آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

تحقیق درباره‏ى شخصیت‏هاى قرن نخستین هجرى، مخصوصا افرادى که خود و خاندانشان در حوادث آن دوره نقش مؤثرى داشته‏اند، براى بررسى اوضاع سیاسى، اجتماعى و اقتصادى آن روزگار ضرورى است. یکى از این شخصیت‏ها عبدالرحمن بن محمد بن اشعث مى‏باشد که مهم‏ترین حادثه‏ى زندگى وى قیام او علیه حجاج بوده که این قیام یکى از حوادث مهم دوره‏ى مهم حکومت بنى‏امیه محسوب مى‏شود. در این مقاله سعى شده است علل این شورش، چگونگى گسترش آن، روند اوج‏گیرى مخالفت‏ها و قیام بر ضد بنى امیه، ماهیت و اهداف قیام کنندگان، موضع‏گیرى‏هاى ابن اشعث در سراسر آن ماجرا (که نزدیک بود خلافت اموى را سرنگون سازد)، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
عبدالرحمن بن محمد بن اشعث کندى، از خانواده‏هاى اشرافى حضرموت مى‏باشد که به دلیل شورش علیه حجاج (که در بین سال‏هاى 80 ـ 83 ق / 699 ـ 702م) به وقوع پیوست، مشهور شد. او نوه‏ى اشعث معروف بود.2 پسرش محمد به اندازه‏ى پدر معروف نبود ولى در حوادث عصر خویش نقش مهمى را ایفا کرد. نام مادر عبدالرحمن بن محمد بن اشعث، ام عمرو دختر سعید بن قیس همدانى بود.3 منابع مى‏نویسند عبدالرحمن فعالیت‏هاى سیاسى پدرش را ادامه داد. هم‏چنین او بود که محل پنهان شدن مسلم بن عقیل را براى عبیداللّه‏ بن زیاد فاش ساخت (60ق / 680م)، هر چند این افشا فقط در نتیجه‏ى یک اقدام ناشیانه صورت گرفت.4 در سال 67 قمرى/ 686 میلادى او همراه مصعب بر ضد مختار جنگید.5 احتمال دارد که وى به تلافى قتل پدرش، مصعب را تشویق به کشتن اسیران از یاران مختار نموده باشد و یا خودش اقدام به این کار کرده باشد.6 منابع پس از آن از وى تا سال (72 ق / 2 ـ 691م) ـ که در آن سال حوادث خیلى مهمى رخ داد ـ ، یادى ننموده‏اند. یعنى زمانى که عبدالملک، مصعب را بر سواحل دجله نزدیک کلیساى کاتولیک‏ها شکست داد و کشت.7 و از قرار معلوم حجاج در جمادى الثانى همان سال به جنگ ابن زبیر در مکه فرستاده شد. آن چنان که مشهور است مهلب بن ابى صفره به خدمت خلیفه‏ى اموى که مصعب را شکست داده بود در آمد و عبدالرحمن ظاهرا به همین روش عمل نمود؛ زیرا ما مى‏بینیم بصیر برادر عبدالملک، عبدالرحمن را در راس سپاهى 5 هزار نفرى از مردم کوفه قرار داد که آنها را براى جنگ با خوارج آماده کرده بود. این نیروها به همراهى نیروهاى دیگر، تحت فرماندهى سردار اموى، خالد بن عبداللّه‏ بن خالد بن اسد قرار داشتند (سال 72 ظاهرا نخستین ماه‏هاى سال 692م). خوارج که به شهر اهواز نزدیک بودند بعد از حدود بیست روز و قبل از این‏که نیروهاى حکومتى برسند، عقب‏نشینى نمودند و عبدالرحمن به سوى رى رفت. وى به عنوان حاکم این شهر از سوى بصیر تعیین شده بود.8 بین سال‏هاى 72 تا 76 قمرى خبرى از فعالیت‏هاى عبدالرحمن در منابع نیست. در سال 75 قمرى / 694 ـ 695 میلادى، حجاج از جزیرة العرب فرا خوانده شد و به عنوان حاکم عراق منصوب گشته و به کوفه وارد شد. از این پس براى عبدالرحمن خیلى سخت بود که با حجاج که مافوقش محسوب مى‏شد، رفتارى متناسب داشته باشد. جنگ به ضد ازارقه هنوز تمام نشده بود که گروه دیگرى از خوارج که اکثریت ایشان متعلق به طایفه‏ى بنى شیبان بودند، ترور و وحشت را در نواحى مرزى عراق و خود آن ناحیه گسترش دادند. این گروه که مرکب از تعداد کمى مردان جنگى بودند، در برخورد با نیروهاى حکومتى شکست بسیار سختى را بر آنها وارد ساختند.9 در این زمان حجاج یک سپاه 6 هزار نفرى از سواران تعلیم دیده را در اختیار ابن اشعث قرار داد تا شبیب خارجى را تعقیب نماید. ابن اشعث از توصیه‏هاى سردار بجیلى عثمان بن سعید، پیروى نمود که مهارت تاکتیکىِ دردناکى را از شبیب تجربه کرده بود.10 وى در تعقیب خوارج شتاب مى‏نمود و در عین حال همه نوع احتیاط را براى اجتناب از مواجه شدن با