آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

خراسان، قبل و بعد از اسلام، همواره شاهد حوادث مهم سیاسى، اجتماعى و... بوده است. فتوحات عرب در ایران، خصوصاً خراسان حائز اهمیت بسیارى است. وسعت قلمرو خراسان، نزدیکى آن به سرزمین‏هاى خاور دور و نگرش فاتحان به این منطقه به مثابه پل ورود به آسیاى مرکزى و خاور دور، تأثیر فراوان بر جاى گذاشت. جهت شناسایى مسئله فتوحات، بررسى زندگى سرداران بزرگِ فاتح، ضرورى به نظر مى‏رسد. این مقاله سعى دارد به معرفى زندگى، نسب، قبیله، خاندان، فرزندان و اقدامات سیاسى اجتماعى قتیبة بن مسلم باهلى بپردازد.

مقدمه‏
تاریخ حکومت بنى امیه از جنبه‏هاى گوناگون محل توجه و بررسى است. این خاندان در امور دینى، رفتار با اهل بیت رسول اللَّه‏صلى الله علیه وآله، و موالى، ترویج فساد اخلاقى و ظلم بر اهل ذمه کارنامه تاریکى از خود به جا گذاشته، لکن در امر فتوحات در شرق و غرب جهان اسلام و توجه به معمارى و... شایسته بررسى است. پژوهش و تحقیق در باب فتوحات عظیم دوره اموى اهل علم و تاریخ را با سیاست توسعه ارضى و روش ملکدارى آنان بیشتر آشنا مى‏کند. بنا بر گستردگى حوزه فتوحات این دوره، این تحقیق به شرق محدود شده و از میان انبوه سرداران و امرا، ابعاد زندگى قتیبه بن مسلم باهلى معروف به بالان‏2 بررسى شده است.
غرض از انتخاب وى، توجه کافى به زندگى وى و جمع آورى اخبار و اطلاعات پراکنده درباره وى و بررسى کامل فتوحات و اقدامات اوست، که متأسفانه بسیارى از موارد فوق الذکر در تاریخ مجهول باقى مانده است.
نسب قتیبه‏
ابوحفص قتیبه بن ابى صالح بن عمروبن حُصین بن ربیعه بن خالد بن اُسید الخیر بن قضاعى بن هلال بن سلامه بن ثعلبه بن وائل بن معن بن مالک بن اعصر بن سعد بن قیس بن عیلان بن مضر بن نزار بن عدنان، نسب به اعراب شمالى مى‏برد.3 دانشمندان علم انساب در ذکر نام و نسب وى دچار اختلاف نظر شده و برخى نسب وى را به جاى مالک بن اعصر، باهله بن اعصر بن سعد مى‏دانند که این امر، مورد تأیید همگان نیست. برخى محققان معتقدند «باهله» همسر مالک است نه جد ذکور وى.4 در هر صورت، او از قبیله باهله است و نسب‏شناسان باهله را یکى از قبایل کهن عرب مى‏دانند. در بیان علت نام گذارى این قبیله به باهله که ظاهراً نام زنى است، روایت روشن و صریحى یافت نشد. باهله از قبایل ضعیف و پست عرب به شمار مى‏آمده، چرا که اعراب از انتساب خود به قبیله مذکور خوددارى مى‏ورزیده‏اند. در برخى از اشعار عربى به منحط بودن این قبیله اشاره شده است. جلسات مشاعره و مفاخره اعراب در بارگاه قتیبه و بیان معایب قبیله وى و انتساب افراد آن به نادانى، بر این مطلب اشاره دارد. البته شخصیت قتیبه، شدیداً قبیله‏اش را تحت تأثیر قرار داد و در موارد خاص، قبیله وى مورد مفاخره و تمجید قرار گرفت. این مفاخرات شاید به سبب ترس و هیبت و مقام او، یا چاپلوسى و ریا صورت گرفته است.5
خاندان قتیبه‏
به روایتى قتیبه در سال 49ه در عراق زاده شد. محل تولد او مشخص نیست. پدر قتیبه ابوصالح مسلم بن عمرو از سرداران و کارگزاران دولت اموى بوده است. وى از ندیمان خاص و پیک‏هاى محضر یزید بن معاویه (د 63ه ) بوده و نیز مدتى در نزد ابن زیاد، در بصره بسر برده است. او همراه ابن زیاد با صورتى پوشیده وارد کوفه شد و در هنگام دستگیرى مسلم بن عقیل حضور داشت و از سیراب کردن وى در دارالاماره کوفه ممانعت کرد. به جز این مورد و مدحیه‏اى که در وصف وى سروده شده، اطلاع دیگرى از او در دست نیست. در شعرى آمده که مسلم اشتربان و صاحب اسبى به نام حرون بوده است.6
در حوادث بعدى تاریخ اسلام جز حضور وى در دستگاه عبدالملک مروان و کمک در رفع شورش مصعب بن زبیر در سال 72ه و سرانجام قتل وى، به مطلب دیگرى بر نمى‏خوریم.
کلیب، برادر مسلم بن عمرو، در جنگ جمل در سال 36ه حضور داشته و مشخص نیست در کدام گروه (سپاه على‏علیه السلام یا طرفداران عائشه) بوده است. با توجه به این که دودمان قتیبه در محضر امویان بوده‏اند، اما اخبارى نادر از شرکت برخى از افراد قبیله وى در گروه خوارج شورشى و مقتول به دست حکومت اموى در بصره، هم گزارش مى‏دهند.7
مادر قتیبه، سوده دختر عمرو بن تمیم هم فردى گمنام در عصر اموى است. با قدرت یابى قتیبه، مادرش هم جایگاهى پیدا کرده و محضرش محل وساطت و میانجى‏گرى مغضوبین قتیبه بوده است.8
مسلم بن عمرو به جز قتیبه پسران زیادى داشت که عبارتنداز: بشار، زیاد، عبدالکریم، عبداللَّه، صالح عبدالرحمن، حماد، رزیق، عمر، معبد و حصین، «بشار»، برادر بزرگ قتیبه، در نزد حجاج عزیز و محترم بود و جزء تیول داران و صاحب نهرى در عراق به حساب مى‏آمد، همین‏طور عبداللَّه، حصین و عمرو که صاحب فرزندان بسیار بودند، و با وى در فتوحات شرکت کردند و اکثر ایشان در خراسان همراه امیر به قتل رسیدند. از خواهران قتیبه نشانى در تاریخ نمى‏بینیم، هر چند که طبرى ذیل حوادث سال 96ه آورده است: «خواهران و برادران او در این حادثه به قتل رسیدند».9
ازدواج‏
از دوران کودکى، نوجوانى و جوانى وى اطلاع دقیقى در دست نیست. از این که وى در طول زندگى با دوشیزه یا زنى از خاندان‏هاى بزرگ ازدواج رسمى کرده، خبرى موجود نیست، ولى به سنت بسیارى از امراى عرب که به سبب فتوحات و مسائل حکومت، مجال تشکیل خانه و خانواده نداشتند، با کنیزان متعددى در تماس بوده است. نام زنانى، چون زعوم دختر ایاس، عبهر، لیلى اخیلیه، مادر خالد بن برمک، مادر یزید سوم اموى و همسر نیزک امیر سُغد در دربار قتیبه به چشم مى‏خورد. دو نفر اول براى او فرزندانى، چون مسلم و حجاج را به دنیا آوردند. از ارتباط لیلى با سردار اطلاع دقیقى در دست نیست هر چند نامه حجاج، سندى بر ارتباط آن دو محسوب مى‏شود. مادر خالد و مادر یزید به دربارهاى اموى شام هدیه شدند و نفر آخر هرگز با قتیبه پیوندى برقرار نکرد.10
اعقاب قتیبه‏
سلم، حجاج، قطن، مسلم، کثیر، عبدالرحمن صالح، عمر و یوسف پسران قتیبه‏اند که مانند پدر به مناصب مهم حکومتى رسیدند. مسلم ابوقتیبه والى بصره و عامل منصور در مبارزه با قیام ابراهیم بن عبداللَّه بن حسن (د 145ه ) بود. وى بعدها به دلیل نافرمانى از منصور از امارت بصره عزل شد. وى فرزندان زیادى داشت که آنها هم به حکومت ولایات منصوب شدند؛ سعید، ابراهیم، على، فضل و عمر تا حکومت هادى عباسى (د 170ه ) بر ولایاتى، چون رى، بلخ یمن و... حکم مى‏راندند. قطن پسر دیگر قتیبه بر سمرقند حکومت مى‏کرد.
