آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۶

چکیده

خورشید، مهر و آفتاب از عناصر پرکاربرد در حوزه ادبیات فارسی به ویژه در شعر عرفانی و در شکل نماد و کاربرد آن در نماد حق و وحدت است. مقاله حاضر علاوه بر پرداختن به جنبه های نمادین خورشید در مثنوی مولانا و دلالت های آن، با بررسی تمام ابیات مثنوی درباره خورشید و آفتاب و نیز منابع مرتبط با اسطوره و کهن الگو، در پی یافتن ریشه ها و پیوندهایی برای این کاربردهای نمادین در اسطوره و اصل و منشأِ توجه به خورشید و خورشیدستایی در شعر مولاناست. در این راستا آن چه روزنه هایی رو به پاسخ می گشاید، موضوع صور نوعی و مثالی است که در ناخودآگاه جمعی شاعر به شکل نماد بروز و ظهور می یابد. به عبارتی مولانا آن چه از صفات طبیعی خورشید و کهن الگوهای مرتبط با آن در ذهنیت بشری بوده است، در ناخودآگاه جمعی خویش دارد؛ باوری که درباره نور و خورشید بر اساس آیات قرآن و نیز جهان بینی و نظام خاص فکری خویش دارد نیز به او ایده می دهد تا سخنش درباب خورشید از سویی روی به سوی اسطوره و اندیشه های مهرپرستی داشته باشد و از سویی از آن فراتر رفته، معانی موردنظر و اندیشه های عارفانه اش را در قالب نماد خورشید و بر محور نماد حق بسط دهد. پژوهش حاضر در صدد است تا با تکیه بر روش توصیفی_ تحلیلی، بازتابش های نقش اسطوره ای خورشید را در مثنوی مولانا مورد بررسی قرار دهد.

تبلیغات