حمله‏ى ناگهانى آنها انجام مى‏داد. چون جنگ طولانى شد حاکم مدائن، عثمان بن قطن، در نامه‏اى به حجاج از تاکتیک جنگى ابن اشعث انتقاد نمود. عثمان از سوى حجاج براى در دست گرفتن ابتکار عمل جنگ دعوت شد. او به شبیب حمله کرد ولى در مقابله با ضد حمله‏ى خوارج نتوانست ایستادگى کند؛ بنابراین خودش همراه با 1120 و یا 720 تن از سربازانش کشته شدند و باقى مانده‏ى سپاه شکست خورده و گریختند.11 عبدالرحمن در طى نبرد از اسب پرت شد و با کمک یکى از رفقایش (ابن ابى صبره) گریخت و بعد از ماجراجویى‏هاى بسیار به کوفه رسید. وى در این شهر پنهان شد تا این‏که حجاج به او امان داد.12
رابطه‏ى بین حجاج و ابن اشعث ابتدا دوستانه بود و محمد پسر حجاج، با دختر ابن اشعث ازدواج کرد اما این روابط به زودى به سردى گرایید. در شرح شورش ابن اشعث همه‏ى منابع به این تغییر اوضاع اشاره دارند. علتش نیز این بود که ابن اشعث متکبرانه متوجه موقعیت اشرافى خویش بود و به همین دلیل به طور قابل ملاحظه‏اى خود را از همه‏ى امیران حکومتى شایسته‏تر مى‏دانست. بر اساس گزارش مسعودى او عنوان نصیرالمؤمنین (یعنى کمک کننده به مؤمنان) را به خودش داده بود.13 ظاهرا خود را در جایگاه دفاع کننده از مؤمنان واقعى قرار مى‏داد و در مقابل، امویان و حجاج را مسلمانان بد دین معرفى مى‏نمود. او هم‏چنین ادعا مى‏کرد که قحطان است، (شخصى که یمنى‏ها انتظار آمدنش را داشتند تا باعث تلسط دوباره‏ى آنها گردد).14 این چنین تکبرى حجاج را سخت آزار مى‏داد و به همین جهت وى شدیدا رفتار ابن اشعث را محکوم مى‏کرد (ببینید چگونه قدم مى‏زند؟ چگونه! من دوست دارم گردنش را بزنم!) وقتى این اظهارات به ابن اشعث گزارش شد، وى عکس العمل شدیدى از خود نشان داد. گفته شده که او فریاد زد، به او فرصت نخواهم داد و او را از قدرت بر کنار خواهم ساخت.15 به نظر مى‏رسید یک تنفر متقابل بین آنها به وجود آمده بود.16 ابن کثیر و دیگر نویسندگان نیز از شدت این تنفر سخن گفته‏اند. ناگهان در آن زمان حوادثى در کوفه اتفاق افتاد که مایه‏ى تعجب شد. حکومت سیستان که در آن دوران جزء خراسان بود، به وسیله‏ى حجاج تعیین مى‏شد.17 وظیفه‏ى حاکم محلى آن سامان بود که حاکم قلمرو مرزى کابلستان را ـ که در منابع تحت عنوان رتبیل به آن اشاره شده است ـ تحت فرمان خویش درآورد. رتبیل از مردم آن سامان تقاضا کرد در برابر مسلمین مقاومت کنند. در برخوردى که بین رتبیل و حاکم انتصابى عبیداللّه‏ بن ابى بکره در سال 79 قمرى / 698 ـ 699 میلادى به وقوع پیوست، حاکم به سختى شکست خورد. حجاج از این شکست نگران شد و سپاهى آماده نمود که به دلیل تجهیزات باشکوهش، سپاه طاووس (جیش الطواویس) نامیده شد. این سپاه بایستى تحت فرمان شخصى قرار مى‏گرفت که دو سردار زیر فرمان وى قرار گیرند در نهایت عبدالرحمن بن محمد بن اشعث انتخاب شد. این انتصاب در کوفه مایه‏ى شگفتى شد. یکى از عموهاى پدرى عبدالرحمن بن حجاج در مورد احتمال شورش برادرزاده‏اش هشدار داد. اما حجاج از لغو تصمیمش امتناع ورزید. بر اساس روایت طبرى مشخص نیست که عبدالرحمن در آن زمان در کجا بود.18 بر اساس روایت دیگر او براى خواباندن شورش یکى از فرماندهان نظامى که از کمک به حاکمان سیستان و سند در وقت ضرورت دریغ کرده بود، به آن‏جا فرستاده شده بود.19 جزئیات این روایت قابل اعتمادتر است. البته در روایت دیگرى آمده است که عبدالرحمن در این زمان سپاه طاووس را همراهى مى‏کرد.20 در کتاب زندگى حجاج، شرح گزارش شورش ارائه شده است. در این کتاب حوادث همراه جزئیات مفصل که به وسیله‏ى نقل قول‏ها، نطق‏ها، نامه‏ها و اشعار تایید مى‏شود، آورده شده است. ما در این مختصر در مورد این قیام با تاکید بر جزئیات مشخصى که به بیان چگونگى و علل و توسعه‏ى این شورش اشاره دارد پرداخته‏ایم؛ شورشى که نزدیک بود به سرنگونى خلافت اموى منجر شود.
