چکیده

متن

 


تاریخ نگاران و مفسّران و محدّثان و سیره نگاران، در کنکاشی همه‏سویه، ویژگی‏های پیامبر را بررسی کردند و به اتفاق نظر معتقدند که چنین انسان برجسته‏ای جز پیامبری راستین نیست. اینک به برخی از قراین و شواهد یاد شده اشاره می‏کنیم:
۱/ ویژگی‏های خانوادگی
در احادیث فراوانی این مضمون به چشم می‏خورد که نور حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و علی و خاندان پاک او (علیهم‌السلام) پیش از آفرینش آسمان و زمین آفریده شد و هزاران سال پیش از خلقت آدم، در یمین عرش الهی جا داشت. پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم می‏فرماید: چون خداوند، آدم(علیه‌السلام) را آفرید، آن نور را در صُلب او قرار داد و در بهشت جا داد؛ آن‏گاه در صلب نوح و سپس در صلب ابراهیم قرارداد: «فلم یزل ینقلنا اللّه عزّ وجلّ من أصلاب طاهرة إلی أرحام مطهّرة». سپس از صلب‏های پاک به رحم‏های پاک انتقال یافت تا در عبد المطّلب دو قسم شد؛ نیمی در صلب «عبد اللّه» قرار گرفت که پیامبر اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم از آن متولّد شد و نیم دیگر در صلب «ابوطالب» واقع شد که از او علی(علیه‌السلام) به وجود آمد.
پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم می‏افزاید: «وجعَل فیّ النّبوةَ والبرکةَ وجعل فی علیّ الفصاحةَ والفُروسیّةَ وشقّ لنا إسمیْن من أسمائه فذو العرش محمودٌ وأنا محمّد واللّه الأعلی وهذا علیّ»[۲] ؛ در من نبوّت و برکت قرار داد و در علی(علیه‌السلام) فصاحت و سوارکاری و شهسواری. نام‏های ما را از دو نام خویش جدا کرد. نام من محمّد است که از نام «ذوالعرش محمود» برگرفته شد و نام علی(علیه‌السلام) از «اللّه الأعلی».
بنابراین، اجداد پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم همگی از افراد شایسته و صالح و پیامبر و پیامبر زاده و سیّد و بزرگوار و مادران پاک دامن و صالحه و شایسته‏اند. در روایات فراوان، این نکته به چشم می‏خورد که هیچ‏گاه به دامن‏هایشان گرد و غبار گمراهی و ناپاکی و زنا و تاریکی ننشسته است و از راه مستقیم خدا انحراف نیافته‏اند. بنابراین، حضرتش از اصل و نسب بسیار شکوهمند برخوردار است.
هنگام ولادت با سعادت پیامبر، آثار عجیب و غریب رخ داد. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‏فرماید: هنگامی که پیامبر خداصلی الله علیه و آله و سلم متولّد شد، بت‏های آویزان به کعبه، همگی به رو به زمین سقوط کردند و شب هنگام، ندایی از آسمان شنیده شد که حق آمد و باطل درهم کوبیده شد؛ به راستی که باطل نابود شدنی است: ﴿جاء الحقّ و زهق الباطل إنّ الباطل کان زهوقاً﴾[۳] . دریای ساوه خشک، و آتشکده‏های فارس خاموش شد و ایوان کسرا، چهارده کنگره‏اش فرو ریخت[۴] .
«آمنه بنت وهب»، مادر آن حضرت‏صلی الله علیه و آله و سلم گوید: هنگام ولادت او هاتفی ندا داد که به این مولود مبارک، برگزیدگی آدم(علیه‌السلام) و رأفت و مهربانی نوح(علیه‌السلام) و حلم ابراهیم(علیه‌السلام) و زبان اسماعیل(علیه‌السلام) و زیبایی یوسف(علیه‌السلام) و صبر ایّوب(علیه‌السلام) و صوت داود(علیه‌السلام) و زهد یحیی(علیه‌السلام) و کرم عیسی(علیه‌السلام) وشجاعت موسی(علیه‌السلام) بلکه خلق و خوی همه پیامبران را به او بدهید[۵] . بنابراین، حضرت محمّدصلی الله علیه و آله و سلم شاه‏کار آفرینش است.
