آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

میراث معصومین‏
در قرآن مى‏خوانیم: «الّذین یبلّغون رسالات اللّه و یخشونه ولایخشون احداً الّا اللّه و کفى باللّه حسیباً(1) کسانى که رسالت‏هاى الهى را به مردم مى‏رسانند و تنها از او بیم دارند و از هیچ کسى جز حق تعالى واهمه‏اى به دل راه نمى‏دهند و همین بس که خداوند، حسابگر (و پاداش دهنده اعمالشان) مى‏باشد.»
این کلام آسمانى به یکى از مهم‏ترین‏هاى برنامه‏هاى فرستادگان الهى اشاره دارد و تأکید مى‏نماید افرادى که مى‏خواهند چنین وظیفه‏اى را بر عهده گیرند در این مسیر از کسى وحشتى ندارند زیرا در راه خدا باید قاطعانه پیش رفت و باید بى اعتنا به جوّ سازى‏هاى عوام، توطئه‏هاى فاسدان، مفسدان،زورگویان و عوامل استکبار، برنامه‏هاى خویش را پى‏گیرند. این آیه دلیل آشکارى است براى این که شرط اساسى براى پیشرفت در مسایل ارزشى و فرهنگى اخلاص و عدم وحشت از هر چیزى است، کسانى که چنین رسالت سنگینى را پذیرا شده‏اند هیچ عاملى بر تصمیم و اراده و برنامه آنان اثر نمى‏گذارد.
اصولاً کار بزرگان دین و وارثان راستین انبیاء این است که راه را براى اصلاح جامعه، رشد و آگاهى افراد و سوق دادن انسان‏ها به سوى ایمان و پارسایى هموار سازند و جهت عملى ساختن این برنامه‏ها آفت‏ها و موانع را از میان برمى‏دارند، قاطعانه پیش مى‏روند، سخنان غیر منطقى، سست و بى‏اساس بدگویان و مخالفان، تأثیرى در راهى که آنان برگزیده‏اند ندارد. چرا که این شخصیت‏ها طالب حق‏اند و متوجه این واقعیت‏اند که باید رضایت پروردگار را بدست آورند نه رضایت دسته‏ها، گروهها، جمعیت‏ها، احزاب و مانند آن‏ها را.
در حدیث مشهورى آمده است: «انّ العلماء ورثة الانبیاء؛(2) دانشمندان وارثان پیامبرانند.»
ارث پیامبران چیزى جز هدایت، تعلیم، پایدارى، احیاى نفوس، ارشاد و تصحیح مسیر بشریت نمى‏باشد. عالمانى که وارثان فرستادگان آسمانى هستند در تعهدات و تکالیف انسانى و اجتماعى و دینى پیامبر، وارث اویند و باید جاى خالى پیامبر را در میان جوامع بشرى پرکنند عالمى مى‏تواند حرکت سترگ انبیاء را استمرار ببخشد که چون حضرت ابراهیم(ع) تبر ایمان و خرد را بر دوش گیرد و بت‏هاى خودیت، خرافه و جهالت را درهم بکوبد، به مثابه حضرت موسى(ع) براى سرنگونى جبّاران، در هر چهره‏اى که باشند، لحظه‏اى از پاى نایستد و چون نبى اکرم(ص) و پیامبر اعظم حضرت ختمى مرتبت با خلقى عالى و معنویتى فوق العاده، و قداستى شگفت انگیز، مروّج فضایل و مکارم باشد که خود در عرصه اندیشه و عمل به آنها التزام دارد و به بهترین نحو آنها را در زندگى فردى و اجتماعى خویش پیاده کرده است و نیز همچون امیرمؤمنان(ع) و جانشینان بر حق او، به بیان احکام و معارف الهى در فرصت‏هاى مقتضى بپردازد و سنت پیامبر، حضرت محمد(ص) را زنده نگاه دارد و فرهنگ سیاسى جامعه را شجاعانه اصلاح کند. براى گسترش حقایق اسلامى و دفاع از