آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

نوشتار حاضر، به بررسى مبحث مکان و اسامى جغرافیایى در متن قرآن کریم مى‏پردازد. مؤلف در ابتدا مدخلى بر آراى جغرافى‏دانان و نظریه‏ها و مکاتب آنها، در ارتباط با اماکن قرآنى مى‏گشاید. سپس میزان توجه و رویکرد منابع مختلف به این مبحث را مورد بررسى قرار مى‏دهد. تفصیل مناطق مختلف جغرافیایى که قصص قرآنى در محدوده‏ى آنها قرار گرفته، بر پایه‏ى تقسیم‏بندى پیشنهادى آنها، به مرکزى، میانى، جنوبى، شمالى و...، توسط مؤلف صورت پذیرفته است. در پایان به داستان‏هایى اشاره شده که خداوند در قرآن از اماکن آنها یاد نکرده و در آنها به عبرت‏گیرى از نحوه‏ى بیان قصص قرآنى اشاره شده است.
مقدمه و هدف
این مقاله به بررسى مکان در قصص قرآن مى‏پردازد. در آغاز، مقدمه‏اى با هدف روشنگرى پاره‏اى از موضوعات جغرافیاى اسلام، مى‏آید؛ به این امید که موجب توجه و اهتمام بیش‏تر به این‏گونه تحقیقات شده و نتایج نظرى و عملى آن براى پژوهشگران مؤثر افتد.
تحقیق حاضر تابع و پیرو آراى جغرافى‏دانان بزرگ همچون دیمولان و مس سمپل ـ که معتقد به نظریه‏ى جبر جغرافیا2 مى‏باشند و تمامى پدیده‏هاى انسانى را نتیجه‏ى عوامل جغرافیایى دانسته و اعتقاد دارند که اگر بشریت به سیرت آغازین خود باز گردد، پى‏گیر همان راهى خواهد بود که قبلاً طى کرده، ـ نیست؛ [چرا که] اگر عوامل جغرافیایى همواره یکسان باشند، این نظریه‏ى مخرب جبر جغرافیایى، سبب اخلال در طریق آزادى و اختیارى مى‏شود که توجه بشریت همواره به سوى آن گرایش داشته است. [از این‏رو] پیروان طریق آزادى و اختیار، همچون ویدال دولابلاش(1) و براون(2) در فرانسه و بومن(3) و ساور(4) در آمریکا، [بر خلاف جبریون] به آزادى انسان در اختیار [سرنوشت خود [معتقد هستند و شیوه و اسلوب فعالیت‏هاى بشرى را ناشى از توانایى انسان در دخل و تصرف در قواى طبیعى مى‏دانند. بین نظریه‏ى جبر و اختیار، گرایش‏ها و مکاتب دیگرى ظاهر گردید که هر یک به نسبت، شباهتى به این دو نظریه داشته‏اند.
هرگاه متخصصین، به بررسى تعیین عامل مؤثر در زندگانى بشرى و طرح دیدگاه‏هاى خود در این باره پرداخته‏اند، همواره به زیاده روى و غلو رفته‏اند. در نتیجه مکاتب مختلفى پدید آمده که هر یک به بیان و تفسیر دیدگاه‏هاى خود، پیرامون تاریخ و سرنوشت انسان پرداخته و اصول و پایه‏هایى براى خود ترسیم کرده‏اند. در این راستا رویکردهاى دینى، جغرافیایى، اقتصادى، روان‏شناختى و نژادى ـ که به اجناس معیّن تعصب مى‏ورزند ـ وجود داشته‏اند. رویکردى نیز در پى به دست دادن تفسیرى مرکب از همه‏ى عوامل یاد شده و در قالبى هماهنگ و منظم بوده است.
با وجود این‏که مکتب جامعه شناختى فرانسه، بر تحقیقات و بررسى‏هاى مربوط به پدیده‏هاى اجتماعى، پرتو افکنى‏هاى زیادى کرد و امیل دورکیم(5) در این خصوص روشى متمایز از دیگر مکاتب، پى‏ریزى کرد، اما مکاتب مختلف تفسیر تاریخ، همواره حامیان و طرفداران خود را داشته و نیز پیوسته دانشمندانى در پى تولید تئورى‏هاى نوین در این خصوص بوده‏اند.3
در این مقاله توجه تعصب‏گرایانه به هیچ یک از این مکاتب نشده و صرفا نشان دادن اهمیت مبحث جغرافیا در این گونه بررسى‏ها و درک و برداشت و تفسیر ما از [آموزه‏هاى] دین اسلام، مورد نظر بوده است.
در زمینه‏ى مطالعات جغرافیایى دو عامل اساسى وجود دارد: یکى توزیع پدیده‏ها و دیگر تبیین ارتباطات و علایق بین آنهاست. ما در این نوشتار، این دو عامل را در پرتو مکان در قرآن کریم بررسى خواهیم کرد.
موضوعات حایز اهمیت در جغرافیاى اسلام
در جغرافیاى اسلام، موضوعات زیادى وجود دارد که باید مورد توجه و بررسى قرار گیرند. براى نمونه مى‏توان به موارد ذیل اشاره کرد:
مى‏دانیم که اسلام در [شبه] جزیره‏ى عربستان ظهور کرد. در همان زمان مناطق دیگرى نیز در عالم وجود داشت که داراى توانمندى و ثبات بیش‏ترى نسبت به آن‏جا باشد، پس چرا مکه مهد این دین بزرگ، تعیین گردید، و چرا [شبه] جزیره‏ى عربستان براى ظهور اسلام شایسته‏ترین محیط شناخته شد؟ «واللّه‏ اعلم حیث یجعل رسالته». باید گفت: در این‏جا اِشکالى متوجه این سؤال مى‏شود و آن این‏که ما در پى علت‏یابى حقیقتى شکل یافته در حال، هستیم؛ بدین معنا که اگر اسلام در مکانى دیگر نیز ظهور کرده بود باز در پى تفسیر و تعلیل آن مى‏رفتیم. چنین اشکالى سبب گشودن باب مقایسه بین واقعیت و خیال است؛ مقایسه‏اى که هرگز به واقعیت ثابت تاریخى منجر نمى‏شود؛ چرا که رخدادها و وقایع، موادى نیستند که بتوانیم آنها را مجددا در کارگاه تاریخ وارد کنیم و آنها را کم و زیاد کرده و یا تغییر دهیم تا بتوانیم پیامدهاى آن را دریابیم. ـ چنان‏که در علوم تجربى عمل مى‏کنند. ـ در حقیقت ما بدون این‏که وقایع [گذشته] را ایجاد کنیم، آنها را تفسیر و توجیه مى‏نماییم.
از [اطلاعات] تاریخى درمى‏یابیم که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله اصحاب خود را دو بار براى هجرت به حبشه فرا خواند، بدون این‏که خود با آنها هجرت کند و هنگامى که [اهل] مدینه آغوش خود را براى اسلام گشود، ایشان به همراه یاران خود به آن‏جا مهاجرت کردند. تفاوت این دو هجرت (هجرت به حبشه و هجرت به مدینه و نشر دعوت به اسلام در آن)، آشکار است، و عوامل جغرافیایى مى‏توانند تفاوت این دو مکان را براى ما تبیین کنند. در ادامه مى‏توان به غزوات و توزیع [جغرافیایى] آنها و ارتباط مکان وقوع آنها با راه‏هاى تجارى و مناطق مسکونى و نیز قریه‏ها، قلعه‏ها و دژهاى یهودیان در فدک، تیماء و خیبر و سپس انتشار اسلام به خارج از [شبه [جزیره‏ى عربستان، اشاره کرد. دیگر این‏که چرا اسلوب نشر و دعوت اسلام در اقیانوس هند و نواحى مشرف به آن، با اسلوبى که در شمال، آفریقا و برخى نواحى آسیایى متداول بوده تفاوت داشته است؟ همچنین کیفیت ارتباط اسلام با مناطق مسکونى قدیم دو دولت فارس و روم در آن زمان، و این‏که چگونه مرکزیت عالم اسلام به شمال و سپس از مدینه به کوفه، دمشق، بغداد و قاهره انتقال یافت؟
در حال حاضر جنگ‏ها، بر و بحر را فرا گرفته و استعمار پیوسته در صدد جلوگیرى از گسترش اسلام مى‏باشد. اما به رغم آن، [مشاهده مى‏کنیم که [تعداد مسلمانان در بیست سال اخیر، در آفریقا دو چندان شده و گزارشات خود اروپاییان نیز مؤیّد این مطلب است. در این حال غربى‏ها به این‏گونه مطالعات و تحقیقات جغرافیایى بسیار همت ورزیده و در این راستا آکادمى‏هاى تخصصى را که با هدف جمع‏آورى اطلاعات پیرامون اسلام و عالم اسلامى به وجود آمده، در اختیار داشته‏اند و نیز ابزار و وسایل تحقیق، همچون نقشه‏ها، آمارها، تحقیقات و توانمندى زیادى در این خصوص در اختیار داشته و به کار بسته‏اند. بنابراین در این‏جا بر ماست که نسبت به شناسایى و شناساندن جغرافیاى عالم اسلامى و بررسى مشکلات آن اهتمام ورزیم؛ تا در نتیجه، به وضعیت تکامل یافته و جزئیات و ارتباطات آن آگاه شویم.