ابن اشعث در سال 80 قمرى / 699 ـ 700 میلادى به سیستان رسید (مراجعه کنید به ترتیب زمانى وقایع صفحات بعدى همین مقاله). اولین اقدام وى این بود که سپاهیانى را که در پادگان‏ها بودند وادار کرد تا به سپاه طاووس بپیوندند. او بعد از رد تقاضاى صلح پیشنهاد شده از سوى رتبیل، با تاکتیک‏هاى کاملاً متفاوت از روش ابن ابى بکره، به کابلستان تاخت. وى روستاها و دژهاى زیادى را تصرف نمود و ارتباطش را با کاخ‏هایى که تصرف کرده بود از طریق چاپارهاى خدماتى حفظ کرد. وقتى او به سرزمین‏هاى مرزى و به کوه‏هاى بلند مسلط شد به بست برگشت و نفوذ و پیشرفت بیش‏تر را تا بهار سال 81 قمرى / 700 میلادى به تعویق انداخت. وقتى حجاج از این قصد ابن اشعث آگاه شد، در نامه‏اى که براى او فرستاد ضمن ابلاغ پیام‏هاى متکبرانه و اهانت‏آمیز به او دستور داد که به سوى مرکز کابلستان حرکت کند و در آن‏جا تا سرحد مرگ با دشمن بجنگند. در مقابل ابن اشعث از سپاهیان خواست تا زمین را شخم بزنند، آن گونه که از پیام دومش بر مى‏آید وى سکوتى مبنى بر رضایت از درنگ و به تاخیر انداختن جنگ را مد نظر داشته است.21 مى‏توان از این طرز برخورد نوعى تهدید را نیز برداشت نمود. یعنى او به گونه‏اى طعنه‏آمیز اظهار داشته است که سربازان ممکن است به خوبى از عهده کاشتن غلات برآیند و وى در خلال این مدت (کاشت تا برداشت محصول) آنها را براى رسیدن به یک پیروزى نهایى احضار نخواهد کرد. مطمئنا عبدالرحمن از اتهاماتى هم‏چون ترسو بودن و بى‏کفایتى که حجاج بر ضد وى به راه انداخته بود، رنجیده بود. او اکنون آماده بود که نشان دهد نسبت به این اتهامات حساس است. اما اقدامى بدون مشورت با یارانش انجام نداد.22 ابن اشعث به مشاورانش فهماند که قصد ندارد از این دستورات اطاعت کند. هم‏چنین در خطبه‏اى که براى سپاهیان خواند با سیاستى بیش‏تر اظهار داشت که علاقه‏مند است آینده‏ى خوبى براى ایشان فراهم سازد. در مورد جنگ نیز گفت او با تایید و نظر مردان با تجربه رفتار نموده است. بعد از آن، ابن اشعث آنها را از دستورات و تهمت‏هاى حجاج آگاه نمود. وى اعلام کرد که آن‏ها براى اخذ یک تصمیم مناسب آزاد هستند. او هم‏چنین در مورد خودش گفت:
من نیز مثل یکى از شما هستم، اگر به دستورات حجاج عمل کنید من نیز عمل مى‏کنم و اگر امتناع کنید من هم امتناع خواهم کرد.
سربازان فریاد برآوردند که از حجاج اطاعت نمى‏کنند. ابوطفیل عامر بن واثله‏ى کنانى، شاعر، ناطق و محدث مشهور، خلع حجاج را اعلام نمود و دیگر خطیبان سپاه را به حرکت به سمت عراق و بیرون راندن دشمن خدا از آن‏جا دعوت نمود. آنها سوگند خوردند که به ابن اشعث وفادار باشند. بنابراین، شورش قطعى شده بود. ابن اشعث به رتبیل پیشنهاد موافقت‏نامه را داد که وى پذیرفت. بر اساس این توافق‏نامه اگر ابن اشعث پیروز مى‏شد براى رتبیل موقعیت مشخصى را در نظر مى‏گرفت و اگر شکست مى‏خورد رتبیل به او پناه مى‏داد. در طى راهپیمایى نظامى به سمت عراق، شاعرانى که همراه سپاه شورشى بودند، پیروزى‏هایشان را در پیشروى‏ها جشن گرفتند. یکى از آنها، اعشى همدان که مهم‏تر از سایرین بود حجاج را متهم نمود که پرهیزگارى را براى ستمگرى رها نموده و مرتد شده است. این شاعر حجاج را دوست شیطان نامید و اضافه نمود که ابن اشعث فرمانده‏ى قحطانى‏ها و همدانى‏ها بر ضد معدى‏ها و ثقفى‏هاست. بنابراین، اظهاراتش شامل محکومیت مذهبى و تنفر قبیله‏اى مى‏شد.
با رسیدن شورشیان به فارس یک واقعیت مهم و جدید مشخص گردید، شورشیان ناگهان دریافتند که مخالفت با حجاج، آنها را با خلیفه نیز درگیر ساخته است و آنها ناخواسته علیه او نیز اقدام نموده‏اند. از این رو شورشیان توسط قراء مذهبیون مورد تشویق قرار گرفتند. اکثریت شورشیان سوگند یاد نمودند که امامان جور را طرد نمایند و وفاداریشان را به ابن اشعث تجدید کردند. وى نیز براى آنها در اجراى شرایط بیعت سوگند یاد کرد. حجاج وقتى از توسعه و کیفیت قیام آگاه شد، به بصره رفت و از عبدالملک خواست تا براى وى سپاهى شامى بفرستد. خلیفه براى او دسته‏هایى از نظامیان یکى پس از دیگرى فرستاد. نزدیک شوشتر نیروهاى جلودار ابن اشعث با نیروهاى حجاج درگیر شدند و آنها را شکست دادند و تلفات سنگینى بر آنها وارد ساختند (9 تا 10 ذى الحجه 81 / 24 یا 25 ژانویه 701). پس از این شکست حجاج به سرعت به بصره عقب‏نشینى کرد. این چنین احتیاطى ضرورى بود؛ زیرا گفته مى‏شد ابن اشعث حدود 33 هزار سواره نظام و صدوبیست هزار نفر پیاده نظام دارد. از آن‏جا که حجاج نمى‏توانست در بصره مقاومت کند در زاویه سنگر گرفت. عبدالرحمن در 29 ذى‏الحجه وارد بصره شد و موقعیتش را در آن‏جا مستحکم نمود. بعد از یک ماه برخورد شدید، در وضعیتى که وضع عمومى سربازان حجاج روز به روز بدتر مى‏شد، نبرد نهایى به وقوع پیوست (پایان محرم 82 / اوایل مارس 