آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

روستاهای ایران مرز روشنی با طبیعت ندارند . برای آن ها ساخت وساز برای سکونت، همسان با طبیعت شکل می گیرد . در نظر ایرانی طبیعت، موجودی است که زندگی و جریان خود را دارد و برای همسایگی با او، باید سازگاری نشان داد . مهار طبیعت یا جدایی گزینی از آن خوش عاقبت نیست . همسازی با طبیعت در طول تاریخ تدریجاً زیبایی شناسی خاصی را در روستای ایرانی پدید آورده است که طبیعت بکر در آن جایگاه پراهمیتی دارد . صحنه هایی نیز که طبیعت در جریان حیات خود می آفریند، زیباست؛ چه، در نظر ایرانی صحنه های طبیعی، تصادفی پدید نیامده اند بلکه محصول فعالیت نظاماتی در دل طبیعت هستند که بسیاری از آن ها برای ما روشن نیست . اما همچون هندسه فرکتال، در پس ظاهر متنوع خود، از نظمی قابل دسترسی برخوردارند . ازاین روست درختی که تنهایی توانسته با صخره های کوهستان تعامل حیاتی داشته باشد، به عنوان بخشی از « موجود » طبیعت به رسمیت شناخته می شود و باقی می ماند . چنین تک درخت هایی در منظر ایران به وفور دیده می شود؛ و چه بسا پدید آمدن سه گانه منظر ایرانی، که منظری تاریخی و مصنوع است، ناشی از قدرت و اصالت چنین رویکردی در تاریخ فرهنگ ایران بوده باشد . خانه هایی میان صخره ها، تقلید از حیات درخت در لابه لای آن هاست . همان طور که درخت پیرامون خود به سازگاری رسیده، خانه ها هم در اندازه و شکلی محدود، همسازی با محیط را تقلید کرده اند و هر سه باهم زندگی به تعادل رسیده ای را ادامه می دهند . در سوی دیگر، شهرهای ایرانی، اغلب لبه ای قاطع و متضاد با طبیعت دارند . در بیشتر نمونه ها، حصاری قوی مرز میان شهر و طبیعت را تعریف می کند . این لبه آن قدر قوی است که برای تردد میان شهر و طبیعت، دروازه ای به مثابه فضای واسط ساخته می شود و « رفتار » ارتباط میان این دو چنان پراهمیت می گردد که دروازه ها نمادهای شهر می شوند و تعیین کننده ساختار و ستون فقرات شهر . جدایی گزینی شهر و پیرامون در مقابل همسازی روستا با محیط، دو رویکرد متضاد به حساب می آید . چرایی آن را در سرشت و سرنوشت شهر باید جستجو کرد . از دیرباز، حصار، لبه ای معنا بخش به ساکنان درون آن ها بوده که قلعه امن را به وجود آورده است . شهرها، پس ازآن و با تبعیت از همان روش برای حفظ خود و دارایی ساکنان، هم آغوش با طبیعت را به قیمت امنیت رها کردند . درعین حال، شهروند ایرانی، در شهرهای پیش از اسلام و در پناه دیوارها انسانی ممتاز بود که در جایگاه اجتماعی بالاتری از ساکنان پیرامون، که در دل طبیعت جای داشتند، می ایستاد .  صرف نظر از سده های نخستین دوره اسلامی که حصار شهرها با شعار برابری اجتماعی اهالی درون و بیرون شهر فروریخت، سنت دیرین ممتاز گرداندن مکان زیست شهروندان، این بار به بهانه یا دلیل امنیت ایجاد شد . نتیجه قهری این باززنده سازی، جدایی گزینی شهر از طبیعت بود که در دوره مدرن، با صورتی آذین شده ادامه یافت . کمربندهای سبز شهرهای امروزی، اگرچه در نگاه خرد و جزءنگر، فضاهای مطلوبی برای محیط زیست یا خدمات شهر پدید می آورند اما از منظر کل نگر، همچنان بر دوگانگی شهر و پیرامون اصرار می ورزند و رابطه ای قهرآمیز با طبیعت محیط خود برقرار کرده اند . رابطه ای که تأکید ویژه و پررنگی بر حفظ فاصله و حتی تبدیل آن به یک موجود مستقل که حائل شهر و طبیعت باشد دارند .

تبلیغات