۲/ ویژگی‏های بدنی و اخلاقی
قد پیامبر، کمی بلندتر از مرد میانه، و سپید پوست گندم‏گون بود. آن حضرت، پیشانی گشاده و چهره افروخته و گِرد و ابروهای کمانی و به هم پیوسته و مژه‏های بلند و پنجه‏های ستبر، و هنگام راه رفتن به جلو تکیه داشت؛ گویی در زمین نشیب راه می‏رود. سرش تمام و کمال، و موهایش نه سرخ بود و نه سیاه. میان ابروانش رگی وجود داشت که هنگام خشم پر می‏شد.
بینی بلند و نوری از آن تابان و محاسن انبوه و دو (خدّ) گونه هموار و پر گوشت و چشمان سیاه و دندان‏های پیشین روشن و گشاده و آبدار و گردنِ چون آهو سفید و شانه‏هایی پهن و پشتی فراخ و با گوشت داشت و از سینه تا ناف او خطّی از مو کشیده شده بود. شکم و سینه هموار و بر ساعدها موی تمام و کف دست فراخ و دست و پای ستبر و به اندام داشت. به هنگام برگشتن و بازنگریستن، با جمله سر و گردن التفات می‏فرمود. پیوسته چشم او فروخوابیده بود و نظرش به زمین بیش‏تر بود تا به آسمان.
پیوسته در اندوه و همواره در اندیشه بود و به وقت نیاز سخن می‏فرمود. سکوتش دراز و سخن او جامع بود و زاید و هذیان نداشت، بلکه همه خالص و فضل بود. آن حضرت‏صلی الله علیه و آله و سلم خوش‏خو بود و نعمت را بزرگ می‏شمرد و خوردنی‏ها را مذمّت نمی‏کرد و دنیا او را به خشم نمی‏آورد. خشم او درباره داد و حق دیگران بود و برای حق خود در خشم نمی‏شد و هنگام خشم چهره بر می‏گرداند و هنگام شادی، چشم بر هم می‏نهاد و خنده او تبسّم بود.
در خانه، اوقات خویش را سه بخش کرده بود؛ بخشی برای عبادت خداوند و بخشی برای اهل و عیال و بخشی برای خود و مردمان. او اهل فضل و تقوا را بر دیگران مقدّم می‏داشت و با همه کس به صحبت و سخن مشغول می‏شد و نیاز همه را بر می‏آورد و از حال یاران و صحابه جویا می‏شد و یاران را به هم الفت می‏داد و بزرگواران و کریمان را احترام می‏کرد و نیکی‏ها را تحسین و بدی‏ها را تقبیح می‏فرمود و بزرگ‏ترین کس را آن می‏دانست که برادران مسلمان را یاری کند.
در نشستن و برخاستن، ذکر خدا بر زبان داشت و جای مخصوص نداشت، بلکه هر جا می‏رسید می‏نشست. مجلس او پایین و بالا نداشت و اصحاب را نیز چنین دستور می‏داد و در تقسیم هر چیز عدالت داشت و با هر کس می‏نشست، صبر می‏کرد تا او بر خیزد. سخن او خوش و همراه با گشادگی چهره و نصیحت‏های او بر همگان پدرانه بود. مجلس او مجلس حیا و حلم و صبر و امانت بود و به ادب سخن می‏راند و صدا را بلند نمی‏کرد و سخن بد درحق مردم ادا نمی‏کرد.
سالخوردگان را به وقار احترام می‏گذاشت و بر کودکان مهربان بود و هرگز ترش رویی و درشتی نداشت و مردم را نومید نمی‏کرد و نفاق و سخن بیهوده و زیاد نداشت و سخن دیگران را کاملاً گوش می‏داد و آن را قطع نمی‏کرد و عفوکننده و رحیم دل و بسیار باشرم و پیوسته در ذکر خدا و امانت‏دار بود. امانت‏داری او چنان بزرگ بود که به محمّد امین، ملقّب و مشهور شد. او راز پوش و بخشنده و مردم‏دوست و بردبار و مهمان‏دار و کریم و درست‏کار و در عبادت چابک و از شهوات بریده و روزه‏دارترین مردم بود.
