چکیده

متن

 

 
کربلا عصاره یک عمر عشق و ارادت به خدا
محبت عبارت است از تمایل پیدا کردن و راغب بودن به چیزی که موجب لذت و راحتی انسان می‏گردد، که زاییدهٴ معرفت و ناشی از ادراک آن چیز است. از این‏رو کشش و تمایلی که در عالم جمادات وجود دارد مثل آهن و آهن‏ربا، جاذبهٴ زمین و… چون ظاهراً ناشی از معرفت و ادراک نیست؛ محبت نامیده نمی‏شود. و نیز هر چه معرفت بیشتر باشد، محبت افزونتر می‏شود چنان که هر چه کمال و موجبات لذت در محبوب بیشتر شود، محبت پررنگ‏تر می‏گردد: ﴿والّذین ءامنوا أشدّ حبّاً لله﴾[۲].
البته محبتی که انسان به خدا دارد از سنخ محبّت‏های دیگری است او کمالات را از ذات خود دارد و دیگران از او. از این‏جهت محبّت به او اصلی است ومحبت به دیگران تبعی؛ «أنت الّذى أزلت الأغیار عن قلوب أحبائک حتّی لم یحبّواسواک»[۳] محبت به او شهد خوشگواری است که هر کس چشید دل به‏اوسپرد و از دیگران چشم پوشید؛ «من ذالذّى ذاق حلاوة محبّتک فرام منْک بدلاً؟»[۴].
شرط رسیدن به کمال ایمان این است که انسان، خدا را از هر چیز، حتی از خودش بیشتر دوست داشته باشد؛ «لا یمحض رجل الإیمان بالله حتّی یکون الله أحبّ إلیه من نفسه وأبیه واُمّه ووُلْده وأهْله وماله ومن النّاس کلّهم»[۵].
فلذا چیزی که امام حسین(علیه‏السلام) را وادار کرد در روز عاشورا از همه چیز بگذرد، اسیرالکربات(اسیر گرفتاریها) گردد و هر مصیبت و اندوهی را تحمل کند؛ فقط عشق به خدای متعال بود. و این عشق چیزی نبود که ناگهان و در حادثهٴ سفر کربلا پیدا شده باشد. بلکه در تمام دوران حیات آن حضرت این عشق وجود داشت و حادثهٴ عاشورا در حقیقت ثمره و محصول این عشق و ارادت بود. مناجاتهایی که از آن حضرت در دسترس ما وجود دارد مخصوصاً دعای عرفه، گویای این عشق و ارادت و نفوذ آن در اعماق وجود آن حضرت است.
امام حسین علیه السلام و یاد خدا در تمام احوال
ذکر خدا امری قلبی است که هر خیر و برکتی از آن ناشی می‏شود و ذکر زبانی، دعا، نماز، تلاوت قرآن و غیره از آن جهت که سبب به وجود آمدن این امر قلبی می‏شود، ذکر شمرده شده است.آنچه را قرآن کریم مایهٴ آرامش قلب می‏داند: ﴿ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب﴾[۶] همین ذکر قلبی است. این که امام حسین(علیه‏السلام) چون کوه در مقابل انبوهی از اندوه ایستاد و هیچ گونه تردید، اضطراب، دودلی، ترس و وحشت را به خود راه نداد، بلکه ترس را ترسانده و اضطراب را مضطرب نموده و تردید را مردّد کرده بود، منشأش همین ذکر قلبی و توجه باطنی و اندرونی بود.