میزان توجه منابع به مکان در قرآن
رویکرد پژوهشگران قصص قرآنى در مبحث مکان متفاوت بوده است:
1. شیخ عبدالوهاب نجار در کتاب قصص الانبیاء،4 به وقایع تاریخى و توجه دادن به عبرت‏هاى قصص قرآنى و احادیث و تعقّل در آنها اهتمام ورزیده و در این راستا از [روایات[ تورات و انجیل نیز بهره برده است. وى کوشیده تا مشکلات مربوط به روایاتى را که بر طبق موازین قرآنى و اخبار متواتره بوده، مرتفع سازد و اخبار و روایاتى را که با قرآن و عقل سازگارى نداشته، رد کند. او از مکان‏ها در قصص، به طور پراکنده یاد کرده، بدون این‏که ارتباط بین آنها را مشخص کند. استاد جادالمولى نیز در قصص القرآن،5 با تأکید بر عبرت‏گیرى از این داستان‏ها، توجه و پرداختن به مکان را مردود دانسته است.
2. دکتر خلف اللّه‏ در کتاب الفن القصصى فى القرآن الکریم معتقد است که:
قرآن به تاریخ جز در مواردى نادر توجهى نداشته است، بلکه برعکس آن، به ابهام در زمان و مکان به عنوان مؤلفه‏هاى تاریخ، اشاره داشته است. و لذا مى‏توان گفت که این مردم قضیه را به عکس جلوه داده‏اند و به بحث و نظر پیرامون مؤلفه‏ها و مقدمات تاریخ پرداخته‏اند؛ حال آن که این‏ها مورد نظر نبوده‏اند و آنها به مقاصد حقیقى قصص قرآنى، توجهى نشان ندادند.6
خلف اللّه‏ همچنین در مورد مکان آورده:
اگر چنانچه مکان‏هایى که به طور پراکنده در قرآن از آن یاد شده وجود نداشت، مى‏توانستیم بگوییم که قرآن کریم به مکان تقریبا هیچ توجهى نداشته است.7
استناد او در این نظر، قول سید رشید رضا در تفسیر المنار است؛ آن‏جایى که او در شرح قصه‏ى آدم گفته:
تاریخ به ذات خود، منظور نیست؛ چرا که مسائل این علم، خود تاریخ مى‏باشد که البته شامل اصول دین، مِنْ حیث هُو دین، نمى‏شود. دین، به تاریخ از منظر عبرت‏گیرى از آن، نگاه مى‏کند و به تبیین زمان و مکان پرداخته است. این مطلب را در باب سفر تکوین نیز بیان داشته‏ایم.8
چنین مى‏نماید که این نظر استاد رشید، در مورد مکان‏ها و زمان‏هایى است که قرآن از آن یادى نکرده، اما در مورد مکان‏ها و مواضعى که قرآن بدان اشاره داشته، نظر دیگرى دارد. مثلاً در بررسى سوره‏ى هود، بحثى را پیرامون مزایا و برترى‏هاى این سوره در اعجاز علمى آن و قصص اقوام و مسائل تاریخى و مکانى آن اختصاص داده است.9 در این زمینه مثال‏هایى را از قصص موسى، فرعون، هود، عاد، صالح و ثمود، بیان داشته است.
3. سید مظفر الدین ندوى در کتاب التاریخ القرآنى للقرآن، به امور مربوط به آثار جغرافیایى و حوادث و رویدادهاى تاریخى که در قرآن آمده پرداخته و توجه نشان داده است.10 وى همچنین کوشش کرده تا زمان‏بندى و شرحى از اعلام آنها را به دست دهد، که در این راستا بر تورات و انجیل و روایات عربى و آثار باستانى تکیه کرده و در مورد ارتباط بین اسامى اشخاص و ملل و نیز مواطنشان که در تاریخ بدان‏ها اشاره شده، به تحقیق پرداخته است. در این خصوص بر نظریات سید سلیمان ندوى در کتاب ارض القران، بسیار رجوع کرده و محتویات این کتاب را به همراه آنچه که در منابع دیگر، پیرامون این موضوع آمده، احصا و تدوین کرده است.
4. پاره‏اى از جغرافى‏دانان فرانسوى به جغرافیاى ادیان پرداخته‏اند. از مهم‏ترین منابعى که در این موضوع تألیف یافته، کتاب جغرافیا و ادیان مى‏باشد که آن را بییردیونتن نگاشته است. او در این کتاب به ارتباط دین با مساکن و ساکنین آنها و به کارگیرى محیط در تولیدات زراعى، کشاورزى، صنعت و غیره توسط انسان پرداخته است. وى همچنین کوچ‏ها و هجرت‏هاى دینى و نواحى تجارى را که اسامى دینى داشته‏اند، مورد بررسى قرار داده است.
5. قبل از تألیفات یاد شده، مورخین اسلامى و مفسرین، به قصص قرآن روى آورده بودند. آنها در این راستا بر احادیث صحیح و نیز در مواردى بر اسرائیلیات تکیه داشتند.11 شاید بتوان از برترین این کتاب‏ها، کتاب تاریخ الامم و الملوک [نوشته‏ى] ابوجعفر بن جریر طبرى را بر شمرد. او در آغاز این کتاب به اصولى که بر پایه‏ى آن، اخبار به راویان آنها اسناد داده شده، اشاره داشته است.
6. منبع و مرجع اساسى در مبحت مکان در قرآن، همان قرآن کریم است. ما بر اساس هدایت و روشنگرى آیات، اماکن وارد شده در قصص قرآن را مورد بررسى قرار داده و به یک پارچگى و انسجام جغرافیایى آنها و ارتباطشان با یک دیگر اشاره خواهیم کرد.
مکان در قرآن
1. قصه‏ى انسانیت در قرآن، با خلق آدم آغاز مى‏شود. خداوند به پدر اول، همه‏ى اسماء را آموخت. و ملائکه بر او سجده کردند مگر ابلیس.] سپس] آدم و حوّا در بهشت مسکن گزیدند و آن گاه شیطان او را وسوسه کرد:
هل أدلک على شجرة الخلد و ملک لا یبلى12 و هوا و خواهش‏ها بر عقل چیره شد و آدم و همسرش به زمین هبوط کرده و در آن‏جا ابناء بشر منشعب گردید.