او شب زنده‏دار و متهجّد و فروتن و به دنیا بی‏رغبت و بلند همّت و دوست‏دار نیازمندان و مسکینان و طبیب توان‏گران و باانصاف و پارساترین پارسایان و راهنمای امّت و شجاع‏ترین فرد امّت بود و منظری با هیبت و شریف و دست‏گشاده و باسخاوت داشت. آن حضرت دیرخشم و لطیف‏طبع بود و در او مکر و فریب و بخل و حیله و منّت و طعنه و حسد و گردنکشی و تکبّر و فخر فروشی و شتاب‏زدگی وجود نداشت[۶] و به شهادت بلند قرآن، ایشان خُلق عظیم داشت: ﴿وإنّک لَعلی خُلُقٍ عظیمٍ﴾[۷] .
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست ٭٭٭٭ که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
چنین ویژگی‏هایی جز در پیامبر و وصی او یافت شدنی نیست. از این‏رو، آن حضرت فرمود: خداوند مرا ادب فرمود و من علی(علیه‌السلام) را ادب کردم.[۸]
۳/ کرامت‏ها
عرق بدن پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم معطّر بود و آب دهان را به هر چه می‏افکند برکت می‏یافت؛ چنان که ده‏ها چاه از آن جوشش کرده است که در تواریخ ثبت است. آب دهان را به هر بیماری می‏مالید شفا می‏یافت. او با هر زبان و لغت سخن می‏گفت و قادر بر خواندن و نوشتن بود؛ هر چند که هرگز ننوشت. او سوار هر مرکبی می‏شد، دیگر آن مرکب پیر نمی‏شد و به هر سنگ و درختی می‏گذشت، او را سلام می‏دادند. مگس و پشه به او نمی‏نشست و مرغ‏ها از فراز سر او عبور نمی‏کردند و گاهی جای پای او بر سنگ سخت رسم می‏شد و زمانی بر زمین نرم رسم نمی‏شد[۹] .
۴/ شجاعت و شیوه رزم
در طول پیکارهای فراوان، هرگز شنیده و دیده نشد که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم از میدان نبرد عقب نشینی کند. پایداری او چون کوه زبان‏زد است، گرچه با خطر شدید روبه‏رو شود و مجروح شود و احیاناً لشگریان او متزلزل و گریزان و منهزم شوند؛ آن‏سان که در جنگ‏های «اُحُد» و «حنین» پیش آمد: ﴿إذ تصعدون ولاتَلوُون علی أحد والرّسول یدعوکم فی أُخریکم فأثابکم غمّاً بغمّ لکیلا تحزنوا علی ما فاتکم ولا ما أصابکم والّله خبیرٌ بما تعملون﴾[۱۰] ؛ یاد کنید هنگامی را که در حال گریز از کوه بالا می‏رفتید و به هیچ کس توجّه نمی‏کردید و پیامبر شما را از پشت سرتان فرا می‏خواند. پس، خداوند به سزای این بی‏انضباطی، غمّی بر غمّتان افزود تا سرانجام بر آنچه از کف داده‏اید و برای آنچه به شما رسیده است اندوهگین نشوید و خداوند از آنچه می‏کنید آگاه است.
امام، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‏فرماید: «کنّا إذا أحمرّ البأس، اتّقیْنا برسول‏اللّه‏صلی الله علیه و آله و سلم فلم یکن أحد منّا أقرب إلی العدوّ منه»[۱۱] ؛ همواره این‏گونه بود که چون تنور جنگ تافته، و آتش نبرد سرخ می‏شد، ما به رسول خدا پناه می‏گرفتیم و هیچ کس از ما به دشمن نزدیک‏تر از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نبود.
پیامبر، در امر دین، آن‏گونه معتقد بود که خود و یاران نزدیک از خاندانش، همیشه از پیشتازان و خط شکنان بودند و سینه خود و اهل بیت را سپر بلا می‏کرد: «وکان رسول اللّه‏صلی الله علیه و آله و سلم إذا أحمرّ البأس وأحجم النّاس قدّم أهل بیته فوقی بهم أصحابه حرّ السّیوف والأسنّة، فقتل عبیدة الحارث یوم بدر وقُتل حمزة یوم أحد وقُتل جعفر یوم موتة… »[۱۲] ؛ و چون کارزار سخت می‏شد که مردم از بیم و ترس باز می‏ایستادند، رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم اهل بیت خود را جلو می‏انداخت و به وسیله آنان یاران و لشگریانش را از گرمی و حرارت شمشیر و نیزه‏ها حفظ می‏کرد؛ چنان که «عبیدة بن حارث» ]پسر عموی آن حضرت] در جنگ بدر، و حمزه ]عموی آن بزرگوار] در پیکار احد کشته شدند و جعفر بن ابی طالب ]برادر حضرت علی(علیه‌السلام)] در جنگ «موته» به درجه شهادت نایل شدند.
