چکیده

در این مقاله نویسنده ضمن نشان دادن کاستیهای نظریه های متعارف مهاجرت در جامعه شناسی برای مطالعهی پدیدهی مدرن پناهندگی، به بررسی جایگاه پناهندگان کورد در تبعید یا به عبارتی غربت نشین (دیاسپورا) میپردازد. در این مطالعهی تطبیقی که بر روی کوردها ساکن در انگلستان انجام گرفته است نویسنده بر این باور است که واکنش متفاوت کردها نسبت به برخی دیگر از ملیتها در رویاویی با پدیدهی مدرن مهاجرت اجباری یا غربت نشیتی و یا به عبارتی ساده تر مهاجرت ناخواسته باعث شده است که نتوان با نظریه های متعارف مهاجرت آنها را مطالعه کرد. به نظر نویسنده پدیدهی فراملیگرایی کردهای غربت نشین به صورت پلی محکم درآمده است که جامعه محل سکونت و جامعهی مبدا آنها را به هم پیوند میزند. از نظر وی کوردها به دلیل غلبهی وضعیتی به نام بی سرزمینی، در هیچ یک از این کشورها خود را اقلیت به حساب نمیآورند چرا که معتقدند آنها در کشورهای محل سکونت پیشین خود نیز اقلیت نیستند، آنان صرفاً از روی ناچاری در این کشورها زندگی میکنند و همواره امید بازگشت دارند. آنان اگرچه در سرزمین خود زندگی نمیکنند اما کاملاً ارتباط خود را با آنجا حفظ کرده، خود را در آنجا تصور میکنند، وقایع آنجا را مدام پیگیری میکنند و اگرچه در اینجا زندگی میکنند اما خود را یک اقلیت اینجایی نیز محصوب نمیکنند. همانندسازی با جامعهی مقصد، که به شکلی رایج برای مهاجران وارد شده به اروپا اتفاق میافتد، برای کوردهای غربت نشین حداقل برای یکی دو نسل اول به سختی اتفاق می افتد.

تبلیغات