نبیره‏هاى قتیبه از دنباله مسلم و عبدالرحمن و حجاج با نام‏هاى سعید بن احمد (د 279ه ) که در دوره معتمد در بطائح مصلوب شد، و عبدالخالق، ساکن در طلیطله (اندلس) معروف به محمد بن مثنى، فرمانده سپاه طلحة بن طاهر بن حسین (د 213ه ) در خراسان بودند.
از میان اعقاب قتیبه تنها سعید بن مسلم عالم بود.11
زندگى سیاسى‏
آغاز حیات سیاسى وى هم زمان با حکومت حجاج بر عراق و به توصیه او و با دستور ولید بن عبدالملک یا خود عبدالملک به سال 85 یا 86ه بوده است. او قبل از امارت خراسان به امور ادارى و سیاسى در یکى از شهرهاى رى، بحرین، بصره یا سیستان مشغول بوده است. شواهد بى شمارى، چون حفر نهر قتیبتان در بصره و سرکوبى شورش سیستان نشان دهنده حضور وى در این ایالت‏هاست. علت انتخاب وى به امارت خراسان، آرامش و ثبات سیاسى دوره ولید، میل خلیفه به کشور گشایى، فتح چین، نوید گسترش قلمرو حکومت قتیبه از سوى حجاج و مساله تعصب قومى اعراب بود. مورد اخیر بسیار مهم بود، چرا که حجاج، فرماندهى و مقام‏هاى مهم را به قبایل قیسى (اعراب شمالى) - که خود و سردارانش از آن بودند - مى‏داد.12
فتوحات‏
ورود به خراسان و فتح آن جا و مرزهاى شرقى‏اش، صلابت وقدرت وى، استفاده از عنصر اختلاف میان شهریاران ایالات آن‏جا و کمک گرفتن از بیگانگان جهت دفع امراى رقیب از عوامل مهم فتوحات خراسان بود.
قتیبه اولین کسى بود که مسیر فتوحات عرب از راه فارس به کرمان و خراسان را تغییر داد و از ایالت‏هاى مرکزى و شمالى به آن جا وارد شد.13 این ایالت در دوره‏هاى قبل فتح شده بود، لکن درگیرى حکّام محلى، نظم امور آن جا را بر هم ریخته بود. حوزه زمانى فتوحات او را باید در سال 86 تا 96ه دانست. عزل مفضل بن مهلب به دست حجاج، راه را براى فتح امارت خراسان به دست قتیبه که نقشه اصلى‏اش را مفضل کشیده بود، باز کرد.
اخبار فتوحات قتیبه بسیار نامرتب است. تقریباً تنها کسى که با رعایت نظم زمانى بدان‏ها پرداخته طبرى است. شرح همه فتوحات مذکور در این جا ممکن نیست، خصوصاً این که طبرى درباره هر حادثه چندین روایت، اعم از محلى و غیر محلى (عرب و خراسانى) بیان مى‏کند.14 اولین ایالت‏هایى که به آن‏ها حمله شد اخرون و شومان بودند که شهریار آنها رعایت همسایگى دولت اسلام را نکرده و بر حکام محلى دیگر هم ستم مى‏کردند. عده‏اى فتح آن‏جا را به تحریک دهقانان بلخ و طالقان مى‏دادند که خود را با ارمغان‏هاى فراوان تسلیم قتیبه کردند. دو ایالت مذکور در پایان با قتیبه صلح کردند.15 کانون حملات در این فتوحات شهر مرو، دارالملک قتیبه بود. سال 87ه قتیبه، بادغیس را به صلح گشود. بعد از آن شهر بیکند را فتح کرد هدف اصلى او فتح بخارا بود از این رو، حملات خود را از نزدیک‏ترین ایالات بخارا آغاز کرد. بهانه فتح آن، پیمان شکنى مردم آن جا، فساد اخلاقى حاکمش، ورقا بن نصر باهلى در تعرض به دختران زیبا روى و تحریک سغدیان مطرح شده است. روایاتى افسانه‏اى، چون مشاهده دیگ‏هاى بزرگ و غول آساى بیکند توسط مسلمین در منابع تاریخى مطرح شده است. طولانى شدن فتح بیکند، شایعات مبتنى بر مرگ حجاج (جهت تزلزل سپاه اسلام)، کسب غنایم گرانبها و ویرانى بیکند از موارد مهم فتح بیکند است.16
در سال 88ه تومشکت و رامشنیه دو ایالت نزدیک بخارا فتح شدند؛ اهمیت آنها در شرکت سپاهیان سغدى و چینى در مقابله با قتیبه بود. مهم‏ترین و مفصل‏ترین فتح قتیبه، فتح بخارا بود. بخارا از مهم‏ترین ایالت‏هاى ماورالنهر، اولین بار به دست سعید بن عثمان اموى فتح شد و با نقض پیمان صلح، یک‏بار دیگر در زمان یزیدبن معاویه (د 63ه ) و حجاج مورد حمله واقع شد (90 - 89ه ) حملات چهارگانه قتیبه، طولانى شدن مدت جنگ، نقض پیمان صلح، جایگاه و نسب والاى حاکم محلى آن جا (وردان خداه)، ارتداد اهالى آن جا پس از قبول اسلام، ورود قتیبه به شهر از طریق صلح خدعه‏آمیز (به بهانه ساختن مسجد) و فتح آن به دست سپاهیانى که به شکل بنایان در آمده بودند، خرابى بخارا، اسکان قبایل عرب، وضع قوانین سخت اسلامى در آنجا، بناى جامع مشهور بخارا در سال 94ه ، بناى مصلى و عیدگاه بخارا به دست قتیبه و امنیت پرمخاطره بخارا از مسائل مهم این فتح محسوب مى‏شود.17 فتح سغد از دیگر فتوحات مهم قتیبه است، چون همراه با سغد مردم طالقان فاریاب و... شورش کردند. قتیبه در فتح این ایالت بر اساس شیوه جنگى رسول خداصلى الله علیه وآله در نبرد احزاب به توصیه مشاور نظامى‏اش، حیان نبطى میان امراى محلى شهرهاى مذکور را به هم زد و بعد تک تک ایالت‏هاى مذکور را فتح کرده و اهالى آنها را به سختى مجازات کرد.18 در فاصله سالهاى 90 تا 91ه امیر، حوزه‏هاى طالقان، فاریاب. گوزگان و بلخ را آرام کرد و ایالت سغد را که امیرش نیزک خان دوباره طغیان کرده بود، فتح کرد. اخبار فتح آن جا و قتل و اعدام نیزک و دوستانش بسیار پراکنده و متضاد مى‏باشند. شومان، کش، نسف، فاریاب هم اماکن مفتوحه بعدى بودند. قتیبه فاریاب را سوزاند و از آن پس، «شهر سوخته» لقب گرفت. در سال 92ه قتیبه شورش سیستان و رتبیل و زابل را آرام کرد و خوارزم را هم به تصرف خویش درآورد. خوارزم دچار فتنه‏اى محلى شده بود و قتیبه در آن جا عده زیادى را کشت.19 مهم‏تر از خوارزم، فتح سمرقند به سال 95ه بود که اخبار و روایات افسانه‏اى و مبالغه‏آمیز درباره آن زیاد بود. کیفیت ورود او به شهر در قالب پنهان شدن در مرکبى چوبین و بزرگ، شبیه افسانه یونانى تروا و آشیل قهرمان، کشتار