سالار شهیدان(علیه‏السلام) پیوسته نام خدا بر لب و یاد خدا در دل دارد موقع حمله به دشمن «لاحول ولاقوّة إلاّ بالله العلىّ العظیم»[۷] می‏گوید، هنگام احساس خطر مرگ ﴿إنّا لله وإنّا إلیه راجعون﴾ بر زبان جاری می‏کند[۸]، هنگام رسیدن به کربلا، از بلاها و مصیبتهای آن به خدا پناه می‏برد؛ «أللّهمّ أعوذ بک من الکرب والبلاء»[۹]، وقت عزیمت جوان دلاورش به میدان نبرد، خدا را شاهد می‏گیرد: «أللّهمّ اشهد علی هؤلاء القوم فقد برز إلیهم… »[۱۰] و بالاخره دشمنان خودش را سرزنش می‏کند و می‏گوید: شیطان بر شما مسلط شد و یاد خدا را از دل و فکرتان برد ننگ بر شما و بر اهدافتان باد، ما ملک خدا هستیم و بازگشتمان به سوی اوست؛ «لقد استحوذ علیکم الشیطان فأنساکم ذکر الله العظیم فتبّاً لکم ولما تریدون، إنّا لله وإنّا إلیه راجعون»[۱۱] و دهها و صدها نمونهٴ دیگر که در جریان حادثهٴ کربلا و زندگی آن حضرت و یارانش به وفور پیدا می‏شود.یکی از آنها اهمیت دادن امام حسین علیه السلام به نماز است. حضرت سید الشهداء (علیه السلام) با همهٴ سابقه‏ای که در طول عمر شریف خود در نماز و عبادت داشت[۱۲]، عصر تاسوعا از برادرش حضرت ابوالفضل(علیه‏السلام) خواست یک شب از امویان مهلت بگیرد تا در آن یک شب فقط دعا، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و راز و نیاز باخدا داشته باشد؛ «فهو یعلم أنّى کنت قد اُحبّ الصّلاة له وتلاوة کتابه وکثرة الدعاء والاستغفار»[۱۳].
در ظهر عاشورا که تنور جنگ به شدت گرم و درگیری و نبرد به نهایت درجهٴ حدّت خود رسیده بود، وقتی صحبت از نماز شد، به فکر اقامهٴ نماز افتاد و فرمود: «ذکرت الصّلاة جعلک الله من المصلّین‏نعم هذا أوّل وقتها ثم قال: سلوهم أن یکفّوا عنّا حتی نصلّى»[۱۴]؛ نماز را به یادمان آوردی خدا تو را از نمازگزارانی قرار دهدکه به یاد او هستند، بله اکنون اول وقت آن است، از دشمنان بخواهید که دست از جنگ بشویند تا نمازمان را بخوانیم. و چون آنها حاضر به تعطیل کردن جنگ نشدند، سعیدبن‏عبدالله حنفی و زهیربن‏قین پاسداری از جان امام(علیه‏السلام) در حال نماز را به عهده گرفتند و در نهایت، این دو شهید سعید فدای نماز شدند[۱۵].
اخلاص و تحصیل رضایت پروردگار
امام حسین(علیه‏السلام) هدف اصلی سفر به کربلا را تحصیل رضای الهی می‏داند و لذا در آغاز سفر کنار قبر جدّ گرامش(صلی الله علیه و آله و سلم) از خدا می‏خواهد که او را موفّق به این کار بدارد: «أسئلک یا ذاالجلالِ والإکرام بحقّ القبْر ومنْ فیه إلاّ إخْترتَ لى ما هو لک رضی ولرسولک رضی»[۱۶][۱۷]؛ ای خدای با جلالت و کرامتْ‏بخش به حق این قبر و به حق کسی که در میان آن غنوده است، از تو می‏خواهم که راهی در پیش‏روی من بگذاری که رضای تو و رضای رسول مرتضای تو(صلی الله علیه و آله و سلم) در آن است. رضایت رسول‏خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و رضایت مؤمنین که در بعضی از نقلها آمده است در راستای رضای پروردگار، مطلوب است وگرنه ارزش نفسی و مطلوبیت ذاتی ندارد.
آن حضرت در مسیر سفر کربلا وقتی به منزل شراف[۱۸] رسید پس از ملاقات با حرّ و سربازان او هم بعد از نماز ظهر سخنرانی کرد و هم بعد از نماز عصر. در سخنرانی دوم فرمود: «أیها النّاس فإنّکم إن تتّقوا الله وتعرفوا الحقّ لأهله یکن أرضی لله عنکم»[۱۹]؛ مردم! اگر تقوای الهی را پیشه خود کنید و بپذیرید که حق در دست صاحبانش باشد موجب رضای خدا خواهد بود. آن گاه خود را معرفی کرد و فرمود: ما اولی از دیگران هستیم. این جمله روحیهٴ تحصیل رضای الهی را در جامعه القا و تقویت می‏کند.
