کارگر از بین مى‏رود (1) .
1 - انفاق
انفاق اگرچه یک اصل اخلاقى است، ولى کاربرد اقتصادى دارد و مى‏تواند راه‏حلى بر مشکلات اقتصادى باشد، انفاق وسیله پر کردن شکاف طبقاتى بین فقیر و غنى است . اسلام به طرق مختلف از اموال اغنیاء برمى‏دارد و در دره فقر مى‏ریزد تا به قول مرحوم علامه طباطبائى‏قدس سره سطح زندگى فقرا با سطح زندگى اغنیاء قریب‏الافق گردد . واز طرف دیگر اسلام اغنیاء را وادار مى‏کند تا سطح مصرف خود را بالاتر از سطح مصرف طبقه متوسط قرار ندهند واز مصرف زیورآلات و تجملاتى که طبقه متوسط دسترسى به آنها ندارد، خوددارى نمایند تا بدین‏وسیله یک سطح معیشتى و رفاه یک‏نواخت‏براى کل جامعه به وجود آید .
به نظر مرحوم علامه، علت همه نابسامانیهاى جهان سرمایه‏دارى این بود و هست که باب انفاق بسته شده و باب ربا باز گردیده و بدینوسیله جامعه دچار شکاف طبقاتى شده که همه در آن شکاف مى‏افتند و به قعر دره کمونیسم سقوط مى‏کنند و تنها راه نجات بشر آن است که با از بین بردن ربا و گسترش انفاقات از قبیل زکات، خمس، کفارات مالى، اقسام فدیه و صدقات واجب و مستحب و غیره اختلافات طبقاتى را از بین برده و با ایجاد یک طبقه متوسط در جامعه امنیت را به بشر باز گردانند (2) .
امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود:
«ان الله سبحانه فرض فی اموال الاغنیاء اقوات الفقراء فما جاع فقیر الا بما منع غنی والله تعالى سائلهم عن ذلک‏» (3) .
(خداوند سبحان غذا و نیاز نیازمندان را در اموال ثروتمندان معین کرده، پس هیچ فقیرى گرسنه نمى‏ماند مگر به علت اینکه ثروتمندان از حق آنان بهره‏مند شده‏اند و خداوند آنها را به خاطر این عمل مؤاخذه خواهد کرد) .
باز از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
«ان الله فرض على اغنیاء الناس فی اموالهم قدرالذی یسع فقراءهم فان ضاع الفقراء او اجهدوا او اعروا فبما یمنع اغنیاؤهم فان الله محاسبهم بذلک یوم القیامة و معذبهم به عذابا الیما» (4) .
(خداوند در اموال ثروتمندان مردم مقدارى براى فقراى آنها مقرر داشته که براى رفع نیازمندیهاى آنان کافى است، بنابراین اگر فقراء هلاک شوند یا اینکه به مشقت‏بیفتند ویا لخت و بى‏لباس گردند، به خاطر منع اغنیاء آنهاست (بنابراین همیشه وجود فقیر و محروم در یک جامعه دلیل بر جنایت ثروتمندان است) خداوند از آنها روز قیامت‏حساب خواهد گرفت و به عذاب شدید معذبشان خواهد داشت) .
قرآن و تشویق بر انفاق
«انفاق‏» به خاطر اهمیتى که در نظام اخلاقى واجتماعى اسلام دارد، در آیات قرآن تاکید و ترغیب شده است:
«مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبة انبتت‏سبع سنابل فی کل سنبلة ماة حبة والله یضاعف لمن یشاء والله واسع علیم‏» (5) .
(مثل آنان که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند، همانند دانه‏اى است که هفت‏خوشه برآورد که در هر خوشه، یکصد دانه باشد و خداوند آن را براى هرکس که بخواهد چند برابر مى‏کند و خداوند گشایش دهنده و داناست) .
علامه طباطبائى‏قدس سره مى‏گوید:
«منظور از انفاق در راه خدا این است که براى یک غرض دینى انجام داده شود تا موجب خشنودى خدا گردد و راه خدا اختصاص به کار خاصى ندارد زیرا کلمه «فی سبیل‏الله‏» به طور مطلق ذکر شده است .
«الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله ثم لا یتبعون ما انفقوا منا و لا اذى لهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون‏» (6) .
(کسانى که اموال خود را در راه خدا صرف مى‏کنند وبه دنبال آنچه داده‏اند، نه منتى مى‏گذارند ونه آزارى مى‏رسانند براى ایشان است پاداششان نزد پروردگار، ونه بیمى دارند و نه غمناک مى‏شوند) .