2. خداوند هیچ امتى را بدون فرستادن [رسولى] انذار کننده که قادر به سخن گفتن به زبان قومش بوده باشد، رها نکرده است. خداوند، در مورد پیامبران، به رسولش چنین فرموده:
ومنهم من قصصنا علیک ومنهم من لم نقصص علیک.13
یعنى داستان‏هاى قرآنى شامل مجموعه‏ى معینى از قصص است که خداوند آنها را در قرآن ذکر کرده و آنها را این‏گونه توصیف نموده:
نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا إلیک هذا القرآن.14
آیا مکان مى‏تواند بخشى از حکمت و فلسفه‏ى این گزینش را بازگو کند؟
میزان صراحت به ذکر مکان‏ها در قصص قرآن متفاوت است:
الف) گاهى اسم معروفِ یک مکان به صراحت آورده مى‏شود؛ مانند: المسجد الحرام و المسجد الاقصى؛
ب) گاهى اسم علم آورده مى‏شود ولى در تعیین موقعیت آن اختلاف پیدا مى‏شود؛ مانند جودى (= کوه نوح علیه‏السلام )؛
ج) گاهى صفت یک مکان ذکر مى‏شود؛ مانند: ربوة ذات قرار و معین، که در تفسیر و تحدید موقعیت آن، آراى مختلفى ابراز شده است؛
د) گاهى قصه، بدون اشاره به مکان، بیان مى‏گردد؛ مانند قصه‏ى ادریس؛
ه ) گاهى اسم صاحب قصه آورده مى‏شود، بدون این‏که به بیان قصه پرداخته شود؛ مانند: ذى الکفل و قوم تبع؛
و ) گاهى صاحب قصه به مکانى منسوب مى‏شود، بدون این‏که خود قصه بیان گردد؛ مانند اصحاب الرس؛
ز) گاهى قصه بدون تعیین مکان و اسم صاحب قصه، بیان مى‏شود؛ مانند داستان مرد مؤمن در سوره یس؛
ح) گاهى مجموعه‏اى از داستان‏ها به یک روش و سیاق بیان مى‏گردد؛ مانند قول خداوند تبارک و تعالى:
الم یأتکم نبأ الذین من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود والذین من بعدهم لا یعلمهم الا اللّه. جاءتهم رسلهم بالبینات فردوا أیدیهم فی أفواههم وقالوا انا کفرنا بما ارسلتم به. و انا لفى شک مما تدعوننا إلیه مریب.15
شاید بتوان قصص قرآنى را بر مبناى تاریخى، به دو بخش متمایز تفکیک کرد، که هر یک نسبت به میزان بیان و آوردن مکان‏ها متفاوتند.
بخش اول: داستان‏هاى قبل از طوفان [نوح]؛ که شامل قصص آدم، ادریس و نوح [علیهم السلام] مى‏شوند. در این مجموعه تقریباً ذکرى از مکان به میان نیامده است، مگر جودى در داستان نوح، که محل آن همواره مورد مناقشه بوده است. بنابراین باید تعیین و تحدیدِ مکانىِ قصصِ قبل از طوفان را به طور کامل کنار گذارد.
بخش دوم: داستان‏هاى بعد از طوفان؛ از هود علیه‏السلام تا حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، که در این مجموعه مکان‏هاى متعددى آمده که اختصاراً بدان‏ها مى‏پردازیم.
مرکز نقشه و منطقه مرکزى
1. البیت الحرام: مکانى است که مى‏توان آن را مرکز نقشه‏ى داستان‏هاى قرآن قلمداد کرد. به جهت اهمیت و احکام مربوط به آن در اسلام، هیچ مکان دیگرى شبیه به آن‏جا نمى‏باشد. خداوند تعالى در مورد آن فرموده:
ان اول بیت وضع للناس للذى ببکة مبارکاً وهدى للعالمین.16
از کنار همین مکان بود که خداوند بر دیگر پیامبران وحى فرستاد و مسلمانان به هنگام نماز رو بدان سوى مى‏کنند. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در روز فتح [مکه] فرمودند:
این شهر، حرام است. خداوند روزى که آسمان‏ها و زمین را آفرید آن را حرام گردانید تا روز قیامت.17
2. این سرزمین امین که خداوند آن را حرام گردانید، در قرآن به اسم‏هاى مختلفى آمده؛ از جمله مکه در قول خداوند تبارک و تعالى:
و هو الذى کف ایدیهم عنکم وایدیکم عنهم ببطن مکة من بعد ان اظفرکم علیهم وکان الله بما تعملون بصیرا.18
به ام القرى نیز تعبیر شده:
و هذا کتاب انزلناه مبارک مصدق الذى بین یدیه ولتنذر ام القرى ومن حولها.19
3. بیت الحرام (خانه خدا)، مرکز و منطقة القلب [قصص قرآن] است، که در آن تعدادى از اسامى مشخص و معلوم المکان، ذکر شده است:
الف) در آیه‏اى که مى‏آید از سه مکان یاد شده است:
ان اول بیت وضع للناس للذى ببکة مبارکا و هدى للعالمین. فیه آیات بینات مقام ابراهیم.20 [بیت، بکه / مکه، مقام ابراهیم]
ب) در دو آیه قرآن از 4 مکان دیگر که مربوط به مناسک حج بوده یاد شده است:
ان الصفا والمروة من شعائر اللّه فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما؛21
فاذا افضتم من عرفات فاذکروا اللّه عند المشعر الحرام.22 [صفا ـ مروه ـ عرفات ـ مشعر الحرام].
بدین ترتیب مجموعه‏ى اماکن یاد شده در منطقه‏ى مرکزى، به هفت مکان تقسیم شده و در چارچوبه‏اى که از عرفات تا مکه ادامه یافته، قرار گرفته است.
منطقه میانى
در اطراف منطقه‏ى مرکزى، مجموعه‏ى دیگرى از اماکن که مربوط به غزوه‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏باشد وجود دارد:
1. اولین مکان، مدینه یا همان سراى هجرت نبوى است، که از آن در آیات گوناگون یاد شده؛ از جمله آیه‏ى شریفه‏ى:
واذ قالت طائفة منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا.23
که مربوط به غزوه‏ى احزاب مى‏باشد.
در آیات دیگر آمده:
یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل وللّه العزة ولرسوله و للمؤمنین ولکن المنافقین لا یعلمون؛24
ماکان لاهل المدینة و من حولهم من الاعراب أن یتخلفوا من رسول اللّه‏ و لایرغبوا بأنفسهم عن نفسه.25
که هر دو آیه در مورد غزوه‏ى تبوک مى‏باشند.
2. خداوند، پیرامون غزوه‏ى بدر، از سه مکان یاد کرده که در این آیات بیان گردیده:
ولقد نصرکم اللّه ببدر وأنتم اذله؛26
اذ انتم بالعدوة الدنیا وهم بالعدوة القصوى والرکب اسفل منکم.27
این اماکن در شمال غربى منطقه‏ى مرکزى (قلب) قرار گرفته‏اند. [بدر، عدوة الدنیا، عدوة القصوى].
3. به طرف جنوب شرقى، یک مکان وجود دارد که در قرآن از آن چنین یاد شده:
ولقد نصرکم اللّه فى مواطن کثیرة ویوم حنین اذ أعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئاً وضاقت علیکم الارض بما رحبت ثم ولیتم مدبرین ثم انزل اللّه سکینته على رسوله و على المؤمنین... .28 [ناحیه حنین].
دایره‏ى سوم
1. در این‏جا نکته‏اى جغرافیایى جلب توجه مى‏کند و آن این‏که: اگر خانه‏ى خدا یا مکه (ام القرى) محور و مرکز دایره‏اى فرضى بوده، که نیمى از قطر آن در حدود 1200 کیلومتر باشد، در مى‏یابیم که یمن، عراق، شام و مصر در محدوده‏ى آن و یا نزدیک به آن قرار مى‏گیرند. در چارچوب همین دایره یا حلقه‏ى [فرضى] سوم است که بیش‏ترین وقایع داستان‏هاى قرآنى روى داده است.
2. با وجود این مرکزیت جغرافیایى، ارتباطات دینى و تاریخى بین مکه و مراکز استقرار قدیمى دنیاى عرب، موجود بوده. در این زمینه داستان حضرت ابراهیم علیه‏السلام از جالب‏ترین و بهترین داستان‏هاى قرآنى است که مى‏توان نام برد. زندگانى ابراهیم ـ ابوالانبیاء ـ با عراق، شام و مصر، ارتباط تنگاتنگى داشته است. هجرت او به سوى بیت العتیق (کعبه) و اسکان خانواده‏اش، جهت برپایى و اقامه‏ى نماز بود. سپس اسماعیل بعد از استقرار در مکه، با زنى از قبیله‏ى جرهم که از یمن مهاجرت کرده بودند، [و در نزدیکى مکه اقامت داشتند] ازدواج کرد، و سپس از همین دودمانِ پاک، پیامبر [خاتم] ـ که درود و سلام خدا بر او باد ـ متولد شد.
