آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

افریقیه پس از فتح مصر کانون توجه فاتحان عرب شد. از فتح مصر در سال 22 قمرى توسط عمرو بن عاص تا فتح نهایى این منطقه در سال 90 قمرى توسط موسى بن نُصیر، هم‏زمان با ورود اسلام به این سرزمین، تحولات سیاسى، اجتماعى و فرهنگى بزرگى در میان بربرها پدیدار گشت و آنان رفتار متفاوتى را در مقابل فاتحان و سپس والیان مسلمان در پیش گرفتند. موضوع این مقاله، بررسى تأثیر رفتار فاتحان عرب بر قبایل بربر در متابعت از آنان و پذیرش اسلام تا تسخیر کامل شمال افریقا توسط مسلمانان است.
افریقیه به دلیل موقعیت جغرافیائى، وجود معادن زر و زمین‏هاى حاصل‏خیز به سرعت مورد توجه فاتحان عرب قرار گرفت. از سال 22 قمرى که عمروبن عاص پس از فتح مصر در حمله‏اى برق‏آسا قسمت‏هایى از افریقیه را گشود،1 تا تکمیل نهایى این فتح در سال 90 قمرى به دست موسى‏بن‏نُصیر،2 تحولات سیاسى، اجتماعى و فرهنگى بزرگى در این منطقه رخ داد و اهالى این سرزمین که بربر نامیده مى‏شدند،3 نقش مهمى در این تحولات ایفا کردند. آنان با پذیرش اسلام، در کنار فرماندهان عربى که اصول عدالت و مساوات را نسبت به آنان رعایت کردند از بذل جان دریغ ننمودند و در فتوحات و تلاش سرداران عرب براى ترویج اسلام، با آنان صادقانه همراهى کردند. از طرفى روحیه‏ى استقلال‏طلبى و جنگ‏آورى بربرها، که بسیار شبیه اعراب بود، همواره آنان را به مقابله با ظلم و ستم والیان خشونت‏مدار وا مى‏داشت و به مذاهب اسلامى دیگر ـ غیر از مذهب اهل تسنن که مذهب رسمى دستگاه خلافت بود ـ مى‏گرویدند. رواج مذاهبى چون زیدى، اسماعیلى و خوارج که به تشکیل دول مستقلى چون ادریسیان، فاطمیان و بنى‏رستم منجر شد، گواه بر این مطلب است.
آغاز توجه به افریقیه در زمان خلیفه‏ى دوم در پى فتوحات در شام و مصر توسط عمروبن عاص بود. وى پس از تسخیر اسکندریه، در سال 21 قمرى / 642 میلادى یک گروه نظامى را به فرمان‏دهى عُقبة‏بن نافع به غرب اعزام نمود. عقبه شجاعانه از مرزهاى غربى گذشت و توانست بَرقَه و زَویله را فتح کند. عمروبن عاص در سال 22 قمرى به برقه رفت و با مردم آن دیار، که از مرفه‏ترین قبایل بربر بودند،4 با دریافت جزیه مصالحه کرد، سپس عازم طرابلس شد و پس از یک ماه محاصره‏ى این شهر موفق به فتح آن شد؛5 اما خلیفه‏ى دوم ورود مسلمانان به افریقیه را خوش نمى‏داشت و مخالف ادامه‏ى پیش‏روى‏ها بود؛ بنابراین، عمروبن عاص با گذاشتن پادگانى در برقه به فرمان‏دهى عقبة‏بن نافع به مصر بازگشت.6