مردم، خرابى بت خانه‏ها و بت‏هاى زرین و کسب لقب و عنوان «بالان» از کاهنان و مردم آن‏جا از مهم‏ترین فصول فتح سمرقند است.20 سال‏هاى آخر عمر سردار نیز در جنگ گذشت. سال 96ه قتیبه دامنه فتوحات را به چین کشاند و آرزوى حجاج را - که دیگر در قید حیات نبود - برآورده ساخت. قتیبه، زودتر از سرداران دیگر به چین رسید و کاشغر را از راه دره عصام گرفت و با مردمش صلح کرد. او با شنیدن خبر مرگ ولید بن عبدالملک به خراسان بازگشت، ولى هرگز نتوانست از آن جا جان سالم به در برد. مرگ ولید و آغاز خلافت سلیمان آتشى در شام روشن کرد که دامن‏گیر او در خراسان شد. فتح قرمیسین گرگان طبرستان و اسکندریه نیز به وى نسبت داده شده است. قتیبه به آمل رفت و آمد داشت لکن او فاتح طبرستان نیست زیرا آمل در ایالت خراسان بزرگ قرار داشته و با آمل ایالت طبرستان متفاوت است.21
نهایت حوزه فتوحات‏
این که قتیبه محدوده فتوحاتش را تا کجا امتداد داد نیازمند بررسى بیشترى است. قدر مسلم آن است که وى تا عمق مناطق آمو دریا نفوذ کرد و ایالت‏هاى سمرقند، هرات، چاچ، بلخ ، بخارا، خوارزم و قسمت‏هاى بسیارى از ماوراءالنهر را در فاصله سال‏هاى 86 تا 97ه فتح کرد و زمینه را براى فتح چین و ورود اسلام به آن دیار فراهم کرد. به روایتى او سال 96ه کاشغر در ایالت چیانگ را تصرف کرد و با مرگ ولید، فتوحاتش در همان‏جا متوقف شد. این که آیا مسلمانان، پیش از این هم از راه خشکى و دریا و مسیر تجارى به چین نفوذ کرده بودند، نیز قابل بررسى است. در این که هیأتى از سوى امیر به دربار چین به سفارت هبیره بن مشمرح کلابى با هدایاى بسیار رفته باشند. تردیدى نیست، اما سفر خود قتیبه به چین محل تردید است. عده‏اى معتقدند روایت‏هاى مربوط به ورود او به چین زودتر از موقع نقل شده و این کار بعدها به دست نصر بن سیار امیر خراسان انجام شد و نیز حد مرز طبیعى دوران قتیبه منطقه سیحون بود نه جیحون. از طرفى داستان فتح کاشغر و سوگند قتیبه براى فتح خاک چین و تدبیر سیاسى حاکم آن جا که یک بار خاک آن سرزمین را با هدایاى بى شمار و غلامان سلطنتى براى قتیبه فرستاد تا سوگند او را ملغى کند، علاوه بر ایجاد تردید در مسأله فوق، حکایت از هیبت سپاه اسلام دارد. با این همه، قتیبه فتوحات را در شرق به جایى رساند که هرگز پیش از آن سابقه نداشت و توانست حکومت اسلامى را در آن جا متمرکز کند. دلایل گستردگى فتوحات وى از این قرار است: دستور حجاج مبنى بر فتح چین، رقابت قتیبه با محمد بن قاسم (فاتح سند) بر سر این که کدام یک زودتر به چین برسند، حرص و طمع سپاه اموى در جمع کردن غنایم، شور و شوق جنگ‏جویى، دعوى نشر اسلام، نابودى معابد، بتکده‏ها و... .22
نویسندگانى، مانند گیب، فتح چین را در دوره قتیبه صحیح نمى‏دانند و با استناد به طبرى فقط مسأله حمله به کاشغر را مطرح کرده که در نهایت به صلح طرفین کشیده شد و نیز آنها لفظ صین را بر قسمتى از چین منطبق مى‏دانند، خصوصاً این که منابع چینى هم از فتح قتیبه سخنى نگفته‏اند. گیب معتقد است در خصوص فتوحات ماوراءالنهر، قول صحیح استرداد آن منطقه از دست امراى محلى است نه فتح آن. در هر صورت طبق نظر وى قتیبه براى بدست آوردن راه تجارت ابریشم از کوهستان‏هاى تیان‏شان، تورخان و تغمات عبور کرد و توکسیئوس و یا کسارت (مرز مشترک ایران و توران) را گرفت.23
علاوه بر مرزهاى خارجى، قتیبه حملاتى (به صورت گروهى) به جرجان داشت که به سبب مشکلات سپاه عرب در جنگل و کوه...، رضایت حجاج را جلب نکرد. وى جهت برقرارى آرامش حملاتى نیز به سیستان داشت.24
کارگزاران و فرماندهان‏
قتیبه در فتوحات خود سردار نظامى و زیر دست حجاج بود که کادر فرماندهى قوى داشت. فرماندهانى، مانند مسلم بن مسلم، صالح بن مسلم، عبدالرحمن و عمروبن مسلم که برادرانش بودند، او را در فتوحات یارى مى‏کردند؛ نفر اول، جانشین موقت وى به هنگام فتوحات مرو بود. دومى، سرزمین باسار، امیر ترمذ، فاتح کاشان و ادرشت در منطقه فرغانه را فتح کرد و سومین نفر، قدرت‏مندترین فرمانده نظامى وى بود.25
علاوه بر اینان، مغیره بن عبداللَّه، حاکم نیشابور، ایاس بن عبداللَّه، امیر مرو و خوارزم، حیان نبطى، وکیع بن حسان، عبداللَّه بن اهتم و ورقاء بن نصر باهلى. حکامى بودند که به صورت موقت در دوره فتوحات و جنگ و صلح بر امارت ولایت انتخاب مى‏شدند. در میان امراى مذکور، جز مغیره و ورقاء - که سرنوشت مجهولى دارند - بقیه به سردار خیانت کرده و زمینه قتلش را فراهم کردند26 و اما مشهورترین مشاور قتیبه، سلیمان (سلیم) ایرانى بود.
دنیاى علم و ادب‏
از قتیبه حکایات و بیانات فراوانى در قالب خطبه‏هاى طولانى و مفصل و نیز عبارات کوتاه و دلنشین به جا مانده است. وى به تأیید حجاج و نامه‏هایش در فهمیدن جملات استعاره‏اى و امثال رمزآمیز بسیار تیز فهم بود.27 وى در روایت شعر و... بسیار آگاه بود و مورد تمجید مردم بصره واقع شد. مکاتباتى که از وى با مادرش به یادگار مانده، نمایانگر صنعت حسن تقسیم (از صنایع ادبى و بلاغى) است. عمران بن حصین و ابوسعید خدرى از وى حدیث نقل کرده‏اند.
مجالست با شاعران و ادیبان‏
گرچه قسمت اعظم زندگى قتیبه به جنگ و فتوحات گذشت، اما گاه لحظاتى را هم به مجالست با شاعران و ادیبان مى‏گذراند. این مجالس که به دلیل پیروزى در جنگ‏ها به شکل خصوصى و عمومى برگزار مى‏شد و اتفاقاً به مناظره و مفاخره قتیبه با شاعران سپرى مى‏شد، شادمانى خاطر او را فراهم مى‏کرد.