ذو محور بین مرکز نقشه و مناطق استقرار در محور سوم را پیوند مى‏دهند که عبارتند از:
1. محور جنوبى
این محور از مکه تا یمن گسترده است. قصه‏ى هود بنى عاد، مربوط به این محور مى‏باشد. قوم عاد در احقاف مى‏زیسته‏اند. خداوند مى‏فرماید:
و اذکر اخا عاد اذ أنذر قومه بالاحقاف و قد خلت النذر من بین یدیه و من خلفه الا تعبدوا الا اللّه. انى اخاف علیکم عذاب یوم عظیم.29
ابن کثیر آورده:
احقاف همان تپه‏هاى ریگى مى‏باشد و شامل سرزمین‏هاى میان عمان و حضرموت و مشرف بر دریا بوده و به آن شحر نیز اطلاق مى‏شده است. اسم وادى آنها مغیث بوده.30
در قرآن نیز از قصرها و بناهاى محکم آنها چنین یاد شده:
الم تر کیف فعل ربک بعاد ارم ذات العماد التى لم یخلق مثلها فى البلاد؛31
و نیز مناطق استقرار آنها به وفورِ نعمت و کثرتِ وسایل عیش، وصف شده:
واتقوا الذى امدکم بما تعلمون؛ امدکم بانعام وبنین وجنات وعیون.32
این توانگرى و وفور را مى‏توان در داستان دیگرى که خداوند در همین محور جنوبى (یا یمنى) از آن یاد کرده و به داستان سبا معروف است، مشاهده کرد:
لقد کان لسبأ فى مسکنهم آیة جنتان عن یمین وشمال، کلوا من رزق ربکم واشکروا له. بلدة طیبة و رب غفور. فأعرضوا فأرسلنا علیهم سیل العرم و بدّلناهم بجنتیهم؛ جنتین ذواتى اکل خمط وأثل وشى‏ءٍ من سدر قلیل.33
آثار سدّ مأرب و تمدن سبایى، تا زمان ما بر جاى مانده است، که این حکایت از وجود و تداول هنر معمارى دقیق در بین آنها مى‏کند. تخته سنگ‏هاى بزرگ را به شکلى منظم تراشیده و با آنها به شیوه‏اى که جزئیات آن ـ و به ویژه نحوه‏ى استوار کردن این سنگ‏ها ـ بر ما پوشیده است بناها را ایجاد مى‏کردند. گلایزر به روش‏هاى علمى در مورد سد مأرب به این نتایج دست یافته است.34
احمد فخرى نیز این منطقه را به سال 1947 دیدار و بررسى کرده و در مورد این سد، چنین گزارش داده است:
سد مأرب به دو دلیل احداث شده بود: اول ذخیره‏ى آب در پشت وادى وسیع مأرب... و دوم بالا آمدن آب به میزان حداقل پنج متر در جلوى سد، تا از این طریق، اراضى این منطقه آبیارى شود... . این منطقه همواره در سایه‏ى سیستم آبیارى دقیق با بهره‏گیرى از سد، استقرار داشت، تا این که واقعه‏ى سیل عرم رخ داد و از آن زمان کلیه‏ى بلاد شکوفا یافته‏ى این منطقه، به ویرانى گرایید.35
در قرآن کریم آمده: و شى‏ء من سدرٍ قلیل
که در این آیه قِلّت [درخت] سدر اشاره به قِلّت و کمبود آب دارد؛ زیرا که در قدیم ـ و اکنون در منطقه‏ى سودان شرقى ـ از وجود درخت سدر، پى به وجود آب زمینى مى‏برده‏اند، و در نتیجه، کمبود آب، سبب کمبود فرصت براى استقرار در این منطقه شده است.
آیات بعدى در قصه، بر غنى بودن این منطقه‏ى جغرافیایى در آن زمان اشاره دارند:
وجعلنا بینهم و بین القرى التى بارکنا فیها قرى ظاهرة وقدرنا فیها السیر، سیروا فیها لیالى و ایاماً آمنین.36
قریه‏ها و منازل سفر به هم متصل و پیوسته بوده و مسافر، چنانچه ابن کثیر گفته:
هیچ احتیاجى به همراه داشتن خوراک و آب نداشته و هر جا فرود مى‏آمده همان‏جا آب و خرما یافت مى‏شده است.37
این مناطق پر برکت در شام یا یمن واقع بوده‏اند و آنچه آیه بدان اشارت دارد، غنى بودن آن اقالیم است که به دنبال ناسپاسى از نعمات خداوند، دچار نابسامانى گردیده و دست‏خوش انهدام و تخریب شدند:
فقالوا ربنا باعد بین اسفارنا وظلموا انفسهم فجعلناهم احادیث ومزقناهم کل ممزق.38
از این‏رو عرب‏ها در مورد قومى که متفرق و متلاشى مى‏شوند به مثل مى‏گویند:
تفرقوا ایدى سبأ.
دو داستان هود و سبأ، مهم‏ترین آثار محور جنوبى (از مکه تا یمن) را شامل مى‏شوند. قصه‏ى نصاراى نجران نیز ـ بنابر پاره‏اى روایات ـ به این محور ارتباط دارد؛ هر چند که آیات کریمه، به اسم آن قصه صراحتاً اشاره ندارند:
قتل اصحاب الاخدود. النار ذات الوقود. اذهم علیها قعود و هم على ما یفعلون بالمؤمنین شهود.39
داستان قوم تبع نیز به این ناحیه مربوط است:
أهم خیرّ ام قوم تبعٍ والذین من قبلهم اهلکناهم.40
در وراى احقاف، در جنوب، مکان دیگر نیست که قرآن کریم از آن یاد کرده باشد. بنابراین، خلیج عدن و اقیانوس هند را مى‏بایست مرز و حدّ جنوبىِ جغرافیاىِ قصص قرآن، قلمداد کنیم.
2. محور شمالى
چنانچه به شمال مکه روى آوریم به حلقه‏ى میانى برخورد مى‏کنیم؛ مکانى که مربوط به هجرت و غزوات پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بوده است. در ادامه و پس از یثرب، به طرف شمال و شمال غربى تا به شام، قریه‏هایى وجود داشته است. در این قسمت که از مدینه تا به اطراف شام جنوبى گسترده بوده، تعدادى از اماکن آن را که در شمار راه‏هاى تجارى محسوب مى‏شد، خداوند در سوره‏ى حجر به آن اشاره مى‏فرماید:
مکان اول در قصه‏ى لوط است که بدون تصریح به نام مکان، به آن اشاره شده:
وجاء أهل المدینة یستبشرون.41
سپس خداوند آن را چنین توصیف مى‏کند:
وانها لبسبیل مقیم.42
مکان دوم، در آیه‏ى:
وان کان اصحاب الایکة لظالمین فانتقمنا منهم وانهما لبإمام مبین.43
مکان سوم که در آیه شریفه چنین ذکر شده:
و لقد کذب اصحاب الحجر المرسلین وآتیناهم آیاتنا فکانوا عنها معرضین وکانوا ینحتون من الجبال بیوتاً آمنین فأخذتهم الصیحة مصبحین.44
این‏ها اماکن سه‏گانه‏ى اصلى در محور شمالى هستند. قصص لوط، شعیب (پیامبر مدین) و صالح (پیامبر ثمود)، به این محور مربوط مى‏شود. منطقه‏ى شمالى که شامل اماکن یاد شده مى‏بوده، داراى محیطى ثروتمندتر و غنى‏تر از محیط کنونى آن بوده است. این مطلب را خداوند در جایى که از ثمود سخن به میان آورده بیان داشته است:
اتترکون فیما ههنا آمنین فى جنات وعیون و زروع ونخل طلعها هضیم. وتنحتون من الجبال بیوتاً فارهین. فاتقوا اللّه و اطیعون.45
شهرهاى یاد شده، از مراکز مهم تجارت و داد و ستد قافله‏ها بوده‏اند.46 از ثمود نیز به هنگام ظهور اسلام اثرى بر جاى نبوده است.47
در غزوه‏ى تبوک، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر مردم حجر (در خانه‏هاى ثمود) فرود آمدند و به اصحاب خود فرمودند:
بر این شکنجه شدگان، جز گریه کنان، وارد نشوید.48
خداوند اماکن واقع در این محور را بدین شکل توصیف کرده:
و انکم لتمرون علیهم مصبحین وباللیل. افلا تعقلون.49
و این خود تأکیدى است بر عبرت‏گیرى از وقایع و داستان‏هاى گذشتگان.