حریم دیانت، جلوگیرى از تحریف‏ها و بدعت‏ها، به پرورش شاگردانى پرمایه، دانشور و مؤمن اهتمام ورزد. جبهه حق را رهبرى کند و در هر شرایطى یارى آنان را فراموش نکند. و ستیز با کفر و نفاق وظیفه اصلیش باشد و این که در حدیثى تصریح گردیده که: «الفقها امناء الرُسُل(3)؛ دانشوران امانت داران فرستادگان خدایند.» امانت همان محتواى رسالت است که دانشمند مسلمان باید در نشر و تبلیغ آن بکوشد و به هنگام حضور موانع، براى رفع آن‏ها قیام کند. او باید خارها و علف‏هاى هرزى را که اجازه نمى‏دهند در سرزمین نفوس بشرى گل‏هاى فضیلت و عدالت کاشته شود و بروید، کنار زند. حضرت على(ع) مسؤولیت‏هاى اجتماعى را تنها متوجه حکّام و امیران نمى‏دانند و مى‏فرمایند: «و ما اخذ اللّه على العلماء الّا یقاروا على کظة ظالم و لاسغب مظلوم؛(4) و قرارى که خدا با دانشمندان دارد که با ظالمان قرار نداشته باشند و بر سیرى آنان و گرسنگى مظلوم تاب نیاورند.»
قرآن اصرار دارد که باید در برابر کفر و عناد بسیج گردید و نیروها را مهیا ساخت: «و اعدّوا لهم مااستطعتم من قوة»(5) در طریق نشر فرهنگ قرآن و عترت و استقرار موازین الهى، برخى شرایط پیش مى‏آید که انسان تصوّر مى‏نماید براى پشت سرنهادن موانع و صعوبت‏ها، با پیروان ادیان و فرق دیگر آن چنان باید کنار بیاید که زمینه‏هاى خشنودى و رضایت آنان را فراهم سازد. اما واقعیت مسلّم و محتوم این است که قرآن آن را مطرح مى‏نماید: یعنى به تعبیر کلام وحى دشمنان و مخالفان موقعى رضایت خود را اعلام مى‏دارند که مؤمنین از ایمان، تقوا و دستورات قرآنى و سنّت نبوى دست بردارند. بر این اساس پیروى از خواسته‏هاى استکبار، لیبرالیسم، پلورالیسم و هر تفکر ضد الهى، با فرهنگ قرآن، تباینى آشکار دارد: «ولن ترضى عنک الیهود ولا النصارى حتّى تتّبع ملّتهم قل انّ هدى اللّه هو الهدى و لئن اتبعت اهواهم بعد الّذى جاءک من العلم مالک من اللّه من ولىّ ولانصیر(6)؛ در جاى دیگر قرآن از این که مؤمنان، افرادى جز اهل خودشان را به عنوان محرم اسرار بگیرند نهى کرده است: «یا ایّها الّذین آمنوا لاتتّخذوا بطانةً من دونکم لایألونکم خبالاً ودّوا ما عنتم قد بدت البغضاء من افواهم و ما تخفى صدورهم أکبر قد بیّنا لکم الآیات ان کنتم تعقلون(7)؛ البته استقامت در راه حق نیاز به یقین، ایمان و توکل دارد و از کمى همراهان نباید واهمه داشت چنانچه حضرت على(ع) فرموده‏اند: «لاتستوحشوا فى طریق الهدى لقلّة اهله».(8) مقاومتى فراگیر
حضرت امام خمینى(ره) خورشید درخشان قیام در سپهر تشیع بود که آیات نجات وحیات را بر صحیفه سرخ فجر نگاشت. سمند انقلابش سرادق کفر، نفاق و الحاد را سرنگون ساخت و انسان‏هاى مشتاق حق و تشنه فضیلت را از تیرگى و تباهى رهانید و به سرزمین عزت و سربلندى رسانید و کوشید آیه شریفه: «اللّه ولىّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور»(9) را تحقق عینى و عملى ببخشد.