قبل از حادثهٴ کربلا، سالهای آخر خلافت معاویه، امام حسین(علیه‏السلام) در سفر حج خطبه‏ای در منا خواند و از اوضاع جاری کشور اظهار ناخشنودی نمود. درپایان خطبه فرمود: «أللّهمّ إنّک تعْلم أنّه لم یکن ما کان منّا تنافساً فى سلطانٍ ولا التماساً من فضول الحُطام ولکن لنُری المعالم منْ دینک ونظهر الإصلاح فى بلادک‏ویأْمن المظلومون من عبادک ویعمل بفرائضک وسننک وأحکامک»[۲۰]؛ خدایا تو می‏دانی که این تلاشها و اقدامها نه به منظور رقابت در سلطنت و حکومت است و نه به منظور دست‏یابی به ثروت و نعمت مادی. بلکه می‏خواهیم اصول و ارزشهای دین تو را آشکار کنیم و آنها را ارائه دهیم و اصلاح در مملکت تو پدید آوریم و مظلومان از بندگان تو امنیت پیدا کنند و احکام و قوانین تو مورد عمل قرار گیرد.
مسئلهٴ اصلاح در امّت در وصیت‏نامهٴ امام حسین(علیه‏السلام) نیز،که آن را قبل از حرکت از مدینه نوشته، آمده است. لیکن هیچ یک از اظهار معالم دین، اصلاح در بلاد، ایجاد امنیت برای مظلومان، اِحیای احکام الهی و مبارزه با بدعت، چیزی نیست که منافاتی با رضایت خدا داشته باشد یا غیر آن باشد بلکه عین تحصیل رضای اوست.
البته امام حسین(علیه‏السلام) این را خصلت شخصی خود نمی‏داند، بلکه خصلت اهل بیت را چنین برمی‏شمرد: «رضی الله رضانا أهل البیت»[۲۱].
توکل امام حسین علیه السلام
امام حسین(علیه‏السلام) در طول سفر کربلا خدا را تنها تکیه‏گاه خودش می‏داند و همواره این مطلب توحیدی را اعلام می‏کند. در دومین سخنرانی خود در روز عاشورا، پس از آن که هر دو سپاه آمادهٴ نبرد شدند، خطاب به سربازان عمرسعد فرمود: «…إسمعوا قولى ولا تعجلوا… «فأجمعوا أمرکم وشرکائکم ثمّ لایکن أمرکم علیکم غُمّة ثمّ اقضوا إلی ولا تنظرون»؛ «إنّ ولیی الله الذی نزل‏الکتاب وهو یتولّی الصالحین»»[۲۲]؛ دست در دست همفکرانتان دهید و با دوستانتان همداستان شوید تا کارها بر شما اشتباه نشود و آن‏گاه تصمیم نهایی خود را دربارهٴ من بگیرید و به من مهلت ندهید که سرپرست من خدایی است که قرآن را فرستاده و دوست‏دار و سرپرست صالحان است. پس از نفرینی که دربارهٴ ناکثان عهدشکن کرد به خداوند عرضه داشت: «أنت ربّنا علیک توکّلنا وإلیک أنبنا وإلیک المصیر»[۲۳]؛ خدایا! تو پروردگار ما هستی، بر تو توکّل می‏کنیم و صیرورت ما به سوی توست.
و در همان روز عاشورا دستش را به سوی آسمان بلند کرد و عرضه داشت: «أللّهمّ أنت ثقتى فى کلّ کرب»[۲۴]؛ خدایا در هر مصیبتی تکیه‏گاه من تو هستی.
در موقع وداع با اهل بیت خود به آنان فرمود: «واعلموا أنّ الله تعالی حامیکم وحافظکم وسینْجیکم منْ شرّ الأعداء ویجعل عاقبة أمرکم إلی خیر»[۲۵]؛ بدانید که خدا حامی و حافظ شماست و به زودی شما را از شرّ دشمنان حفظ می‏کند و عاقبت کار شما را خیر می‏گرداند.
