آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۹

چکیده

یکی از احکام ثابت اسلام که همه مذاهب اسلامی بر آن اتفاق دارند. دستور رعایت حجاب برای بانوان است و از آن جا که بخش قابل توجهی از جهان اسلام را اهل تسنن، تشکیل می‌دهند، این مسأله در تمام جهان اسلام مطرح است، در این نوشتار دیدگاه مفسران و فقهای اهل تسنن در زمینه اصل لزوم پوشش و محدوده آن با توجه به آیات، روایات و استنباط‌های فقها مورد بررسی قرار گرفته و دلایل و مبانی آن مطرح شده است و در ادامه به این سؤال پاسخ داده شده که از منظر فقهای اهل تسنن آیا نظام اسلامی و حکومت مشروع دینی در زمینه حجاب و پدیده بی‌حجابی مسئولیت دارد؟ دلایل و راهکارهایی که بر بستر فقه در این زمینه می‌توان فرض نمود، نیز مورد بررسی قرار گرفته است، از دلایل مهم این مسأله می‌توان به «تعزیر گناهکار»، «امر به معروف و نهی از منکر» و «حفظ شعائر مسلمان‌ها»، اشاره نمود.

متن

پس از ظهور اسلام احکام و دستورهایی برای بشر نازل گشت که بیشتر این احکام بر اساس روایت «حلال محمد حلال ابداً الی یوم القیامه و حرامه حرام ابداً الی یوم القیامه لایکون غیره و لایجئ غیره» (کلینی، 1405ق: ج 1، ص 58)، ثابت و جاودان می‌باشند. ‌در میان این احکام برخی عمومی بوده و تمام انسان‌ها اعم از زن و مرد مکلّف به تبعیت از آن هستند و تعدادی مربوط به گروه‌های خاص اجتماعی می‌باشد. یکی از دستورهای عمومی، حکم پوشش برای مردان و زنان است، ولی آن‌چه که در زمان‌های اخیر حساسیت‌ها را برانگیخته و مسأله‌ساز شده، خصوص حجاب زنان و محدوده آن است. با ورود پدیده تجدد و مباحث روشنفکری به جهان اسلام اعم از جهان عرب و غیرعرب، حجاب بانوان دچار چالشی فراگیر شده و جالب توجه این که برخی با دفاع متجددانه از شریعت به مخالفت با شیوه مرسوم و رایج از حجاب پرداخته و با نگاهی متفاوت، آیات و روایات وارده را تفسیر کرده‌اند.

با تحقق انقلاب اسلامی و درگیر شدن برخی احکام اسلامی با روابط اجتماعی، حساسیت این مسأله بیشتر شده است، به ویژه، در حال حاضر حجاب به نماد هویت‌ زنان مسلمان تبدیل شده و در دهه‌های اخیر مورد توجه خاص محافل فکری، فرهنگی و مطبوعاتی قرار گرفته است.

در این نوشتار پس از توضیح واژه‌های قرآنی پوشش، برداشت صاحب‌نظران مذاهب چهارگانه اهل تسنن نقل گردیده و سعی شده، تمام منابع از کتاب‌ها و نوشته‌های علمای اهل سنت باشد.

1) پوشش قبل از اسلام

در زمان جاهلیت و حتی پس از هجرت پیامبر اسلام (ص) به مدینه و زمان نزول آیات مربوط به حجاب، زنان همانند مردان چندان پوشش را رعایت نمی‌کردند. همه مفسرین و تاریخ‌دانان به این مطلب تصریح کرده و آیه شریفه «ولا تبرجن تبرج الجاهلیة الأولی» (احزاب، 33‌) را بدین معنا تفسیر کرده‌اند. زمخشری می‌نویسد: «در آن زمان جامه‌های زنان باز بوده به گونه‌ای که گردن، سینه و اطراف آن پوشش نداشت»[1] (ر.ک. زمخشری، 1407ق: ج3، ص231؛ قرطبی، 1364: ج12، ص230؛ سمرقندی، بی‌تا: ص508؛ غرناطی، 1416ق: ج2، ص67). دیگری می‌نویسد: «زنان آن دوره در امر پوشش بسیار سهل‌گیر و اهل تسامح بودند، روسری‌های خود را از پشت سر رها کرده و حتی در هنگام شیردادن در منظر مردان هم پوشش را رعایت نمی‌کردند»[2] (ملاحویش، 1382: ج6، ص 129). برخی دیگر نقل کرده‌اند، همین مقدار پوشش در فصل گرما هم رعایت نمی‌شد، همچنین مردان و زنان عرب عادت داشتند، عریان طواف کنند و آن را فضیلت می‌شمردند، در این رابطه بیهقی از ابن عباس نقل می‌کند، زنان در زمان جاهلیت بدون لباس طواف می‌کردند تا این که آیه «قل من حرم زینة الله» (اعراف، 32 ) نازل گشت[3] (بیهقی، بی‌تا: ج2، ص223). به این ترتیب، چه قدر دور از واقعیت است، ادعای برخی از متجددین دنیای عرب که می‌نویسند: «حجاب آموزه‌ای یهودی بوده که به دنیای عرب و از آن جا به اسلام رخنه کرده است» (نیهوم، به نقل از شخصیت و حقوق زن در اسلام، 1382: ج3، ص366). یا دیگری که می‌گوید: «والحق ان الانتقاب و التبرقع لیسا من المشروعات الاسلامیه لاللتعبد و الادب بل هما من العادات القدیمة السابقة علی الاسلام الباقیة بعده» (محمد بن عبده به نقل از ابوزید، 1995م: ص240). (نقاب و روبند از عادت‌های زنان قبل از اسلام بوده که همچنان باقی مانده و از آورده‌های اسلام نیست).

در چنین محیطی آیات و تعالیم پیامبر گرامی اسلام (ص) در مورد حجاب زنان صادر گشت. البته واژه حجاب هر چند در میان مسلمانان، معروف و رایج شده ولی در قرآن کریم برای پوشش به کار نرفته است: «یا ایها‌ الذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النبی الا ان‌ یؤذن لکم ... و اذا سألتموهن متاعاً فاسئلوهن من وراء حجاب» (احزاب، 53). این آیه به حجاب معروف است (نیشابوری، بی‌تا: ج 4، ص 150). اما برخی از مفسرین این آیه را مختص به زنان پیامبر اسلام (ص) دانسته و معتقدند نسبت به زنان دیگر عمومیت ندارد (ر.ک. جصاص،1415ق: ج5، ص 243؛ زمخشری، 1407ق: ج3، ص556؛ رازی،1420ق: ج25، ص180). همچنین نوشته‌اند حدود حجاب در این آیه معین نشده، بلکه با توجه به شأن نزول، آیه در مقام بیان عدم تماس بی‌واسطه با زنان پیامبر (ص) است (بخاری، 1981م: ج6، ص149).

2)آیه‌های حجاب

در میان آیاتی که لزوم حجاب را بیان نموده‌اند دو آیه صراحت بیشتری دارد که ذیلاً اشاره می‌شود:

1-2) سوره احزاب

خداوند در سوره احزاب، پس از ذکر نکاتی که بعضی از آن‌ها مخصوص زنان پیامبر (ص) است، می‌فرماید: «یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلایؤذین و کان الله غفوراً رحیماً» (احزاب،59)، (ای پیامبر به زنانت و دخترانت و زنان مؤمن بگو روسری‌هایشان را بر خود فرو پوشند این نزدیک‌تر است به آن که شناخته شوند و آزار نبینند و خداوند آمرزنده مهربان است)[4] (انصاری، 1377: ص426).

1-1-2) جلباب

در معنای این واژه بین لغت‌شناسان عرب، اختلاف است. بعضی آن را «جامه» (راغب اصفهانی، 1412ق: ص 93) و بعضی آن را «جامه‌ای بزرگتر از روسری» معنا نمـوده‌اند (ابن منظـور، 1363: ج1، ص273؛ فراهیدی، 1409ق: ج6، ص132). گروه دیگر نوشته‌اند: «جلباب پوششی است که تا سر زانو می‌آید» (ابن‌اثیر، 1364: ج1، ص283). برخی دیگر معتقدند: «جلباب، روپوشی است که تمام بدن را فرا می‌گیرد» (عبدالقادر، 1415ق: ص 64).

بنابراین معنای جلباب از نظر لغت‌شناسان چندان روشن نیست، همین اختلاف به صاحب‌نظران از جمله اندلسی سرایت کرده، وی می‌نویسد: «برخی در معنای جلباب معتقدند: جامه‌ایی است که از سر تا پا را می‌پوشاند و ابن جبیر آن را مقنعه معنا کرده و برخی دیگر روپوش گفته‌اند و گروه دیگر جلباب را لباسی می‌دانند که زنان روی لباس‌های خود می‌پوشند. برخی نیز معتقدند که جلباب هر لباسی است که به وسیله آن پوشش حاصل شود و بالاخره عده‌ای جلباب را بزرگتر از خمار و روسری معنا کرده‌‌اند. عکرمه معتقد است یک طرف جلباب را بر طرف دیگر می‌اندازند و هنگامی که از ابوعبیده سلمانی در مورد جلباب سؤال شد، وی پاسخ داد: زن می‌بایست جامه خود را بر ابروان خود قرار داده و پس از پیچیدن آن بینی خود را بپوشاند» (اندلسی، 1420ق: ج8، ص504). ابن عربی در جمع‌بندی این اقوال می‌‌نویسد: قدر مشترک همه آنها، این است که جلباب، پوششی است که بدن را فرا گرفته و دست کم سر، سینه و گردن تا نیمی از بدن را می‌پوشاند (ابن عربی، بی‌تا: ج3؛ ر.ک. ابن عاشور، بی‌تا: ج21، ص328؛ خطیب، بی‌تا: ج11، ص752؛ سایس، بی‌تا: ص667).

2-1-2)یدنین

واژه «إدناء» از ماده «دنو» به معنای نزدیک کردن و قرب است (سیّاح، 1378: ج1، ص584). در این آیه آمده زنان جلباب‌ها را بر خود إدناء کنند. مفسرین در مقصود از ترکیب این واژه اختلاف نظر دارند. قرطبی می‌‌نویسد: «واختلف الناس فی صورة ارخائه فقال ابن عباس و عبیدة السلمانی ذلک ان تلویه المرأة حتی لایظهر منها الاعین واحدة تبصر بها و قال ابن عباس ایضاً و قتادة ذلک ان تلویه فوق الجبین و تشده ثم تعطفه علی الانف و ان ظهرت عیناها لکنه یستر الظهر و معظم الوجه و قال الحسن تغطی نصف وجهها» (قرطبی، 1364: ج14، ص243). (در کیفیت پوشش جلباب اختلاف نظر وجود دارد. ابن‌عباس و عبیده سلمانی معتقدند زن به گونه‌ای باید جلباب را بر خود افکند که بیش از یک چشم وی پیدا نباشد. قتاده و ابن‌عباس معتقدند به گونه‌ای بپوشد که دوش و عمده صورت پوشیده بماند، هر چند که چشمانش پیدا باشد و حسن می‌گوید که نیمی از چهره خود را بپوشاند).