هنگامی که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم قصد لشگرکشی داشت و فرماندهی نیرو را به یکی از سرداران می‏سپرد، این چنین وصیت می‏فرمود: با نام و کمک خدا حرکت کنید و در راه خدا گام بردارید و بر ملّت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم باشید. در نبرد به مردم خیانت نکنید و کشتگان را مثله نکنید (بینی و گوش و لب‏ها را نبرید). فریب ندهید و پیر مردان فرتوت، کودکان و زنان را نکشید و درختان را نبرید، جز به ناچاری.
هرگاه یکی از پایین‏ترین مردان مسلمان یا از افضل آنان به یکی از مشرکان پناه دهد، او در پناه اسلام است تا سخن و دستور خدا را بشنود و اگر پیرو شما شد، برادر دینی شما شده است؛ وگرنه به جایگاه امنش برسانید و از خدا کمک بخواهید: «سیروا بسم اللّه وباللّه وفی سبیل اللّه وعلی ملّة رسول اللّه، لا تغلّوا ولا تمثّلوا ولاتغدروا ولا تقتلوا شیخاً فانیاً ولا صبیّاً ولا إمرأة، ولا تقطعوا شجراً إلّاأن تضطرّوا إلیها، وأیما رجل من أدنی المسلمین أو أفضلهم نظر إلی أحد من المشرکین فهو جارٍ حتّی یسمع کلام اللّه، فإن تبعکم فأخوکم فی الدّین، وإن أبی فابلغوه مَأمنه واستعینوا باللّه»[۱۳] . در کجای دنیا شنیده و دیده شده است که فرمانده نیرو، چنین دستوری صادر کند؟! بلکه برخی معتقدند که با استفاده از هر وسیله، باید به هدف رسید و هدف وسیله را توجیه می‏کند.
۵/ مضمون دعوت
محتوای دعوت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم چنان که قبلاً اشاره شد، سر تا سر نور و حکمت و عقلانیت است و گفته‏های او، همگی سخن خدا یا اشتقاق یافته از آن است؛ سخنانی که سعادت دنیا و آخرت را تأمین، و راه‏های فتنه و فساد را مسدود می‏کند. او قوانینی درباره خرید و فروش و قراردادهای تجاری و معاملات و مضاربات وضع کرد و دستورهایی درباره ارث و میراث و قضا و داوری و نیز دستورهای اخلاقی و اجتماعی و بهداشتی و استحبابی آورد. وی با سنت و سیرت عادلانه و عاقلانه و حکیمانه، چگونه زیستن و زندگی کردن را پیرامون اعتقادات و باورها و دعوت به توحید ناب و دوری از هرگونه بت و طاغوت… به مردم آموخت.
۶. دوستان و یاران
پیامبر اسلام، یارانی را تربیت، و با خود همراه، و به نشان ویژه مفتخر کرد که چهره تابنده تاریخ و پیام رسان عملی کردار اویند؛ انسان‏هایی چون علی(علیه‌السلام) و سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار یاسر و…. این یاران خاص، در کردار و عمل، مانند آینه‏هایی می‏باشند که صفات یک انسان فوق العاده را بازگو می‏کنند؛ برخلاف یاران حاکمان عادی و متعارف، چه رسد به یاران چنگیز و حجاج بن یوسف؛ زیرا غمخوار امّت کجا و خونخوار ملّت کجا!
یاران پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم را «اصحاب صُفّه» تشکیل می‏دادند؛ گروهی برهنه و بدون مسکن و بی سرپناه که شب هنگام در راز و نیاز و تهجّد و ذکر به پا می‏ایستادند و هنگام نماز جماعت رسول گرامی‏صلی الله علیه و آله و سلم، صف اوّل را می‏آراستند و گاهِ نبرد از پیشتازان و پیش‏قراولان به شمار می‏رفتند. آری، آنان شیران عرصه پیکار، و عابدان شب زنده‏دار بودند.