در واپسین لحظات عمر شریف خود وقتی که سر بر بالین شهادت گذاشت، در مناجات خود با قاضی‏الحاجات عرضه داشت: «أللّهمّ متعالى المکان عظیم الجبروت… أستعین بک ضعیفاً وأتوکّلُ علیک کافیاً… »[۲۶]؛ ای خدای بلندمرتبه و دارای قدرت و جبروت… در حالی که ضعیفم از تو کمک می‏خواهم و استعانت می‏جویم و بر تو توکّل می‏کنم و همین مرا کافی است….
تحمل مصائب یکی از آثار اعتقاد به ناظر و شاهد بودن خدا
عارف عالَم را محضر خدا می‏داند و او را شاهد، حاضر و ناظر بر جمیع امور. این اعتقاد نه تنها مانع صدور گناه و خلاف از او می‏شود بلکه سبب آسان شدن تحمّل مصائب نیز می‏گردد.
امام حسین(علیه‏السلام) در روز عاشورا بعد از شهادت اصحاب، سرش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: «أللّهمّ إنّک تری ما یصْنع بولد نبیک»[۲۷]؛ خدایا تو شاهدی و می‏بینی که با پسر پیغمبر تو چه می‏کنند.
چنان‏که پس از شهادت طفل شیرخوار دست مبارک خود را زیر گلوی او گرفت وقتی کف دستش پر از خون شد، آن را به طرف آسمان پاشید و گفت: «هوّن علىّ ما نزل بى أنّه بعین الله»[۲۸]؛ آنچه که این مصیبت را بر من آسان می‏کند این است که این مصایب در محضر خدا و منظر او واقع می‏شود و او می‏بیند.
پیروزی انسان راضی به قضای الهی در هر حال
عارف معتقد است آنچه در عالم وجود واقع می‏شود قضای الهی است و تا چیزی از جانب او مقدّر نشده باشد واقع نمی‏شود چنان‏که از آن طرف نیز هر چه مقدّر شد حتماً واقع می‏شود: «یا اختاه کلّ ما قُضى فهو کائن»[۲۹]؛ خواهرم آنچه تقدیر خداست واقع خواهد شد. بدین جهت در مقابل قضا و قدر الهی کاملا تسلیم و راضی است هم در ظاهر هم در باطن، هم در گفتار هم در کردار. برای او عزت و ذلت، فقر و غنا، راحتی و سختی، صحت و مرض،… یکسان است.
امام حسین(علیه‏السلام) در این گفتار می‏فرماید: در هیچ یک از دو طرف شکست و پیروزی ظاهری من ضرر نمی‏کنم طبعاً شاکر است و زبان شکایت نمی‏گشاید. چون می‏داند آنچه واقع می‏شود مورد رضایت تکوینی خداست، گرچه تشریعاً بدان راضی نباشد.
حضرت حسین‏بن علی(علیه‏السلام) در وصیت‏نامهٴ خود،که به محمّدحنفیه نوشته، فرموده‏اند: «ومن ردّ علىّ هذا أصْبر حتّی یقضى الله بینى وبین القوم بالحق وهو خیر الحاکمین»[۳۰]؛ هر کس مرا رد کند و از یاری من سرباز زند صبر می‏کنم تا خدا بین من و بین قوم اموی حکم کند که او بهترین حکم‏کننده است.
و در آخرین لحظات نیز در مناجات خود عرضه می‏دارد: «صبراً علی قضائک یا ربّ… صبراً علی حکمک… »[۳۱]؛ پروردگارا بر قضا و حکم تو صبر می‏کنم….