محمد بن واسع، اصم بن حجاج، (مدیحه سراى قتیبه در باب عظمت فتوحاتش)، کعب اشترى، (شاعر دربار وى) نهار بن توسعه (شاعر خاندان مهلب بن ابى صفره) عبدالرحمن بن حمانه باهلى، (مرثیه‏سراى قتیبه) و داوود بن جریر از مشهورترین شاعران درگاه وى مى‏باشند. امیر در حالات و مواقع خاص با آنان به مناظره و مفاخره مى‏پرداخت. گاهى نیز شاعرانى، مانند نهاربن توسعه موردخشم یا عفو و عطاى او قرار مى‏گرفتند. ناگفته نماند شعراى مذکور در مدح او مبالغه کرده‏اند.28
علاوه بر این، قتیبه با روحانى معابد حوزه فتوحات در شرق مناظره‏اى در اهمیت فتح سرزمین‏ها و موسیقى داشته است. مناظره‏هاى دیگر او با رده‏هاى مختلف اجتماع، خصوصاً ادیبان نقل شده که موضوعات آن رزم، جنگ، خلقت و... مى‏باشد که جهت اختصار از ذکر آن خوددارى مى‏شود.29
خطبه‏ها
از قتیبه خطبه‏هاى فراوان بر جاى مانده است. این خطبه‏ها معمولاً به هنگام اعزام نیرو، تشویق سپاهیان به جنگ، شرح خاطرات نبرد و امور سیاسى مهمى، چون قضیه خلافت سلیمان بن عبدالملک و عزل قتیبه از امارت خراسان بوده است. خطبه‏هاى او معمولاً طولانى، مفصل، مزیّن به صنایع ادبى و داراى استوارى و غناى خاصى مى‏باشد. این سخنان که ابتدا به صورت شفاهى بود و بعدها مکتوب شد از دخالت راویان و تصرف ناسخان و نویسندگان در امان نمانده است.30
از میان خطبه‏هاى به یادگار مانده از او، خطبه‏هایى که در هنگام فتح تخارستان در سال 86ه ، فتح سغد در 93ه ، فتح چاچ و نیز آغاز خلافت سلیمان در 96ه ایراد کرده، مشهورتر است.31 آیات قرآن، صنایع ادبى، ذکر ماجراهاى تاریخى و عبرت آموزى از آنان (مانند داستان یهودیان بنى نضیر)، فاش ساختن ماهیت دستگاه اموى، مذمت امراى قبلى خراسان. دامن زدن به اختلافات عرب‏هاى شمالى و جنوبى، انتقاد از مردم خراسان و شام، شکایت از زمانه، و مسائل غیراخلاقى موضوعات خطب وى را تشکیل مى‏دهد.32
بررسى این خطبه‏ها علاوه بر تخصص در امور ادبى، به مطالعه پراکندگى عرب در خراسان و آگاهى از اوضاع اجتماعى سیاسى آن دوره کمک فراوان مى‏کند. در این میان، خطابه‏هاى طولانى وى که در موقعیت‏هاى خاص ایراد شده، به لحاظ ادبى در خور توجه است.33
رسائل‏
از قتیبه نامه‏هاى فراوان باقى مانده است. این نامه‏ها که معمولاً مشتمل بر امور سیاسى، اجتماعى، مفاخرات قبیله‏اى و انتقاد از دستگاه اموى بوده براى افرادى، چون حجاج بن یوسف ثقفى، عبیداللَّه بن زیاد ظبیان از سران حکومتى امویان و خلیفه سلیمان بن عبدالملک نوشته شده است. بررسى نامه‏هاى مذکور علاوه بر جنبه‏هاى ادبى، نشان دهنده توسعه امور ادارى دیوان برید (پست و جاسوسى) در دوره امویان بوده و و خواننده را با سیاست‏هاى امراى اموى در قلمرو ایران آشنا مى‏کند. از میان نامه‏ها، نامه‏اى که به سلیمان بن عبدالملک نوشته شده محل تأمل فراوان است چرا که سند عزل و قتل قتیبه محسوب مى‏گردد. منابع تاریخى از سه نامه قتیبه به سلیمان خبر مى‏دهند که محتواى اصلى آنها عبارتست از: ابراز تسلیت به مناسبت مرگ ولید، تبریک خلافت سلیمان، شرح مشکلات فتح خراسان و اصرار بر ابقاى مقام خویش، انتقاد از امراى قبلى اموى در خراسان و تهدید به خلع و عزل سلیمان.34
خلق و خوى‏
قتیبه به عنوان یکى از شجاعان و قهرمانان و مردان دوراندیش و فصیح معرفى شده است. در شجاعت او حرفى نیست ولى دوراندیش بودنش را باید کمى با احتیاط نگریست. علاوه بر اینها وى به خوش‏گذرانى و عیاشى، شراب خوارى و مى‏گسارى علاقه‏مند بود. قضاوت درباره خلق و خوى او بسیار دشوار و متناقض است.35 محققان ایرانى شخصیت بد و تاریکى از وى ارائه مى‏دهند و متون عربى وى را قهرمان دلاور یاد مى‏کنند36 سیاست جنگى او شبیه عمر بن خطاب بود و به سپاهیان اجازه سکونت دائم نمى‏داد. وى هنگام فتوحات با بهره‏گیرى از آرایش جنگى خاص و برنامه جنگى دقیق سپاهیان را روانه نبرد مى‏کرد و به تجهیز سپاه به اسلحه‏هاى گرانبها علاقه‏مند بود. حملاتش صاعقه وار بود اما آرامش خاطر را از دست نمى‏داد. در فتح سرزمین‏ها تواضع نشان مى‏داد و دیگران را به جاى خودش فاتح معرفى مى‏کرد. در ترویج اسلام میان امراى محلى ماوراءالنهر نقش داشت. گاهى نیز فتوحات، او را دچار کبر و غرور مى‏کرد. حقوق سپاهیان را از غنیمت‏ها به طور کامل مى‏پرداخت. به دستگاه اموى کاملاً وفادار بود و در غنیمت‏هاى دولت دزدى و خیانت نمى‏کرد. در برابر حَجّاج اطاعت و تسلیم عجیبى داشت. به آرایش سیاسى هیئت‏هاى اعزامى به مناطق مختلف، خصوصاً چین، توجه خاصى مى‏کرد. قریحه شاعرى هم داشت. به کار بردن الفاظ قرآنى در خطب و رسائل، حاکى از تسلط او بر این متن عظیم دارد.37
قتل قتیبه‏
قتیبه در پایان سال 96ه ، پس از ده سال امارت خراسان از قدرت خلع و با حیله سلیمان بن عبدالملک و به دست سپاهیانش کشته شد. محل قتل او «منیک» موضعى در فرغانه؛ یعنى همان محل قلعه افشین بود. طبرى روایتى مبتنى بر پیش گویى قتل او در سال 98ه و اطلاع وى از این مطلب را آورده است. مدفن وى کشور چین نبود بلکه در ناحیه رباط سرهنگ (کاخ) و محل زیارت عموم بود. تاریخ مرگ وى به اختلاف 96، 97، 98، 99ه و سن او 45، 46، 48، 55، 74 سالگى ذکر شده است. داستان قتل وى به صورت روایى و مفصل در تاریخ طبرى آمده است. و قصد ما در این بخش تحلیل عوامل قتل وى است.38 بر اساس روایات، ده عامل براى قتل وى مى‏توان در نظر گرفت.
1. مهم‏ترین عامل توقف فتوحات و قتل قتیبه، مرگ حجاج بن یوسف (د 95ه ) بزرگترین حامى اش و مرگ ولید بن عبدالملک (د 96ه ) بود که امیر پیشرفتش را مدیون آن دو مى‏دانست. وفادارى او به دو فرد مذکور نشان دهنده اعتماد حجاج و ولید به قتیبه است که حکومت مستقل خراسان را در مرزهاى شرقى در دست داشت. اما با مرگ آنها دیگر این اعتماد از سوى قتیبه مشاهده نمى‏گردد؛ مى‏توان گفت سلیمان از هیبت و مقام او مى‏ترسید و سریع وى را از حکومت خراسان عزل کرد.