701). ابن اشعث به پیروزى نزدیک بود که دلیرى و مهارت سفیان بن ابرد شامى وضع را عوض کرد و تعدادى از قراء ـ که بنابر توضیحات ابن کثیر از علما بودند ـ کشته شدند.23 بعد از این شکست ابن اشعث با سربازان کوفى و نخبگان سواره نظام بصرى به کوفه رفت. نایب او در بصره که یک هاشمى به نام عبدالرحمن بن عباس بود، تلاش‏هایى را براى حفظ موقعیتش در شهر انجام داد اما بصرى‏ها فرصت را براى پذیرش امان که از سوى حجاج پیشنهاد شد از دست ندادند.24 بنابراین عبدالرحمن بن عباس با یک گروه از بصرى‏ها به مافوقش در کوفه پیوست. در هنگام ورود او به کوفه ابن اشعث توسط یک افسر مدائنى به نام مذار بن ناجیه از دارالحکومه بیرون رانده شده بود. این افسر از گرفتارى‏هاى ابن اشعث استفاده نموده و دارالحکومه را تصرف کرده بود. ابن اشعث بعد از حملات همه جانبه همراه با دیگر تهدیدها توانست خود را بر آن‏جا مسلط سازد. در کوفه نیروهاى او به واسطه‏ى پیوستن تعداد زیادى از مردم که از حکومت اموى ناخوشنود بودند، افزایش یافت. از طرف دیگر حجاج بصره را به پسر عمویش ایوب بن حکم بن ابى عقیل سپرد و عازم کوفه شد (اواسط صفر 82 / آوریل 701). در راه از برخورد با دسته‏هاى سواره نظام هوادار ابن اشعث به ستوه آمد او با رسیدن به جلگه‏ى وسیعى نزدیک کوفه، جایگاهش را در دیر قره مستقر ساخت. عبدالرحمن نیز شهر را ترک کرد و در دیر جماجم با نیروهایش که اکنون بالغ بر 200 هزار نفر مى‏شد (100 هزار نفر حقوق بگیر و 100 هزار نفر موالى)، اردو زد. سپاه حجاج نسبت به سپاه ابن اشعث کوچک‏تر بود و موقعیت ناشیانه‏اى داشت و پیش بینى مى‏شد که با مشکل مواجه شود. على‏رغم این وضع، نیروهاى امدادى شامى موفق شدند به سپاه حجاج بپیوندند. هر دو سپاه خندق‏هایى حفر کردند و براى مدتى در زاویه مشغول زد و خورد شدند. در خلال این مدت اعیان شام در دمشق مایل بودند بحران به صورتى مسالمت‏آمیز حل شود. عبدالملک نیز سعى کرد بر خلاف توصیه‏ى حجاج مذاکراتى را با شورشیان انجام دهد. از میان نمایندگان اعزامى برادرش محمد و پسرش عبداللّه‏ از سوى او به شورشیان پیشنهاد کردند که عبدالملک حجاج را برکنار سازد و حقوق عراقیان را برابر با شامیان پرداخت نماید، هم‏چنین به عبدالرحمن پیشنهاد کردند که حکومت هر شهرى از عراق را که مایل است، انتخاب نماید. در جلسه‏ى شوراى شورشیان این پیشنهادات على‏رغم سخنانى که ابن اشعث بر زبان راند و از مشاوران و همپیمانانش خواست تا آن را بپذیرند، رد شد. یاران ابن اشعث تصور مى‏کردند که دشمنان فقط به این دلیل وارد مذاکره شده‏اند که وضع اسفناکى دارند (در واقع از شیوع قحطى در اردوگاه حجاج با خبر بودند) و فکر مى‏کردند که پیروزى نهایى با ایشان است. درگیرى بار دیگر از سر گرفته شد و دو سپاه براى مدتى طولانى رویاروى هم قرار گرفتند. گفته مى‏شود جنگ خندق صد روز و یا چهار ماه به طول انجامیده و در آن چهل و هشت درگیرى به وقوع پیوسته است.
سرسخت‏ترین مخالفان حکومت بنى‏امیه، قراء بودند که با شور مذهبى فراوان متقاعد شده بودند که براى دفاع از دین که به وسیله‏ى بى‏دینى امویان تهدید مى‏شد، باید بجنگند. آنها خود را به صورت یک گردان تحت فرماندهى جبلة بن زحربن قیس جعفى قرار داده بودند و فقط پس از مرگ این فرمانده بود که دلیرى آنها کم شد و متفرق شدند. بالاخره در شعبان 82 / سپتامبر 710 نبرد اصلى به وقوع پیوست. در ابتدا پیشروى از آن نیروهاى ابن اشعث بود، اما مدت کوتاهى قبل از غروب آفتاب آنها پراکنده شدند و ابن اشعث بعد از تلاش‏هاى بیهوده براى جمع‏آورى مجدد آنها به همراه فقط تعداد کمى از یارانش صحنه‏ى نبرد را ترک کرد. وى بعد از رسیدن به کوفه و برداشتن خانواده‏اش مستقیما عازم بصره شد. در این هنگام حجاج به کوفه آمده و در آن‏جا دادگاهى تشکیل داد که تعداد زیادى از اسیران شورشى را در آن محکوم به اعدام نمود. اما ابن اشعث هنوز به طور کامل شکست نخورده بود. یکى از طرفدارانش، محمد بن سعد بن ابى وقاص، مدائن را که داراى موقعیت کلیدى در عراق بود، تصرف کرده بود. هم‏چنین یکى دیگر از طرفداران قریشى‏اش به نام عبیداللّه‏ بن سمره، نایب حجاج را مجبور کرده بود که بصره را به وى واگذار کند. حجاج یک ماه در کوفه باقى ماند و سپس در مسکن در کنار دجیل، جایى که هواداران سپاه شورشى در آن‏جا جمع شده بودند، با ابن اشعث رو در رو شد. بعد از درگیرى‏هایى که حدود 2 هفته ادامه داشت، شکست ابن اشعث نقطه‏ى پایانى بر شورش وى محسوب گردید. وى با راهنمایى یک چوپان از میان بیشه‏زارها و باتلاق‏ها عبور کرد. در این هنگام یک دسته از شامیان به اردوگاه شورشیان شبیخون زدند. حجاج نیز از هر سو بر آنها حمله برد. در تلاش براى فرار، تعدادى از شورشیان خودشان را به آب انداختند و غرق شدند. این شکست سوم ابن اشعث به حساب مى‏آمد. او به همراه بازماندگان سپاهش به طرف سیستان فرار کرد. در هنگام فرار وى مجددا با تعدادى از سپاهیان حجاج که براى تعقیب او تحت فرماندهى عمرو بن تمیم لخمى فرستاده شده بودند، جنگید.25