امام در خصوص ارزش‏هاى مقدس و ولاى دینى، باورهاى مذهبى و رعایت حریم الهى به حق و به جدّ غیرت فوق العاده‏اى داشت و کوشید با بیانات، موضع‏گیرى‏ها و رفتارهاى خویش دفاع از دیانت را در بین امّت مسلمان به عنوان سنتى پسندیده، جارى و سارى نماید.
امام کوچکترین سستى و مسامحه در روحیه مسلمین را برنمى‏تابید زیرا اعتقاد داشت، چنین عارضه‏اى حریم دیانت را مورد خدشه قرار مى‏دهد،صبغه مذهبى را کمرنگ کرده و در صورت استمرار، تسامح و سستى در جامعه اسلامى ملّتى را که با سلاح ایمان به نبرد با اهریمنان پرداخته و از دژهاى استوار معنویت صیانت مى‏کند، چنان دچار آفت مى‏نماید که اگر خصم در روز روشن به سرزمین ایمان و پارسایى یورش آورد، مسلمین خم به ابرو نیاورند و رگ غیرتشان که با شعارهاى دروغین مداهنه و تساهل تخدیر شده به جوش نیاید و بدین گونه زمینه‏هاى هجوم همه جانبه استکبار و نفاق مدرن به مرزهاى اعتقادى فراهم گردد.
امام در فراز پیامى به مناسبت نوروز سال 1359 مى‏فرمایند: «ما باید حسابمان را با قدرت‏ها و ابرقدرت‏ها یکسره کنیم و به آنها نشان دهیم که با تمام گرفتارى‏هاى مشقت بارى که داریم، با جهان برخوردى مکتبى مى‏نمائیم برادران عزیزم که چشم امید من به شماست، با یک دست قرآن و با دست دیگر سلاح را برگیرید و چنان از حیثیت و شرافت خود دفاع کنید که قدرت تفکر علیه خود را از آنان سلب نمائید.»(10)
امام به پیروى از برگزیده پیامبران، حضرت رسول اکرم(ص) و در تداوم بخشیدن به شیوه‏هاى رشد دهنده ائمه هدى(ع) در هیچ شرایطى اجازه نمى‏داد گروهى با ادعاهاى دروغین، آزادى، مردم و ملت، حقایق دینى و معارف معنوى قرآن و عترت را مورد یورش قرار دهند و عقاید آحاد جامعه را نسبت به باورها و موازین شرعى با تردید و تشویش بیامیزند و با شبهه‏هاى ویران گر توأم سازند امام از موضع غیرت مذهبى مبارزه با استبداد و استکبار را در رأس برنامه‏هاى خود قرار داد و اصول و قواعد ستیزش از سنت نبوى و سیره امامان الهام گرفته شده بود و این همه تلاش همه جانبه سیاسى توسط آن رهبر عالیقدر یک نبرد صرف براى درهم کوبیدن خصم به عنوان دشمنى مزاحم جامعه نبود بلکه وظیفه‏اى الهى و تکلیف شرعى به شمار مى‏رفت و اهداف والاى آن بر طرف کردن موانع و مزاحمت‏ها و آفت‏ها، براى رشد و تعالى جامعه بود.
