آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۲

چکیده

تولد کودک عقب مانده ذهنی به عنوان یک بحران، می تواند به شکل عمیق بر ارتباط ها و کنش های خانواده اثر بگذارد و خانواده هایی می توانند با بحران ها به خوبی سازگار شوند که روابط باز، مؤثر و دائمی داشته و در نقش هایشان انعطاف پذیر باشند. این مطالعه با هدف نیمرخ روانشناختی مادران کودکان عقب مانده ذهنی و عادی شهر یاسوج انجام شد. این مطالعه از نوع مقایسه ای می باشد. جامعه آماری، مادران کودکان عقب مانده ذهنی و مادران کودکان عادی مدارس شهر یاسوج بودند، ۱۴۰ نفر شامل؛ ۷۰ نفر مادران کودکان عقب مانده ذهنی و ۷۰ نفر مادران کودکان عادی پس از کسب رضایت آگاهانه در مطالعه شرکت نمودند، نمونه گیری به روش آسان و با مراجعه به دبستان کودکان استثنایی و یک دبستان کودکان عادی که به تصادف از مدارس دولتی یاسوج انتخاب شدند. برای گردآوری داده های پژوهش از پرسشنامه پذیرش و عمل، مقیاس نارسایی شناختی و مقیاس نارسایی هیجانی تورنتو استفاده گردید. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون های تی و آنالیز واریانس یک طرفه استفاده شد. از دانش آموزان مورد مطالعه را 89 نفر(64 ٪) پسران و 51 نفر(36 ٪) دختران بودند. یافته ها نشان داد نمرات مادران دارای کودک عقب مانده در متغیرهای نارسایی شناختی نارسایی هیجانی، ابعاد آنها و اجتناب تجربی از مادران دارای کودک عادی بالاتر است(01/0≥P). نتایج مطالعه نشان داد که بین مادران کودکان عقب مانده ذهنی و مادران کودکان عادی از لحاظ نارسایی شناختی و نارسایی هیجانی و اجتناب تجربی تفاوت معنی داری وجود دارد. ﻣﺎدران کﻮدکﺎن عقب مانده ذﻫﻨی ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﮔ ﺮوه دیگر از شیوه های ﻣﻨﻔی و ﻧﺎکﺎرآﻣﺪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﻓﺸﺎر رواﻧی ﺑﻪ ﻣیﺰان ﺑیﺸﺘﺮی اﺳﺘﻔﺎده می کنند. ای ﻦ ﻣ ﺎدران ﺑ ﺎ ﺑ ﻪ ک ﺎر ﺑ ﺮدن شیوه های ﻣﻨﻔی و ﻧﺎکﺎرآﻣﺪ، فشار روانی را در ﺧﻮد اﻓﺰایﺶ می دهند.

تبلیغات