آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۳

چکیده

"رساندن سخن به جایگاه عالی بلاغت و رسایی، امری دشوار است که می توان گفت در طول تاریخ آرزوی همه کسانی بوده است که در میدان سخن وارد شده اند. دست یابی به چنین جایگاهی، چنان دشوار می نموده که حتی برخی گفته اند: «بلاغت کسبی نیست بلکه همینطور که جمال و صوت ودیعه خداوندی است، قوه بیان نیز من جانب اله باشند.» (حالی، 1316:73). باید عوامل متعدد و بسیاری دست به دست هم دهند تا زمینه ارایه سخنی بلیغ و سلیس فراهم آید؛ یکی از مهمترین عواملی را که علمای بلاغت برای آن در این زمینه نقش مهم و اساسی در نظر گرفته اند، «رعایت مقتضای حال و خطاب» است که اهمیت آن موجب شده که از گذشته های دور، یکی از دانش های ادبی که بعدها دانش معانی نامیده شد، بدان اختصاص یابد. در این مقاله با یاری جستن از برخی سفارش ها و شگردهای سخن سرایان بلیغی چون سعدی، حافظ، مولوی، بیهقی و عنصرالمعالی در این باب، تلاش گردیده ضمن نگاهی انتقادی به تعاریفی که تاکنون از این مقوله ارایه شده، با نظری نوتر بدین موضوع بنگریم؛ بویژه که محور اصلی بحث برخی از مکاتب و نظریه های ادبی معاصر، همچون «نظریه مرگ مولف»، «نظریه رویکرد به مخاطب»، «هر منوتیک»، «پست مدرنیسم» و «نظریه ای ادبی متن محور»، تا حدود زیادی با این موضوع پیوند می یابند."

تبلیغات