آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۲

چکیده

ادبیّات تطبیقی برخلاف تصوّر برخی از مخاطبان عام - و حتّی برخی از پژوهشگران این حوزه - فقط به بیان جنبه های تأثیر و تأثّر و مقایسه های نقدی محتوایی و ساختاری و... نمی پردازد، بلکه ماهیّت و ذات این دانشِ پویا «بینافرهنگی» است؛ در حقیقت، رابطه ادبیّات تطبیقی و فرهنگ، رابطه ای «دیالکتیک» و دوسویه است که این رابطه، بیشتر در چارچوب «پژوهش های میان رشته ای» و «مطالعات فرهنگی» تجلّی می یابد. افزون بر این، ادبیّات تطبیقی، ضمن بررسی «گفتمان های فرهنگی» حاکم بر جامعه، راهی برای شناخت «هویّت فرهنگیِ» ملّت ها، فصلی تازه در «روابط و تعاملات فرهنگی»، ابزاری برای «تکامل فرهنگ انسانی» و آغازی برای حضور سودمندانه در صحنه «فرهنگ جهانی» و احترام به «تعدّد و تکثّر فرهنگی» به شمار می آید؛ امّا آنچه ادبیّات تطبیقی و مطالعات فرهنگی مرتبط با آن را در معرض تهدید جدّی قرار می دهد، مسأله «خودبرتربینی فرهنگی و غرب محوری» آن است. این موضوع که به «نقد پسااستعماری» نیز معروف است، نه تنها موجب «شناخت و غنای فرهنگی متقابل» نمی شود، بلکه از ابزارهای گسترش «ناسیونالیسم و امپریالیسم فرهنگی» نیز به شمار می آید. این جستار، چرایی و چگونگی رابطه ادبیّات تطبیقی را در این دو رویکرد متفاوت فرهنگی؛ یعنی گسترش «تعاملات فرهنگی» و مسأله «استعمار فرهنگی» بررسی می نماید.

تبلیغات