«و انفقوا مما رزقناکم من قبل ان یاتی احدکم الموت فیقول رب لولا اخرتنی الى اجل قریب فاصدق و اکن من الصالحین‏» (7) .
(از آنچه روزى شما کردیم، در راه خدا انفاق کنید، پیش از آنکه مرگ شما فرا رسد، پس در آن حال گوید پروردگارا اجل ما را اندکى تاخیر انداز تا صدقه و انفاق بسیار کنم و از نیکوکاران باشم) .
«ها انتم هؤلاء تدعون لینفقوا فی سبیل الله فمنکم یبخل و من یبخل فانما یبخل على نفسه والله الغنى و انتم الفقراء . .» (8) .
(شما همان مردمى هستید که براى انفاق در راه خدا دعوت شده‏اید که بعضى از شما بخل مى‏ورزند هرکه در انفاق بخل کند، به ضرر خود عمل کرده واز پاداش خدا محروم است و گرنه خدا از خلق بى‏نیاز است و شما فقیر و نیازمندید) .
امام صادق علیه السلام فرمود:
«لیس شئ اثقل على الشیطان من الصدقة على المؤمن و هی تقع فی ید الرب تبارک و تعالى قبل ان تقع فی یدالعبد» (9) .
(چیزى از صدقه دادن به مؤمن، نزد شیطان سنگین‏تر نیست زیرا پیش از آنکه به دست‏بنده برسد، به دست‏خدا مى‏رسد) .
و در روایت دیگر آمده است:
«ان الله عزوجل یقول: ما من شئ الا وقد وکلت‏به من یقبضه غیری الا الصدقة فانی اتلقفها بیدی تلقفا» (10) .
(خداوند متعال مى‏فرماید: هیچ چیزى نیست مگر اینکه من فرشته‏اى براى گرفتن آن مامور کرده‏ام، مگر صدقه که آن را خود دریافت مى‏کنم) .
به خاطر همین بود که پیشوایان دین ما بعد از آنکه به فقیرى کمک مى‏کردند، دست‏خود را مى‏بوسیدند (11) .
از امام سجاد علیه السلام علت آن را پرسیدند فرمود:
«انها تقع فى یدالله قبل ان تقع فى ید السائل‏» (12) .
(صدقه قبل از آنکه به دست‏سائل برسد، به دست‏خداى تعالى مى‏رسد) .
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
«ما تقع صدقة‏المؤمن فی ید السائل حتى تقع فی یدالله . .» (13) .
(صدقه مؤمن قبل از رسیدن به دست‏سائل، به دست‏خدا مى‏رسد) .
چه چیز را باید انفاق کرد؟
قرآن مجید مى‏فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا انفقوا من طیبات ما کسبتم و مما اخرجنا لکم من الارض و لا تیمموا الخبیث منه تنفقون و لستم بآخذیه الا ان تغمضوا فیه و اعلموا ان الله غنی حمید» (14) .
(اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از مالهاى پاکیزه‏اى که اندوخته‏اید واز آنچه برایتان از زمین رویانیده‏ایم، انفاق کنید و به سراغ قسمتهاى ناپاک آن نروید، درحالى که خود شماحاضر نیستید آنهارا بپذیرید، مگراز روى اغماض وکراهت وبدانید خداوندبى‏نیاز وشایسته ستایش‏است) .
این آیه کیفیت مال انفاق را بیان مى‏کند که باید از مال پاکیزه باشد نه از مال پستى که کسى آن را جز با اغماض قبول نمى‏کند، زیرا دادن چنین مالى را نمى‏توان جود و سخاوت نامید و موجب محبت و کمال نفس نخواهد شد .
آرى از آنجا که بعضى از مردم عادت کرده‏اند همیشه از اموال بى‏ارزش و آنچه تقریبا از مصرف افتاده و قابل استفاده خودشان نیست، انفاق کنند و این‏گونه انفاقها نه موجب تربیت معنوى و پرورش روح انسانى در انفاق کننده است ونه سود چندانى به حال نیازمندان دارد، بلکه یک نوع اهانت و تحقیر نسبت‏به آنها محسوب مى‏شود این آیه صریحا مردم را از این کار نهى مى‏کند و مى‏گوید: چگونه از این اموال انفاق مى‏کنید درحالى که خودتان حاضر به پذیرش آن نیستید، مگر از روى کراهت؟ آیا باید برادران دینى شما واز آن بالاتر، خدائى که در راه او انفاق مى‏کنید، در نظر شما از خودتان کمتر باشند و در حقیقت آیه به یک نکته دقیقى اشاره مى‏کند و آن این که انفاقهائى که در راه خدا مى‏شود یک طرف آن مستمندان هستند و طرف دیگر خداست که به خاطر او انفاق انجام مى‏گیرد، دراین حال اگر اموال پست و بى‏ارزش انتخاب شود از یک سو توهین به مقام شامخ پروردگار محسوب مى‏شود که او را شایسته اجناس «طیب‏» نشمرده واز سوى دیگر تحقیرى است نسبت‏به نیازمندانى که ممکن است علیرغم تهیدیستى مقام بلندى از نظر ایمان وانسانیت داشته باشند و روح آنها بر اثر چنین انفاقى آزرده گردد .