منطقه‏ى شمالِ محور شمالى به دو شعبه تقسیم مى‏شود: یکى به طرف غرب و متمایل به مصر و دیگرى گسترده شده تا به شام مى‏باشد که ما هر یک را جداگانه بررسى مى‏کنیم:
الف) مصر
خداوند از مصر به غنى بودن یاد کرده. در قصص موسى و فرعون مى‏توانیم قول خداوند را در مورد اعجاب فرعون [در مورد این شهر] بخوانیم:
ألیس لى ملک مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى.50
در مصر وقایع مربوط به داستان‏هاى حضرت ابراهیم، یوسف، موسى و عیسى رخ داده است. و نیز برخى از جوانب زندگانى اسماعیل و حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به این ناحیه مرتبط مى‏شود. در آیات کریمه نیز از مصر به دو گونه یاد شده است:
1. مصر (با همین لفظ). که در سوره‏ى یوسف و قصه‏ى موسى از آن یاد شده و آیات در مورد جامعه‏ى مصرى در عهد یوسف علیه‏السلام توصیفاتى به دست داده‏اند، که دوران‏هاى قحطى، غنى و سرشارى و پیوندشان به فیضان رود نیل و انواع غلات، زندگانى قصرنشینى و خوش‏گذرانى‏ها و بدبختى‏ها و ... از این توصیفات هستند. در اواخر سوره‏ى یوسف نیز فراخوان الهى [خطاب] به مردم جهت پندگیرى از وقایع آمده:
افلم یسیروا فى الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم ولدار الآخر خیر للذین اتقوا. افلا تعقلون.51
در این‏جا مى‏توانیم به وجود ارتباط و پیوند میان حرکت در زمین و موقعیت مکانى، در سوره‏ى یوسف، به وضوح پى ببریم.
2. شبه جزیره سینا. خداوند از این مکان در این آیات یاد کرده:
وانزلنا من السماء ماء بقدر فأسکناه فى الارض وانا على ذهاب به لقادرون. فأنشأنا لکم به جنات من نخیل وأعناب لکم فیها فواکه کثیرة ومنها تأکلون. وشجرة تخرج من طور سیناء تنبت بالدهن وصبغ للآکلین.52
در دیگر آیات آمده:
والتین والزیتون. وطور سینین وهذا البلد الامین. لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم.53
در سینا، وادى مقدس و کوه مناجات قرار دارد؛ جایى که خداوند با موسى سخن گفت. گرچه به سختى بتوان در مورد این اماکن تحقیق کرد؛ چه این‏ها مناطق خالى از سکونت بوده و مانند مکه حیات ثابتى نداشته‏اند و آثارى که بتواند به یقین ما را بدان‏ها رهنمون سازند، از آنها بر جاى نمانده است.
اهمیت مکانى سینا دو جنبه دارد: اول قصه‏ى موسى و دوم ورود آن در آیات متعدد پیرامون نعمت‏هاى الهى بر بندگان.
3. شام. بار دیگر به مدین باز مى‏گردیم تا از شمال آن‏جا به شام رهسپار شویم. مکانى که در این‏جا مورد تأکید است، مسجد الاقصى است:
سبحان الذى أسرى بعبده لیلاً من المسجد الحرام الى المسجد الأقصى الذى بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر.54
مسجد الاقصى از مکان‏هایى است که در آن جا رومیان حکم‏رانى مى‏کرده‏اند. خداوند در این آیات به آنها اشاره دارد:
غلبت الروم فى أدنى الارض وهم من بعد غلبهم سیغلبون فى بضع سنین. للّه الامر من قبل و من بعد.55
در شام نیز زندگانى پیامبران بنى اسرائیل و نیز بخشى از حیات ابراهیم و عیسى[علیهماالسلام]، سپرى شده است.
آیات کریمه، به اسم قریه‏اى که در آن داستان شخص مؤمنى که خداوند در سوره‏ى یس بدان پرداخته، اشاره‏اى نکرده‏اند؛ ولى برخى مفسرین معتقدند که این قریه، همان انطاکیه (از شهرهاى شام) بوده است.56
بیت المقدس، مکانى است که خداوند در مورد عیسى و مریم در این آیه از آن یاد کرده:
و آوینا هما إلى ربوة ذات قرار و معین.57
گرچه پاره‏اى از مفسرین گفته‏اند که مکان یاد شده در مصر قرار داشته است؛ اما نسبت دادن ربوه (تپه / بلندى) به بیت المقدس از نسبت دادن آن به مصر، بیش‏تر مطابقت و مناسبت دارد.
4. عراق. وقتى از ناحیه‏ى شمال، در شام گذر کنیم، به منابع فرات و به دنبال آن به منطقه‏اى سبز در اطراف بادیه‏ى شام مى‏رسیم. عراق، مرز شرقى قصص قرآن به شمار مى‏رود. در آیه‏اى از قرآن، بابل ـ اسم قدیم ـ آمده:
و ما انزل على الملکین ببابل...58
داستان‏هاى نوح، ابراهیم، لوط و یونس (در نینوا)، به عراق مربوط مى‏شود، که در سخنان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با عداس در هنگام بازگشت از طائف، بدان اشاره شده است.59
بدین وسیله، نگرش کلى و عام، بر نقشه‏ى قصص قرآن، بر ما واضح و روشن شد. مرکز این نقشه بیت الله الحرام است. محور جنوبى از مکه تا یمن را شامل مى‏شود و محور شمالى نیز دو شعبه مى‏شود: یکى ناحیه‏ى غربى که تا مصر امتداد دارد و دیگرى تا شمال ادامه یافته است. شام و بادیه‏ى آن نیز تا عراق را در بر مى‏گیرد. مرز این نواحى از کمربندى کوهستانى در شمال شرق دریاى مدیترانه، تا خلیج فارس را شامل مى‏شود. در مقابل آن، مرزهاى جنوبى شامل خلیج عدن و اقیانوس هند، مى‏باشند. مرز غربى نیز همان غرب مصر محسوب مى‏شود. ناحیه‏ى شرقى را نیز گرچه نتوان به صراحت تعیین کرد اما مى‏توان گفت که کلیه‏ى [شبه] جزیرة العرب تا خلیج فارس و دریاى عمان را شامل مى‏شود.
موقعیت‏هاى جغرافیایى یاد شده را، شاید بتوان با اطمینان، حدود و ثغور جغرافیایى قصص قرآنى قلمداد کرد.
نقشه و عبرت‏گیرى از داستانها
1. باید گفت پیوند و ارتباط محکمى بین ناحیه‏ى مرکزى و مناسک حج و قصص ابراهیم، اسماعیل و محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وجود داشته است. این مکان پیوسته تا به امروز قلب تپنده‏ى دنیاى اسلام باقى مانده است. آن‏جا که خداوند به ابراهیم فرمان داد:
واذن فى الناس بالحج یأتوک رجالاً و على کل ضامر یأتین من کل فجٍ عمیق.60
2. بسیارى از مسافرت‏هاى تجارى، توسط ساکنین منطقه‏ى مرکزى به مقصد یمن (در جنوب) و شام و مصر (در شمال) انجام مى‏شده است، که زمان انجام آنها را خداوند در این آیات چنین ذکر فرموده:
لایلاف قریش. ایلافهم رحلة الشتاء والصیف. فلیعبدوا رب هذا البیت؛ الذی اطعمهم من جوعٍ وآمنهم من خوف.61
[پس باید تدبر کنیم که] این برنامه‏ریزى منظم و مرتب، چگونه مى‏تواند ما را به ایمان و عبادت الهى فرا خواند.
3. در نواحى میانه، اماکن مربوط به غزوات و سیره‏ى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و به ویژه غزوه‏ى بدر و حنین قرار گرفته، که در آن عبرت‏هاى زیادى نهفته است:
لقد نصرکم اللّه ببدرٍ وانتم اذلة فاتقوا اللّه؛62
لقد نصرکم اللّه فى مواطن کثیرة ویوم حنین اذا اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئا... .63
در مدینه نیز وقایع و غزوات متعددى رخ داده است که خداوند در قرآن به ذکر پاره‏اى از این وقایع پرداخته، ولى نام آنها را به صراحت ذکر نکرده است.
4. حلقه‏ى سوم، که خدا برخى از داستان‏هاى آن را بیان فرموده است، هر یک مى‏تواند وسیله‏اى براى تأمل و تفکر و عبرت‏گیرى از وقایع باشد؛ چنانچه قبلاً دیدیم که پیامبر با اصحاب خود در راه غزوه‏ى تبوک در مورد دیار ثمود، با آن وصف، از آنها یاد کرد. بنابراین، این مکان‏ها هر کدام وسیله‏ى تأمل و تفکر در حوادث اجتماع به شمار مى‏روند و ما را در پندگیرى از قصص قرآنى یارى مى‏دهند.
