آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

هنگامی که آخرین دسته احزاب سرزمین مدینه را با ترس و وحشت ترک می‌کردند. پیامبر اکرم(ص) به فرمان خداوند مأمور شد که کار یهودیان بنی‌قریظه را یکسره کند، زیرا این گروه پیمان و قرار‌دادی را که با پیامبر(ص) بسته بودند شکستند و به او خیانت کردند. سربازان اسلام قلعه بنی‌قریظه را محاصره کردند و چون کار بر یهودیان سخت شد از پیامبر(ص) خواستند که ابو‌لبابه را برای مذاکره پیش آنها بفرستد. چرا که ابو‌لبابه با آنها سابقه دوستی و هم‌پیمانی داشت، ولی اکنون یکی از مسلمانان و سربازان اسلام شده بود. ابو‌لبابه وارد قلعه بنی‌قریظه شد و در بین گفتگوی خود با آنها یکی از اسرار پیامبر(ص) و مسلمانان را فاش کرد، ولی ابو‌لبابه فوراً از این فاش‌کردن راز و خیانت کردن به مسلمانان سخت پشیمان شد و با بدنی لرزان و چهره‌ای رنگ پریده از قلعه یهودیان بیرون آمد و مستقیم به مسجد رفت و خود را به یکی از ستونهای مسجد بست و با خدا عهد کرد که اگر خداوند از تقصیر وی در‌نگذرد تا پایان عمر به همین حالت به سر برد. همسر وی در اوقات نماز می‌آمد، گره‌های طنابی را که با آن خود را به ستون بسته بود، باز می‌کرد و پس از انجام نماز، بار دیگر او را به ستون مسجد می‌بست. شش روز به همین شکل گذشت. در سحر‌گاهان روز هفتم پیک وحی فرود آمد و این آیه را که بشارت به آمرزش ابو‌لبابه می‌داد، نازل کرد.
«واخَرونَ اعتَرَفُوا بِذنُوبِهم خَلَطُوا عملاً صالِحاً وآخَرَ سَیئاً عَسی اللّهُ اَن یتوبَ عَلیهِم أنَّ‌اللّه غَفور رحیم؛ کسانی که به گناهان خویش اعتراف کردند و اعمال صالح خود را با دیگر اعمال بد خود در‌‌آمیختند، امید است که خداوند توبه آنها را قبول کند، به درستیکه خداوند آمرزنده‌مهربان است». (سوره توبه، آیه 102)
غنچه‌های تبسّم بر لبان پیامبر(ص) شکفت و فرمود:‌خداوند از تقصیر ابو‌لبابه در گذشت. مردم با شنیدن این خبر شادمان شدند و خواستند که بندهای دست و پای او را باز کنند ولی اجازه نداد و گفت: اگر خداوند واقعاً توبه مرا قبول کرده است، نمی‌گذارم کس دیگری جز شخص پیامبر(ص) این بندها را بگشاید. پیامبر(ص) برای اقامه نماز صبح وارد مسجد شد و با دستهای مبارک خود بندها را باز کرد. ستونی که ابو‌لبابه خود را بدان بسته بود، هم اکنون نیز در مسجد النبی موجود است و به ستون ابو لبابه یا ستون توبه مشهور است.
* به نقل از تفسیر المیزان، ج9، ص384.

تبلیغات