و نیز مى‏فرماید:
«لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شى فان الله به علیم‏» (15) .
(هرگز به نیکى نمى‏رسید مگر اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید و آنچه انفاق مى‏کنید خداوند از آن باخبر است) .
بنابراین رسیدن به مقام نیکوکاران واقعى، شرائط زیادى دارد که یکى از آنها انفاق کردن از اموالى است که مورد علاقه انسان است) .
نفوذ این آیه در دلهاى مسلمانان به قدرى سریع بود که بلافاصله بعد از نزول، اثر آن ظاهر گشت از جمله: یکى از یاران پیامبر صلى الله علیه و آله به نام «ابوطلحه انصارى‏» در مدینه نخلستان و باغى داشت‏بسیار با صفا و زیبا که همه در مدینه از آن سخن مى‏گفتند درآن، چشمه آب صافى بود که هر موقع پیامبر صلى الله علیه و آله به آن باغ مى‏رفت از آن آب میل مى‏فرمود و وضو مى‏ساخت و علاوه بر همه اینها آن باغ درآمد خوبى براى «ابوطلحه‏» داشت پس از نزول آیه به خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد: مى‏دانید که محبوبترین اموال من همین باغ است و من مى‏خواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخیره‏اى براى روز قیامت من باشد پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «بخ بخ ذلک مال رابح لک‏» (آفرین بر تو آفرین برتو، این ثروتى است که براى تو سودمند خواهد بود) .
سپس فرمود: من صلاح مى‏دانم که آن را به خویشاوندان نیازمند خود بدهى، «ابوطلحه‏» دستور پیامبر را عمل کرد و آن را میان بستگان خود تقسیم کرد (16) .
چه مقدار باید انفاق کرد؟
قرآن مجید مى‏فرماید:
«یسئلونک ما ذا ینفقون قل العفو» . (از تو سئوال مى‏کنند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: از مازاد نیازمندى خود) .
در تفسیر «درالمنثور» در شان نزول این قسمت از آیه از «ابن عباس‏» نقل شده که هنگامى که خداوند به مسلمانان دستور داد که براى پیشرفت آئین حق انفاق نمایند، گروهى از صحابه و یاران رسول اکرم صلى الله علیه و آله از او سئوال کردند که ما نمى‏دانیم چه مقدار از اموال خود را انفاق کنیم؟ آیا همه را انفاق کنیم ویا مقدارى از آن را؟ در پاسخ آنها آیه فوق نازل شد و به آنها دستور داد در انفاق خود رعایت «عفو» کنند .
مراد از «عفو» چیست؟ معانى مختلفى ذکر شده و پیشوایان اسلام وائمه معصومین هنگام تفسیر این کلمه «حد وسط‏» و گاهى هم کلمه «فضل‏» که به معنى زیادى است ذکر کرده‏اند . مضمون و محتواى اقتصادى عفو در تفسیر به روشنى ذکر شده است‏به این معنا که:
«العفو فضل عن الاهل والعیال والفضل عن الغنى ان العفو اطیب المال وافضله‏» (17) .
(عفو یعنى مازاد از هزینه اهل خانه، مازاد ثروت و مازاد مایحتاج به طور کلى، و نیز به معنى خوشگوارترین و ناب‏ترین مال و ثروت) .
«اصل العفو فی‏اللغة الزیادة فالغالب ان ذلک انما یکون فیما یفضل عن حاجة الانسان فی نفسه و عیاله‏» (18) .
(عفو در لغت‏به معناى زیادى وافزونى است و بنابر عقیده غالب مازاد مایحتاج انسان و خانواده‏اش منظور است که باید انفاق شود) .
بعضى از مفسرین گفته‏اند:
«العفو: الفضل و الزیادة فکل مازاد على النفقة الشخصیة فهو محل للانفاق‏» (19) .