داستان‏هایى که خداوند در قرآن به مکان آنها اشاره نکرده
نمى‏توان اذعان داشت که تمامى داستان‏هاى قرآن، داراى ارتباطات مکانى بوده، تا هر کدام را در حلقه‏هاى یاد شده قرار داد؛ چه در برخى از آنها یادى از مکان نشده است:
مجموعه‏ى اول، داستان‏هاى قبل از طوفان است که قبلاً به آن اشاره شد و چاره‏اى جز توقف و سکوت در مورد علت عدم ذکر نام اماکن این قبیل داستان‏ها نداریم.
مجموعه‏ى دوم، داستان‏هاى سوره‏ى کهف است که مجموع داستان‏هاى آن، داراى ویژگى متمایزى بوده، که شاید بتوان این ویژگى را با سبب نزول آن، مرتبط دانست. پاره‏اى از مفسرین در مورد سبب نزول این سوره، گفته‏اند: کفار قریش، از یهود در مورد اطلاع رسانى از برخى امورى که در کتاب‏هاى مقدس پیشین آمده بود، کمک خواستند تا بدین وسیله پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را مورد آزمایش قرار دهند. لذا فرستادگانى از کفار به مدینه به نزد دانشمندان (احبار) یهود رفتند و آنها به کفار سفارش کردند که از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مورد روح و جوانانى که در قرون گذشته غایب گردیدند و مردى که مشرق و مغرب را پیمود و ... پرسش و سؤال کنند. آنها نیز برگشتند و از پیامبر در این موارد پرسش کردند و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به آنها فرمود:
در آینده به شما جواب خواهم داد، مگر آن که خدا بخواهد که نتوانم پاسخى ارائه دهم.
و آن‏گاه وحى تا مدتى منقطع شد و قریش بر پیامبر مى‏گذشتند و مى‏گفتند:
خداى محمد[ص] او را ترک کرد، تا این‏که سینه‏اش تنگ شد.64
[سپس] سوره‏ى کهف نازل گردید و در آیات آغازین، خداوند به سبب این وقایع، بر پیامبر تخفیف و مرحمت فرو فرستاد:
فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفاً.65
سپس قصه‏ى اصحاب غار و ذوالقرنین و بین آن دو، قصه‏ى موسى و عبد صالح، بیان شد و در ادامه دو قصه‏ى آدم و قصه‏ى دو یار ذکر شد. اما در این سوره از مکان مشخصى یادآورى نشده است. از طرف دیگر، برخى از وقایع و عبارات در این سوره، به صورت کلى و عمومى ذکر شده است. از جمله در قصه‏ى ذوالقرنین، عباراتى کلى مثل مغرب الشمس، مطلع الشمس، بین السدین و یأجوج و مأجوج آمده است. حتى در مورد ذوالقرنین بدون این‏که به تصریح از او نامى بیاید، به ذکر ویژگى‏هاى او پرداخته شده است. پس در این صورت آیا قصه‏ى موسى و عبد صالح مى‏تواند در این خصوص راه‏گشا باشد؟
قصص سوره کهف بین دو گرایش
1. گرایش یهودى
قرآن کریم، یهود را به کثرت پرسشگرى، قساوت قلب، سرپیچى از انبیاءشان و اختلاف برانگیزى بین آنها توصیف کرده است. جزءنگرى و اهتمام به تفصیل، یکى از جنبه‏هاى تفکر یهود و حیات آن به شمار مى‏رفته است. مثال واضح آن، وصف هیکل در سفر خروج مى‏باشد.
2. گرایش اسلامى
این گرایش به تفاصیل و جزئیات قصص اهتمامى نداشته، بلکه اگر وارد جزئیات شده، با هدف عبرت‏گیرى از وقایع بوده است. زندگانى پیامبر، نمونه‏ى زنده‏ى این گرایش مى‏باشد، و این احادیث بیانگر دیدگاه اسلامى در این راستا است:
انهاکم عن قیل و قال و کثرة السؤال؛
ذرونى ما ترکتکم فانما اهلک الذین من قبلکم سؤالهم واختلافهم على انبیائهم فاذا نهیتکم عن شى‏ء فاجتنبوه و اذا امرتکم بشى‏ء فخذوا منه ما استطعتم.66
این موضع‏گیرى و گرایش، بیش‏تر به اهداف کلى و فهم درست و نزدیک، نسبت به وقایع ـ بدون هیچ گونه تحکّم و خودرأیى ـ عنایت و توجه دارد. لذا مى‏بینیم که پاسخ‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به قریش، با این رویکردِ عام و کلى که شیوه‏ى قرآن کریم به همان‏گونه است، پیوند و تناسب دارد. از طرف دیگر قریش براى غلبه بر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، به یهود پناه مى‏برد. و این‏ها سعى مى‏کردند تا از کتب قدیم براى امتحان و مقابله با وحى، پرسش‏هایى مطرح کنند. سپس با نزول آیات الهى، این شیوه و گرایش به طور کلى از بین رفت. نمونه‏ى آن، سؤال از تعداد اصحاب غار (کهف)، از پیامبر بود که در جواب آنها چنین آمده:
سیقولون ثلاثة رابعهم کلبهم ویقولون خمسة سادسهم کلبهم، رجماً بالغیب ویقولون سبعة وثامنهم کلبهم. قل ربى اعلم بعدتهم. ما یعلمهم الا قلیل. فلا تمار فیهم الا مراء ظاهرا و لا تستفت فیهم منهم احداً.67
شاید بتوانیم جانبى از عبرت‏گیرى از قصه‏ى موسى و عبد صالح و اصحاب غار و ذوالقرنین را دریابیم. همراهى و مصاحبت موسى با عبد صالح، تا زمانى که حضرت موسى تابع شرایط عبد صالح بود ادامه یافت:
فان اتبعنى فلا تسألنى عن شى‏ءٍ حتى احدث لک منه ذکراً.
و عبد صالح قبل از تعیین شرایط به موسى هشدار مى‏دهد که:
انک لن تستطیع معى صبراً؛ وکیف تصبر على ما لم تحط به خبراً.
و سپس مشکلات بعدى ـ چنانچه قرطبى بدان اشاره کرده68 ـ در زندگانى موسى رخ مى‏دهد، [که از آن جمله مى‏توان به این موارد اشاره کرد]: شکافتن کشتى؛ کشتن غلام، استوار کردن دیوار (بدون دریافت مزد)، که در تقابل با وقایعى چون انداختن موسى در دریا، کشتن قبطى، و همیارى و کمک به دختران شعیب در امر چوپانى قرار مى‏گیرند. به گمان من، از این زاویه مى‏توایم گوشه‏اى از راه و روش خداوند را در بیان قصص این سوره دریابیم.
در مجموعه‏اى از قصص قرآنى، همواره تفاسیر و آراى گوناگونى بیان شده است. در این راستا در [بیان و تفسیر] مجموع داستان‏هاى سوره‏ى کهف، از اسرائیلیات بسیار آمده است؛ به عنوان مثال، مفسرین کوشیده‏اند تا مکان غار و شهرى را که آن جوانان در آن بوده‏اند، تعیین کنند. به عقیده‏ى برخى از آنها، این شهر همان (افسوس) واقع در آسیاى صغیر بوده است.69 همچنین برخى از مفسرین در صدد تعیین شخصیت ذوالقرنین برآمده‏اند. بعضى او را اسکندر و برخى کورش دانسته‏اند، و در پى آن به بحث پیرامون مسافرت وى به مطلع شمس و مغرب شمس و نیز مکان استقرار سد، پرداخته‏اند.70
نقطه مشترکى که در بین معظم این آرا ـ به رغم اختلاف آنها ـ مى‏توان مشاهده کرد، این است که موقعیت مکان‏هاى پیشنهادى، در دایره یا حلقه‏ى سومى که قبلاً بدان اشاره شد، قرار دارد، که ما مى‏توانیم این وضعیت را در قصه‏ى اصحاب کهف و ذوالقرنین و آرایى که پیرامون موقعیت مکانى سدّ مأرب در کوه‏هاى قفقاز بیان شده است، دریابیم.