هنگامى که ابن اشعث به سیستان رسید در ابتدا کارگزار از باز کردن دروازه‏ى شهر به روى او امتناع ورزید. سپس دروازه را به روى وى و سپاهیانش گشود، اما براى به دست آوردن توجه و الطاف حجاج، وى را دستگیر کرده و در غل و زنجیر بست. هنگامى که رتبیل به ملاقات ابن اشعث آمد، کارگزار را مجبور کرد که ابن اشعث را رها کند. بعد از آن به وعده‏هایى که چند ماه جلوتر داده بود، عمل کرد. او را با خود به کابلستان برد و به افتخار و شرف و بزرگى رسانید. در این هنگام حدود 60 هزار نفر از فراریان در سیستان جمع شده بودند. ابن اشعث از سوى آنها براى از سرگیرى مبارزه دعوت شد و پذیرفت.26 از آن طرف عمرو سردار حجاج به سمت آنها به راه افتاد. اکثر یاران ابن اشعث ترسیدند که آنها در مقابله و مقاومت در برابر این سردار موفق نشوند. ابن اشعث خواست به سمت مرزهاى خراسان حرکت کند. او و یارانش امیدوار بودند که با به کارگیرى نیروى جدید و حفظ باقى مانده‏ى نیروها، تا مرگ حجاج یا عبدالملک صبر کنند. اما وقتى یک گروه 2 هزار نفرى از آنها به فرماندهى عبیداللّه‏ بن سمره شکست خوردند او با این واقعیت مواجه شد که بین یارانش اشتیاق و هماهنگى وجود ندارد. از این‏رو به بهانه‏اى از آنها جدا شد و همراه گروهى که هنوز از وى پیروى مى‏کردند به نزد رتبیل بازگشت. نیروهایى که در خراسان باقى ماندند، شخصى از تبار بنى هاشم را به فرماندهى خویش انتخاب نمودند. نام او را در منابع عبدالرحمن بن عیاش بن ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب ذکر کرده‏اند. در روایت واقدى و ابن کثیر، عبدالرحمن بن عیاش بن ابى ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب آورده شده است. وى مدت کوتاهى بعد از آن به خدمت یزید بن مهلب در جنگ‏هایش پیوست. آنها متحمل شکست سختى شدند و فرماندهان اسیر شده‏ى‏شان را به نزد حجاج فرستادند. حجاج نیز بیش‏تر آنها را اعدام کرد. هنگامى که حاکم بى‏رحم (حجاج) مشغول انجام تلافى و حتى اجراى حکم اعدام توده بود، عبدالرحمن در دربار رتبیل زندگى مى‏کرد. اما حجاج مى‏ترسید که مبادا عبدالرحمن دوباره مایه‏ى دردسر شود. از این جهت دائما براى حامى‏اش نامه مى‏نوشت و در کنار تهدیدهاى متناوب وعده‏هاى وسوسه‏انگیز نیز مى‏داد تا عبدالرحمن را به چنگ آورد. در نهایت رتبیل سر تسلیم فرود آورد. روایات مختلفى در مورد مرگ عبدالرحمن وجود دارد. گفته شده است که او به وسیله‏ى خود رتبیل کشته شده و یا به واسطه‏ى مرضى از دنیا رفته است. در هر صورت سر بریده شده‏اش براى حجاج فرستاده شد که آن را خواسته بود. اما گزارش‏هایى که عموما منابع آنها را پذیرفته‏اند، متفاوت از این است. بر این اساس وى با زنجیر بسته شده و بر اساس دستورى که از حجاج گرفته بودند، در عمارتى محبوس گردید و او خود را از بالاى دژ رخج به پایین انداخت. مردى که با زنجیر به او بسته شده بود نیز با وى به پایین افتاد. (85 ق / 704م)
ترتیب زمانى وقایع
ترتیب زمانى وقایع این حادثه دقیقا مشخص نیست، گرچه منابع در ذکر تاریخ روزها و ماه‏هاى تعدادى از حوادث مهم مثل نبردهاى شوشتر و زاویه هماهنگ هستند. ولهاوزن (Ar, Reich, 150 f., Eng. tr) در این خصوص مطالعاتى را انجام داده است و تاریخ یک سرى از وقایع را این چنین مطرح مى‏سازد: سال 81 براى شروع شورش، سال 82 براى سه شکست ابن اشعث، سال 83 مشکلات او در سیستان و جنگ‏هایش در خراسان. روایت واقدى27 تاریخ شروع شورش را در سال 82 و نبرد زاویه را در سال 83 مى‏داند و بعد از آن تناقض‏گویى کرده سال 82 را براى نبرد دیر جماجم ذکر مى‏کند. با توجه به این‏که تعدادى از وقایع در سال 83 اتفاق افتاده،28 ترتیب زمانى در روایت واقدى نمى‏تواند با واقعیات منطبق باشد و با روایتى دیگر در این زمینه مغایر است. به طور کلى تاریخ 14 جمادى الثانى 83 / 15 ژولاى 703 پذیرفتنى نیست. این تاریخ فقط در روایت ابو مخنف ذکر شده است.29 اگر سال 83 براى زمان درگیرى‏هاى نزدیک بصره پذیرفته شود نشان دهنده‏ى این است که فاصله‏ى بین این نبرد و نبرد نهایى دیر جماجم خیلى کم بوده است و اگر تاریخ این درگیرى‏ها در سال 82 فرض شود، فاصله زمانى بین دو نبرد طولانى‏تر مى‏شود که احتمالاً چنین است. ابن کثیر30 دوره‏ى جنگ خندق در کوفه را طولانى مى‏داند و بر اساس نظمى که گزارش سال 82 را تکمیل مى‏نماید، وى تعدادى از نبردهاى دیر جماجم را در سال 83 ذکر مى‏کند. ظاهرا ابن کثیر سعى دارد روایات مختلف را با هم تطبیق دهد. وى به اطلاعات گسترده در مورد چهار ماه درگیرى در دوره‏اى که دو سپاه در دیر جماجم مقابل هم قرار گرفتند، اهمیتى نمى‏دهد.