3-1-2)محدوده پوشش

از مفهوم کلمه «جلباب» و «یدنین» لزوم پوشاندن سر، سینه و گردن با فرو افکندن روپوش بر خود برای زنان اثبات می‌شود؛ بدین جهت فقهاء و مفسرین مـعتـقدند حـجاب از ضروریات اسلام است. در مورد چهره، بسیاری از مفسرین اهل سنت تصریح می‌کنـند که از این آیه لزوم پوشش صورت نـیز معلوم می‌شود[5](ر.ک. حقی، بی‌تا: ج7، ص240؛ حجازی، 1413ق: ج3، ص116؛ زحیلی، تفسیرالمنیر، 1418ق: ج22، ص 106؛ سایس، بی‌تا: ص667؛ نیشابوری، 1416ق: ج5، ص 475؛ نووی، 1417ق: ج 2، ص261؛ آلوسی، 1415ق: ج11، ص 264؛ ابن کثیر، 1419ق: ج6، ص425؛ میبدی،1371: ج8، ص89؛ ثعلبی، 1422ق: ج8، ص 64؛ قاسمی، 1418ق: ج8، ص112؛ جصاص، 1415ق: ج5، ص 245؛ رازی، 1420ق: ج25، ص183؛ سمرقندی، بی‌تا: ج3، ص 73؛ نسقی، 1367: ج2، ص802؛ اندلسی، 1420ق: ج4، ص 399). همچنین مودودی می‌نویسد: «تا قرن هشتم هجری کسی در این مطلب تردید نکرده بود» (مودودی، بی‌تا: ص 302). اما از آنجا که در آیه اسمی از پوشاندن چهره برده نشده، باید دید چرا و چگونه چنین ظهوری را برداشت کرده‌اند.

1-3-1-2)ادله لزوم پوشش چهره

یکی از معانی که برای جلباب بیان شده، پوشش تمام بدن است و از این رو برخی وجوب پوشش چهره را نیز استنباط کرده‌اند؛ آنان معتقدند از ترکیب آیه و متعدی شدن کلمه «یدنین» با کلمه «علی»، وجوب پوشش چهره استظهار می‌شود. به عنوان نمونـه زمخشری می‌نویسد: «و معنی یدنین علیهن من جلابیبهن یرخینها علیهن و یغطّین بها وجوههن و اعطافهن، یقال اذا زلّ الثوب عن وجه المرأة أدنی ثوبک علی وجهک» (زمخشری، 1407ق: ج3، ص559). (آیه دستور می‌دهد پوشش‌ها را به نحوی بر خود افکنند تا چهره و اطراف بدنشان را بپوشاند؛ چون در لغت هنگامی که پارچه از صورت زن کنار رود می‌گویند پارچه‌ات را بر صورتت قرار بده).

بعضی هم از کلمه «یعرفن» که علت پوشش زنان است، استفاده نموده‌اند که زنان آزاد باید چهره خود را بپوشانند تا از زنان کنیز شناخته شـوند. زیرا کـنیزان در آن زمـان سـر و صورتشان باز بود و برای شـناسـایی زنان آزاده از آنها، این دستور صادر شده بود (ر.ک. طبری، 1412ق: ج22، ص 34). علاوه بر آن چه گفته شد، برای اثبات این مدعا به روایاتی نیز تمسک شده که ذیلاً بیان می‌شود:

- ابـن عـبـاس می‌فرماید: «امر الله نساء المؤمنین اذا خرجن من بیوتهن فی حاجة ان‌یغطین وجوههن من فوق رؤسهن بالجلابیب و یبدین عیناً واحده» (زحیلی، تفسیرالمنیر، 1418ق: ج22، ص 108). (خداوند به زنان امر کرده که هنگام خروج از منزل برای انجام کار از بالای سر خود، چهره را نیز بپوشانند و فقط یک چشم را باز گذارند).

- ابن سیرین می‌گوید: «قال سألت عبیده عن هذه الآیه فرفع ملحفة کانت علیه فقنع بها وغطی رأسه کله حتی بلغ الحاجبین وغطی وجهه و اخرج عینه الیسری من شق وجهه و الایسر مما یلی العین» (ابن ابی حاتم، 1419ق: ج10، ص3155). از عبیده معنای آیه را پرسیدم، در جوابم رواندازی بر سر گذاشت و تمام چهره به جز چشم چپ خود را پوشاند).

- عن محمد بن کعب القرضی «قال کان رجل من المنافقین یتعرض لنساء المؤمنین یوذیهن فاذا قیل له قال کنت احسبها أمه فامرهن الله تعالی ان‌ ‌یخالفن زی الاماء و یدنین علیهن من جلابیبهن تخمر وجهها الا احدی عینیها» (سیوطی، 1404ق: ج5، ص 221). در روایت محمد بن کعب آمده خداوند به زنان مسلمان امر کرد روی خود را بپوشانند تا از کنیزان شناسایی شوند.

از این‌ روایات معلوم می‌شود فهم اصحاب پیامبر (ص) نیز پوشش چهره بوده است.

4-1-2) نقد و بررسی

اصل لزوم پوشش سر و بدن مدلول قطعی آیه شریفه می‌باشد، اما دلالت روشنی برای وجوب پوشش چهره نیست و وجوه ذکر شده از چند جهت که ذیلاً بیان می‌شود، قابل نقد می‌باشد:

1-4-1-2) با توجه به اختلاف نظرهایی که در معنای کلمه جلباب وجود دارد، نمی‌توان پوشش چهره را از آن استنباط نمود، مگر در حد یک احتمال که در مقام استدلال مفید نیست.

2-4-1-2) از ترکیب جملة «یدنین علیهن» فقط فرو افکندن و نزدیک کردن معلوم می‌شود، اما انداختن بر چه چیزی، از آیه استنباط نمی‌شود. همچنین ضرب‌المثلی که زمخشری مطرح می‌کند، ربطی به بحث ندارد و قیاس مع‌الفارق است؛ زیرا در آن مثال تصریح می‌کند پارچه را بر «صورت» خود افکن، اما در آیه کلمه «چهره» نیامده و از این جهت مجمل است. لذا معنای نزدیک به مقصود آیه چنین می‌شود: ای زنان مؤمن جلباب‌هایتان را به خود نزدیک کرده و آن را رها نکنید.

3-4-1-2) کلمه «یُعرفن» دلالت می‌کند، زنان آزاده به گونه‌ای بیرون آیند که از زنان کنیز شناخته شوند و چون کنیزان، چهره، سر و گریبان خود را باز می‌گذاشتند، لذا پوشش سر و سینه برای شناسایی زنان آزاده کافی بود و هیچ ضرورتی ندارد که چهره خود را نیز بپوشانند.

4-4-1-2) روایاتی که در شأن نزول آیه ذکر شد، اولاً هیچ کدام از جهت سند معتبر نمی‌باشد، زیرا علمای اهل سنت نیز معتقدند روایاتی حجت است که قول، فعل یا تقریر پیامبر اکرم (ص) باشد، به عنوان نمونه سرخسی می‌نویسد یکی از منابع، سنت رسول خدا (ص) است که از وی شنیده شده یا با تواتر و اجماع نقل شده باشد و ریشه همه این‌ها، شنیدن از رسول خدا (ص) است؛ چرا که او وحی قرآنی را برای ما تلاوت کرده است (ر.ک. سرخسی، 1414ق: ج2، ص5). لذا فهم ابن عباس، عبیده سلمانی و محمدبن کعب، هر چند افراد عالم و در تفسیر قرآن به عنوان مرجع شناخته شده‌اند؛ اما تا استنباط آنان با سند صحیح پیامبر اکرم (ص) مستند نشود یا حداقل شاهدی از لغت برای فهم خود ذکر نکنند، قابل استناد نمی‌باشد.

ثانیاً در شأن نزول آیه، روایات دیگری نیز وارد شده که اشاره‌ای به پوشش چهره نمی‌کنند، بلکه به نوعی معارض روایات، می‌باشد از جمله عایشه نقل می‌کند: «قالت خرجت سوده بعد ما ضرب الحجاب لحاجتها و کانت امراة جسیمة لاتخفی علی من یعرفها فرأها عمر فقال یا سوده انک والله ما تخفین علینا فانظری کیف تُخرجین فانکفات راجعة و رسول الله (ص) فی بیتی و انه لیتعشی و فی یده عرق فدخلت و قالت یا رسول الله انی خرجت لبعض حاجتی فقال لی عمر کذا و کذا فاوحی الیه ثم رفع عنه و ان العرق فی یده فقال انه قد اذن لکم ان تخرجن لحاجتکن» (سیوطی، 1404ق: ج5، ص221). سوده همسر پیامبر(ص) که اندامی درشت داشت، هرگاه بیرون از خانه تردّد می‌کرد، شناخته می‌شد، روزی عمر با او برخورد کرده و وی را ملامت نمود. وی به پیامبر (ص) شکایت برد و این آیه برای دفاع از خروج زنان با حفظ پوشش مناسب نازل گشت.

در روایت دیگر آمده: «کان نساء النبی (ص) یخرجن باللیل لحاجتهن و کان ناس من المنافقین یتعرضون لهن فیؤذین فقیل ذلک للمنافقین فقالوا انما نفعله بالاماء فنزلت الآیه» (ر.ک. طبری، 1412ق: ج22، ص 34؛ سیوطی، 1404ق: ص221). چنین روایاتی که داستان آزار زنان آزاده به دست جوانان مزاحم را به عنوان شأن نزول آیه مطرح می‌کنند، اشاره‌ای به پوشاندن چهره ندارد و فقط پوشش در حدّ حفظ حرمت یک زن آزاده مورد تأکید قرار گرفته است. این روایت از راویان دیگر همچون ابوصالح، سدّی و جاهد نیز نقل شده است (همان). لذا معلوم می‌شود محمدبن‌کعب در این روایت که پوشش چهره را آورده، برداشت خود را به روایت اضافه نموده که با نقل‌های دیگر سازگاری ندارد.

همچنین از ام‌سلمه نقل شده: «لما نزلت هذه الآیه خرج نساء الانصار کان علی رؤسهن القربان من السکینه و علیهن اکسیه سود یلبسنها» (ابن کثیر، 1419ق: ج 6، ص425). (پس از نزول این آیه، زنان انصار به گونه‌ای با وقار و آرام از منزل خارج می‌شدند و راه می‌رفتند، گو اینکه دیگی بر سرشان گذارده و آن را حمل می‌کردند و روپوش‌هایشان هم جامه‌ای به رنگ سیاه بود). در نقل مشابه دیگری از ام‌سلمه آمده: زنان انصار با پوشش‌های سیاهی که بر سر می‌گذاشتند مثل این بود که کلاغ بر سرشان نشسته است (ابن ابی‌ حاتم، 1419ق: ج10، ص3154). در این دو روایت نیز به پوشش صورت اشاره نشده است، چرا که پوشش سر غیر از پوشش چهره است. عایشه می‌گوید: «رحم الله نساء قریش لما نزلت یا ایها النبی ... شققن مروطهن و اعتجرن بها فصلین خلف رسول الله (ص) کانما علی روسهن القربان» (همان). زنان انصار پس از نزول این آیه جامه‌ها را شکافته و آن را بر سر خود می‌پیچیدند و به پیامبر اقتدا می‌کردند.