نه تنها خود آن حضرت چنین است بلکه اهل بیت و اصحاب خود را نیز توصیه می‏کند که در مقابل قضای الهی صبر کنند و تسلیم باشند. در روز عاشورا خطاب به عموزادگان و اهل بیت خود فرمود: «صبراً یا بنى‏عمومتى صبراً یا أهل بیتى»[۳۲]. چنان‏که خطاب به اصحاب خودش نیز فرمود: «صبراً بنى الکرام… »[۳۳] یعنی چون شما از خاندان کرامت هستید، باید صبر کنید. به خاطر القای همین روحیه به بستگان است که زینب کبری در مجلس ابن‏زیاد می‏فرماید: هر چه دیدم زیبا و گوارا بود؛ «ما رأیت إلاّ جمیلاً»[۳۴].
البته بسیاری از حقایق عالم برای ما مجهول است و ما فقط به ظواهر امور می‏اندیشیم و از آنها آگاهی پیدا می‏کنیم. از این‏رو ممکن است که تحمل مصیبتی برای ما سنگین باشد. اما اگر حقایق پشت‏پرده برای ما مکشوف گردد و بدانیم که خدا فقط خیر بندگان خود را می‏خواهد، سنگین‏ترین مصیبت را تحمل خواهیم کرد.
اینها جلوه‏هایی از معنویت و عرفان کربلا بود که به طور اجمال مورد اشاره قرار گرفت.
پاورقی                                                                                 
[۱] . حماسه و عرفان، خلاصه صفحات ۲۳۷-۲۶۱
[۲] . سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۶۵/
[۳] . بحار، ج ۹۵، ص ۲۲۶/
[۴] . مفاتیح الجنان، مناجات خمس‏عشرة، مناجات المحبین.
[۵] . بحار، ج ۶۷، ص ۲۵/
[۶] . سورهٴ رعد، آیهٴ ۲۸/
[۷] . بحار، ج ۴۵، ص ۵۰/
[۸] . همان، ج ۴۴، ص ۳۷۹/
[۹] . همان، ص ۳۸۱/
[۱۰] . همان، ج ۴۵، ص ۴۳/
[۱۱] . همان، ص ۶/
[۱۲] . از امام سجّاد (علیه‏السلام) روایت شده که فرمود: پدرم در شبانه‏روز هزار رکعت نماز می‏خواند؛ «… کان یصلّى فى الیوم واللیلة ألف رکعة». (بحار، ج۴۴، ص۱۹۶).
[۱۳] . همان، ص ۳۹۲/
[۱۴] . همان، ج ۴۵، ص ۲۱/
[۱۵] . همان. برخی به جای زهیر بن قین از عمروبن قرظهٴ کعبی نام برده‏اند.
[۱۶] . بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۸/
۳/ بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۸/
[۱۸] . نام یکی از منزلگاههایی که بین مکه و کربلا بوده و امام حسین علیه السلام در این منزل با سپاه حرّ برخورد نموده و خطبه خواندند. (مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص ۹۷)
[۱۹] . همان، ص ۳۷۷/
[۲۰] . تحف العقول، ص۲۳۹، کلمات امام حسین (علیه‏السلام). این جملات با تفاوت مختصری در خطبهٴ ۱۳۱ نهج‏البلاغه نیز آمده است که بیانگر وحدت هدف آن بزرگواران است.
[۲۱] . بحار، ج ۴۴، ص ۳۶۷/
[۲۲] . مقتل مقرم، ص ۲۲۷/ برگرفته از آیهٴ ۱۹۶ اعراف و آیهٴ ۷۱ یونس/
[۲۳] . مقتل خوارزمی، ج ۲، ص ۸/
[۲۴] . بحار، ج ۴۵، ص ۴/
[۲۵] . مقتل مقرم، ص ۲۷۶/
[۲۶] . همان، ص ۲۸۲/
[۲۷] . بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۱/
[۲۸] . همان، ج ۴۵، ص ۴۶/
[۲۹]. مقتل خوارزمی، ج۱، ص۲۲۶/
[۳۰]. بحار، ج ۴۴، ص ۳۳۰/
[۳۱]. مقتل مقرم، ص ۲۸۳/
[۳۲]. بحار، ج ۴۵، ص ۳۶/
[۳۳]. همان، ج ۴۴، ص ۲۹۷/
[۳۴]. بحار، ج ۴۵، ص ۱۱۶/

تبلیغات