2. مسأله ولایت عهدى: ظاهراً ولید در دوران خلافت جهت خلع سلیمان از ولى‏عهدى حکومت و انتصاب فرزندش با حجاج و قتیبه هم راى شده بود. در بى لیاقتى سلیمان به حکومت هیچ شکى نیست، اما این هم رایى حجاج و قتیبه از روى ترس یا چاپلوسى، به صورت مستقیم یا با نامه‏نگارى، سبب کینه توزى سلیمان شده و بعد از مرگ ولید، انتقام سختى از عاملان قضیه کشید. سلیمان. علاوه بر شکنجه و آزار محمد بن قاسم (فاتح سند و خویشاوند حجاج) با دسیسه‏اى طراحى شده، قتیبه را کشت.39
3. اهمیت خراسان و امارات قتیبه: امیر ده سال براى فتح آن جا زحمت کشیده بود و خود را محق به ولایت آن سرزمین مى‏دانست. با آغاز حکومت سلیمان، امارت قتیبه در معرض تهدید بود. این احساس خطر از نامه‏هاى قتیبه به سلیمان کاملاً هویداست. قتیبه که خود نمک پرورده امویان بود در صدد مقابله با فتنه‏هاى سلیمان برآمد اما موفق نشد.40
4. فتنه‏گرى اطرافیان سلیمان: به نظر مى‏آید دربار سلیمان پناهگاه فراریان از سیاست و سختگیریهاى حجاج، هم چون خاندان یزید بن مهلب بود. در این که اینان چه قدر در تحریک سلیمان در خلع قتیبه و قتلش دست داشته‏اند، به طور قطع نمى‏توان نظر داد. این مساله را نباید فراموش کرد که قتیبه مفضل برادر یزید را به دستور حجاج اسیر و اذیت کرده بود.41
5. کودتاى فرماندهان نظامى زیر دست قتیبه: امراى زیر دست وى وابسته به قبایلى بودند که همراه قتیبه در فتوحات شرکت مى‏کردند. از مشهورترین امرا وکیع بن حسّان (رئیس قبیله تمیم) بود. وى که سابقه بدى در دزدى بیت المال بصره داشت، به دستور حجاج و به دست قتیبه عزل شد. وکیع از چشم قتیبه افتاده بود و امیر او را به امارت شهرها منصوب نمى‏کرد. عزل وکیع از ریاست بنى تمیم به دست سردار باعث کینه وى شد. ظاهراً عده‏اى از قبیله بنى تمیم هم به دست قتیبه مجازات و کشته شده بودند. به هنگام عزل سلیمان از خلافت، وکیع که از محتواى نامه‏ها خبردار شده بود برضد امیر اقدام کرد و با حمله به خیمه و خرگاه قتیبه او را کشت. قتیبه که از مدت‏ها پیش، به رفتارهاى او مشکوک شده بود هرگز به فکر نابودى اش نیفتاد. وکیع در این فتنه اکثر برادرانش را جز دو نفر کشت و با این کار براى مدتى امارت خراسان را در دست گرفت اما با آغاز حکومت یزید بن مهلت، از امارت خلع و به زندان افتاد. سرداران دیگر، حصین بن منذر، حیان نبطى، مولاى مصقله بودند که ظاهراً نفر اول از ارکان مهم این توطئه بود. میثم بن منخل، جحم بن زهر جعفى، عبداللَّه بن علوان، سعد بن مجد، عبداللَّه بن اهتم از زیردستان و غلامان قتیبه بودند که به وى خیانت کردند و او را به قتل رساندند.
اگر ورقاء بن نصر باهلى همان ورقاء، حاکم بیکند باشد وى هم به دلیل رفتار قتیبه با خانواده‏اش، کینه توزانه در این قتل شرکت کرد. سوال این است که قتیبه با داشتن هزار سپاهى بصرى، هفت هزار کوفى و هفت هزار موالى خراسانى، چرا از یارى این نیروهاى به ظاهر وفادار در هنگام توطئه محروم ماند؟ بهتر است در این جا عوامل دیگر قتل قتیبه هم مورد لحاظ قرار گیرد. در انتهاى درگیرى قتیبه تنها همراه چند نفر غلام و شاهزادگان عجمى و برادرانش با شور و اشتیاق مى‏جنگیدند. او آن قدر جنگید که طناب چادرهاى خیمه‏اش کنده شد و ستون خیمه بر بالاى او فرود آمد و شورشیان بر او ریخته و او را به قتل رساندند.42
6 . عامل دیگر قتل قتیبه رفتار و خلق و خوى وى بود. او با قبایل عرب در پایان فتوحات رفتار خوشى نداشت. در خطبه‏هایش بدگویى از اعراب مشاهده مى‏شود. او درست زمانى که قبایل را باید به خود نزدیک مى‏کرد آنها را از خود راند. دیگر این که قتیبه قبیله مهمى نداشت تا از وى حمایت کند.43
7. تکیه به عجم و موالى: قتیبه و عدّه زیادى از یارانش عرب بودند. وى علاوه بر آوردن عناصر غیر عرب در میان اعراب، به آنها توجه خاصى داشت. بعدها نوادگان قتیبه، در گفتارهایشان به همین موضوع اشاره کرده‏اند. روایات بى شمارى از عجمان در تایید شخصیت و مقام قتیبه وجود دارد که ممکن است جعلى باشد اما اشارات قتیبه به اهمیت نیرو و توان عجمان انکار ناشدنى است. بعد از مرگ قتیبه بسیارى از امراى محلى تا مدت‏ها نام فرزند خود را قتیبه مى‏گذاشتند.44
8. اگر چه برخى منابع قتیبه را مرد زرنگى معرفى مى‏کنند، او با همه درایتش با خیانت سرداران خود مواجه شد. قتیبه درباره وکیع با جدیت برخورد نکرد و فریفته تمارض وى شد. وى نه تنها به پند ناصحان که او را به فرار به ایالات شرقى ترغیب مى‏کردند گوش نداد، بلکه فریب آنان را خورد که وى را به شورش علیه سلیمان مى‏خواندند. قتیبه هرگز سپاهیان زیر دستش را به لحاظ امانت دارى و وفادارى امتحان نکرد.45
9. در این که آیا ابتدا قتیبه علیه سلیمان شورش کرد و او را از خلافت عزل کرد یا عکس آن رخ داد، نقل‏هاى مختلف و متضادى به چشم مى‏خورد. تبیین اولیه این مسأله، مقصر اصلى را مشخص مى‏کند. در این خصوص نامه‏هاى قتیبه و سلیمان اسناد خوبى هستند؛ در آن نامه‏ها - که پیک‏هاى خلیفه مأمور بودند آنها را با صداى بلند و در حضور همگان بخوانند - سلیمان به نوعى زیردستان و مردم عامه را برضد قتیبه شورانده بود. شورشى که خطبه‏هاى فصیح قتیبه هم آن را آرام نکرد. آن گاه قتیبه، سلیمان را از خلافت عزل کرد. قول دیگر در این باره، گفتار وامبرى است که عقیده دارد سلیمان به دلیل بعد مسافت (شام تا چین) از کشتن قتیبه ناتوان شده بود و با حیله وى را به خراسان خواند و علیه او دسیسه کرد.46
10. اختلافات اعراب شمالى و جنوبى: قتیبه، مانند بسیارى از امراى دیگر، قربانى کینه و اختلاف اعراب شد، او، به این اختلاف دامن نمى‏زد اما با عزل وکیع از امارت قبیله تمیم، برخورد با خاندان عبداللَّه بن اهتم و خاندان مهلب و بدگویى از اعراب در خطب خویش سبب شد که وى قربانى اختلافاتى شود که دستگاه اموى آن را برنامه ریزى و اجرا مى‏کرد. شعر فرزدق، (د 110ه ) بر این مساله گواهى مى‏دهد.47
کارنامه اعمال‏
با همه صفات و خصوصیات زندگى و اخلاقى قتیبه قضاوت یک‏سویه، بدون توجه به حقایق تاریخى صحیح نمى‏نماید. فتوحات سردار عرب مرزهاى اسلامى را گسترش داد. قتیبه در بخارا به ساختن مسجد و انتخاب امام جماعت براى مسلمانان و دستور ترجمه کردن قرآن به فارسى همت گماشت و در سمرقند، بتکده‏ها و معابد بودایى و زرتشتى را خراب کرد و کتاب‏هاى آنان را آتش زد. این رفتار با توجه به دستور قرآن و سنت نبوى که مبتنى بر آزاد گذاشتن اقلیت‏هاى دینى در امور دینى خود به شرط پرداخت جزیه مى‏باشد، محل تامل است.