5-4-1-2) آن چه باعث تعجب است، اینکه برخی که پوشش چهره را واجب می‌دانند، در تفسیر آیه سوره نور، تصریح می‌کنند، پوشش دست‌ها و صورت لازم نیست (رازی، 1420ق: ج23، ص361؛ زمخشری، 1407ق: ج3، ص 231؛ ثعلبی، 1423ق: ج7، ص87؛ نووی، 1417ق: ج2، ص109). آنان علت عدم لزوم پوشش چهره و دست‌ها را مشقت و حرج غیرقابل تحمل می‌دانند. لذا معتقدند خداوند ستر آن را واجب نکرده است.

به نظر ابن کثیر نیز، مشهور فقهاء پوشش صورت را واجب نمی‌دانند (ابن کثیر، 1419ق: ج6، ص42). اما با توجه به این که سوره نور پس از سوره احزاب بر پیامبر گرامی (ص) نازل شده است، معنا ندارد، دستوری که در ابتدای شریعت صادر شده، سخت‌گیرانه‌تر از دستور بعدی باشد. در حالی که بر عکس آن معقول است، مانند حکم حرمت شرب خمر که به تدریج بیان گردید (ر.ک. سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، 1416ق: ج1، ص194؛ زرکشی، 1376: ج1، ص193). همچنین کسی ادعای نسخ آیه احزاب را به واسطه آیه نور مطرح نکرده، بنابراین حق با مفسّرینی است که در تفسیر آیه، حدّ پوشش را از جهت ستر چهره مبهم گذارده و فقط به فرو افکندن و نزدیک کردن روپوش بر سر اشاره نموده‌اند و اگر هم تعبیر به همه بدن دارند، به قرینه آیه سوره نور و فتوایی است، که در فقه آمده و مقصود غیر از صورت و مچ دسـت‌ها ‌می‌باشد (سید قطب،1412ق: ج 5، ص2280؛ خطیب، بی‌تا: ج11، ص752؛ ابن عاشور، بی‌تا: ج21، ص 328؛ طنطاوی، بی‌تا: ج11، ص 245). حتی زحیلی در تفسیر «الوسیط» از نظر خود در تفسیر «المنیر» برگشته و به صراحت اعلام می‌دارد: پوشش چهره لازم نیست (زحیلی، 1422ق: ج3، ص2087). همچنین عکرمه یکی از مفـسرین صدر اسـلام معـتقد اسـت: «تغـطی ثغرة نحرها بجلبابها تدنیه علیها» (ابن کثیر، 1419ق: ج6، ص 425) مقصود آیه، پوشـش گردن می‌باشد.

2-2) سوره نور

«وقل للـمؤمنات یغضضن من ابصـارهن و یحفظن فروجهن و لایبدین زینتهن الا ما ظهرمنهـا ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن و لایبدین زینتهن الا لبعولتهن او ابائهن او... » (نور، 31) (ای محمد به زنان گرونده بگو تا دیده‌های خویش را از دیدن مردان بیگانه فرو بندند و فرج‌های خویش را نگاه دارند و جای‌های آرایش خویش را بر بیگانه ننمایند؛ مگر آن‌چه ظاهر است، مانند: روی‌ها و کف‌ها همچنین کرانه‌های معجرهای خویش بر جیب‌های خویش بیفکند، یعنی بر سینه‌ها و برهای خویش و جای‌های زینت ظاهر و باطن خویش را نمایان نکنند، مگر بر شویان یا پدران یا پسران شویان یا برادران یا کنیزکان خویش یا خادمان خواجه که ایشان را به هیچ زنی رغبتی نیست یا طفلانی که از عورت‌های زنان آگاهی ندارند و اندیشه آن در دل نیارند و پاهای خویش بر زمین نزنند تا خلخال‌شان آشکار نگردد و توبه کنید و به خدای تعالی باز گردید تا در دو جهان رستگار شوید (نسقی، 1367: ج 2، ص 666). مناسب است در ابتدا معنای لغوی و اصطلاحی برخی از واژه‌های آیه بیان شود:

1-2-2) زینت

«زینت» در لغت به معنای ابزاری است که به وسیله آن تزیین و زیبایی حاصل شود (زبیدی، 1414ق: ج18 ص267؛ جوهری، 1368: ج4، ص2132). ابن عربی معتقد است: «الزینه علی قسمین خلقیه و کسبیه فالخلقیه وجهها فان اصل الزینة و جمال الخلقه و معنی الحیوانیة لما فیه من المنافع و طرق العلوم و حسن ترتیب محالها فی الراس و وصفها واحداً مع آخر علی التدبیر البدیع و اما الزینة المکتسبه فهی ما تحاوله المراة فی تحسین خلقها بالتصنع کالثیاب و الحلی و الکحل و الخضاب و منه قوله تعالی خذوا زینتکم عند کل مسجد یعنی الثیاب» (ابن عربی، بی‌تا: ج3، ص1368). زینت به طبیعی و اکتسابی تقسیم می‌شود؛ زینت طبیعی به خلقت انسان برمی‌گردد. مانند چهره زن که اصل زینت و جمال خلقت است. زینت اکتسابی زینتی است که زنان به‌گونه‌ای مصنوعی برای زیبایی خود تحصیل می‌کنند. مانند: لباس‌، زیور آلات، سرمه، رنگ و ...

امّا اختلاف آن است که منظور از زینت آشکار چیست؟ ابن جوزی به تفصیل اختلاف اقوال را گزارش کرده و هفت نظر را نقل می‌کند[6] (ابن جوزی، 1422ق: ج3، ص290). در یک جمع‌بندی ابن عربی این اقوال را در سه قول خلاصه کرده و می‌نویسد: «اختلف فی الزنیة الظاهرة علی ثلاثة اقوال الاول انها الثیاب یعنی انها یظهر منها ثیابها خاصة قاله ابن مسعود، الثانی الکحل و الخاتم قاله ابن عباس و المسور الثالث انه الوجه و الکفان» (همان). اول، مقصود از زینت ظاهری همان لباس می‌باشد و این نظر کسانی است که تمام بدن را زینت می‌دانند (ر.ک. ابن عاشور، بی‌تا: ج18، ص165). چرا که در این صورت بدن زن زینت باطنی و لباس وی زینت ظاهری است. دوم، مراد از زینت آشکار سرمه و انگشتر است. سوم، مقصود از زینت ظاهری مچ دست‌ها و چهره است که بیشتر فقهای اهل سنت همین نظر را پذیرفته‌اند، هر چند برخی قدم‌های پا را نیز اضافه کرده‌اند.

1-1-2-2) مصادیق زینت

مطابق نظر اول معنای این بخش از آیه این است که زنان نباید، هیچ قسمتی از بدن خود را نشان دهند، مگر لباس‌هایی که ظاهر است. طرفداران این نظر، به روایاتی، استناد نموده‌اند، از جمله روایت عبدالله بن مسعود: «الزینة زینتان فزینة باطنه لایرها الا الزوج الخاتم و السوار و الظاهرة الثیاب» (ابـن ابی حاتم، 1419ق: ج8، ص2573). وی انگشتر و دستبند را زینت باطنی و لباس را زینت ظاهری می‌داند. از ابن مسعود روایت دیگری به همین مضمون نقل شده، اما از لفظ «رداء» به جای لباس استفاده نموده است (همان). از ابن عباس نیز روایت شده که مراد از جمله «الا ما ظهر منها» لباس روئین می‌باشد[7] (سمرقندی، بی‌تا: ج2، ص 508).

در روایت دیگری آمده: «روی عن ابن مسعود انه سُئل عن قوله تعالی الا ماظهر منها فتقنع عبدالله بن مسعود وغطی وجهه و ابدئ عن احدی عینیه» (همان). (از ابن مسعود در رابطه با زینت آشکار سؤال شد، ایشان پارچه‌ای بر سر نمود و همه چهره به استثنای یک چشم خود را پوشاند). در روایت دیگری از ابراهیم نخعی نقل شده: «الزینة الثیاب» (طبری، 1412ق: ج 18، ص92). همین تعبیر را از حسن بصری نیز نقل کرده‌اند (همان). از آنجا که این روایات از جهت سند به پیامبر اکرم (ص) نمی‌رسد، حجیت ندارند و چون دلیل دیگری غیر از روایات مذکور برای این استنباط ذکر نشده و احتمالات دیگری نیز در مورد زینت ظاهری وجود دارد که لغت هم آنها را تایید می‌کند، انحصار زینت مُجاز در لباس روئین قابل توجیه نخواهد بود؛ زیرا لباس خود به خود آشکار بوده و نیاز به تصریح ندارد، همچنین با بلاغت قرآن کریم نیز منافات دارد، چون در این صورت معنای آیه اینگونه می‌شود: «ظاهر نکنند مگر آن چه را که آشکار است». به علاوه، لباس روئین را که نمی‌توان مخفی نمود و اگر ستر آن واجب باشد و نیاز به پوشش دیگری داشته باشد، آن پوشش را هم باید پوشاند و این مستلزم تسلسل است و عجب از نویسندگان معاصری چون «مودودی» که اصرار دارد از این آیه لزوم پوشش چهره را استنباط نماید (مودودی، بی‌تا: ص290). دلیل ایشان این است که ظاهر کردن چهره منشاء فتنه و باعث گناه جوانان خواهد شد. اما این استدلال کامل نیست و نمی‌توان تصورات خود را بر قرآن کریم تحمیل نمود. زیرا اگر پوشش چهره واجب ‌بود قرآن کریم، آن را به روشنی بیان می‌نمود، به ویژه آن که روایات فراوانی در برابر این نظر، از اصحاب پیامبر (ص) و مفسرین دیگر نقل شده است، مانند: روایاتی که زینت ظاهر را دست و صورت می‌دانند و روایاتی که زینت‌های مصنوعی را دستبند، انگشتر، سرمه و حتی گردن‌بند معرفی می‌کند. از جمله: ابن ابی حاتم از ابن عباس، نقل می‌کند: «مقصود از زینت آشکار، گردی صورت و مچ دست می‌باشد» (سیوطی، 1404ق: ج5، ص41). در روایت دیگر انگشتر و دستبند نیز به زینت ظاهر اضافه شده است (همان). از عایشه هم نقل شده: «إنها سئلت عن الزینة الظاهرة فقالت القلب و الفتخ و ضمت طرف کمها» (همان). از سعید بن جبیر، عطا، اوزاعی و ضحاک نیز همین تفسیر برای زینت آشکار روایت شده است (همان). قتاده نیز در تفسیر آیه و کلمه زینت می‌نویسد: «المسکتان و الخاتم و الکحل قال قتاده و بلغنی ان النبی (ص) قال لایحل لامراة تؤمن بالله و الیوم الآخر ان تخرج یدها الا الی هنا و یقبض نصف الذراع» (همان). وی در این روایت پس از آن که موارد و مصادیق زینت آشکار را معین می‌کند، از پیامبر اکرم (ص) نقل می‌کند که ایشان فرمود زنی که ایمان به خدا و قیامت دارد، جایز نیست، دستانش را بیش از نیمه سابق آشکار کند. مشابه همین روایت را عایشه نیز نقل می‌کند، هنگامی که یکی از بستگانش نزد وی آمده بود و پیغمبر اکرم (ص) از ایشان روی برگردانید، عایشه می‌گوید: «خدمتشان عرض کردم او برادرزاده من است، حضرت فرمودند: زن اگر به سن بلوغ رسید، باید بدن خود را بپوشاند، مگر صورت و مچ دستانش را» (همان). این مضمون در روایت دیگری نیز از عایشه در رابطه با اسماء دختر ابوبکر و برخورد وی با پیامبر (ص) نقل شده است (همان).