دلایل شورش
منابع عربى اغلب مایلند که حوادث تاریخى را در ارتباط با رویدادهاى شخصى توضیح دهند. در موضوع مورد بحث نیز آنها در شرح حوادث گوناگون اهمیت زیادى را به تنفر متقابل دو قهرمان نسبت به یک‏دیگر مى‏دهند. البته واقعیات با این عقیده که چنین تنفرى وجود داشته است، همخوانى ندارد. حجاج، ابن اشعث را به فرماندهى سپاه در جنگ با خوارج انتخاب مى‏کند. گفته مى‏شود که او در آن هنگام براى انجام وظایفى دیگر به کرمان رفته بود و بالاخره او را به فرماندهى سپاه طاووس انتخاب مى‏کند. دلیل این انتخاب ممکن است، اعتماد افراطى به ابن اشعث یا ترسى که از وى در دل داشت تلقى شود.31 هم‏چنین ممکن است حجاج ترجیح داده باشد او را به عنوان شخصى که براى او دردسر آفرین و خطرناک بود، از عراق دور نماید. اما اگر او به عنوان یک شخص عادى از موقعیت اشرافى ابن اشعث متنفر بود، ـ چنان‏که در منابع آمده است، ـ امکان نداشت که آن همه او را مورد لطف قرار دهد و اگر از خصومت ابن اشعث علیه خویش آگاه بود، وسایل لازم جهت نیل به مقاصدش را در اختیار او قرار نمى‏داد. این نکته را نیز باید متذکر شد که ابن اشعث دستورهاى مافوقش را تا پاییز 81 صادقانه اجرا کرده است. بنابراین برخلاف تصور منابع عربى، بهتر این است که یا احساسات شخصى را در این قیام به کلى نادیده بگیریم، و یا دست کم قائل شویم که این احساسات اهمیت کم‏ترى نسبت به سایر دلایل شورش داشته است و دلایل واقعى شورش را باید در جاى دیگرى جست‏وجو کرد.
و ن کرمر در کتاب هاى (Culturges chichtli che streifzuge 23. f) و (Culturgeschichte des orients 1 ,172) هماهنگ با نظریات مولر که به وسیله‏ى ون ولتون نیز تایید مى‏شود (17 و 26)، شورش ابن اشعث را مربوط به موالى مى‏داند. این مطلب با دقت بیش‏تر در تلاش‏هاى این گروه که با پذیرش دین اسلام در بصره و کوفه انجام دادند و از همان دوره‏ى نخستین همانند اعراب و به عنوان مسلمان وارد فعالیت‏هاى سیاسى شده بودند فهمیده مى‏شود.
ولهاوزن (Ar. Reich, 151 ff. Eng. tr. 243ff) وقتى متوجه شد که مدت کمى بعد از سقوط مختار که حامى این گروه بود حجاج براى تازه مسلمانان مشکل ایجاد کرد، این ایده را که شورش ابن اشعث ادامه‏ى نهضت مختار بوده است، پذیرفت او مى‏نویسد، تعداد زیادى از موالى نیز در کنار هم‏پیمانشان (براساس رسم زمان) جنگیدند. گر چه آنان شامیان را به دلیل حمایت از عربیت، دشمن مى‏داشتند، ولى خواسته‏هاى آنها دلیل شورش نبود. او به طور اساسى بر این نکته تاکید مى‏کند که ظهور اشرافیت عرب، در برابر اقتدار حکومتى، به نمایندگى حجاج که داراى تبارى معمولى و غرور و تکبرى زیاد بود، دلیل اصلى قیام مى‏باشد. خاندان عرب بیش‏تر با رضایت خاطر از روسایشان تبعیت مى‏نمودند. وقتى آنها خدمات گسترده‏اى در جنگ‏ها و در پادگان‏هاى ایالات دوردست انجام مى‏دادند، دچار مشکلات زیادى مى‏شدند. نه فقط یمنى‏هاى کوفه که ابن اشعث یکى از بزرگان ایشان بود، بلکه دیگر خاندان‏ها و نیز آنهایى که در بصره بودند، حمایت خویش را از وى مضایقه ننمودند. ولهاوزن اضافه مى‏کند که بایستى در شورش تلاشى تازه براى رهایى عراقیان از یوغ شامى‏ها و یک طغیان بر ضد استفاده‏ى شامى‏ها از حقوق نظامى گرى و امتیازاتى که به آنها بخشیده شده بود، صورت گرفته باشد. همه‏ى نظرات ولهاوزن در این مورد، به طور قابل ملاحظه‏اى باید پذیرفته شود، اما گفته‏ى او مبنى بر این‏که شورشیان هیچ انگیزه‏ى مذهبى نداشتند، با توجه به حضور پرشور قراء، به نظر قضاوتى نادرست و قابل نقد است. به نظر مى‏رسد این شورش داراى دو مرحله‏ى برجسته بوده باشد: اول این‏که این شورش در آغاز، چیزى بیش‏تر از یک تمرد و سرپیچى از سیاست‏بازى‏هاى حجاج نبود؛ زیرا او ابن اشعث را به عنوان کارشناس نظامى تعیین کرده و به خود جرأت داده بود که دستورهاى قاطع متفاوتى را به چنین شخصى بدهد؛ شخصى که با تجربه‏ى نظامى‏اى که داشت مى‏دانست پیشروى در زمستان در کوه‏هاى کابلستان غیر ممکن است و پیش‏بینى مى‏شد هر تلاشى براى نفوذ به آن‏جا به بدبختى‏اى شبیه آنچه دو سال قبل براى سپاه ابن ابى بکره اتفاق افتاده بود، منجر شود. واکنش سپاه نیز قابل فهم است. دوم این‏که در جریان راهپیمایى نظامى شورشیان به سمت عراق و بعد از رسیدن به آن‏جا، شورش از اساس تغییر کرد و عناصر مذهبى بر آن مسلط شدند. ارزیابى این تغییر از مقایسه‏ى بیعت سربازان با ابن اشعث در سیستان و بیعت آنها با فرمانده‏ى خود در فارس مشخص مى‏شود. در این فرصت آنها سوگند خوردند نسبت به وى وفادار باشند و او پاسخ داد که خلع حجاج، دشمن خدا را بر عهده گیرد. او از آنها خواست که از وى حمایت کنند و با حجاج بجنگند تا خدا او را از عراق بیرون کند و به مردم وعده فرمانبرى داد.32 در استخر33 تشریفات متفاوت شد و مردم اقتدار ابن اشعث را به رسمیت شناختند اما او پاسخ داد که بهتر است با وى بیعت نمایند بدان‏ها چنین گفت:
شما سوگند خواهید خورد، سوگندى براى دفاع از کتاب خدا و سنت پیامبر و عزل امامان جور و جنگ با کسانى که خون خاندان پیامبر را مظلومانه ریختند.