امام در مصاحبه با نشریه دیلى تلگراف در تاریخ 15 آذرماه سال 1357 تذکر داده‏اند: «من هرگز حتى براى یک لحظه هم موضع خود را تغییر نمى‏دهم، این تکلیف الهى است و در صورت سکوت، مسؤول خواهم بود.»(11)
شکست و پیروزى ظاهرى در روح آن عبدصالح خداوند هیچ حرمان یا غرورى ایجاد نمى‏نمود و این روند خالصانه یک قاطعیت بى‏نظیرى را در عمق وجود امام بوجود آورد که بر اساس آن در این راه هیچ گونه سازش و مماشاتى را از خود بروز نداد، همچنین آن روح قدسى به افسانه کذب و موهوم جدایى دین از سیاست که از سوى عوامل استبداد و ملى‏گرایان و غرب زده‏ها، تبلیغ و ترویج مى‏گردید، خاتمه داد و مبارزات سیاسى را که قبلاً به رهبرى علماى شیعه انجام گرفته ولى به پیروزى نرسیده بود، به کمال رسانید.(12) به این بیانات عنایت نمائید:
«آیا) خمینى مى‏تواند با ظلم تفاهم کند؟...خمینى در حبس هم که بود، مجد اسلام را حفظ مى‏کرد. (آیا) مى‏تواند حفظ نکند؟ اسلامى را که پیغمبر اسلام این قدر زحمتش را کشیده است، ائمه هدى این قدر خون دل برایش خورده‏اند، علماى اسلام این قدر زحمتش را کشیده‏اند...من از آن آدم‏ها نیستم که اگر یک حکمى کردم بنشینم چُرت بزنم. من دنبالش راه مى‏افتم. اگر خداى نخواسته یک وقتى دیدم که مصلحت اسلامى اقتضا مى‏کند که حرفى بزنم، مى‏زنم و دنبالش راه مى‏افتم و بحمداللّه تعالى از هیچ چیز نمى‏ترسم. واللّه تا حالا نترسیده‏ام. آن روز هم که مرا مى‏بردند، آنها مى‏ترسیدند، من آنها را تسلیت مى‏دادم که نترسید.»(13) و در پاسخ به نامه علما و حجج اسلام یزد امام این گونه مى‏نویسد: «من مصمم هستم که از پاى ننشینم تا دستگاه فاسد را به جاى خودشان بنشانم و یا در پیشگاه مقدّس حق تعالى با عذر وفود کنم.»(14)
بیانات آن بزرگوار فریاد راستین انسان‏هاى صالح و محرومى بود که از اعماق دلشان بر مى‏آمد و بر ژرفاى جان آدمیان مى‏نشست و مردم پیرو این عواطف مقدس در طول انقلاب اسلامى به عرصه مبارزه و فداکارى گام نهادند و شهادت‏طلبى را بالاترین فیض و عالى‏ترین مقصد تلقى کردند.
امام در پیامى به مناسبت هفده شهریور فرموده‏اند: «ملّت ما اکنون به شهادت و فداکارى خو گرفته است و از هیچ دشمن و هیچ قدرتى و هیچ توطئه‏اى هراس ندارد... ملتى که شهادت براى او سعادت است پیروز است ملّتى که خود همه چیز خود را براى اسلام مى‏خواهد پیروزمند است.»(15)
حرکت کوبنده و سخنان چون توفان امام نه تنها کاخ استبداد شاهنشاهى را در هم کوبید بلکه بى اثر بودن احزاب و تشکل‏هاى سیاسى را که داعیه حمایت از ملّت را داشتند، به اثبات رسانید، امام به عنوان شخصیتى وارسته طى ستیز براى محو استبداد و خنثى کردن نقشه‏هاى استکبار یک دگرگونى در روابط اجتماعى پدید آورد، از پس این حرکت فرهنگى و سیاسى امام حضور دیانت در میدان سیاست امرى متعارف تلقى گردید و تفکر الحادى و التقاطى که بر فضاهاى دانشگاهى و مراکز آموزشى حاکم بود، به تدریج جاى خود را به باورهاى اعتقادى و اندیشه‏هاى مذهبى داد و بر تعداد دانشجویان متدین و دلسوز به نسبت مسایل مذهبى افزوده شد و مبارزانى از این اقشار در پیروزى انقلاب اسلامى نقش اساسى را عهده‏دار گشتند.