در روایت «عکرمه» گردن و گلو نیز اضافه شده است (همان)، در روایات دیگری زیورآلات نیز نام برده شده و آنها را مصداق زینت ظاهری قرار داده است (همان). از آنجا که مقصود از زیور آلات، وقتی است که مورد استفاده قرار می‌گیرد، معلوم می‌شود که آشکار شدن دست‌ها و صورت که محل به کارگیری زیور آلات است، جایز می‌باشد. لذا عمده مفسرین، زینت آشکار را صورت و دست‌ها معنا کرده‌اند. در این راستا طبری پس از جمع‌بندی اقوال می‌نویسد:

بهترین نظر، استثناء چهره و دست‌هاست و در نتیجه سرمه، انگشتر و دستبند نیز از پوشش مستثنی می‌شوند و دلیل انتخاب این نظر، اجماعی است که از ناحیه فقهاء بر جواز کشف چهره و دست‌ها و لزوم پوشش بقیه قسمت‌های بدن هنگام نماز بیان شده است (طبری، 1412ق: ج18، ص94).

برخی نیز زینت آشـکار را به آن چه که بدون اختیـار و اراده در هنگام راه رفتن و روابط متعارف اجتماعی، ظاهر می‌گردد، معنی کرده‌اند (مودودی، بی‌تا: ص 296). اما با توجه به روایات و قرائنی که مطرح شد، زمینه‌ای برای این احتمال بدون مدرک باقی نمی‌ماند. به علاوه آن چه که به شکل غیر اختیاری آشکار شود، حرمت یا جواز به آن تعلق نمی‌گیرد. بنابراین در بخش اول آیه شریفه می‌توان مدعی شد، مقدار قطعی وجوب ستر و پوشش از بدنِ زنان، غیر از چهره و دست‌ها است، البته در برخی اقوال نادر پاها را نیز اضافه کرده‌اند.

2-2-2)خمار

«خمار» از ریشه خَمْر به معنای پوشش است؛ در اصطلاح و عرف عرب «پارچه‌ای که زنان سر خود را با آنان می‌پوشانند و به تعبیر معروف در زبان فارسی روسری یا چارقد است» (ر.ک. راغب اصفهانی، 1412ق: ص160؛ فیومی، بی‌تا: ص182؛ ابن‌اثیر، 1364: ج2، ص78؛ زبیدی، 1414ق: ج6، ص 364). مفسرین نیز همین‌گونه معنی کرده‌اند به عنوان نمونه در آیات الاحکام آمده: «الخمار هو ما تغطی به المرأة رأسها مأخوذة من الخمرلمعنی الستر و التغطیه» (سایس، بی‌تا: ص587).

3-2-2)جَیب

«جیب» به معنای: «الجَیب ما ینفتح علی النحر» (فیومی، بی‌تا: ص 115). گریبان، یقه و شکاف جامه در قسمت گردن جَیب نامیده می‌شود. مفسرین جَیب را کنایه از محل آن گرفته‌اند که همان گردن و سینه باشد. البته در لغت نیز چنین کنایه‌ای آمده، مثلاً می‌گویند: «فلان ناصح الجیب یعنی ان صدر و قلبه واسعین» (ابن منظور، 1363: ج1، ص 288). (اگر گفتند فلانی گریبان پاک می‌باشد مقصود این است که دارای قلبی پاک و گشاده سینه است). در روایتی نیز آمده: «علی جیوبهنّ ای علی صدورهن یعنی علی مواضع جیوبهن» (قرطبی، 1364: ج13، ص230) و کلمة «یضربن» در عبارت «یضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ» چون با حرف «علی» متعدی شده به معنای قرار دادن می‌باشد (حقی، بی‌تا: ج 6، ص42؛ ابن عاشور، بی‌تا: ج18، ص167). حرف «باء» در کلمه «بخمرهن» نیز برای تأکید و محکم بستن خمار است (ر.ک. سیوطی، محلی، تفسیر الجلالین، 1416ق: ص 356؛ بیضاوی، 1418ق: ج4، ص104). بنابراین با توجه به ترکیب لغوی آیه، معلوم می‌شود، زنان باید روسری‌های خود را بر سینه و گردن قرار داده و محکم ببندند.

با توجه به روشن بودن معنای مفردات آیه، این بخش از آیه مورد اختلاف مفسرین قرار نگرفته و روایات هم این مطلب را تأیید می‌کند. از ابن عباس نقل شده: «و کن النساء قبل هذه الآیه یبدین بخمرهن من ورائهن کما یصنع النبط فلما نزلت هذه الآیه سدلن الخمر علی الصدر و النحر» (سمرقندی، بی‌تا: ج2، ص508). زنان پس از نزول این آیه، گردن و سینه خود را با روسری‌ می‌پوشاندند، در حالی که قبل از آن مانند نبطی‌ها، خمارها را از پشت می‌بستند. همچنین از سعید بن جبیر نقل شده: «النحر و الصدر و لایری منه شی» (سیوطی، 1404ق: ج5، ص42). ایشان مقصود از آیه را، پوشش گردن و سینه می‌داند به گونه‌ای که چیزی از آن پیدا نباشد. بنابراین با توجه به این آیه معلوم می‌شود، سر، گردن و سینه‌ها باید پوشیده شود، اما حکم صورت از این آیه فهمیده نمی‌شود ولی از آن جا که آیه در مقام بیان حد پوشش است، اگر پوشاندن چهره لازم بود، باید بیان می‌نمود؛ پس می‌توان از سکوت آیه نتیجه گرفت که پوشاندن صورت واجب نیست، همان‌گونه که از بخش اول آیه ـ البته با اختلاف نظرهایی ـ همین برداشت می‌شود.

3)پوشش در فقه اهل تسنن

بحث پوشش و حدود آن در فقه جایگاه مستقلی نداشته و فقط در دو مورد مطرح ‌شده، «ستر در نماز» که یکی از مقدمات و شرایط نماز است و دیگری «کتاب نکاح» به مناسبت جواز نگاه کردن مرد به زنی که برای خواستگاری رفته است؛ تنها فقیهی که این مسئله را به‌طور مستقل بیان نموده سرخسی می‌باشد، ایشان مطابق فقه حنفی، مسأله پوشش مردان و زنان و مسأله نگاه به یکدیگر را به طور مستقل بررسی نـمـوده است (سرخسی، 1406ق: ج10، ص145). در بحث ستر نماز، بسیاری از فقها تصریح کرده‌اند، حد پوشش مخصوص نماز نیست و غیر نماز را نیز شامل می‌شود. به عنوان نمونه ابن حزم می‌نویسد: «والعورة المفترض سترها عن الناظر و فی الصلاة» (ابن حزم، بی‌تا: ج3، ص210). هم‌چنین از استنادی که اغلب آنان به آیه «ولایبدین زینتهن» دارند، این مطلب معلوم می‌شود. البته در برخی نوشته‌ها به صراحت یا با استفاده از قرائن معلوم می‌گردد که مقصود نویسنده فقط پوشش در نماز است (ر.ک. نجفی، 1981م: ج8، ص 163؛ عاملی، 1410ق: ج3، ص 188؛ بحرانی، 1379: ج7، ص7). برخی از نویسندگان در این موارد اصرار دارند، مدعای خود را توسعه داده و این تصمیم را به آنان نسبت دهند.(قابل،www.ettelaat.net/extra _ 05- 07/about _ heghab .asb)

از آنجا که بسیاری از فقهای اهل تسنن مسأله پوشش و حدود آن را به‌طور عام مطرح کرده‌اند، لذا در ابتدا کلمات آنان نقل و سپس مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرد:

- شافعی: «و کل المراة عورة الا کفیها و وجهها و ظهر قدمیها» (شافعی، 1403ق: ج1، ص 109). زنان باید همه بدن، غیر از چهره، دست‌ها و پاها را بپوشانند، برخی دیگر از علمای شافعی فقط به استثنای چهره و دست‌ها تصریح کرده و به پاها اشاره نکرده‌اند (مزنی، بی‌تا: ص16؛ شربینی، 1377: ج1، ص185؛ نووی، بی‌تا: ج3، ص165). البته رافعی شافعی مذهب در شرح خود بر «الوجیزِ» غزالی تصریح می‌کند: «ولایستثنیَ ظهور قدمیها» (رافعی، بی‌تا: ج4، ص88). یعنی پوشش قدم‌ها واجب بوده و حکم چهره و مچ دسـت را نـدارند. اما برخی نیز معتقدند از دیدگاه شافعی، زنان باید چهره و دست‌های خود را هم بپوشانند (جزیری، بی‌تا: ج1، ص290).

- مالک بن انس رئیس مذهب مالکی معتقد است: «اذا صلت المرأة و شعرها باد او صـدرها او ظهور قدمیها فلتعد الصلاة» (ابن انس، بی‌تا: ج1، ص94). (اگر زنی هنگام نماز سر و سینه‌اش پیدا باشد یا پشت پایش پوشیده نباشد، نماز را اعاده کند) مالکی‌ها چهره و مـچ‌ دسـت‌ها را از پـوشش استثـنا کرده‌اند (ر.ک. رعینی، 1416ق: ج2، ص181؛ ابـوبرکات، بی‌تا: ج1، ص214؛ دسوقی، 1414ق: ج1، ص214).

- برخی از فقهای حنفی نیز همین نظر را پذیرفته‌اند (ر.ک. مصری، 1418ق: ج 1، ص 469؛ کاشانی، 1409ق: ج5، ص121؛ ماردینی، بی‌تا: ج2، ص225). اما برخی دیگر قدم‌ها را هم از پوشش استثنا کرده‌اند (ر.ک. حصکفی، 1415ق: ج1، ص437).

- ابن رشد اندلسی که فقیهی مستقل است نیز به ابوحنیفه نسبت می‌دهد، پوشش قدم‌های زن لازم نیست (اندلسی، 1415ق: ج 1، ص 95).

- حنبلی‌ها نیز دو گروه شده‌اند، برخی چهره و دست را استثناء کرده‌اند (ابن‌قدامه، بی‌تا: ج1، ص15). ولی بیشتر آنان پوشش تـمام بدن زن غیر از صورت را واجـب دانسته‌اند؛ برخی هم آشـکار شدن دسـت‌ها را اجـازه نداده یا حداقـل در آن تردیـد کرده‌اند (ابن‌قدامه، 1405ق: ج1، ص637؛ بیـهوتی، 1418ق: ج1، ص316؛ عبدالوهاب، بی‌تا: ج1، ص5).