ذرّه ذرّه کاندر این ارض و سماست ٭٭٭٭ جنس خود را همچو کاه و کهرباست[۱۴]
در بحث اجتماع قراین و شواهد گذشت که وقتی پیامبر اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم نامه‏ای به دست دحیه کلبی به قیصر روم نگاشت، قیصر روم از ابوسفیان که در آن وقت به قصد تجارت در آن‏جا حاضر بود، پرسش‏هایی را مطرح کرد و پس از شنیدن پاسخ‏های وی، قیصر گفت: این‏ها همه شواهد و قراین و ویژگی‏های پیامبر است. من می‏دانستم او خواهد آمد، ولی نمی‏دانستم از شما باشد.[۱۵]
قراین و شواهد و ویژگی‏های یاد شده، انگشت هر خردمند با انصافی را به دندان اِعجاب می‏نشاند و شکّی در پیامبری رسول گرامی‏صلی الله علیه و آله و سلم باقی نمی‏گذارد. چنین انسانی، جز هدفی والا و با شکوه و اِلهی، انگیزه دیگری نخواهد داشت.
۷/ عزم راسخ پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم
در صدر اسلام، کافران قریش خدمت ابوطالب (عموی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند و گفتند: ای ابوطالب! تو در میان ما مردی شریف و سالخورده‏ای. از شما خواستیم که پسر برادرت را (از کار تبلیغ اسلام) بازداری ولی عمل نکردی. به خدا سوگند! دیگر در برابر دشنام به خدایان و پدران و نسبت سفاهت به خردمندان قوممان صبر نخواهیم کرد، مگر این که تو او را از این کار بازداری یا این که با او نبرد کنیم تا یکی از دو گروه از بین برود.
ابوطالب پیام آنان را به حضرت رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم رساند و پیامبر در پاسخ فرمود: «یا عمّاه لو وضعت الشّمس فی یمینی والقمر فی شمالی علی أن أترک هذا الأمر، حتّی یظهره اللّه أو أهلک فیه ما ترکت هذا القول حتّی أنفذه أو أقتل دونه ثم استعبر فبکی ثم قام یولّی فقال أبوطالب إمض لأمرک فوالله لا أخذلک أبداً»[۱۶] ؛ ای عمو! اگر آفتاب در دست راست و ماه در دست چپم قرار داده شود تا امر نبوّت را ترک گویم، هرگز چنین نخواهم کرد تا آن که خداوند این امر را چیره کند یا من در این راه هلاک شوم. سپس گریست و بپا خاست، و چون برای رفتن پشت کرد، ابوطالب او را صدا زد و گفت: فرزند برادرم! برو و آنچه دوست داری بگو. به خدا سوگند! من تو را تسلیم چیزی و کسی نمی‏کنم (همچنان از تو حمایت خواهم کرد). پیداست که چنین عزم راسخی می‏تواند شاهد پیامبری فرد قلم‏داد شود.
۸/ تأثیر بر جوامع انسانی
اسلام، آیینی پویا و پیش‏رو و ترقّی خواه و انسان‏ساز و انگیزه‏دار و سعادت آفرین است که بزرگ‏ترین دانشمندان جهان از دیر باز تا عصر حاضر، مسلمان و غیر مسلمان بر آن اذعان دارند؛ چنان‏که پروفسور «درایرزاروپ» می‏گوید:
«قرآن، شامل پیشنهادهای عالی اخلاقی است و از قسمت‏هایی تشکیل شده است که مورد تصدیق همگان قرار می‏گیرد. این دستورها کامل و رساست و برای برنامه زندگی مردم، راهنمای حیات و ضروری است».
پروفسور «ادوارد مونته» (استاد دانشگاه ژنو) بر این عقیده است:
«تعلیمات قرآن، مانع قربانی بشر و کشتن دختران و استعمال مسکرات و بازی قمار شد که در بین عرب رواج داشت. پیشرفت‏هایی که از این تعلیمات و اصلاحات پیدا شد، آن قدر بزرگ بود که محمّدصلی الله علیه و آله و سلم را از بزرگ‏ترین نیکوکاران بشر قلمداد کرد»[۱۷] .
«رالف لینتون» مؤلّف کتاب سیر تمدّن می‏نویسد:
«آموزشگاه عالی قرآن، راه ترقّی و پیشرفت هر فرد، از هر طبقه به هر مقام را هموار و فراخ کرده است؛ به‏گونه‏ای که حتّی فرزند بَرده نیز می‏تواند به مقامات عالی و بالا برسد. جامعه اسلامی، در سراسر تاریخ خود نشان داده که دارای روش و سازمان بی‏نهایت قابل انطباق با محیط بوده است».