(عفو به معناى مازاد وافزونى است و هر آن چیزى که از هزینه شخصى فزون آید، باید انفاق کرد) .
از اینجاست که «جابر بن عبدالله انصارى‏» مى‏گوید:
«بعضى از افراد ما که زمینهاى کشاورزى اضافى داشتند گفتند آن را در ازاى یک سوم یا یک چهارم یا نصف محصول به اجاره مى‏دهیم، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: هرکه زمینى وسیع و اضافى دارد، باید آن را کشت کند یا به برادرش ببخشد تا او کشت کند، نه اینکه به او اجاره بدهد یا او را براى کشاورزى در آن به مزدورى بگیرد (20) .
«رافع بن خدیج‏» مى‏گوید:
«ما در ازاى گرفتن خراج زمین را به دیگران مى‏دادیم پیامبر فرمود:
«من استغنى عن ارضه فلیمنحها اخاه او لیدع‏» (21) .
(هرکس زمین اضافى دارد، یا به برادرش ببخشد یا اینکه از زمین دست‏بردارد) .
البته در منابع اهل سنت احادیث مستندى در تقبیح مزارعه واجاره دادن زمین آمده است‏با تاکید روى این نکته که زمین را یا خود زیرکشت‏ببرید یا به رایگان براى کشت در اختیار برادر خود قرار دهید (22) .
«محمد غزالى‏» نویسنده معروف مصرى در کتاب «الاسلام والمناهج الاشتراکیة‏» نقل کرده است که پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏فرمود:
«هرکه مرکب اضافى دارد به کسى که مرکب ندارد، بدهد و هرکه توشه اضافى دارد باید به کسى که توشه ندارد، بدهد . روى این حدیث مى‏گوید: آنگاه از انواع واقسام دارائى چندان بر شمرد و نام برد که دانستیم که هیچ یک از ما نسبت‏به اضافه دارایى خویش ذیحق نمى‏باشد (23) .
از آیه شریفه و سخنان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله برمى‏آید که تنها منظور از عفو مقاصد اخلاقى محض نیست‏بلکه کاربرد معاشى واقتصادى قوى هم دارد .
قرآن کریم در بیان یکى از اوصاف مؤمنان مى‏فرماید:
«والذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما» (24) .
(آنها کسانى هستند که هرگاه انفاق کنند، نه اسراف مى‏کنند و نه سخت‏گیرى، بلکه در میان این دو حد اعتدالى دارند) .
سخن روى کیفیت انفاق مؤمنان است و مى‏گوید: انفاقى عادلانه و دور از هرگونه اسراف و سختگیرى دارند نه آنچنان بذل و بخششى کنند که زن و فرزندشان گرسنه بماند و نه آنچنان سختگیر باشند که دیگران از مواهب آنها بهره نگیرند .
پى‏نوشت:
1) فلسفه اقتصاد اسلامى، ص 11 و 12 .
2) همان کتاب، ص 25 .
3) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 328 .
4) دعائم الاسلام، ج‏1، ص 245 .
5) سوره بقره، آیه: 261 .
6) سوره بقره، آیه: 262 .
7) سوره منافقون، آیه 10 .
8) سوره محمد (ص)، آیه 38 .
9) وسائل، ج‏6، ص 283 .
10) وسائل، ج‏6، ص 283 .
11) وسائل، ج‏6، ص 283 .
12) وسائل، ج‏6، ص 303 و 304 .
13) وسائل، ج‏6، ص 303 و 304 .
14) سوره بقره، آیه: 267 .
15) آل عمران، آیه 92 .
16) مجمع البیان، ذیل همین آیه .
17) مجمع البیان، ص 316 - منهج الصادقین، ج‏1، ص‏476 .
18) تفسیر تبیان، ج‏1، ص 233 - تفسیر کبیر فخر رازى، ج‏4، ص 48 .
19) فی ظلال القرآن، ج‏1، ص 336 .
20) سنن ابن ماجه، ج‏2، ص 820 - نسائى، جزء7، ص 36 - بخارى، ج‏1، جزء3، ص 141 - سنن ابن داود، ج‏3، ص 260
21) سنن ترمذى، ج‏2، ص 422 - 421 - ابن اجه، ج‏2، ص 833 .
22) بخارى، ج‏37 142 - 141 - ابیى داد، ص 257 و 259 - حدیثهاى 3389 و 3396، 3398، 3399 - سنن ابن ماجه، ج‏2، ص 820 و 823 .
23) الاسلام والمناهج الاشتراکیة، ص 28 .
24) سوره فرقان، آیه: 67 .

تبلیغات