ـ شوکانی اختلاف آراء فقها را اینگونه بیان می‌کند: «در مقدار عورت زن آزاد اختلاف است، برخی معتقدند همه بدن وی عورت است، مگر چهره و مچ دست‌ها و این نظر برخی از فقهای مستقل عصر اول است. شافعی، ابوحنیفه و مالک نیز در یکی از آراء خود این نظر را قبول کرده‌اند، برخی دیگر قدم‌های پا را اضافه کرده‌اند که ابوسفیان ثوری و ابوحنیفه در روایت دوم از وی، بر همین رأی مستقر شده‌اند. گروه دیگر به استثنای چهره، تمام بدن زن را عورت دانسته‌اند، مانند احمد بن حنبل و داود؛ گروه چهارم تمام بدن زن را عورت می‌دانند بدون هیچ استثنایی که دیدگاه برخی از پیروان شافعی است و از احمد نیز نقل شده و دلیل این همه تفاوت، اختلافی است که در میان مفسرین در رابطه با آیه «الا ما ظهر منها» واقع شده است (شوکانی، 1973م: ج2، ص55).

بنابراین مذاهب چهارگانه اهل تسنن پوشش همه بدن زن را غیر از چهره، دست‌ها و قدم‌ها، در نماز و در برابر مرد نامحرم واجب می‌دانند و فقها هم فتوا داده‌اند که باز بودن چهره مانعی ندارد، هر چند به دلیل ضرورت و مشقت در پوشش باشد. علما برای این دو مدعا یعنی لزوم پوشش و مقدار آن دلایلی ذکر کرده‌اند؛ برخی از این استنادها بیان می‌شود:

1-3) روایت «المرأة عورة»

پیامبر اعظم (ع) در روایتی معروف فرمودند: «المرأة عورة» (ترمذی، 1403ق: ج2، ص319). تمام فقهای اهل سنت این روایت را تلقّی به قبول کرده‌اند؛ حتی بحث‌هایی در رابطه با اینکه حد عورت در زنان چیست؟ چه مقدار از بدن زن عورت نبوده و پوشش آن واجب نیست؟ مطرح کرده‌اند، اگر این روایات از نظر متن و سند درست باشد؛ حفظ پوشش بدن زنان تأیید می‌شود.

1-1-3) مفهوم و مصداق عورت

در کتاب‌های لغـت چند معنا برای عورت ذکر شده، از جمله: «العورة سوءة الانسان و کل ما یستـحیی منه والعـورة کل خلل یتحوف منه فی ثغر او حرب» (جوهری، 1368: ج2، ص759). در این تعریف دو معنا آمده، اول قسمت‌هایی از بدن انسان که زشت و ناپسند است و حیا مانع آشکار شدن آن می‌شود، دوم هر چیز آسیب‌پذیری که مورد نگرانی باشد، مانند سرحدات و مرزها، عورت می‌باشد.

ابن‌اثیر می‌نـویسد: «کل ما یستحیی منه اذا ظهر» (ابن اثیر، 1364: ج 3، ص 319). در المنجد نیز آمده: «الستر ... کل شی یستره الانسان من اعضائه أنفة و حیاءً» (معلوف، 1973م). (هر چه که انسان به جهت حجب و حیا آن را می‌پوشاند)، دیگران نیز کـم و بیش همین معنا را بیان نموده‌اند (ر.ک. زبیدی، 1414ق: ج7، ص276). بر اساس بعضی از معانی، هیچ نکته منفی و تحقیرآمیزی در این واژه مشاهده نمی‌شود، زیرا از این جهت به زن عورت اطلاق می‌شود که مانند منطقه‌ای آسیب‌پذیر، باید در حصار و پوشش قرار گیرد یا بدن وی از جهت فیزیکی به گونه‌ای است که حجب و حیا مانع نشان دادن آن در برابر چشمان نامحرم می‌شود. با این معنا قطعاً مقصود روایت «المراة عورة»، نقص و عیب نیست. بلکه مقصود از عورت، قسمت‌هایی از بدن است که باید پوشیده بماند. در روایت دیگر آمده: «المراة عورة مستورة» (مرغینانی، بی‌تا: ج1، ص43). این روایت مؤید همین معناست و به همین علّت فقها عورت را به عورت زنِ آزاده و عورتِ کنیز تقسیم می‌کنند؛ در حالی که از لحاظ جسمی تفاوتی بین آنها نیست. همچنین سخن فخر رازی که عورت را به چهار قسمت تقسیم می‌کند نیز، در همین راستا است. «اعلم ان العورات علی اربعة اقسام، عورة الرجل مع الرجل و عورة المراة مع المراة و عورة المراة مع الرجل وعورة الرجل مع المراة» (رازی،1420ق: ج23، ص261). عورت مرد نسـبت به مـرد دیگر، عورت زن نسبت به زن دیگر، عورت مرد نسبت به زن نامحرم و بالعکس که برای هر یک اقسام جداگانه‌ای بیان می‌شود.

پس عورت به معنای یک امر زشت و ناپسند نیست و در مواردی که هیچ قبحی ندارد، نیز استعمال می‌شود، مانند سرحدات یک کشور یا منزل بی‌حصار. چنانچه در قرآن کریم، عورة به این معنا هم استعمال شده: «ویستأذن فریق منهم النبی و یقولون ان بیوتنا عورة ...» (احزاب، 13) گروهی از پیامبر (ص) اجازه خواستند به منزلشان مراجعت کنند به این بهانه که خانه‌های ما بی‌حفاظ است. بدین جهت به نظر می‌رسد این واژه در ادبیات مسلمانان به معنای قسمتی از بدن می‌باشد که پوشش آن لازم است؛ همان‌گونه که مودودی تصریح می‌کند: «العورة فی مصطح الاسلامی ما یجب ستره من الجسم علی کل رجل و امرأة» (مودودی، بی‌تا: ص302).

2-3) روایت «بهزبن حکیم»

یکـی دیـگر از روایـاتـی که برخـی از فقـها (حرانی،1413ق: ج2، ص255؛ بیهوتی، 1418ق: ج1، ص313)؛ برای پوشش تمام بدن به آن استناد نموده‌اند، روایتی است که «بهزبن‌حکیم» از جدّ خود نقل می‌کند که از رسول خدا در مورد حکم عورت پرسیدم، ایشان فرمود: «عورت خود را جز از همسر و کنیزت حفظ کن، هر چند که تنها باشی، چرا که خداوند ناظر بوده و از او حیا کردن سزاوارتر است» (بیهقی، بی‌تا: ج2، ص255). این روایت هر چند در مورد مردان نقل شده، اما چون اولاً از اصل عورت سؤال شده و ثانیاً طبق روایت سابق، تمام بدن زن عورت است، می‌توان وجوب پوشش تمام بدن را از آن استفاده نمود.

3-3) نقد و بررسی

حال با توجه به اینکه ظاهر این دو روایت دلالت بر ضرورت پوشش تمام بدن زن می‌کند، این سؤال باقی است که چرا اکثر فقهاء چهره و بسیاری مچ دست‌ها و برخی قدم‌ها را نیز از مسأله پوشش استثناء کرده‌اند.

در این رابـطه برخی از فقهاء به آیه زینت استناد می‌کنند (ر.ک. اندلسی، 1415ق: ج1، ص95؛ مصری، 1418ق: ج1، ص469؛ سید سابق، بی‌تا: ج1، ص127). زیرا این آیه به اصل لزوم پوشش و مقدار آن اشاره می‌کند؛ البته اختلاف‌هایی بین فقهاء در این بحث وجود دارد که منشأ آن همان اختلاف‌هایی است که در مورد زینتِ آشکار، در تفسیر آیه مطرح شد، چنان که ابن رشد اندلسی تصریح می‌کند: «و سبـب الخلاف فی ذلـک احتمـال ذلک فی قوله تعالی و لایبدین زینتهن الا ما ظهر» (اندلسی، 1415ق: ج1، ص95).

برخی دیگر، برای استثنای چهره، علاوه بر آیه زینت به روایت منقول از پیامبر اسلام (ص) اسـتناد کرده‌اند: «نهی النبی (ص) عن لبس القفازین و النقاب...» (ر.ک. مصری، 1418ق: ج1، ص469؛ ابن قدامه،1405ق: ج1، ص112). ایشـان زنان را از نقاب زدن در حال احرام نهی نمودند؛ این روایت هر چند به حالت احرام اشاره دارد، اما اگر پوشش چهره واجب بود، حضرت در هیچ حالتی، کشف آن را اجازه نمی‌دادند؛ لذا بسیاری از فقها برای عدم وجوب پوشش چهره، به قاعده «حرج» و «لزوم مشقت» در پـوشش و نیاز زن به رفتارهای متعارف اجتماعی برای باز بودن چهره، استناد کرده‌اند (ر.ک. شربینی، بی‌تا: ج1، ص113؛ حرانی، 1413ق: ص255؛ سایس، بی‌تا: ص584). به همین استدلال بسیاری از فقها، پوشش مچ دست‌ها را هم لازم نمی‌دانند، هرچند ابن قدامه از فقهای حنبلی معتقد است دست‌ها جزو عورت است و باید پوشیده شود، چون ضرورت و نیاز به آن اندازه نیست که به صورت اضافه شود (ابن قدامه، 1405ق: ج1، ص15). از موارد مذکور، نتایج ذیل حاصل می‌شود:

اولاً تمام فقهای اهل سنت، اصل وجوب پوشش بدن زن را واجب شـمرده و بر آن ادعای اجماع نموده‌اند (زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ‌1418ق: ج1، ص739؛ حرانی، 1413ق: ص259). تا آن جا که حنبلی‌ها حتی در حالت خلوت و نبودن نامحرم هم پوشش زن را لازم می‌دانند (حرانی، 1413ق: ج2، ص259؛ ابن قدامه، 1405ق: ج1، ص15). زیرا برخی از ادله پوشش زنان عام است و همه حالت‌ها را شامل می‌شـود، مانند روایت بهزبن حکیم که نقل شـد، روایت دیگر از ابن عـمر آمده: «ایاکم و التعری فان معکم من لایفارقکم» (ترمذی، 1403ق: ج4، ص199). از عریان شدن بپرهیزید، چرا که خداوند همیشه همراهتان است.

ثانیاً علـمای مذاهب چهارگانه اهل سنت پوشـش چهره را لازم نـمی‌دانـند حتی محمدبن‌عبـدالوهاب، مؤسـس مذهب وهابیت، با همه سخت‌گیری‌ها و خشونت پیروانش در شرایط فعلی عربستان و به خصوص بهانه‌های جدیدی که اخیراً نسبت به بدحجابی زنان زایر ایرانی مـطرح کرده‌اند، تـصریح می‌کند: پوشش چهره زن لازم نیست: «و الحرة کلها عورة الا وجهها» (عبدالوهاب، بی‌تا: ج1، ص5).

اما در مورد پوشش قدم‌ها هر چند به عنوان یک نظریه در میان حنفی‌ها مطرح شده است (ر.ک. شوکانی: 1973م، ج2، ص55؛ ابن حزم، بی‌تا: ج3، ص210؛ رعینی، 1416ق: ج2، ص181؛ زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، 1418ق: ج1، ص739). اما برخی معتقدند عسر و حرج در مورد پا بیشتر از مچ دست می‌باشد، به ویژه در مورد زنان روستایی و فقیر که برای امرار معاش نیاز به تردد در بیرون از خانه دارند (سایس، بی‌تا: ص586). ولی برخی تصریح کرده‌اند، مقصودشان فقط در حال نماز است (زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، 1418ق: ج1، ص739).