دکتر «بنواست» محقّق دانشمند فرانسوی می‏نگارد:
«در قرآن، آیاتی است که پس از گذشت سیزده قرن، با آخرین اکتشافات علمی امروز تطبیق می‏کند و این موضوع، مرا قانع کرد و موجب شد که به یگانگی خدا ایمان آوردم و به نبوّت حضرت محمّدصلی الله علیه و آله و سلم و حقیقت اسلام اقرار کنم… من یک دکتر در طب هستم و خانواده‏ام کاتولیک است و اختیار این شغل سبب شد که تربیت و روش فکری من کاملاً علمی باشد… درباره زندگی مادّی بشر، اسلام هیچ فروگذار نکرده است و به نظر من یگانه دینی است که با طبیعت بشر سازگار است»[۱۸] .
تاکنون عبارات و اعترافات فراوانی از دانشمندان بزرگ، پیرامون قرآن و اسلام اظهار شده است[۱۹] .
دکتر «گوستاولوبون» فرانسوی در کتاب تمدّن اسلام و عرب، پس از شرح مفصّلی درباره پیشرفت‏های مسلمانان در علم فلسفه و ادبیات و شعر و شاعری و تاریخ و علم رجال و قصه و حکایات و ریاضی و هیئت و جغرافیا و فیزیک و شیمی می‏نگارد:
مسلمانان از استخراج معادن، از قبیل طلا و آهن و مس و گوگرد و جیوه مطلع بوده و در رنگ سازی مهارت داشته‏اند و از شمشیرهای طلیطله بر می‏آید که در آب دادن فولاد، درجه کمال را دارا بودند و در بسیاری از فنون، هنوز نتوانسته‏ایم بر آن‏ها تفوّق یابیم. یکی از اکتشافات خیلی مهم مسلمانان، اکتشاف «باروت» است… مسلمانان، پیش از همه به جای پوست، کاغذ استعمال کرده‏اند و عرب به جای ابریشم (کاغذ ابریشمی)، پنبه را اختراع کرد و از کتب قدیمی مسلمانان معلوم می‏شود که آنان این فن را نهایت درجه ترقّی دادند؛ حتّی بهتر از آن‏ها کاغذی تاکنون ساخته نشده است. مسلمانان بودند که «قطب نما» را در فن کشتی‏رانی به کار بردند و اهل اروپا به وسیله آنان از قطب نما اطلاع یافتند. به هر روی، تحقیقات و اکتشافات مسلمانان در «طبیعیات»، کم‏تر از ترقیات و اکتشافاتی نبود که در ریاضی‏و هیئت حاصل کردند .[۲۰]
پاورقی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- کتاب « وحی و نبوت در قرآن»،صفحات ۳۸۹-۴۰۰
۲ ـ ر.ک: بحارالأنوار، ج۱۵، ص۱۱ به بعد.
۳ ـ ر.ک: همان، ص۲۷۴/
۴ ـ ر.ک: بحارالأنوار، ج۱۵، ص۳۲۳/
۵ـ ر.ک: همان، ص۳۲۷/
۶ ـ ر.ک: بحار الأنوار، ج۱۶، ص۱۴۹/
۷ ـ سوره قلم، آیه ۴/
۸ ـ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۳۱/
۹ـ ر.ک: منتهی الآمال، فصل ۴، اخلاق پیامبر.
۱۰ ـ سوره آل‏عمران، آیه ۱۵۳/
۱۱ـ نهج البلاغة، فصل غریب کلامه: ۹، ص۲۱۱/
۱۲ ـ بحارالأنوار، ج۳۳، ص۱۱۵/
۱۳ ـ وسائل‏الشیعة، ج۱۵، ابواب الجهاد، باب ۱۵، ص۵۸/
۱۴ ـ مثنوی معنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۰۰/
۱۵ ـ بحارالأنوار، ج۲۰، ص۳۷۸/
۱۶ ـ همان، ج۳۵، ص۸۷/
۱۷ـ ر.ک: فرهنگ اسلام‏شناسان خارجی، ص۴ به بعد.
۱۸ ـ ر.ک: فرهنگ اسلام‏شناسان خارجی، ص۴ به بعد.
۱۹ ـ همان.
۲۰ ـ تمدن اسلام و عرب، کتاب پنجم، ص۶۰۲۵۹۳

تبلیغات