آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۸

چکیده

"ایران از لحاظ تاریخی عمدتا کشوری مهاجرپذیر بوده و مواج مهاجرفرستی در آن در دوره های خاصی پیش مشاهده نشده است. این امواج نیز غالبا موقت بوده و جابه جایی های بسیار گسترده جمعیتی به سوی خارج از مرزها را در برنداشته است. با این وصف انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی، دو واقعه بزرگ تاریخی در قرن اخیر بوده اند که موجی از مهاجرت ها را به خارج از ایران بیشتر با انگیزه های سیاسی ایجاد کردند. از این دو مهاجرت اصلی، مهاجرت های سال های پیش و پس از انقلاب اسلامی به دلایل متعدد، گسترده تر بودند. و بنابر اطلاعاتی که هنوز نمی توان دقت هیچ یک از آن ها را دارای اعتبار بالای علمی دانست. امروز ظاهرا بیش از یک میلیون ایرانی یا ایرانی تبار در سراسر جهان و عمدتا در ایالات متحده زندگی می کنند. این مهاجرت نسبت به جمعیت ایران در زمان انقلاب (در حدود 30 میلیون نفر) و حتی جمعیت کنونی ایران (حدود 70 میلیون نفر) رقم مهمی است. افزون بر این، جمعیت مهاجرت کننده عمدتا دارای سرمایه های فرهنگی و اقتصادی بالایی نیز بوده اند، همین امر نیز سبب شده است که در طول سه دهه گذشته یک دایاسپورا (جماعت مهاجران) علمی در دانشگاه های جهان و از جمله در برخی از معتبرترین دانشگاه های اروپا و آمریکا شکل بگیرد. این دایاسپورا امروز در حوزه علوم انسانی و به ویژه علوم اجتماعی عمدتا در حوزه مسایل ایران تدریس و پژوهش می کند و در این راه و در برخی موارد، موقعیت بحران سیاسی بین المللی و مشکلاتی که در ایجاد رابطه میان ایران و برخی از قدرت های بزرگ پس از دوران انقلابی وجود داشته و دارد زمینه هایی را برای رشد آن (از لحاظ تامین بودجه های مطالعاتی و انتشاراتی و تاسیس کرسی های مطالعه خاورمیانه و ایران) فراهم آورده است که این امر تبلیغاتی نیز داشته است. پرسش های اساسی در این مقاله علاوه بر روشن کردن مفهوم «دایاسپورای علمی» و «بومی سازی علم» و امکان تحقق علمی آن پرداختن به این مساله است که اولا بومی بودن دانشمندان و دانش اجتماعی را باید بر اساس تبارشناختی آن دانشمندان ارزیابی کرد و یا بر اساس تعلق دانشگاهی و ملی آن ها به چارچوب های نهادینه شده علمی و دوم آن که حضور و تداوم فعالیت این دایاسپورا در چه موقعیت و شرایطی می تواند به سود بومی سازی علوم اجتماعی در ایران باشد؟ در واقع امروزه ما در وضعیتی هستیم که نه فقط دیدگاه روشنی نسبت به ابعاد دقیق و فعالیت های این دایاسپورا (و اصولا دایاسپورای ایرانی در کلیت آن) نداریم، بلکه رابطه ای مشخص و تعریف شده به خصوص نهادینه شده نیز با آن وجود ندارد و روابط صرفا شکل شخصی دارند و به مناسبات افراد با یکدیگر یا روابط نهادهای ایرانی با اشخاص دایاسپورا یا برعکس محدود می شوند. با توجه به هدف اساسی ای که باید مدنظر علوم اجتماعی ایران باشد، یعنی انتقال مرکز شناخت جامعه ایرانی به آکادمی های خود این کشور (در کوتاه یا درازمدت)، ارزیابی و سنجش موقعیت این دایاسپورا با نگاهی انتقادی و به دور از پیش داوری و با در نظر گرفتن تمامی ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی ضروری است. "

تبلیغات