آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۲

چکیده

در این مقاله با استفاده از نظریه شناختی استعاره معاصر، کارکردهای استعاره مفهومی «جمال» و خوشه های تصویری مرتبط با آن یعنی جهان، انسان، صورت (رخ)، آفتاب، آیینه و جز آن در غزل های مولوی تحلیل و تبیین می شود. پژوهش حاضر به این می پردازد که پیوندِ میان استعاره و بنیانِ فکری شاعر به چه شکل است و مولوی چگونه توانسته است ازطریق استعاره جمال، ایدئولوژی خود را مطرح کند. بن مایه استعاره مفهومی جمال در گفتمانِ کلامی، براساس نظریه «رؤیت» است. رؤیت با ورود به گفتمان عرفان در بافتِ استعاری جمال قرار می گیرد و انتقال از ایده به استعاره و زبان هنری صورت می گیرد. از رهگذر بررسی استعاره جمال و خوشه های تصویری آن در مثنوی و دیوان شمس درمی یابیم که «خداوند دیدنی است». این انگاره استعاری در ژرف ساختِ کلّ اثر نمایان است. مولوی با توجه به این انگاره، جمال حق را در خرده استعاره های حسن یوسف، جهان، انسانِ کامل، آفتاب و خوراک به تصویر می کشد و با کمک همین خرده استعاره ها دیدنی بودن خداوند را اثبات می کند. براساسِ مدلِ ارائه شده در این مقاله، می توان از رهگذر مطالعه روابطِ میان استعاره و ایدئولوژی، بازخوانی تازه ای از ادبیات فارسی به ویژه گفتمان های عرفانی به دست داد.

تبلیغات