نتایج بحث
مى‏توان نتایج این بحث را به طور خلاصه این‏گونه بیان کرد:
1. مسجد الحرام، مرکز نقشه‏ى جغرافیایى قصص قرآن به شمار مى‏رود و مجموعه‏ى بزرگى از داستان‏ها و احکام، به این مکان تعلق دارد؛
2. در حوالى مسجد الحرام، حلقه‏ى مرکزى یا منطقه‏ى قلب وجود دارد، که در آن بیش‏ترین تعداد از اسامى مکان‏ها آمده است؛
3. حوالى منطقه‏ى قلب، حلقه‏ى میانى واقع شده است، که هجرت نبوى و غزوه‏ها، به این ناحیه مربوط مى‏شود؛
4. اطراف منطقه‏ى یاد شده، حلقه‏ى سوم قرار داد، که در محدوده‏ى آن، یمن، عراق (بابل)، شام و مصر قرار مى‏گیرد؛
5. ناحیه‏ى مرکزى به وسیله‏ى محورهایى به حلقه‏ى سوم متصل مى‏شود: الف) محور جنوبى که تا یمن امتداد دارد؛ ب) محور شمالى که به دو شعبه تقسیم مى‏شود، یکى به مصر و دیگرى تا شام و بادیه‏ى آن تا عراق امتداد مى‏یابد، که مى‏توان از عراق یک محور متمایز ترسیم کرد. گرچه به دلیل نزدیکى مکانى و خطوط هجرت نبوى از عراق تا شام، بایسته است که آن را به محور سابق متصل کنیم؛
6. مکان‏هاى یاد شده به وسیله‏ى یک واحد جغرافیایى که در آن دو عامل ارتباطات و توزیعات مشاهده مى‏شود، منظم و مرتب مى‏شوند که بیش‏ترین نواحى آن، در چارچوب کوچ‏هاى زمستانه و تابستانه قرار مى‏گیرند. خداوند در قرآن ضمن سفارش به مسلمانان در مورد گردشگرى در زمین، از این مکان‏ها به عنوان وسیله‏اى براى پندگیرى و عبرت‏گیرى از قصص قرآن یاد کرده است؛
7. در قرآن کریم دو دسته داستان وجود دارد که خداوند در آنها از مکان‏ها یادى نکرده است؛ که شامل مجموع داستان‏هاى قبل از طوفان، به اضافه‏ى قصص آدم و نوح و مجموع داستان‏هاى سوره‏ى کهف مى‏شود، که در آن اشاراتى بدون تصریح، به مکان‏ها شده است. این مطلب بیانگر شیوه‏اى خاص براى فهم کتاب الهى مى‏باشد.
پى‏نوشت‏ها:
1. این نوشتار، برگردان بخشى از کتاب (بحوث فى قصص القرآن) ـ ص 299 ـ 265 ـ تألیف سید حافظ عبدربه، استاد دانشگاه الازهر مصر است. (با حذف برخى جزئیات). اما مقاله‏ى حاضر در اصل یکى از سخنرانى‏هاى دکتر عبدالعزیز کامل است که مؤلف کتاب فوق الذکر به جهت تتمیم و افاده بحث آن را در آخر کتاب خود آورده است.
2. در مکتب جبر جغرافیایى، بر تأثیرات شرایط محیط طبیعى، بیش از حدّ تأکید مى‏شود. و حتى اثرات محیط طبیعى را نه تنها در فعالیت‏هاى اقتصادى، بلکه در پرورش ذهن آدمى و روان انسانى نیز دخالت مى‏دهند. کتاب‏ها و مقالات کلاسیک مکتب جغرافیایى که به وسیله‏ى فردریک راتزل، الن چرچیل، سمپل وهانتینگتن نوشته شده است مربوط به این دوره است. بنابر باور این عده، سطح بالاى تمدن بشرى، نتیجه‏ى عامل آب و هواست و گرماى خسته کننده و یک‏نواخت مدارى، عامل عمده‏ى بازماندن از رشد و عدم توسعه‏ى ساکنین این مناطق مى‏باشد.
با گذشت زمان، جبر محیطى یا جغرافیایى به مثابه یک طرز تفکر در خدمت امپریالیسم درآمد. براى اطلاعات بیش‏تر، ر.ک: دکتر حسین شکویى، جغرافیاى کاربردى و مکتب‏هاى جغرافیایى، چاپ دوم، ص 25 به بعد. [مترجم]
3. ویل دورانت، مباهج الفلسفه، تعریب دکتر اهوانى، ج 2، فصل 14.
4. عبدالوهاب نجار، قصص الانبیاء، مقدمه، ص س، ع.
5. محمد احمد جاد المولى و دیگران، قصص القرآن، مقدمه.
6. محمد احمد خلف‏اللّه‏، الفن القصصى فى القرآن الکریم، ص 9.
7. همان، ص 60.
8. محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 279.
9. همان، ج 12، ص 42.
10. مظفرالدین ندوى، تاریخ الجغرافى للقرآن، تعریب عبدشافى غنیم، مقدمه.
11. در مورد مبحث اسرائیلیات و کتاب‏شناسى آن، از جمله رجوع شود به:
الف) پژوهشى در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، محمد تقى دیارى؛
ب) مقاله‏ى اسرائیلیات و زمینه‏هاى نفوذ آن به فرهنگ اسلامى، حمید محمد قاسمى، در مجله‏ى بینات، شماره 24؛
ج) دانشنامه‏ى قرآن و قرآن پژوهى، به کوشش استاد خرمشاهى، ج 1، مدخل اسرائیلیات؛
د) کتاب اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستان‏هاى انبیا در تفاسیر قرآن، حمید محمد قاسمى (تهران، سروش، 1380). [مترجم]
12. طه / 120، ترجمه: ... آیا تو را به درخت جاودانگى و پادشاهى‏اى که نفرساید رهنمون شوم؟ در برگردان آیات این مقاله از ترجمه‏ى عالمانه و دلپذیر دکتر ابوالقاسم امامى استفاده شد.
13. غافر / 78، ترجمه: ... داستان بعضى از آنان را با تو گفته‏ایم، و داستان بعضى از آنان را با تو نگفته‏ایم... .
14. یوسف / 3، ترجمه: ما با این قرآن که بر تو وحى کرده‏ایم، بهترین داستان را بر تو باز مى‏گوییم... .
15. ابراهیم / 9، ترجمه: آیا نرسیده است تان خبر آنان که پیش از شما بوده‏اند، خبر مردم نوح و عاد و ثمود و آنان که از پس ایشان بودند، که جز خداى کسى نشناسدشان پیامبرانشان نشانه‏هاى آشکار آوردندشان وآنان دست‏هایشان را بر دهان‏هاشان نهادند و گفتند: ما بدانچه بدان فرستاده شده‏اید ناباوریم و ما در آنچه ما را به سوى آن مى‏خوانید در گمانى سختیم.
16. آل عمران / 96، ترجمه: نخستین خانه‏اى که براى مردم نهاده شده است، همان است که در مکه است، خجسته و راهنماى مردمان.
17. ابن حنبل، مسند، تحقیق احمد شاکر، ج 4، ص 2354.
18. فتح / 24، ترجمه: اوست که دست ایشان را از شما و دست شما را از ایشان، در وادى مکه باز داشت؛ پس از آن که شما را بر آنان پیروز ساخت. و خداوند بر آنچه مى‏کنید بیناست.
19. انعام / 92، ترجمه: این نامه‏اى است که فرو فرستاده‏ایم، خجسته و راست دارنده‏ى آنچه پیش از اوست، تا تمام شهر و پیرامونش را بدان بیم دهى... .
20. آل عمران / 96.
21. بقره / 158،ترجمه: صفا و مروه از نشانه‏هاى خداست. هر که حج خانه کند یا عمره بگذارد باکى بر او نَبُود که بر آن دو نیز طواف کند... .
22. بقره / 198، ترجمه: ... و چون از عرفات باز گردید در مشعرالحرام خداى را یاد کنید... .
23. احزاب / 13، ترجمه: و آن‏گاه که گروهى‏شان گفتند: اى مردم یثرب! جاىِ ماندن‏تان نیست، پس باز گردید ... .
24. منافقون / 8، ترجمه: گویند: هر گاه به مدینه باز گردیم توانمندتران، خوارتران را از آن‏جا برانند. توان، خداى راست و پیامبرش را و گرویدگان را. لیکن دورویان ندانند.
25. توبه / 120، ترجمه: مردم مدینه و مردم پیرامون آن از تازیان را، نَبُود که از همراهى پیامبر خدا واپس مانند و جان خویش را از جان او بیش خواهند... .
26. آل عمران / 123، ترجمه: خداوند شما را در بدر، یارى کرد و شما خوار بودید... .
27. انفال / 42، ترجمه: آن‏گاه که شما بر کرانه نزدیک‏تر بودید و آنها بر کرانه دورتر و کاروان فروتر از شما.