وقتى آنها پاسخ مثبت دادند او با ایشان بیعت کرد.34
به نظر مى‏رسد بعدا کنترل شورش از دست ابن اشعث بیرون رفت، گر چه جایگاهش به عنوان فرمانده حفظ گردید ولى اقتدارش کاهش یافت. مهم‏ترین دلیل بر این کاهش اقتدار، رد تقاضاى خلیفه عبدالملک در جلسه‏ى مشورتى سران دیر جماجم بود، در حالى که ابن اشعث آن را پذیرفت.35 این کاهش اقتدار توسط قرینه‏هاى دیگرى نیز ثابت مى‏شود. منابع هیچ نطقى را از ابن اشعث مبنى بر اصرار بر ادامه‏ى شورش ذکر نکرده‏اند، بلکه وى فقط دستوراتى صادر مى‏کرد.36 این در حالى است که همان منابع نطق‏هاى شدید اللحنى را از سوى قراء درباره‏ى ضرورت جنگ بر ضد بدعت‏ها و بدعت گزاران که به حقایق بى‏اعتنا بودند و ستم مى‏نمودند، ذکر کرده‏اند. هم‏چنین موضوع این نطق‏ها در دفاع از دین و دنیا و به دست آوردن این دو بود، به دلیل این‏که پیروزى امویان در جنگ به منزله‏ى نابودى دین و دنیاى عراقیان بود و نیز اعلام مى‏کردند که در دنیا مردمى بى‏عدالت‏تر از آنها (امویان) وجود ندارد.37 درست است که سنت گرایان تمایلى براى ایراد نطق‏هایى از این نوع داشتند، ولى سکوت کامل و عدم فعالیت تبلیغى در حمایت از این جریان توسط کسى که شورش را شروع نموده بود، جالب توجه است. در حالى که قراء سوگند خوردند که تا دم مرگ بجنگند و از صحنه‏ى نبرد فرار نکنند، ابن اشعث مایل بود با خلیفه صلح نموده و سپاه را خلع سلاح نماید. او بر سپاهیان از پشت سر آنان فرمان مى‏راند و خود را به صف مقدم نمى‏رسانید، آن‏گونه که وقتى تعدادى از فرمانده‏هانش در صف مقدم در نبرد زاویه از دست رفتند وى به دیر جماجم عقب‏نشینى نمود. هم‏چنین او ضمن فرار در مسکن، در خراسان نیز از ادامه‏ى مبارزه امتناع ورزید. به نظر مى‏رسد که دلیل وى براى جنگ تا سرحد مرگ این بود که مى‏ترسید به واسطه‏ى شورشى که انجام داده بود تنبیه شود. امکان دارد وى در جریان شورش از پیروزى ناامید شده باشد و یا دریافته باشد که انگیزه‏هاى حمایت از وى از بین رفته است. در حالى که روساى خاندان‏ها و سربازان عراقى به وى پیوسته بودند او حرکت آنها را تأیید نکرد. در واقع حوزه‏ى شورش وسیع بود و شامل تمام کسانى مى‏شد که از حکومت اموى ناخشنود بودند و کسانى که به واسطه‏ى انگیزه‏هاى مذهبى و تهمت‏هایى که به آنها زده شده بود پا به این عرصه گذاشتند، از جمله این‏که موالى زیادى در این شورش حضور داشتند. این نکته از رفتار حجاج مشخص مى‏شود که اسیران زیادى از این گروه در دستان وى قرار گرفتند. این در حالى بود که همه‏ى قریشى‏ها، شامى‏ها و افراد منسوب به خاندان دو حکم، بخشیده شدند. بعدا به زور از دیگر اسیران اقرار گرفته شد که آنها کافر شده‏اند.38 موالى ایرانى و نیز زط‏هایى که از این شورش حمایت کرده بودند به شدت تنبیه شدند.39 بخشش اعراب و تنبیه ده‏ها هزار موالى، نشان مى‏دهد که حجاج نقش گروه اخیر الذکر را در شورش بسیار مهم دانسته است. بعد از اتمام شورش، موالى خطرناک‏ترین و مقصرترین عناصر آشوبگر معرفى شدند.