4-3)کیفیت لباس

تقریباً همه فقهای اهل تسنن تصریح کرده‌اند، نباید لباس، بدن‌نما و نازک باشد (ر.ک. نووی، 1417ق: ج3، ص165؛ ابن قدامه، 1405ق: ج1، ص15؛ شافعی، 1403ق: ج1، ص109؛ بیهوتی، 1418ق: ج1، ص316؛ اندلسی، 1415ق: ج1، ص95؛ شربینی، بی‌تا: ج1، ص185). در این زمینه به روایاتی استدلال شده است:

1-4-3) «عن عایشه ان امراة دخلت علیها و علیها خمار رقیق یشف جبینها فاخذته عائشه فشقته ثم قالت الا تعلمین ما انزل الله فی سورة النور فدعت لها بخمار فکستها ایاه» (سیوطی، 1404ق: ج5، ص42). (زنی نزد عایشه آمد که روسری‌اش نازک بود، عایشه به وی گفت مگر سوره نور را نخوانده‌ای، آن روسری را از وی گرفته، پاره کرد و روسری دیگری بر سرش انداخت).

2-4-3) عن ابی هریره: «قال رسول الله (ص) صنفان من اهل النار لم ارهما... و نساء کاسیات عاریات» (نیشابوری، بی‌تا: ج6، ص168). (دو صنف در جهنم هستند ... زنانی که در ظاهر لباس بر تن دارد، ولی در حقیقت پوشش ندارند) احتمالاً اشاره دارد به لباس‌های نازک و بدن نما چنان که بعضی به آن تصریح نموده‌اند (ابن عاشور، بی‌تا: ج18، ص166).

3-4-3) «دحیه الکلبی انه قال اتی رسول الله (ص) بقباطی فاعطانی منها قبطیه فقال اصدعها صدعین فاقطع احدهما واعط الاخر امرأتک تختمر به فلما ادبر قال و امر امرأتک ان تجعل تحته ثوبا لایصفها» (سجستانی،1410ق: ج2، ص273). (برای پیامبر گرامی اسلام (ص) لباس‌های مصری نازک، هدیه آوردند، ایشان یکی از آنها را برداشت و به راوی داد و به وی فرمود: آن را به همسرت بده ولی به او سفارش کن زیر آن لباسی بپوشد تا بدنش پیدا نباشد).

4-4-3) «عن عایشه انها سئلت عن الخمار فقالت انما الخمار ما واری البشره و الشعر» (بیهقی، بی‌تا: ج2، ص235). (از عایشه در مورد روسری مناسب پرسیده شد، در جواب گفت هر چه که پوست و مو را بپوشاند).

5-4-3) روایت منقول از عایشه که پیامبر (ص) در برخورد با اسماء به جهت لباس نازکی که بر تن داشت از وی روی برگرداندند (ابن قدامه، شرح الکبیر، بی‌تا: ج7، ص355).

در هر صورت، حتی اگر سند این روایات هم صحیح نباشد، پوشش بدن و ساتر بودن لباس یک مطلب بدیهی است و به تعبیر قرطبی ستر، بدون پوشش بدن معنا ندارد (ر.ک. قرطبی، 1364: ج14، ص244).

5-3) حجم بدن

برخی از فقهاء و صاحب نظران معتقدند، پوشش حجم بدن لازم نیست و اگر حجم بدن زن معلوم باشد، مانعی ندارد (ر.ک. سید سابق، بی‌تا: ج1، ص127؛ شـافعی صغـیر، 1402ق: ج2، ص6؛ شـربیـنی، بـی‌تا: ج1، ص185؛ زحیلی، الفقه اسلامی و ادلته، 1418ق: ج1، ص739). در این رابطه ابن عاشور روایتی نـقل می‌کند از مـالک: «ان عـمربن الخـطاب نـهی النـساء عن لبس القباطی» (ابن عاشور، بی‌تا: ج18، ص167). ابن عاشور به نقل از ابن رشد در شرح این روایت می‌نویسد: لباس‌های قبطی که خلیفه دوم پوشیدن آن را ممنوع کرد، تنگ بود و به جهت تنگی و نازکی، به بدن می‌چسبید و برجستگی‌های بدن را نمایان می‌کرد. گذشته از بحث سندی روایت، به نظر می‌رسد این گونه تفسیر برای لباس قبطی، برداشت ابن رشد باشد، لذا حجیت ندارد. اما برخی به این تفسیر، توجه کرده و لباس قبطی را به معنی لباس بدن‌نما تفسیر کرده‌اند.

بسیاری از فقها و مفسران هر گونه رفتاری که منشا فتنه باشد را حرام می‌دانند، تا آن جا که در مورد صورت زنان معتقدند، اگر به دلیل زیبایی زن یا شرایط مکانی، باز بودن چهره، موجب نگرانی باشد، پوشـش چـهره نـیز واجب می‌شود (ر.ک. دسوقی، 1414ق: ج1، ص214؛ سـرخسی، 1406ق: ج10، ص145؛ رعـینی، 1416ق: ج2، ص181؛ زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، 1418ق: ج1، ص739؛ حصکفی، 1415ق: ج1، ص437؛ اندلـسی،1420ق: ج8، ص34؛ زحیلی، تفسیرالمنیر، 1418ق: ج18، ص218). شوکانی می‌نویسد: «هذا عند امن الفتنه... اتفاق المسلمین علی منع النساء ان یخرجن سافرات الوجوه لاسیما عند کثرة الفساق» (شوکانی، 1973م: ج6، ص244). در صورت اطمینان از عدم وقوع در حرام، پوشش چهره لازم نیست. اما اجماع مسلمین بر آن است که زنان نباید با چهره‌ای نمایان بیرون روند؛ به ویژه هنگامی که در معرض جوانان نااهل قرار گیرند. بنابراین از آن جا که امکان تحریک و فساد در برجستگی‌های بدن زن، بیش از چهره وی می‌باشد، همین ملاک می‌تواند مورد عمل قرار گرفته و بر این اساس می‌توان وجوب پوشش حجم بدن زن را لازم دانست. چنان که شاید بتوان حجم بدن زن را مصداقی از زینت در آیه «ولایبدین زینتهن» عنوان نمود و از این جهت پوشش حجم بدن را لازم شمرد.

برخی در تفسیر آیه «ولاتبرجن تـبرج الجاهلیة الأولی» (احزاب،33)، معتقدند: چون زنانی در زمان جاهلیت با نمایش زیبایی‌ها و محاسن خود، در کوچه و خیابان راه می‌رفتند، این آیه نازل گشت و آنها را از این رفـتار نـهی نمود. لذا برخی از فقـها نیز از این آیه وجـوب پوشش را استنبـاط نموده‌اند (ر.ک. ملاحویش، 1382: ج5، ص476؛ ابن العربی، بی‌تا: ج3، ص1573؛ جصاص، 1415ق: ج5، ص229؛ بیضاوی، 1418ق: ج4، ص231؛ ابن عاشور، بی‌تا: ج21، ص244). در روایتی از مجاهد آمده که آیه اشاره دارد به زنانی که در میان مردان تردد می‌کنند (ابن کثیر، 1419ق: ج6، ص363). هر چند خطاب این آیه به زنان پیامبر (ص) است، ولی شاید بتوان با توجه به تعلیلی که در آیه قبل مطرح شده «فیطمع الذی فی قلبه مرض» (احزاب، 33) این حکم را تعمیم داد. هم چنان که اکثر مفسرین این گونه برداشت کرده‌اند. بنابراین خداوندی که «خلخال» زنان را به خاطر جلب توجه نهی می‌کند «ولایضربن بارجلهن لیعلم مایخفین من زینتهن» (نور، 32). دست کم به عنوان حکم ثانوی راضی به پیدا بودن حجم بدن نیست به خصوص اگر منشا فتنه شود و همین مطلب را می‌توان در رابطه با هر گونه رفتار یا پوششی که باعث جلب توجه شود، مطرح نمود؛ زیرا استفاده از خلخال زینت رایج آن زمان بوده و چون آیه برای این حکم، علت ذکر می‌کند، صاحب نظران معتقدند بیان علت در احکام، حکم را از مورد ذکر شده به سایر موارد تعمیم می‌دهد، لذا هر چه که توجه مردان را به طرف زنان جلب کند و احتمال طمع کردن مردان بیمار دل مطرح باشد، در اسلام ممنوع است. شاید به همین جهت، لباس‌های غیرمتعارف که زن را انگشت نما کند یا استفاده از لباس‌های جنس مخالف، حرام اعلام شده و مورد لعن پیامبر (ص) قرار گرفته است. ابن عباس از پیامبر (ص) نقل می‌کند: «خدا زنان مرد نما را لعنت کرده است» (سجستانی، 1410ق: ج2، ص269). همین مطلب را ابوهریره نقل می‌کند. از عایشه نیز نقل شده که پیامبر (ص) زنان مرد نما را لعن و نفرین کرده است.

4) پوشش و مسئولیت حکومت

با توجه به مطالب مذکور این سؤال مطرح می‌شود که آیا از منظر فقه اهل تسنن، دولت می‌تواند با پدیده بی‌حجابی، برخورد کند و به تعبیر دیگر آیا راهکار فقهی در رابطه با برخورد حکومت با این پدیده وجود دارد؟

ابتدا مناسب است، پیش فرض‌های مسأله الزام حجاب بررسی ‌شود. در مسأله پوشش آن چه برای شارع مقدس اهمیت ویژه‌ای دارد، مسأله حرمت و جایگاه ویژه خود زنان است، لذا برخی از صاحب‌نظران همین موضوع را ملاک این نوع احکام قرار داده و حجاب را به عنوان یک امر خصوصی تلقی کرده‌اند. از مستنداتی که برای این پیش فرض مطرح شده، آیه جلباب است. بیشتر فقها با توجه به این آیه، حجاب را برای کنیزان واجب ندانسته، زیرا آنان از حرمت اجتماعی برخوردار نبودند؛ بلکه در روایتی از خلیفه دوم نقل شده: در زمان خلافت وی به کنیزان اجازه استفاده از مقنعه و روسری ‌داده نمی‌شد (سیوطی، 1404ق: ج5، ص221). اما برخی از فقها فتنه‌انگیزی و تحریک شهوانی را ملاک وجوب پوشش قرار می‌‌دهند، که در این مورد می‌توان به دلایل ذیل استشهاد نمود:

- «فیطمع الذی فی قلبه مرض» (احزاب، 32). لزوم حجاب برای جلوگیری از فتنه و دستوری حفاظتی می‌باشد.

- «ولایضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن» (نور،31). ضرورت حجاب در راستای نگاه پیش‌گیرانه و توجه به سلامت روانی جامعه مطرح شده است.

- «و القواعد من النساء التی لایرجون نکاحا فلیس علیهن جناح ان‌یضعن ثیابهن غیرمتبرجات و ان‌یستعففن خیرلهن» (نور،60)، (زنان یائسه‌ای که امید ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباس‌هایشان را در حالی فرونهند که زینتی آشکار نکنند). چون پوشش کمتر آنان منجر به فتنه نمی‌شود، لذا به آنان اجازه پوشش کمتر داده شده، اگر چه در انتهای آیه می‌فرماید اگر عفت ورزند برای آنان بهتر است.