28. توبه / 25 ـ 26، ترجمه: هر آینه خداوند در جاهاى بسیار یاریتان کرده است و در روز حنین، آن‏گاه که از بسیارى شمارتان در شگفت شدید و شمارتان سودى‏تان نبخشید و زمین با فراخیش بر شما تنگ شد و سپس پشت کنان بگریختید. آن‏گاه خداوند آرامش خویش را بر پیامبرش و بر گرویدگان فرو فرستاد ... .
29. احقاف / 21، ترجمه: یاد برادر [ت ] عاد کن، آن‏گاه که مردمش را در آن ریگستان بیم داد، و بیم دهندگانى پیش و پس از وى گذشتند، که جز خداى نپرستید. من از عذاب روزى بزرگ بر شما بیم دارم.
30. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 1، ص 120.
31. فجر / 6 ـ 8.
32. شعرا / 132 ـ 134.
33. سبأ / 15 ـ 16، ترجمه: سبائیان را در شهرشان نشانه‏اى بود: دو پردیس از راست و چپ، که از روزى پروردگارتان بخورید و سپاس او گزارید. شهرى خوش و پروردگارى آمرزگار؛ پس روى بگردانیدند و ما آن سیل شکننده را بر آنان فرستادیم و دو پردیسشان را به دو پردیس با میوه‏هایى تلخ و شوره گز و چیز اندکى از کُنار بدل ساختیم.
34. رودو کاناکیس، الحیاة العامه للدول الجنوبیه؛ ص 52، نیلسون و دیگران، التاریخ العربى القدیم، تعریب فؤاد حسنین.
35. احمد فخرى، الیمن و آثارها، ص 134.
36. سبأ / 18، ترجمه: در میان ایشان و آبادى‏هایى که خجسته‏ى‏شان داشتیم، آبادى‏هایى پیدا پدید آوردیم و راه را میانشان براندازه کردیم که شبان و روزان بى‏هیچ گزند از آن بگذرید.
37. تفسیر ابن کثیر، ج 7، ص 70.
38. سبأ / 19، ترجمه: پس گفتند: اى پروردگار ما، سفرهاى ما را دور ساز و بر خود ستم کردند و ما افسانه‏ى‏شان ساختیم و سخت از هم پراکنده‏ى‏شان ... .
39. بروج / 4 ـ 7.
40. دخان / 37.
41. حجر / 67.
42. حجر / 76.
43. حجر / 78 ـ 79.
44. حجر / 79 ـ 80 .
45. شعراء / 146 ـ 150.
46. نیلسون، همان، ص 37.
47. مظفرالدین ندوى، همان، ص 196.
48. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 1، ص 138.
49. صافات / 137 ـ 138.
50. زخرف / 51.
51. یوسف / 109، ترجمه: ... آیا در روى زمین نگشته‏اند که ببینند فرجام آنان که پیش از ایشان بودند چگونه بوده است؟ سراى واپسین بهتر است آنان را که پروا کنند. پس آیا خرد نمى‏ورزند؟
52. مؤمنون / 18 ـ 20، ترجمه: از آسمان آبى به اندازه فرو فرستادیم و آن را در زمین جاى دادیم و ما بر بردنش تواناایم. پس، هم به آب برایتان بوستانهایى از خرما و انگور فراهم کردیم که شما را در آن میوه‏هاى بسیار است و از آنها مى‏خورید و درختى را که در طور سینا بر مى‏آید و روغن رویاند و نان خورشى براى خورندگان است.
53. تین.
54. اسراء / 1، ترجمه: پاکا آن که بنده‏ى خویش را شبانه از مسجد الحرام به مسجد دورتر که پیرامونش را خجسته داشته‏ایم برد، تا نشانه‏هاى خویش را به وى بنماییم. که او خود آن شنواى بیناست.
55. روم / 2 ـ 4.
56. ر.ک: زمخشرى، تفسیر کشاف، ج 4، ص 7.
57. مؤمنون / 50؛ زمخشرى، همان ج 3، ص 189 ـ 190.
58. بقره / 102.
59. ابن کثیر، همان، ج 3، ص 136.
60. حج / 27، ترجمه: در میان کسان بانگ به آهنگ خانه زن، تا پیاده و سوار بر اشتران تکیده؛ از هر رهى دور سوى تو آیند.
61. قریش.
62. آل عمران / 123.
63. توبه / 25.
64. سیوطى، لباب المنقول فى اسباب النزول، ص 144 ـ 145.
65. سفر خروج، ص 25 ـ 30.
66. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ج 2، ص 141.
67. کهف / 22، ترجمه: خواهند گفت: سه تنند. چهارمینشان، سگشان است و گویند پنج تنند، ششمینشان، سگشان است، تیرى به ناپدید زدن. و گویند هفت تنند، هشتمینشان، سگشان است. بگو پروردگارم بر شمارشان داناتر است، جز اندکى از کسان، کس بر کارشان آگاه نیست. پس در شمارشان با ایشان ستیز، مگر ستیزى آشکار، و در کارشان از کس چیزى مپرس.
68. قرطبى، تفسیر، ج 11، ص 33.
69. مسعودى، التنبیه و الاشراف، تحقیق الصاوى، ص 116 ـ 127.
70. ابوکلام آزاد، مقاله، شخصیه ذى القرنین المذکور فى القرآن، مندرج در مجله «ثقافه الهند» ص 32.
منابع:
ـ ابن حنبل، مسند، تحقیق احمد شاکر، (قاهره، بى‏نا، 1367ق / 1948م) ج 4.
ـ ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، (قاهره، طبع منیریه، بى‏تا) ج 2.
ـ ابن کثیر، البدایة و النهایة (بى‏جا، طبع المنار، 1347ه ) ج 1، 3 و 7.
ـ ابوکلام آزاد، شخصیة ذى القرنین المذکور فى القرآن (بى‏جا، مجلة ثقافة الهند، بى‏تا).
ـ ادریسى، شریف، صدرة الارض، تحقیق محمد بهجت الاثرى و دکتر جواد على (بغداد، مطبعة المساحة، 1370ق / 1951م).
ـ جادالمولى، محمد احمد و دیگران، قصص القران (قاهره، بى‏نا، 1937م).
ـ خرمشاهى، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى (تهران، ناهید دوستان، 1377) ج 1.
ـ خلف الله، محمد احمد، الفن القصص فى القران الکریم (قاهره، بى‏نا، 1950م).
ـ دورانت، ویل، مباهج الفلسفه، تعریب دکتر اهوانى، ج 2.
ـ دیارى، محمد تقى، پژوهشى در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن (تهران، سهروردى، 1379).
ـ رضا، محمدرشید، تفسیر المنار، (قاهره، بى‏نا، 1367ق).
ـ رود وکاناکیس، الحیاة العامة للدول الجنوبة (بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا).
ـ سیوطى، الباب المنقول فى اسباب النزول، (قاهره، بى‏نا، 1935م).
ـ شکویى، حسین، جغرافیاى کاربردى و مکتب‏هاى جغرافیایى، چاپ دوم (مشهد، آستان قدس رضوى، بى‏تا).
ـ فخرى، احمد، الیمن و آثارها (بى‏نا، بى‏جا، بى‏تا).
ـ قرطبى، تفسیر، (بى‏جا، دارالکتب، 1360ق / 1941م) ج 11.
ـ محمد قاسمى، حمید، اسرائیلیات و زمینه‏هاى نفوذ آن به فرهنگ اسلامى (مجله بینات، شماره 24، سال ششم، زمستان 78).
ـ ــــــــــــــــــــــــــ ، اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستان‏هاى انبیاء در تفاسیر قران (تهران، سروش، 1380).
ـ مسعودى، التنبیه و الاشراف، تحقیق الصاوى (قاهره، بى‏نا، 1938م).
ـ نجار، عبدالوهاب، قصص الانبیاء، (قاهره، بى‏جا، 1956).
ـ ندوى، مظفرالدین، تاریخ الجغرافى القرآن، مقدمه و تعریب عبدشافى غنیم (قاهره، 1956).
ـ نیلسون و دیگران، تاریخ العربى القدیم، تعریب فؤاد حسین (قاهره، بى‏نا، 1958م).

________________________________________
1. .ehcalB aled ladiV
2. .nworB effilcdaR derflA
3. .nawwoB haiasI
4. .reuaslraC
5. .miehkruD elimE

تبلیغات