تسامح خلیفه‏ى سوم و اعزام عبداللّه‏بن سعدبن ابى‏سَرح، زمینه‏ى غزو افریقیه را براى غازیان منتظرى چون عقبه فراهم نمود؛ خصوصاً که شمارى از صحابه و تابعین با کاروان حمایتى خلیفه‏ى سوم عازم مصر شدند تا عبداللّه‏ را در این امر خطیر یارى دهند.7 عبداللّه‏بن سعدبن ابى‏سرح با یارى این گروه و همراهى پادگان برقه به فرمان‏دهى عقبة‏بن نافع موفق به شکست لشکر روم شد. وى شهر سُبَیطَلَه8 را محاصره و فتح کرد و برخى از سپاهیانش را به دیگر نواحى فرستاد و آنان تا شهر قَفْصَه پیش تاختند. این پیروزى در سال 28 قمرى به دست آمد و عبداللّه‏ آنچه توانست از غنایم و اموال برداشت و به مصر بازگشت.9
پس از استقرار حکومت معاویة‏بن ابى‏سفیان، عمروبن عاص مجدداً والى مصر و افریقیه شد و پس از مرگ او در سال 43 قمرى/ 665 میلادى، خلیفه‏ى اموى، معاویة‏بن حُدَیج را والى افریقیه کرد و مغرب را از مصر جدا و مستقیماً به مرکز خلافت متصل نمود.10 در منابع به امارت معاویة‏بن حدیج، عقبة‏بن نافع و زُهَیربن قیس از جانب شخص خلیفه اشاره شده است، اما بعضى محققین آغاز استقلال ولایت مغرب از مصر را در زمان موسى‏بن نصیر و دلیل آن‏را عزل عقبة‏بن نافع توسط مَسْلَمة‏بن مُخَلَّد انصارى، والى مصر، و اعزام ابوالمهاجر دینار به جاى وى، هم‏چنین عزل حَسّان‏بن نُعمان توسط عبدالعزیزبن مروان دانسته‏اند. به نظر مى‏رسد در عزل والیان مغرب، نظر والى مصر به عنوان منبع مطّلع اهمیت داشته است؛ و با توجه به موفقیت عقبه و حَسّان در مغرب، احتمالاً نقش والیان مصر در عزل آنان به دلیل رقابت‏هاى سیاسى و از طریق سعایت از والیان مغرب نزد خلیفه بوده است که در منابع به هر دو مورد اشاره کرده‏اند.11
پس از معاویة‏بن حدیج، به ترتیب عقبة‏بن نافع، ابوالمهاجر دینار، عقبة‏بن نافع(بار دوم)، زهیربن قیس بَلَوى، حَسّان‏بن نُعمان و موسى‏بن نُصیر به ولایت افریقیه منصوب شدند. نقطه‏ى اشتراک این والیان، علاقه‏مندى به جهاد و ترویج اسلام در میان قبایل بربر بود، اگر چه هر یک روش‏هاى متفاوتى براى رسیدن به این هدف داشتند. عقبه از آغاز حمله به افریقیه، عمروبن عاص را یارى نمود و در بازگشت وى به مصر، ترجیح داد براى ترویج اسلام در میان قبایل و در سمت فرمان‏دهى پادگان برقه در آن‏جا بماند و لشکر عبداللّه‏بن سَعدبن ابى‏سَرح را یارى دهد. وى تا هنگامى که خود به حکومت افریقیه رسید - جز چند سالى که ابوالمهاجر دینار والى افریقیه بود - در آن دیار ماند تا عاقبت در معرکه‏ى تَهوده کشته شد.12
ابوالمهاجر دینار هم در دوران ولایت خود بر افریقیه و پس از آن در ولایت دوم عقبه، در مغرب ماند و على‏رغم گفته‏ى بعضى از منابع، با وجود خصومت و دشمنى شدید میان وى و عقبه،13 عاقبت با شجاعت علیه رومیان در جنگ تهوده جنگید و در کنار عقبه کشته شد. اگر خبر دشمنى بین این دو صحیح باشد، این همراهى تا مرگ مى‏تواند بیانگر علاقه‏ى مشترک این دو به تبلیغ اسلام و غلبه‏ى احساس مسئولیت بر سایر احساسات آن دو باشد.