دست خطى با تاریخ 11 جمادى الاول سال 1363 ه.ق از امام به یادگار مانده که در یادنامه مرحوم سید على وزیرى آمده است. در این سند ایشان به لزوم یک حرکت الهى در جهت مصون نگاه داشتن جامعه از مفاسد و ابتذال‏هاى موجود مى‏پردازد و ضمن ملامت شیوه سکوت و بى‏تفاوتى، تمام افراد خصوصاً عالمان دینى را به قیام اسلامى فرا مى‏خواند و هشدار مى‏دهد که سکون و جمود، سلطه همه جانبه فساد یاغیان را به دنبال مى‏آورد: «اگر مجال را از دست بدهید و قیام براى خدا نکنید و مراسم دینى را عودت ندهید، فرداست که مشتى هرزه‏گرد شهوتران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند...»(16)
اما بر این حقیقت اصرار مى‏ورزند که اگر مسلمانان بر جاى خود بنشینند، طعمه دیگران مى‏شوند آنان باید بدانند که مقصد اصلى اعتلاى اعتقادات و معارف ناب قرآنى است و باید در این راه استقامت ورزید و مشکلات و ناگوارى‏ها را به جان و دل خرید و از هیچ عاملى که مزاحم و مانع این راه است نباید هراس داشت. هدف اصلى در اسلام والاتر و برتر از زندگى دنیوى و تعفن‏هاى ننگین و ذلّت‏آور آن است و ما نباید به بهانه این که زندگیمان مورد مخاطره و تهدید قرار مى‏گیرد و از میزان آسایش و رفاهمان کاسته مى‏گردد در مقابل حیله‏هاى اجانب و نقشه‏هاى استکبار، خاموش باشیم و بعد توصیه مى‏فرمایند در راستاى حفظ بقا، گسترش و تعمیق فرهنگ اسلامى، باید امت اسلامى در حد توان مجهز و آماده باشند تا دشمن نتواند به آنان یورش ببرد.(17) رحمت و قاطعیت‏
از دیدگاه امام حتى مبارزه با عوامل فتنه و فساد وجهه‏اى رحمانى دارد و در مشى انبیاء و اولیاء حتى خنثى کردن توطئه‏هاى طمعکاران کینه ورز جنبه رحمت به خود مى‏گیرد و در واقع نبرد بر علیه اهل طغیان و نفاق، از بین بردن علف‏هاى هرز و آفت‏هاى مهلکى است که رشد و اعتلاى جامعه را دچار نقصان مى‏سازد و اگر به بهانه تکثرگرایى، ملى گرایى و آزادى نوع غربى افرادى را رها کنند، بدیهى است آنان به بوستان معطر معنویت مردم یورش مى‏برند و طبعاً چنین تهاجمى اختناقى خطرناک و استبدادى فکرى و روحى را براى اهل دیانت بوجود مى‏آورد که خود اصل حیثیت انسانى را نقض مى‏نماید چرا که اهل تقوا و مؤمنان اقشارى از جامعه هستند که در جستجوى فضاى سالم و آرام بخش مى‏باشند تا در پرتو آن با اطمینان و امنیت کامل به امور عبادى، رویش فضایل و مکارم در وجود خویش بپردازند و نیز نسل شایسته‏اى را تربیت کنند که مشتاق معنویت و معارف الهى باشند و چنین تلاشى شرایط عارى از هرگونه آشفتگى و هراس را مى‏طلبد. نبردهاى حضرت رسول اکرم(ص) نه تنها با رحمة للعاللمین منافاتى ندارد بلکه مؤیّد و موکّد آن هم مى‏باشد. چنانچه امام خمینى (ره) فرموده‏اند: «...جنگ‏هاى پیامبر رحمت بوده است، بر عالم و رحمت بوده است حتى بر کفارى که با آنها جنگ مى‏کرده است. رحمت بر عالم است براى این که فتنه در عالم اگر نباشد، همه عالم در آسایش اند اگر چنانچه آنهایى که مستکبر هستند با جنگ سرجاى خودشان بنشینند این رحمت است بر آن امّتى که آن مستکبر بر او غلبه کرده است. بر خود مستکبر رحمت است براى این که اساس عذاب الهى بر اعمال ماست...»