آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۸

چکیده

تغییر اصلی در پژوهش زبان، در اوایل قرن بیستم توسط سوسور آغاز شد که خود سبب پایه گذاری «زبان شناسی مدرن» شد. این پژوهش در بخش مرکزی زبان بود؛ یعنی نظام زبان به مثابه نظامی مستقل بدون اینکه هر چیزی خارج از زبان در نظر گرفته شود. در آن زمان که زبان شناسی مدرن از نظر ساختار و وظایف به وضوح تعریف شده بود، یکی از رشته های برجسته تأثیرگذار در علوم انسانی و اجتماعی به حساب می آمد. این موفقیت چشمگیری بود اما به قیمت مجزا کردن زبان از محیط اطراف و بیرون نگاه داشتنِ کاربر زبان و بافتی که زبان در آن به کار می رود از حیطه بررسی زبانی، به دست آمده بود. هرچند محققانی که ترجیح می دادند زبان را در حیطه وسیع تری بنگرند، این رویکرد را مورد انتقاد قرار دادند و به طور کلی از چشم زبان شناسانی که در آن زمان حلقه های زبان شناسیِ مسلط بودند، دور مانده بود، اما از دهه های اخیر قرن بیستم، تغییرات مهمی در مطالعات زبانی رخ داد. این تغییرات دوره جدیدی خلق کرد؛ دوره «زبان شناسی پسامدرن» که در آن پایه های نظری زبان شناسی مدرن مسئله مند شد و شیوه بررسی و مشاهده زبان اساساً بازسازی شد. این مقاله به شیوه شرح حال نویسی مروری بر چرخش زبانی از مدرنیسم به سوی پسامدرنیسم دارد و در این راستا مشخص خواهد کرد که دو شاخه اصلی زبان شناسی نظری و کاربردی در کدام نگرش پژوهشی قرار می گیرند: رشته ای، بینارشته ای یا فرارشته ای؟ به عبارت دیگر پژوهش های زبان شناسی در مورد چیست؟

تبلیغات