زهیربن قیس بلوى نیز مدت‏ها پیش از ولایت بر افریقیه در پادگان برقه مرزدارى کرد و سربازى فداکار در لشکر عقبه بود. او نیز به هنگام مأموریتى که از جانب عبدالملک‏بن مروان براى بازپس‏گیرى قیروان به او واگذار شده بود، با شجاعت در مقابل سپاه بربر، که با بیزانس متحد شده بود، جنگید و آنان را شکست داد و قیروان را بازپس گرفت و بر مغرب اوسط استیلا یافت؛ اما در آن‏جا مستقر نشد و تنها به استرداد قیروان بسنده کرد و گفت: «من فقط براى جهاد آمده‏ام».14 گویى اولین فرماندهان و والیان عرب در افریقیه، استقرار کامل در بلاد فتح شده را در تضاد با هدف معنوى جهاد در راه خدا مى‏دانستند؛ چه تا قبل از ولایت عقبه، لشکر مسلمانان پس از پیش‏روى در مغرب و کسب غنایمى به مصر بر مى‏گشت. عقبة‏بن نافع با تأسیس قیروان در سال 55 قمرى این شهر را محلى براى گسیل لشکر و تعلیم بربرها قرارداد و گویى این اقدام پیامى براى رومیان بود که حضور مسلمانان در این دیار همیشگى است. با همه‏ى این‏ها، عقبه نیز در پیش‏روى‏هاى خود قبل از معرکه‏ى تهوده از قیروان حرکت کرد و به ساحل اقیانوس اطلس رسید و در آن‏جا جمله‏ى معروف خود را گفت:
خدایا اگر این دریا نبود، براى جهاد در راه تو سرزمین‏ها را زیر پا مى‏گذاشتیم.15
اما عقبه، حضور مسلمانان را در این وسعت تثبیت نکرد و سپاهیانش را به قیروان بازگرداند.16
خدمات عمرانى حَسّان‏بن نُعمان در افریقیه و ساماندهى فرهنگى قوم بربر در روزگار درخشان او نیز بازگو کننده‏ى همان علاقه‏مندى به گسترش اسلام در منطقه و بهبود اوضاع بربرهاى نومسلمان بود. موسى‏بن نصیر نیز اگر چه نسبت به قبایل شورشگر بربر با خشونت رفتار کرد، اما با ملاطفت به بربرهاى مسلمان از آنان نیرویى عظیم فراهم آورد که با کمک آن توانست بر اندلس نیز دست یابد.
این فاتحان دو روش متفاوت در برخورد با ساکنان افریقیه داشتند: تنى چند، که عقبة‏بن نافع در رأس آنان بود، على‏رغم خلوص نیت، در مجاهدات خود و تلاش براى گسترش اسلام در میان بربرها، به آنان اعتماد نمى‏کردند و از شفقت و مدارا پرهیز داشتند. شواهد تاریخى حاکى از اعمال خشونت عقبه و اعتقاد وى به تبلیغ اسلام با شمشیر است. عبداللّه‏بن سعدبن ابى سرح و زهیربن قیس نیز در این گروه جاى دارند. شاید به همین دلیل، این سرداران پس از جنگ و گشودن شهرها، شهامت استقرار دایم در آنها را نداشتند. بیان ابن‏عِذارى مراکشى در مورد آغاز ولایت عقبه و سخنى که از وى در مورد افریقیه نقل کرده است، طرز تفکر عقبه در مورد چگونگى رفتار با بربرها را نشان مى‏دهد؛ وى مى‏نویسد:
و وصل عقبة‏بن نافع الفهرى الى افریقیه فى عشرة الاف من المسلمین؛ فافتتحها و دخلها و وضع السیف فى اهلها...17
سپس از قول عقبه مى‏نویسد:
انّ افریقیه، اذا دخلها امامٌ، اجابوه الى الاسلام، فاذا خرج منها، رجع من کان اجاب منهم لدین اللّه‏ الى الکفر!18
این عبارت، بى‏اعتمادى عقبه نسبت به بربرهاى نومسلمان را مى‏رساند. رفتار عقبه با ابوالمهاجر دینار در آغاز دوره‏ى دوم ولایتش بر افریقیه نیز نامطلوب است. او ابوالمهاجر را به بند کشید و شهر «تاکرونه» یا «تکروان» را که وى تأسیس کرده بود ویران ساخت و مردم را به‏سوى قیروان راند.19 دوران دوم ولایت عقبه نیز سراسر به جنگ و قتال گذشت و به جز ساخت مساجدى در قیروان دَرْعَه و سوس20 اقدامى عمرانى ننمود. عقبه با گذشتن از شهرها و بلاد مختلف مردم را به اسلام دعوت مى‏کرد، پس چون نمى‏پذیرفتند با آنها مى‏جنگید و پس از شکستِ آنان به شهرى دیگر مى‏رفت؛21 اما رفتار عقبه با رئیس قبیله‏ى أورَبَه براى وى نتیجه‏ى جبران ناپذیرى به‏بار آورد.
