چکیده

برخی از آثاری که در زمینه سیاست و تاملات سیاسی در متن اسلام و ایران پدیدار گشت، با این هدف به رشته تحریر در آمد که چگونگی رفتار مناسب را در زندگی سیاسی به صاحبان قدرت یا تمامی کسانی که در تولید، توزیع و اعمال قدرت نقش داشتند، خاطرنشان سازد. از شواهد و مستندات تاریخی چنین برمی آید که خواجه به منظور تسلط بر مهام امور و تحت نظارت درآوردن خودسری و زیاده خواهی سلاطین و عمال سلجوقی از یک سو، و مقابله با اسماعیلیان از سوی دیگر، درصدد برآمد تمامی هم خود را معطوف به تمرکز قدرت سلجوقیان کند. وی به منظور دست یافتن به این مهم، حتی سعی می کند در سیاست نامه به نهاد خلافت و دیگر شعوب وابسته به آن تصریحی نکند. خواجه حتی از ارتباط بین خلیفه و سلطان هم سخنی نمی گوید و فقط گاه، به طور عام، به خلفا اشارت دارد ، یا برای توضیح مسئله مورد نظر خود نکاتی از سیرت برخی از ایشان می آورد. براین اساس، خواجه تمام کتاب را به نهاد پادشاهی و سلطنت، و ترویج آن اختصاص می دهد. حال، این سؤال مطرح می شود که «آیا اقدامات خواجه در تعقیب سیاست تمرکز قدرت سلاجقه، ناخواسته و برخلاف اهدافی که وی دنبال می کرد، منجر به نهادینه شدن نظام حکومت استبداد مطلقه و فراهم آمدن بستر مناسب برای رشد و توسعه فعالیت اسماعیلیان در ایران نشده است؟» پاسخ به تناقض یاد شده هدفی است که در این مقاله سعی می شود با رویکردی نو و براساس واقعیات تاریخی، مورد تحلیل و پردازش قرار گیرد.

تبلیغات