خون‏ریزى‏هاى منسوب به او در ماورالنهر تا حدى مبالغه‏آمیز است‏48 و عده‏اى آنها را به یزید بن مهلب نسبت مى‏دهند. در برخى متون، از قتیبه و سیاستش تمجید شده است. تبدیل بخارا به پادگان نظامى و اهمیتى که این شهر بعدها (در دوره سامانى) پیدا کرد، مرهون اقدام قتیبه است. سیاست او در سازش با امراى محلى و انتصاب ایشان به حکومت ولایات، داخل کردن عناصر غیر عرب به سپاه عرب، تبلیغ و تشویق مردم براى شرکت در نماز جمعه، مراقبت از مرزها براى پیش‏گیرى از حملات ترکان، به کار بردن نرمش و خشونت در مواقع مناسب، برخورد با ملل مفتوحه، نشان دادن ابهت سپاه عرب و تنبیه خائنان به معاهدات صلح‏آمیز، بسیار محل توجه است.
مرگ قتیبه ربع قرن فتوحات عرب را به تأخیر انداخت. حاکم بعدى نتوانست با جدّیت قتیبه، فتوحات را دنبال کند. رمز موفقیت او در توان نظامى، استفاده از تجربه‏ها و توصیه‏هاى‏
حجاج و دیپلماسى دقیق او بود. قتل قتیبه تجربه‏اى تلخ براى اعراب و مردم خراسان و ایالات شرقى بود، چرا که جانشینان قتیبه به مردم ظلم و ستم بسیار کردند و آن ایالات در آینده‏اى نه چندان دور، به صحنه حوادث سیاسى و آشوب‏هاى پرتلاطمى تبدیل شد.49
پى‏نوشت‏ها
1. عضو هیأت علمى گروه تاریخ و تمدن دانشکده الهیات دانشگاه فردوسى مشهد.
2. بالان لقب امیر قتیبه بن مسلم است که به ترکى یعنى عسل، در زبان هندى یعنى زلف کوتاه و به فارسى به معناى بیل آهنى آمده است. احتمالاً کلمه بالان از بالا به معناى فراز و بلند است و بالان اسم مصدر است. بالاى، مشتق از همین کلمه منسوب به قریه بالا و ممکن است از بالاى (به معنى بالا، روى، فوق) مشتق شده باشد. کما اینکه در زبان سغدى هم به همین معنى آمده است. (ر،ک: بدرالزمان قریب، فرهنگ سغدى، چاپ اول (تهران، انتشارات فرهنگان، 1374ش) ص 353؛ دهخدا؛ لغتنامه، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1339ش) ج 3 پ 4241 - 4250 - 4266.
3. سمعانى، الانساب، (وزارت المعارف للتحقیقات العلمیة، 1383ق) ج 2، ص‏71؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، (القاهره، بى تا) ج 3، ص 249. المبرد، الکامل فى اللغة و الادب (بیروت، مکتبه المعارف) ج 2، ص 237.
4. على بن عبدالواحد ابن اثیر. اللباب فى تهذیب الانساب (مکتبه المقدسى، 1357ق) ج 1، ص 93 - 94.
5. سمعانى، پیشین، ج 2، ص 71؛ ابن خلکان، پیشین، ج 3، ص 23 - 197؛ شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبى، سیر اعلام النبلاء، (موسسه الرساله، 1413ق) ج 4، ص 410-411.
6. ابن خلکان، پیشین، ج 3، ص 249؛ خلیفه بن خیاط عصفرى، تاریخ، (دارالفکر، 1421ق) ص 142؛ على بن عبدالواحد ابن اثیر، الکامل فى التاریخ (بیروت، دارالفکر، 1398ق) ج 3، ص‏268؛ على بن الحسین مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1367ش) ج 2، ص 63؛ ابوحنیفه احمد بن داود دینورى، اخبار الطوال، تصحیح عبدالمنعم عامر (قاهره. وزارة الثقافه و الارشاد القومى، 1960م) ص 280؛ عبدالحى گردیزى، زین الاخبار، تصحیح سعید نفیسى، ص 83 .
7. ابن اثیر، اللباب، فى تهذیب الأنساب، ج 1، ص 93 - 94؛ ابن قتیبه، المعارف، ص‏4-6. (دارالمعارف مصر، بى تا) ص 406 - 576.
8. ابن اثیر، اللباب فى التهذیب الانساب، پیشین، ج 1، ص 93 - 94؛ ابن قتیبه دینورى، الشعر و الشعرا، (دارالثقافه، بى تا) ج 1، ص 449؛ ابى عمر احمد بن محمد ابن عبدربه، العقد الفرید، (بیروت، دارالکتب العربى، 1368ق) ج 2، ص 146.
9. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1353ش)، ج 9، ص 3911 - 3912.
10. ابن حَزم اندلسى، جمهره انساب العرب (دارالکتب العلمیه، 1403ق) ص 324، طبرى، پیشین، ج 9، ص 3863 - 3911 - 3912، اسحاق بن ابراهیم حصرى، زهر الآداب و ثمر الالباب، تصحیح على محمد یحادى (داراحیاء الکتب العربیه، بى‏تا)، ج 2، ص 937؛ عمر رضا کحالّه، اعلام النساء فى عالمى و الاسلام (موسسه الرساله، 1404ق) ج 4، ص 322 - 323؛ ابن خلدون، العبر، ج 2، ص 152، 151؛ درباره صهبا کنیزى که در زمان قتل قتیبه به همراه او بود و در آن واقعه کشته شد نیز اطلاع دقیقى بدست نیامد. ر.ک طبرى، پیشین، ج 6، ص 9 - 390.
11. ابن حزم اندلسى، پیشین، ص 264؛ ابن قتیبه، المعارف، پیشین، ص 407؛ ابن اثیر، الکامل، پیشین، ج 3، ص 19 - 22 - 28؛ ابن خلکان، پیشین، ج 3، ص 251؛ شمس الدین ذهبى، پیشین، ج 4، ص 411؛ سمعانى، پیشین، ج 2، ص 275.
12. احمد بن یحیى بلاذرى، فتوح البلدان، ترجمه آذرتاش آذرنوش، (بنیاد فرهنگ ایران، 1373) ص 223 - 278 - 223؛ خلیفه بن خیاط عصفرى. پیشین، ص 229؛ مؤلف نامعلوم، العیون و الحدائق، (بغداد، مکتبة المثنى، بى‏تا) ج 3، ص 2 - 3؛ ابراهیم بیضون، من دوله عمر الى دوله عبدالملک، (بیروت، دارالنهضة العربیة الطباعة و النشر) ص 315 - 316.
13. احمد بن یحیى بلاذرى، پیشین، ص 307؛ محمد بن عبدالمنعم حمیرى، روض المعطار فى خبر الاقطار، تحقیق احسان عباس، (مکتبه لبنان) ص 161.
14. محمد بن جریر طبرى، پیشین، ج 9، ص 3803 - 3804 - 3805؛...
15. همان، ص 3805.
16. همان، ص 3805، 3806، 3808؛ ابوالفداء، تقویم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتى، (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران) ص 123؛ ابى قاسم عبیداللَّه ابن خرداذبه، المسالک و الممالک، ترجمه حسین قره‏چانلو (تهران، 1370ش) ص 147 - 157؛ نرشخى، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد بن محمد بن نصر القبادى (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، بى‏تا) ص 181؛ ارمینوس وامبرى، تاریخ بخارا، ترجمه احمد محمود ساداتى (موسسه مصریه العامه، بى‏تا) ص 59.