کُسَیلَة‏بن لمزم از ملوک بربر بود که توسط ابوالمهاجر دینار اسلام آورده و وى را یارى نموده بود. پس از روى کار آمدن مجدد عقبه، وى با کسَیله رفتارى تحقیرآمیز در پیش گرفت و او را نزد قبیله‏اش خوار ساخت؛22 پس کسیله در غیاب عقبه از فرصت استفاده کرد، بابیزانس متحد شد و لشکرى فراهم آورد و عاقبت، عقبه جان بر سر این عصیانگرى انتقام‏جویانه نهاد. منابع از زهد و خلوص نیت عقبه خبر مى‏دهند23 و صاحب البیان المغرب او را مستجاب الدّعوه مى‏خواند،24 اما شیوه‏ى برخورد او با ساکنان مغرب مطلوب نبود و على‏رغم میل شدید باطنى او به رواج اسلام، این امر در دوران وى تحقق کامل نیافت.
عبدالملک‏بن مروان، پس از مرگ عقبه در پى کسى بود که دینا و عقلاً مانند عقبه باشد، پس مشاوران او زهیربن بَلَوى را، که منابع او را از زهّاد دانسته‏اند، معرفى و پیشنهاد کردند.25 زهیر على‏رغم شکست کسیله و تسلط بر مغرب الاوسط اجازه نداد مسلمانان در آن‏جا مستقر شوند.26 وى نیز عاقبت در نبرد با رومیان کشته شد.27
چند تن از فاتحان عرب رفتارى مبتنى بر تسامح و اعتماد با بربران داشتند. اولین بار ابوالمهاجر دینار این روش را اعمال کرد که تأثیرات مثبتى در گسترش اسلام در افریقیه و مغرب داشت. ابوالمهاجر که پس از عزل عقبه به حکومت مغرب رسید، همان شوق عقبه را در فتوحات داشت اما کوشید به ساکنین مغرب نزدیک شود و با اعتماد به آنان از وابستگى‏هایشان به روم بکاهد. ابوالمهاجر داعیانى را میان بربرها فرستاد تا اسلام را به درستى میان آنان رواج دهند؛ از این‏رو عده‏ى زیادى از بربرها مسلمان شدند و وى از این نومسلمانان براى رسیدن به اهداف خود یارى خواست. مهم‏ترین نتیجه‏ى این سیاست، مسلمان شدن کُسَیله و عده‏اى از پیروانش و همراهى آنها با سپاه ابوالمهاجر بود.28 ابوالمهاجر روش برخورد عقبه را نمى‏پسندید و وى را از تحقیر کردن کسیله نهى نمود و سیره‏ى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم با جبابره‏ى عرب را به او یادآورى کرد و او را از انتقام کسیله بیم داد.29 سخن و رفتار ابوالمهاجر در این ماجرا نشان از شناخت او از جامعه‏ى بربر و شباهت‏هاى روحى میان اعراب و بربرها دارد. وى مى‏دانست که سیاست رحمت و بخشایش پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم کلید فتح دل‏هاى اعراب مشرک است و تنها همین روش بر قبایل بربر تأثیر مى‏گذارد. اگر چه عقبه به نصایح هم‏رزم خویش توجهى ننمود، ولى پایان عمر این دو فرمانده شجاعِ عرب، زیبا و عبرت‏آموز است. با همه سوء تفاهم و اختلاف بینشى که میان این دو وجود داشت، عقبة‏بن نافع، در معرکه تهوده از ابوالمهاجر خواست که امور مسلمین را بر عهده گیرد تا او فرصت براى شهادت بیابد؛ اما ابوالمهاجر سوگند خورد که او نیز به دنبال همین غنیمت است30 و عاقبت هر دو با هم کشته شدند.