- برخی فقها از مجموع احادیثی که در مورد حضور کمتر زنان در جامعه، روایت شده، حتی مراسم مذهبی مانند: نماز جماعت و جمعه استنباط نموده‌اند که این حکم شارع مقدس در راستای جلوگیری از فتنه و فساد است (ر.ک. ترمذی، 1403ق: ج2، ص259؛ بخاری، 1981م: باب: خروج النساء الی المساجد، ما جار فی کراهیه زیارة قبور للنساء، خروج النساء فی العیدین؛ السجستانی،1410ق: ج1، ص197؛ مالک ابن انس، 1406ق: ج1، ص197). با این مبنا اگر بی‌حجابی از حوزه خصوصی افراد خارج شده و در جامعه راه پیدا کند، دیگر نمی‌توان آن را شخصی تلقی نمود.

1-4) دلایل اختیارات حکومت

در ذیل به برخی از دلایل فقهی مسئولیت حکومت در رابطه با مسأله حجاب اشاره می‌شود:

1-1-4)اجماع بر تعزیر گناه کار

با توجه به حرمت بی‌حجابی و منکر بودن آن، فقهاء معتقدند حاکم می‌تواند از هر نوع گناهی اعم از حق الله و حق الناس جلوگیری کرده و مرتکب آن را تعزیر نماید. ابن نجیم می‌نویسد: «اما سبب وجوب التعزیر فارتکاب جنایة لیس لها حد مقدر فی الشرع سواء کانت الجنایة علی حق الله تعالی او حق العبد فیعزر کل عاقل ارتکب جنایة لیس لها حد مقدر سواء کان حراً او عبداً او ذکراً او انثی، مسلماً او کافراً، بالغاً او صبیاً بعد ان یـکون عاقـلاً» (مـصری، 1418ق: ج5، ص67). «ماوردی»، «فراء» و «ابن اخوه» مواردی را که شارع برای آن دستور تعزیر صادر کرده، ذکر کرده‌اند (ر.ک. فراء، بی‌تا: صص281-279؛ ماوردی، بی‌تا: صص 238- 237؛ قرشی، 1408ق: صص91-78). تمام فقهای اهل سنت بر این حکم اتـفـاق نظر دارنـد (جزیری، بی‌تا: ج5، ص592). بنابراین اجماع علما که یکی از منابع اهل تسنن در بیان احکام است، اولین دلیل بر حق حکومت در مسأله پوشش می‌باشد؛ حتی اگر حجاب امری شخصی باشد.

مصادیق تعزیر مطابق ادعای برخی از فقها عبارت است از: «و التعزیر یکون اما بالضرب او بالحبس او الجلد او النفی او التوبیخ او التغریم المالی او نحو ذلک مما یراه الحاکم رادعاً للشخص بحسب اختلاف حالات الناس حتی القیل سیاسة» (زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، 1418ق: ج4، ص387). تعزیر منحصر به شلاق یا بازداشت و امثال آن نیست؛ بلکه شامل هر گونه اقدام تنبیهی برای پیش‌گیری یا جلوگیری از تکرار عمل است، مانند تذکر دادن، تعهد گـرفتن و توبیخ کردن، حتی برخی کشتن مجرم را در صورت نیاز جزو مصادیق تعزیر دانسته‌اند. کاشانی از مذهب حنبلی تعزیرهای مناسب برای گروه‌های اجتماعی مختلف را به تفصیل بیان می‌دارد[8](کاشانی، 1409ق: ج7، ص64).

2-1-4) امر به معروف و نهی از منکر

در فقه اهل تسنن تشکیلاتی به نام «حسبه» وجود دارد و برای آن قواعدی تنظیم نموده‌اند. آنان مـعتـقدند حاکم مـسلمین شخص صلاحیت‌داری را برای امربه معروف و نهی از منکر تعیین کرده و تشکیلاتی در اختیار وی قرار داده تا از منکرات جلوگیری نماید. ابن خلدون می‌نویسد: «حسبه تکلیفی است دینی، ناشی از امر به معروف و نهی از منکر و بر حـاکم مسلمین است که شخصی را برای این کار انتخاب نموده و کارمندانی را در اختیار وی قرار دهـد تا وضعیت منکرات در جـامعه را پی‌گیری کرده و متخلفین را تنبیه نماید» (ابن‌خلدون، 1424ق: ص239). آنان معـتقدند یکی از وظایف محتسب، تعزیر گناهکار اسـت (ر.ک. ماوردی، بی‌تا: ص23؛ فراء، بی‌تا: ص284؛ قرشی، 1408ق: ص56). لذا دست حاکم برای اجرای حق مفتوح می‌باشد. در مقدمه کتاب «معالم القربه» که گزارشی از تاریخ تشکیل و تحولات اداره حسبه پس از ظهور اسلام و حکومت‌های اسلامی در مناطق مختلف جهان است، آمده: امر به معروف و نهی از منکر در ابتدای تشکیل حکومت اسلامی توسط پیامبر اکرم (ص) و خلفای راشدین انجام می‌شد و سپس در زمان حکومت‌های اسلامی در مصر، توسعه تشکیلاتی پیدا کرد، در این کتاب نمونه‌هایی از کارهای آنان آمده که ذیلاً به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

- خلیفه دوم مردان را از طواف کردن به همراه زنان نهی نموده و مردی را که در میان زنان نماز می‌خواند، با شلاق تنبیه نمود (قرشی، 1408ق: ص4).

- شخصی به نام «جور بن اولع» به عنوان رئیس پلیس مصر در سال 253 ق. منصوب شده بود، وی بسیار سخت‌گیر بود و از تردد زنان به حمام‌های عمومی و زیارت اهل قبور و اجرای مراسم گریه‌زاری برای مردگان جلوگیری نموده و متخلف را سخت مجازات می‌نمود (همان، ص39).

- خلیفه مصر در سال 395 ق. در یکی از احکام و دستورات خود، دستور منع رفت و آمد زنان بی‌حجاب و جلوگیری از تردد آنان را صادر و اجرا نمود (همان، ص17).

بنابراین بزرگان اهل سنت، معتقدند حکومت بر اساس وظیفه از منظر امور حسبه باید حکم حجاب را به عنوان یکی از مصادیق برجسته، پیگیری و از بی‌حجابی یا بدحجابی جلوگیری نماید. این مسئله با نهی از منکر فرق دارد که بر هر فرد مسلمانی واجب است؛ زیرا فقها به ناهی از منکر، اجازه برخورد با مرتکب را نمی‌دهند و وظیفه افراد از مرحله کلام تجاوز نمی‌کند.

3-1-4) تأمین امنیت اجتماعی و سلامت روانی جامعه

تردیدی نیست که برقراری نظم در جامعه و وضع قوانین اجتماعی در راستای تأمین حقوق مردم از اولویت بالایی برخوردار است؛ تا آنجا که در برخی مواقع، احکام فردی در برابر احکام اجتماعی قربانی می‌شود. در اسلام هم چه در متون دینی و چه در نوشته‌های اندیشمندان مسلمان این نکته مشهود است. به ویژه در فقه اهل تسنن، حکومت جایگاهی خاص دارد و در تزاحم احکام فردی و عمومی، احکام عمومی مقدم می‌شود و افراد حق ندارند، نظم اجتماعی را مختل نمایند. از آنجا که رواج بی‌حجابی و بدحجابی، تهدیدی جدی برای سلامت دینی و اخلاقی جامعه و خانواده‌ها می‌باشد و در مقابل رعایت حجاب و جلوگیری از تحریک جنسی؛ زمینه‌ساز رشد و تعالی افراد در جامعه می‌باشد، حکومت موظف است، در برابر این پدیده قوانینی وضع نماید تا امنیت اجتماعی و سلامت روانی جامعه تضمین گردد.

4-1-4) حفظ شعایر مسلمین

یکی دیگر از وظایف حاکم اسلامی، تلاش برای برپایی اموری است که شعائر مسلمانی به شمار می‌رود. حکومت باید برای احیای آن برنامه‌ریزی نموده و با موانع برخورد کند. در فقه مواردی است که حاکم حق دارد، برای اجرا نکردن آنها، مردم را تعزیر نماید؛ چرا که آنها از شعایر عمومی مسلمین بوده و سستی مردم باعث فرامـوشی و به حاشـیه رفتن آنها خـواهد شـد، مانند: نمـاز عید، نماز جـماعت، اذان و ... (ر.ک. نـووی، بی‌تا: ج5، ص2؛ رافـعی، بی‌تا: ج5، ص4؛ شربینی، 1377: ج1، ص310؛ ماوردی، بی‌تا: ص244؛ رعینـی، 1416ق: ج2، ص296؛ سمرقندی، 1414ق: ج1، ص109). حجاب بانوان امروزه یکی از شعایر مسلمانان در سراسر جهان و علامت مسلمانی، به شمار می‌آید و به همین دلیل در برخی از کشورها نسبت به آن حساسیت، وجود داشته و مسأله روز آنها می‌باشد؛ تا آن جا که در کشور ترکیه که اصول لائیک بر قوانین آن حاکم است؛ مانعی برای مردم مسلمان از برقراری نماز جماعت در مساجد نیست، ولی ورود زنان محجبه به مدارس، دانشگاه‌ها و مراکز دولتی ممنوع است، زیرا حجاب به عنوان یکی از شعایر دیانت با اصول لائیک سازگاری ندارد. پس حکومت با این ملاک نیز می‌تواند در برابر موانع حجاب، مقاومت نموده و از بی‌حجابی جلوگیری نماید. در این زمینه شاید بتوان از آیه 59 سوره احزاب در حد تأیید، استفاده نمود؛ زیرا برخی از مفسرین بر خلاف نظر مشهور معتقدند، ضمیر در «یعرض» به زنان مسلمان بر می‌گردد (ر.ک. ابن زمنین، 1422ق: ج3، ص412). در نتیجه یکی از اهداف آیه، شناسایی زنان مسلمان از غیرمسلمان می‌باشد که با حجاب مناسب، این هدف تحقق می‌یابد.

البته این نکته قابل توجه است که برخی از راهکارهای مذکور با هر دو پیش فرض و برخی فقط با پیش فرض دوم سازگار است و دو راه کار اخیر عناوین ثانوی هستند که در شرایط خاص به کار می‌آیند، فقه اهل تسنن این حق بلکه وظیفه را بر عهده حکومت مشروع گذارده تا در رابطه با حجاب تصمیم‌گیری نموده و در صورت لزوم اجبار و متخلفین را تنبیه نماید.

فهرست منابع:

× قرآن کریم

× آلوسی، محمود: «روح المعانی»، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.

× ابن ابی حاتم، عبدالرحمن: «تفسیر القرآن العظیم»، عربستان، مکتبة نزار، 1419ق.

× ابن اثیر، مبارک: «النهایه فی غریب الحدیث و الاثر»، قم، اسماعیلیان، 1364.

× ابن انس، مالک: «المدونه الکبری»، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.

× ابن جوذی، عبدالرحمن: «زاد المسیر فی علم التفسیر»، بیروت، دار الکتاب العربی، 1422ق.

× ابن حزم، علی بن احمد: «المحلّی»، دمشق، دار الفکر، بی‌تا.

× ابن خلدون، عبدالرحمن: «مقدمه ابن خلدون»، بیروت، دار الفکر،1424ق.

× ابن زمنین، محمد بن عبدالله: «تفسیر ابن زمنین»، قاهره، الفاروق، 1422ق.

× ابن عاشور، محمد بن طاهر: «التحریر و التنویر»، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.