17. محمد بن جریر طبرى، پیشین، ص 3810 - 3811 - 3817 - 3818 - 3822 تا 3825؛ احمد بن یحیى بلاذرى، پیشین، ص 307 - 308؛ خلیفه بن خیاط عصفرى، پیشین، ص 243، ابوبکر محمد بن جعفر نرشخى، پیشین، ص 11 تا 15 - 61 تا 69 - 72 - 73؛ شمس الدین ذهبى. دول الاسلام، (بیروت، موسسه الاعلمى للمطبوعات، 1405ق) ص 767؛ همو، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 410؛ حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، انتشارات جاویدان، بى‏تا)، ج 2، ص 389؛ اسحاق بن حسین بن منجم، آکام المرجان فى ذکر المدائن المشهور فى کل المکان، ترجمه محمد آصف فکرت (انتشارات آستان قدس) ص 88.
18. محمد بن جریر طبرى، پیشین، ج 9، ص 3826 تا 3828؛ احمد بن یحیى بلاذرى، پیشین، ص 308.
19. محمد بن جریر طبرى، پیشین، ج 9، ص 3834 - 3835 - 3851.
20. همان، ج 9، ص 3853 تا 3864؛ ابوحنیفه احمد بن داود دینورى، پیشین، ص 307.
21. ابوبکر احمد بن ابراهیم همدانى ابن فقیه، مختصر کتاب البلدان، (بغداد، مکتبه المثنى، 1302ق) ص 209؛ على اکبر دهخدا، پیشین، ج 37، ص 146.
22. رضا مرادزاده، چگونگى نفوذ و گسترش اسلام در چین، چاپ اول (انتشارات آستان قدس رضوى، 1382ش) ص 88، 89؛ سرتوماس آرنولد، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزّتى تهران، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران) ص 215.
23. ه، ر، گیب، فتوحات عرب در آسیاى مرکزى، ترجمه حسین احمدپور، (اختر، بى‏تا) ص 56 - 86.
24. محمد بن عبدالمنعم حمیرى، پیشین، ص 161.
25. احمد بن یحیى بلاذرى، پیشین، ص 307؛ طبرى، پیشین، ج 9، ص 3866.
26. همان، ج 9، ص 3817 - 3818 - 3844.
27. ر.ک، جاحظ بصرى، البیان و التبیین، (مکتبه التجارى الکبرى، 1351ق) ج 1، ص 297.
28. ابن قتیبه دینورى، عیون الاخبار، (قاهره، دارالکتب المصریه العامه بالقاهره، 1343ق) ج 2، ص 32 - 258 - 333؛ طبرى، پیشین، ج 9، ص 3911 - 3912؛ العیون و الحدائق، (بغداد، مکتبه المثنى، بى‏تا) ج 3، ص 3، 2؛ ابن قتیبه دینورى، الشعر و الشعرا، پیشین، ج 1، ص 448 - 449؛ یافعى، مراة الجنان عبرة الیقضان (دارالکتب العلمیه، بى تا) ج 1، ص 159؛ محمد بن عمران مرزبانى، الموشّح فى مآخذ العلماء و الشعراء، الطبعة الثانیه (المطبعة السلفیه، 1385ق) ص 109 - 110.
29. ابن عبدربه، پیشین، ج 1، ص 274 - 373؛ ابن قتیبه، عیون الاخبار، پیشین، ج 2، ص 123 - 124؛ اسحاق بن ابراهیم حصرى، پیشین، ج 2، ص 1093؛ ابن خلکان، پیشین، ج 1، ص 29 - 290.
30. احمد زکى صفوه، جمهرة خطب العرب (مکتبه و مطبعه مصطفى بابى، 1933م) ج 1، ص 290، 292.
31. همان، ج 1، ص 292 - 294 - 296.
32. ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج 2، ص 292؛ ابن عبدربه، پیشین، ج 4، ص 126 - 127؛ احمد زکى صفوه، پیشین، ج 1، ص 293 تا 296.
33. مسعودى، پیشین، ج 2، ص 707 - 708؛ صفوه، پیشین، ج 1، ص 298.
34. مسعودى، ج 2، ص 124؛ ابن قتیبه؛ عیون الاخبار، پیشین، ج 2، ص 32، 222؛ العیون و الحدائق، پیشین، ج 3، ص 17؛ ابن عبدربه، پیشین، ج 4، ص 317 - 318 - 426 - 427؛ احمد زکى صفوه، پیشین، ج 1، ص 298.
35. احمد بن یحیى بلاذرى، پیشین، ص 51، العیون و الحدائق، پیشین، ج 3، ص 17.
36. محمد شفیق غربال، دائره المعارف الاسلامیه المیسرّه، (انتشارات فرانکلین، بى‏تا) ص 1370؛ عباس اقبال، خاندان نوبختى (کتاب خانه طهورى، بى‏تا) ص 164؛ على اکبر دهخدا، پیشین، ج 2، ص 15 - 20؛ مرتضى راوندى، تاریخ اجتماعى ایران، (تهران، نتشارات امیر کبیر، 1354) ج 2، ص 55 - 124.
37. محمد بن جریر طبرى، پیشین، ج 9، ص 3863 تا 3865، 3810 تا 3812 - 3891؛ ابن عبدربه، پیشین، ج 4، ص 37. 38 و ج 1، ص 134؛ ارمینوس وامبرى، پیشین، ص 59؛ کارل بروکلمان، تاریخ ملل و دول اسلامى، ترجمه هادى جزایرى، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب) ص 116؛ احمد زکى صفوه، پیشین، ج 2، ص‏290-291.
38. محمد بن جریر طبرى، ج 9، ص 3810 - 3910؛ ابواسحاق اصطخرى، مسالک و الممالک، ترجمه محمد بن اسعد بن عبداله تسترى، تصحیح ایرج افشار (1373) ص 354؛ ابن قتیبه، المعارف، ص 433، شمس الدین ذهبى، سیر اعلام النبلاءِ، پیشین، ج 1، ص 159؛ یافعى، پیشین، ج 4، ص 410؛ نرشغى، پیشین، ص 80، 81، 82؛ ارمینوس وامیرى، پیشین، ص 66.
39. تاریخ طبرى، ج 9، ص 38، 93، 94.
40. همو، ص 3895، 3896.
41. مطهر بن طاهر مقدسى، آفرینش و تاریخ، ترجمه شفیعى کدکنى، (تهران، 1374ش) ص 925؛ یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 254، 253.
42. ابوالحسن على بن حسین بن مسعودى، پیشین، ج 2، ص 708، 707؛ ابن عبدربه، پیشین، ج 1، ص 51 - 98؛ شمس الدین ذهبى، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام (دارالکتب العربى) ج 6، ص 455؛ احمد بن یحیى بلاذرى، پیشین، ص 309 تا 315؛ طبرى، پیشین، ج 9، ص 3899 تا 3908؛ احمد محمود ساداتى، تاریخ المسلمین فى شبه قاره هند و پاکستانیه و هزاره هند، طبعة الثالثه (چاپخانه نهضة الشمس جامعة القاهره) ص 52.
43. ابن فقیه همدانى، پیشین، ص 315.
44. یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 253 - 254؛ العیون و الحدائق، ج 3، ص 19؛ ارمینوس وامبرى، پیشین، ص 40.
45. ابن عبدربه، پیشین، ج 2، ص 228.
46. طبرى، پیشین، ج 9، ص 3897؛ احمد بن یحیى بلاذرى، پیشین، ص 312 - 313؛ ارمینوس وامبرى، پیشین، ص 66.
47. مقدسى، پیشین، ص 925.