سیاست ابوالمهاجر دینار را حَسّان‏بن نعمان‏الفّانى دنبال نمود. وى با حُکم عبدالملک‏بن مروان و با اختیار تصرف در اموال مصر به سال 78 قمرى بر افریقیه ولایت یافت و با درک درست از موقعیت نظامى رومى‏ها که از شهرهاى ساحلى مغرب بر آن دیار حکم مى‏راندند، توانست در حملاتى پى‏گیر سلطه‏ى رومیان را از مغرب براندازد. در همین زمان، بربرها پس از کشته شدن کسیله، در صحارى مغرب الاقصى زیر پرچم‏زنى از قبیله‏ى جَراوَه به نام کاهنه گرد آمده بودند. مقر فرمان‏دهى او کوه‏هاى اوراس بود. حسان به نبرد با او رفت، اما شکست سختى خورد و به برقه بازگشت و کاهنه مدت پنج سال سلطه‏ى خویش را بر قسمت اعظم افریقیه بسط داد. با رسیدن نیروى کمکى از جانب عبدالملک‏بن مروان، حسّان توانست در سال 79 قمرى کاهنه را شکست دهد؛ اما پیش از قتل او به عده‏اى از بربرها و پسران کاهنه امان داد، با این شرط که لشکرى با دوازده هزار نیرو در اختیارش قرار دهند. سپس فرمان‏دهى این لشکر را به پسران کاهنه سپرد31 و گروهى از تابعان را مأمور کرد تا قرآن و احکام اسلامى را به آنها بیاموزند. در زمان حکومت حسان، مغرب‏الادنى و مغرب‏الاوسط به دست مسلمانان افتاد و حسّان ضمن تثبیت آنان در این مناطق، به عمران و آبادى مغرب همت گماشت. حسّان براى از بین بردن امکان تهاجم دوباره‏ى بیزانس به سواحل مغرب، بندر تونس را در نزدیکى شهر ویران قرطاجنه، بنا کرد و در آن کارگاه‏هایى براى ساخت کشتى به کمک کارگران ماهر قبطى تأسیس نمود. وى اداره‏ى امور کشور را تنظیم کرد، دیوان‏ها را نظم بخشید و خراج را سامان داد. هم‏چنین با اعزام فقها به نقاط مختلف به نشر اسلام و گسترش زبان عربى پرداخت. حسّان منطقه‏ى بزرگ مغرب را به پنج سرزمین جداگانه: اقلیم بَرقه، اقلیم طرابلس، اقلیم افریقیه، مغرب الاوسط و مغرب الاقصى تقسیم کرد و با واگذارى زمین‏هاى وسیع رومیان به کشاورزان، آنان را مرهون حکومت خود ساخت.
حسّان از وضع مسیحیان هم غافل نماند و سعى کرد پیوند مسیحیان مغرب را با کلیساى روم قطع کند؛ بنابراین از آنها خواست تا از کلیساى اسکندریه که تابع حکومت اسلامى بود، پیروى کنند.32 این اقدامات چنان فضاى آرام و قابل کنترلى در میان قبایل ایجاد نمود که پیش از آن دیده نمى‏شد.
آخرین فاتحى که در زمان او تسلط مسلمانان بر مغرب کامل شد، موسى‏بن نصیر بود. وى با قبایل شورشگر به تندى برخورد کرد و عده‏ى زیادى را کشت. در جنگ با اهالى سَجُومه، پسران عقبه را آزاد گذاشت تا به انتقام خون پدرشان به هر تعداد که مایل‏اند از بربرهاى اسیر بکشند و آنان ششصد نفر را به قتل رساندند.33
سیاست موسى‏بن نصیر در برابر قبایل بربر رویه‏ى دیگرى هم داشت: او با کسانى که مسلمان مى‏شدند و در اسلامشان پایدار بودند، شیوه‏ى مسالمت و همکارى در پیش مى‏گرفت و آنان را در سپاه خود جاى مى‏داد و میان آنان و اعراب فرقى نمى‏نهاد.34 این سیاست موجب شد که موسى‏بن نصیر با یارى این قبایل نو مسلمان، سراسر مغرب را به تصرف در آورد و به فتح اندلس نیز توفیق یابد.