× ابن عربی، محمد: «احکام القرآن»، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.

× ابن قدامه، عبدالرحمن: «الشرح الکبیر»، بیروت، دار الکتب العربی، بی‌تا.

× ابن قدامه، عبدالله: «المغنی»، بیروت، دار الفکر، 1405ق.

× ابن قدامه، عبدالله: «عمدة الفقه»، طائف، مکتبة الطرفین، بی‌تا.

× ابن کثیر، اسماعیل بن عمرو: «تفسیرالقرآن العظیم»، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق.

× ابن منظور، محمد: «لسان العرب»، قم، ادب الحوزه، 1363.

× ابوالبرکات، احمد بن محمد: «الشرح الکبیر»، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، بی‌تا.

× ابوزید، نصر حامد: «دوائره الخوف»، بیروت، مرکز الثقافی العربی، 1995م.

× الاندلسی، ابن عطیه: «المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز»، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق.

× الاندلسی، محمد بن احمد بن رشد: «بدایة المجتهد و نهایة المقتصد»، بیروت، دار‌ الفکر، 1415ق.

× الاندلسی، محمد بن یوسف: «البحر المحیط»، بیروت، دار الفکر، 1420ق.

× انصاری، مسعود: «ترجمة القرآن»، تهران، فرزان روز، 1377.

× بحرانی، شیخ یوسف: «الحدائق الناظرة»، نجف، دار الکتب الاسلامیه، 1379.

× بخاری، محمد: «صحیح بخاری»، بیروت، دار الفکر، 1981م.

× بیضاوی، عبدالله: «انوار التنزیل و اسرار التأویل»، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418ق.

× بیهقی، احمد: «السنن الکبری»، دمشق، دار الفکر، بی‌تا.

× بیهوتی، منصور: «کشاف القناع»، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.

× ترمذی، محمد: «سنن الترمذی»، بیروت، دار الفکر، 1403ق.

× ثعلبی نیشابوری، احمد بن ابراهیم: «الکشف و البیان عن تفسیر القرآن»، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق.

× الجزیری، عبدالرحمن: «الفقه علی المذاهب الاربعه»، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.

× الجصاص، احمد بن علی: «احکام القرآن»، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415ق.

× الجوهری، اسماعیل: «الصحاح»، تهران، امیری، 1368.

× الحجازی، محمد محمود: «التفسیر الواضح»، بیروت، دار الحیل، 1413ق.

× الحرانی، احمد بن تیمیه: «شرح عمدة الفقه»، ریاض، مکتبة الغبیکان، 1413ق.

× الحصکفی، محمد امین: «الدر المختار»، بیروت، دار الفکر، 1415ق.

× حقی، اسماعیل: «روح البیان»، بیروت، دار الفکر، بی‌تا.

× الخطیب، عبدالکریم: «التفسیر القرآنی للقرآن»، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.

× الدسوقی، محمد: «حاشیة الدسوقی»، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.

× رازی، فخرالدین: «مفاتیح الغیب»، بیروت، دار احیاء، التراث، العربی، 1420ق.

× راغب اصفهانی: «المفردات فی غریب القران»، دمشق، دار العلم، 1412ق.

× الرافعی، عبدالکریم: «فتح العزیر»، بیروت، دار الفکر، بی‌تا.

× الرعینی، محمد الحطاب: «مواهب الجلیل»، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق.

× الزبیدی، محمد مرتضی: «تاج العروس من جواهر القاموس»، بیروت، دار الفکر، 1414ق.

× الزحیلی، وهبه: «التفسیر المنیر»، دمشق، دار الفکر، 1418ق.

× الزحیلی، وهبه: «الفقه الاسلامی و ادلته»، دمشق، دار الفکر، 1418ق.

× الزحیلی، وهبه: «تفسیر الوسیط»، دمشق، دار الفکر، 1422ق.

× الزرکشی، محمد بن عبدالله: «البرهان»، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، 1376.

× الزمخشری، محمود: «الکشاف عن غوامض التنزیل»، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق.

× سایس، محمد علی: «تفسیر آیات الاحکام»، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.

× السجستانی، سلیمان بن الاشعث: «سنن ابی داود»، بیروت، دار الفکر، 1410ق.

× السرخسی، ابوبکر: «اصول السرخسی»، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.

× السرخسی، شمس الدین: «المبسوط»، بیروت، دار المعرفة، 1406ق.

× السمرقندی، محمد: «تحفة الفقهاء»، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.

× السمرقندی، نصر بن محمد: «بحر العلوم»، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.

× سیّاح، احمد: «فرهنگ بزرگ جامع نوین»، تهران، انتشارات اسلام، 1378.

× سید سابق: «فقه السنه»، بیروت، دار الکتاب العربی، بی‌تا.

× سید قطب: «فی ضلال القرآن»، بیروت، دار الشروق، 1412ق.

× السیوطی، جلال الدین: «الاتقان فی علوم القرآن»، بیروت، دار الفکر، 1416ق.

× السیوطی، جلال الدین: «الدر المنثور»، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404ق.

× السیوطی، جلال الدین، المحلی، جلال الدین: «تفسیر الجلالین»، بیروت، مؤسسه النور، 1416ق.

× الشافعی الصغیر، محمد ابو العباس: «نهایة المحتاج»، بیروت، دار الفکر، 1402ق.

× الشافعی، محمد بن ادریس: «کتاب الام»، بیروت، دار الفکر، 1403ق.

× الشربینی، محمد بن احمد: «الاقناع فی حل الفاظ ابی شجاع»، بیروت، دار المعرفه، بی‌تا.

× الشربینی، محمد بن احمد: «مغنی المحتاج»، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق.

× الشوکانی، محمد بن علی: «نیل الاوطار»، بیروت، دار الجیل، 1973م.

× الطبری، محمد بن جریر: «جامع البیان فی تفسیر القرآن»، بیروت، دار المعرفه، 1412ق.

× الطنطاوی، سید محمد: «التفسیر الوسیط للقرآن الکریم»، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.

× العاملی، سید محمد: «مدارک الاحکام»، قم، مؤسسه آل البیت، 1410ق.

× عبدالقادر، محمد: «مختار الصحاح»، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.

× عبدالوهاب، محمد: «شروط الصلاه و ارکانها و واجباتها»، ریاض، مطالع الریاض، بی‌تا.

× غرناطی، محمد بن احمد: «التسهیل لعلوم التنزیل»، بیروت، دار الارقم، 1416ق.

× الفراء، محمد بن ابی یعلی: «الاحکام السلطانیه»، قم، دفتر تبلیغات، بی‌تا.

× الفراهیدی، خلیل: «العین»، قم، دارالهجره، 1409ق.

× الفیّومی، احمد: «المصباح المنیر»، بیروت، المکتبة العلمیه، بی‌تا.

× القاسمی، محمد جمال الدین: «محاسن التاویل»، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.

× القرشی (ابن اخوه)، محمد: «معالم القریه»، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1408ق.

× القرطبی، محمد بن احمد: «الجامع لاحکام القرآن»، تهران، ناصر خسرو، 1364.

× الکاشانی، ابوبکر: «بدائع الصنائع»، پاکستان، المکتبة الحبیبیه، 1409ق.

× الکلینی، محمد: «الکافی»، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.

× الماردینی، علاء الدین: «الجوهر النقی»، دمشق، دار الفکر، بی‌تا.

× مالک بن انس: «الموطا»، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1406ق.

× الماوردی، علی: «الاحکام السلطانیه»، قم، دفتر تبلیغات، بی‌تا.

× المرغینانی، علی: «الهدایه»، بی‌جا، المکتبة الاسلامیه، بی‌تا.

× المزنی، اسماعیل: «مختصر المزنی»، بیروت، دار المعرفه، بی‌تا.

× المصری، ابن نجیم: «البحر الرائق»، بیروت، دار احیاء الکتب العلمیه، 1418ق.

× معلوف، لویس: «المنجد»، بیروت، دار المشرق، 1973م.

× ملاحویش آل غازی، عبدالقادر: «بیان المعانی»، دمشق، مطبعة التوفی، 1382.

× المودودی، عبدالاعلی: «الحجاب»، بی‌جا، دار الفکر، بی‌تا.

× میبدی، رشید الدین: «کشف الاسرار و عدة الابرار»، تهران، امیر کبیر، 1371.

× نجفی، محمد حسن: «جواهر الکلام»، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1981م.

× نسقی، نجم الدین: «تفسیر نسقی»، تهران، سروش، 1367.

× النووی، محمد بن عمر: «مراح لبید»، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق.

× النووی، یحیی بن شرف: «المجموع»، بیروت، دار الفکر، بی‌تا.

× النیشابوری، مسلم: «صحیح مسلم»، بیروت، دار الفکر، بی‌تا.

× النیشابوری، نظام الدین حسن بن محمد: «غرائب القران»، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق.

× ــــــــــــــ: «شخصیت و حقوق زن در اسلام»، گروهی از پژوهشگران، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1382.

 

 پی نوشتها:

* - دانش‌آموخته سطح چهار، خارج فقه و اصول (دکترا)

[1]- «کانت جیوبهن واسعه تبدو منها نحورهن و صدروهن و ما حوالیها و کن یسدلن الخمر من ورائهن فتبقی مکشوفه ...».

[2]- «وکانوا یتوسعون بذلک لاخراج الثدی لارضاع الولد حتی تبدو صدورهم و لکن لیسدلن الخمر سدلاً و هی الملافع ورائهن».

[3]- «کانت المراه تطوف و هی عریانه و علی فرجها خرقه».

[4]-مسعود انصاری از مترجمان معاصر اهل سنت.

[5]- در همه این تفاسیر تصریح شده که ستر وجه و پوشش چهره از ترکیب این آیه معلوم می‌شود.

[6]- «فیها سبعة اقوال، احدها الثیاب رواه الاحوص عن ابن مسعود و فی لفظ آخر قال هو الرداء و الثانی انها الکف و الخاتم و الوجه الثالث هو الکحل و الخاتم رواهما سعید بن جبیر عن ابن عباس و الرابع القلبان و هما السواران و الخاتم و الکحل قاله المسور بن مخرمه و الخامس الکحل والخاتم و الخضاب قاله مجاهد و السادس الخاتم و السوار قاله الحسن و السابع الوجه و الکفان قاله الضحاک».

[7]- «روی عن ابن عباس فی روایة اخری الا ماظهر منها یعنی فوق الثیاب».

[8]- و من مشایخنا من رتب التعزیر علی مراتب الناس فقال التعازیر علی اربعة مراتب، تعزیر الاشراف و هم الدهاقون و القواد و تعزیر اشراف الاشراف و هم العلویه و الفقهاء و تعزیر الاوساط و هم السوقه و تعزیر الاخساء و هم السفله فتعزیر اشراف الاشراف بالاعلام المجرد و هوان یبعث القاضی امینه الیه فیقول له بلغنی انک تفعل کذا و کذا و تعزیر الاشراف بالاعلام و الجرالی باب القاضی و الخطاب بالمواجهه و تعزیر الاوساط بالاعلام و الجرو الحبس و تعزیر السفله الاعلام و الجرو الضرب و الحبس لان المقصود من التعزیر هو الزجر و احوال الناس فی الانزجار علی هذه المراتب».

تبلیغات