48. در این خصوص زرین کوب معتقد است در صحت نظریات بیرونى در فتح خوارزم که به موجب آن قتیبه کتب و علماى خوارزم را از میان برده، باید تردید کرد و این که علما و کاهنان خوارزم مردمان را به شورش علیه او فراخوانده‏اند نیز مورد شک است، این داستان‏ها اخبار و روایات شفاهى است که از قبیله با آب و تاب تعریف مى‏کردند. لذا بررسى مطالعات اقدس نعمت درباره فتح خوارزم لازم است. ر.ک عبدالحسین زرّین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ سوم، (تهران، انتشارات امیر کبیر، 1363ش) ص 21، 22، 148، 369.
49. خلیفه بن خیاط عصفرى، پیشین، ص 222؛ محمد بن جریر طبرى، پیشین، ج 9، ص 3910؛ ریچارد نیلسون فراى، بخارا دست آورد قرون وسطى، ترجمه محمود مهدوى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بى‏تا) ص 34 تا 38؛ مرتضى راوندى، پیشین، ص 34؛ رضا مرادزاده، پیشین، ص 88؛ ه . ر. گیب، پیشین، ص 49 - 50 - 56 - 86 - 90.
منابع‏
- آرنولد، سرتوماس، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزّتى (انتشارات دانشگاه تهران، بى‏تا).
- ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (انتشارات جاویدان، بى‏تا).
- ابن اثیر، جزرى، ابوالحسن على بن عبدالواحد، الکامل فى التاریخ (بیروت، دارالفکر، 1398ق).
- ابن اثیر، جزرى، - اَللبُاب فى تهذیب الانساب، (مکتبه المقدسى، 1357ق).
- ابن حزم اندلسى، ابى محمد على بن احمد بن سعید، جمهره انساب العرب، (دارالکتب العلمیه، 1403ق).
- ابن خردادبه، ابى قاسم عبیداللَّه بن عبداللَّه، المسالک الممالک، ترجمه حسین قره چانلو، (تهران، 1370ش).
- ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ترجمه عبدالمحمد آیتى، (مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1365ش).
- ابن خلکان، احمد بن احمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، (القاهره، بى‏تا).
- ابن عبدربه، ابى عمر احمد بن محمد، العقد الفرید، (بیروت، دارالکتب العربى، 1368ق).
- ابن فقیه، ابوبکر احمد بن ابراهیم همدانى، مختصر کتاب البلدان، (بغداد، مکتبه المثنى، 1302ق).
- ابن منجّم اسحاق بن حسین، آکام المرجان فى ذکر المدائن المشهور فى کل المکان، ترجمه محمد آصف فکرت، (انتشارات آستان قدس، بى‏تا).
- ابوالفداء، - ، تقویم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتى، (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، بى‏تا).
- اجتهادى، ابوالقاسم، بررسى وضع مالى و مالیه مسلمین از آغاز تا پایان دوره اموى، (سروش، 1363ش).
- اصطخرى، ابواسحاق ابراهیم. مسالک و ممالک، ترجمه محمد بن اسعد بن عبداللَّه تُسترى. تصحیح ایرج افشار، (1373ه ش).
- اقبال آشتیانى، عباس، خاندان نوبختى (کتابخانه طهورى، بى‏تا).
- برو کلمان، کارل، تاریخ ملل و دول اسلامى، ترجمه هادى جزائرى (بنگاه ترجمه و نشر کتاب).
- بلاذرى، احمد بن یحیى، فتوح البلدان، ترجمه آذر تاش آذرنوش، (بنیاد فرهنگ ایران، 1373).
- بیضون. ابراهیم، من دوله عمر الى دوله عبدالملک (بیروت، دارالنهضه العربیه للطباعه و النشر).
- جاحظ بصرى، ابى عثمان عمرو بن محبوب، البیان و التبیین، (مکتبه التجارى الکبرى، 1351ق).
- حتّى، فیلیپ خلیل، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، (1380ش).
- حصرى، قیروانى، اسحاق بن ابراهیم بن على، زهرا الاداب و ثمر الالباب، تصحیح على محمد بجادى (داراحیاء الکتب العربیه، بى‏تا).
- حمیرى، محمد بن عبدالمنعم، روض المعطار فى خبر الاقطار، تحقیق احسان عباس، (مکتبه لبنان، بى‏تا).
- دهخدا، على اکبر، لغت نامه، (انتشارات دانشگاه تهران، مهرماه 1339ش).
- دینورى، ابن قتیبه، ابومحمد عبداللَّه بن مسلم، المعارف، (دارالمعارف بمصر، بى‏تا).
- - ، الشعر و الشعراء، (دارالثقافه، بى‏تا).
- - ، عیون الاخبار (دارالکتب المصریه العامه بالقاهره، 1343ق).
- دینورى، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تصحیح عبدالمنعم عامر (قاهره، وزاره الثقافه و الارشاء القومى، 1960م).
- ذهبى، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء. (موسسه الرساله، 1413ش).
- - ، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام (دارالکتب العربى).
- - ، دُول الاسلام (بیروت، موسسه الاعلمى للمطبوعات، 1405).
- راوندى، مرتضى، تاریخ اجتماعى ایران، چاپ دوم (موسسه انتشارات امیر کبیر، 1354ش).
- زرکلى. خیرالدین، الاعلام قاموس اشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، الطبعه الثانیه.
- زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ سوم (تهران، انتشارات امیر کبیر، 1362ش).
- سایکس، سرپرسى. تاریخ ایران، ترجمه محمد تقى فخرداعى گیلانى، چاپ سوم، (على اکبر اعلمى، 1343ش).
- سمعانى، ابوسعد عبدالکریم بن محمود. الانساب (وزاره المعارف للتحقیقات العلمیه، 1383ق).
- صفوه، احمد زکى، جمهره خطب العرب (مکتبه و مطبعه مصطفى بابى، 1933م).
- - ، جمهره رسائل العرب، (مطبعه مصطفى بابى، 1356ق).
- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1353ش).
- عصفرى، خلیفه بن خیاط، تاریخ (دارالفکر، 1421ق).
- غربال، محمد شفیق، دائره المعارف الاسلامیه المیسّره، (انتشارات فرانکلین، بى‏تا).
- فراى، ریچارد نلسون، بخارا دست‏آورد قرون وسطى، ترجمه محمود مهدوى، (بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بى‏تا).
- قریب بدر الزمان، فرهنگ سغدى (انتشارات فرهنگان، چاپ اول، تهران، 1374ش).
- کحالّه، عمر رضا، اعلام النساء فى عالمى و الاسلام (موسسه الرساله، 1404ق).
- گردیزى، ابوسعید عبدالحى بن ضحاک بن محمود، زین الاخبار، تصحیح و مقدمه سعید نفیسى.
- گیب، ه.ر، فتوحات عرب در آسیاى مرکزى، ترجمه حسین احمد پور، (اختر، بى‏تا).
- المبرد، ابى عباس محمد بن یزید، الکامل فى الغة و الادب (بیروت، مکتبه المعارف، بى‏تا).
- مرادزاده، رضا، چگونگى نفوذ و گسترش اسلام در چین، چاپ اول، (انتشارات آستان قدس رضوى، 1382ش).
- مرزبانى، ابوعبداللَّه محمد بن عمران، الموشّح فى مآخذ العلماء و الشعراء، (المطبعه السلفیه. طبعه ثانیه، 1385ق).
- مسعودى، ابوالحسن على بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده (انتشارات علمى فرهنگى، 1367ش).
- مقدسى، مطهربن طاهر، البدء و التاریخ، (آفرینش و تاریخ) ترجمه شفیعى کدکنى، (تهران، 1374ش).
- نرشخى، ابوبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد بن محمد بن نصر القبادى، (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، بى‏تا).
- وامبرى، ارمینوس، تاریخ بخارا، ترجمه احمد محمود ساداتى، (موسسه مصریه العامه، بى‏تا).
- یافعى، مراة الجنان و عبرة الیقظان (دارالکتب العلمیه، بى‏تا).
- یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب بن واضح، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، (بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343ش).
- العیون والحدائق، مجهول المولف، (مکتبه المثنى، بغداد، بى‏تا).

تبلیغات