پى‏نوشت‏ها:
1. ابن عذارى مراکشى،البیان المغرب، ج 1، ص 8.
2. همان، ص 43.
3. عبدالعزیز سالم، تاریخ المسلمین و آثارهم فى الاندلس ، ص 18.
4. بلاذرى، فتوح البلدان، ص323.
5. ابن عذارى مراکشى،همان، ص 8.
6. ابن اثیر،الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 88.
7. ابن عذارى،همان، ج 1، ص 8 - 9.
8. sufetula: شهرى در افریقا در هفتاد مایلى قیروان،معجم البلدان، ج 3، ص 187.
9. ابن عذارى،همان، ج 1، ص 12 - 13.
10. همان، ج 1، ص 16.
11. همان، ج 1، ص 22 - 39.
12. این جنگ در سال 64 قمرى، میان سپاه اسلام به فرمان‏دهى عقبة‏بن نافع و سپاه بربر به رهبرى کُسَیلَه رهبر قبیله أَورَبَه که با بیزانس هم‏پیمان شده بود، واقع شد و محل وقوع آن تهوده، از شهرهاى بزرگ مغرب بود. در این جنگ مسلمانان شکست سختى خوردند و عقبة‏بن نافع، ابوالمهاجر دینار و تعداد زیادى از مسلمانان کشته شدند. ابن اثیر، همان، ج 4، ص 108؛ ابن عذارى، همان، ج 1، ص 29.
13. ابن عذارى، همان، ص 22 - 23.
14. انّى ما قدمت الاّ للجهاد! و اخاف ان تمیل بى الى الدنیا فأهلک!، همان، ص 32.
15. همان، ص 28.
16. همان‏جا.
17. همان، ص 19.
18. همان‏جا.
19. همان، ص 23.
20. همان، ص 27.
21. همان، ص 27 - 28؛ ابن خلدون، العبر، ج 5، ص 146.
22. روزى او را گفت که گوسفندى را که در برابرش بود پوست بکند، کسیله آن را به غلامان خود حواله کرد ولى عقبه بر او بانگ زد. کسیله خشمگین برخاست و به سوى گوسفند رفت. هر بار که دست بر گوسفند مى‏سود بر ریش مى‏کشید... پیرى عرب گفت: این بربرى شما را تهدید مى‏کند. خبر به ابوالمهاجر رسید. عقبه را از آزار او منع کرد. ابن عذارى، همان، ص 29؛ ابن خلدون، همان، ج 5، ص 146.
23. ابن عذارى، همان، ص 23.
24. همان، ص 21.
25. همان، ص 31.
26. همان، ص 32.
27. همان، ص 33.
28. ابن خلدون، همان، ص 146.
29. فقال ابوالمهاجر لعقبه: بئس ما صَنَعتَ! کان رسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، یتألّف جبابرة العرب و انت تأتى الى رجل جبّار فى قومه، فى دار عزّه، قریب العهد بالشّرک، فتُهینه! فتهاون عقبة بکلامه. ابن عذارى، همان، ص29.
30. همان جا.
31. همان، ص 35 - 37.
32. عبدالمجید نعنعى، دولت امویان در اندلس، ص44.
33. ابن عذارى، همان، ص 41.
34. عبدالمجید نعنعى، همان، ص 49.
منابع:
ـ ابن اثیر،الکامل فى التاریخ (بیروت، دارالصادر، 1966).
ـ ابن خلدون،العبر و دیوان المبتدأ و الخبر، ترجمه‏ى عبدالمحمد آیتى (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1371).
ـ ابن عذارى مراکشى، البیان المغرب فى اخبار الاندلس و المغرب، تحقیق ج.س.کولان و لوى پروونسال، (بیروت، دارالثقافة، 1983).
ـ بلاذرى، فتوح البلدان، ترجمه‏ى محمد توکل (تهران، نشر نقره، 1367).
ـ سالم، عبدالعزیز، تاریخ المسلمین و آثارهم فى الاندلس (بیروت، دارالنهضة‏العربیة، 1988).
ـ نعنعى، عبدالمجید، دولت امویان در اندلس،ترجمه‏ى محمد سپهرى (قم، انتشارات پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380).

تبلیغات