پى‏نوشت‏ها:
1. این مقاله ترجمه‏اى است از مدخل "IBN ASHATH" بر گرفته از:
V, III, P, .Encyclopaedia of Islam ,715 - 9
2. براى آگاهى از اقدامات اشعث به کتاب وقایع سالیانه اثر کایتانى، ج 40، ص 5 ـ 510 مراجعه کنید و براى دست یابى به اطلاعات بیش‏ترى درباره‏ى ارزیابى وى و زندگینامه‏ى کاملش به کتاب معاویه اثر اچ، لامنس، صفحات 131 و ص 2 ـ 150 مراجعه نمایید.
3. ر.ک: طبرى، فهرست راهنما و الاغانى، ج 5، ص 153.
4. همان، ج 2، ص 231 و 261.
5. همان، ص 733.
6. همان، ص 749 و ص 739 ـ 740.
7. جمادى‏الاولى یا جمادى الثانى 72 قمرى / اکتبر 691 میلادى. براى آگاهى از ترتیب زمانى این نبرد ر.ک: پیشین، حجاج، ص 34، 801.n.
8. طبرى، همان، ص 826.
9. همان، ص 29 ـ 109.
10. همان، ص 10 ـ 910.
11. همان، ص 7 ـ 930.
12. همان، ص 9 ـ 937.
13. التنبیه، ص 407.
14. گى. ون ولتون، تحقیقات، ص 61.
15. طبرى، همان، ص 1043.
16. The Anonyme Arabische chranik p. 318.
17. طبرى، همان، ص 4 ـ 1032.
18. همان، ص 1042.
19. همان، ص 1046.
20. همان، ص 1044.
21. همان، ص 162.
22. ابن کثیر، ج 9، ص 35. ابن کثیر خصوصا جلسه‏اى را که عبدالرحمان در آن فرماندهان عراقى را از دستورات حجاج آگاه کرد، ذکر مى‏کند.
23. روایت حوادث از واقدى است و در گزارش آن در کتاب ابن کثیر (ج 9، ص 40) بعضى از حوادث نبرد دیر جماجم به این نبرد نسبت داده شده است.
24. یک امان دو پهلو که مانع از کشته شدن تعداد زیادى از مخالفان نگردید. آن گونه که ذکر شده است یازده هزار نفر از مخالفان کشته شدند.
25. ابن کثیر، همان، ج 9، ص 48 از ابن غنم.
26. براى آگاهى از اقدام خیانت‏آمیز و حوادث پس از آن ببینید ابن کثیر، ج 2، ص 48 که در کتابش روایت واقدى را آورده است.
27. طبرى، همان، ص 1052 و ص 1101؛ ابن قتیبه، معارف، ص 181.
28. طبرى، همان، ص 1070.
29. همان، ص 1094.
30. ابن کثیر، ج 9، ص 42 و 47.
31. طبرى، همان، ص 1044.
32. همان، ص 1055.
33. همان، ص 1053.
34. همان، ص 1058؛ ابن کثیر، همان، ج 2، ص 36.
35. طبرى، همان، ص 1704.
36. همان، ص 1095.
37. همان، ص 1086.
38. همان، ص 1096؛ مسعودى، مروج الذهب، ج 5، ص 358.
39. بلاذرى، فتوح، ص 4 ـ 373؛ المبرد، الکامل، ص 286.
منابع:
ـ ابن اثیر، عزالدین على، الکامل فى التاریخ (بیروت، دارصادر، الطبعه الاولى، 1965م).
ـ ابن کثیر، ابوالفداء حافظ ، البدایه و النهایه، تحقیق ابوملحم و على نجیب عطوى (بیروت، دارالکتب العلمیه، بى‏تا).
ـ الازدى، ابومخنف لوط بن یحیى، نصوص من تاریخ ابى مخنف، تحقیق کامل سلیمان الجبورى، چاپ اول (بیروت، دارالمحجه السیفاء 1419ق / 1999م)
ـ اصفهانى، ابوالفرج، الاغانى،تحقیق الاستاد عبداللّه‏ على مهنا، چاپ دوم (بى‏جا، دارالفکر، 1995م).
ـ بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق سهیل ذکار و ریاض زرکلى، چاپ اول (بیروت، دارالفکر، 1414 ق / 1996م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، فتوح البلدان، ترجمه و مقدمه احمد توکل (بى‏جا، نشر نقره، 1367).
ـ دینورى، ابن قتیبه عبداللّه‏ بن مسلم، امامت و سیاست تاریخ خلفاء، ترجمه‏ى سیدناصر طباطبایى (تهران، ققنوس، 1380ش).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، المعارف، صححه و علق علیه محمد اسماعیل الصاوى (مصر، الطبع الاولى، 1353ق / 1934م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، عیون الاخبار (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1986م).
ـ دینورى، ابى حنیفه احمد بن ابى داوود، اخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، مراجعه جمال الدین الشیال (مصر، داراحیاء الکتب العربى، 1960م).
ـ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبرى)، ترجمه‏ى ابوالقاسم پاینده، چاپ پنجم (تهران، انتشارات اساطیر، 1375ش).
ـ مبرد، محمد بن یزید، الکامل فى اللغة و الادب، عارضه باصوله و علق علیه محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول (بیروت، مکتبة العصریه، 1997م).
ـ مسعودى، ابوالحسن على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، شرحه عبدالامیر مهنا (بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1411ق / 1991م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، التنبیه و الاشراف، عنى بتصحیحه و مراجعته عبداللّه‏ اسماعیل الصاوى (بى‏جا، المکتبه التاریخیه، 1357ق / 1938م).
ـ مسکویة الرازى، ابوعلى، تجارب الامم، حققه و قدم له ابوالقاسم امامى (تهران، دارسروش للطباعه و النشر، 1366ش).
ـ نویرى، شهاب الدین احمد، نهایة الارب فى فنون الادب (قاهره، وزاره الثقافه، 1975م).

تبلیغات