(18) اصولاً امام عقیده دارند اسلام دین خشن و سختى نمى‏باشد بلکه برخى قوانین قاطع این آیین براى صیانت از ارزشها و حفظ جامعه از گزند گرفتارى‏هاى گوناگون است: «...این مثل این است که یک طبیبى کارد را برداشته و شکم را پاره مى‏کند و غده سرطانى را بیرون آورد، بگوئید که این دارد خشونت مى‏کند، این رحمت است یا خشونت؟... این جامعه مثل یک انسان مى‏ماند... یک نفر آدمى مى‏خواهد مملکت را فاسد بکند...و قابل اصلاح نیست... باید براى تهذیب جامعه این غده سرطانى را از جامعه دور کرد. یک حدّ از حدود الهى وقتى که واقع بشود یک جامعه اصلاح مى‏شود...»(19) البته اسلام ضمن آن که حامیان خود را به مبارزه‏اى مستمر با کفّار و مشرکان فرا مى‏خواند مسلمین را به همزیستى م
سالمت‏آمیز با ملت‏هاى دیگر که آیینى غیر از اسلام دارند، دعوت مى‏کند و حتى توصیه شده که در برخورد با پیروان مذاهب دیگر، خوش‏خویى و رفتار پسندیده، فراموش نشود امّا باید مراقب بود که هنگام این رابطه و صمیمیّت‏ها، حیله‏ها و مکاید آنان بر مسلمین تأثیر نگذارد. امام با الهام از مضامین قرآنى جامعه اسلامى را به مقابله با هرگونه تهاجمى مهیّا مى‏کند و خواهان آن است که ستیزه‏جویى با قدرت طلبان و دین ستیزان، در روح مسلمین با تمام اقتدار و عزّت زنده بماند و به مصداق ولن یجعل اللّه للکافرین على المؤمنین سبیلا»(20) خاطر نشان نموده‏اند: «...نکته مهمى که همه ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهان خواران تا کى و تا کجا ما را تحمّل مى‏کنند و تا چه مرزى استقلال و آزادى ما را قبول دارند و به یقین آنان مرزى جز عدول از همه هویت‏ها و ارزش‏هاى معنوى و الهیمان نمى‏شناسند، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیست‏ها و آمریکاو...در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینى و شرافت مکتبى‏مان را لکه دار نمایند.»(21) در یکى از روزهاى سال 1363 ه.ش امام به مهمانان خارجى تذکر دادند، براى مردم توضیح دهید: «اشداء على الکفار رحماء بینهم» یعنى چه؟ براى مردم بگوئید که قتال هم رحمت است و رحمت خداوند بر آنان است.(22) و ضمن آن که سفارش مى‏نمایند با محبت و رأفت و ملایمت بهتر مى‏توان انحرافات را از بین برد بر این عقیده‏اند که قاطعیت‏ها و مقاومت‏هاى دینى و سازش ناپذیرى در برابر خلافکاران نیز همان هدف رحمت را پى مى‏گیرند. عزت و عظمت معنوى‏
امام از همان آغاز مبارزه سیاسى، رأس حکومت و اساس سلطنت شاهنشاهى را هدف قرار داد، در صورتى که دیگران در کنار حکومت شاه، امور دیگر را آماج ستیزهاى خود قرار مى‏دادند و حتى برخى خواص به امام توصیه مى‏نمودند تا از مواضع استوار خود، کوتاه بیاید و این شیوه از مجاهدات امام یادآور روش مبارزه امام حسین(ع) است که چون از مدینه حرکت کردند فرمودند: «انا للّه و انّا الیه راجعون و على الاسلام‏السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید»(23) و بدین گونه خطر حاکم فاسد را گوشزد کردند و در پاى‏بندى به اصول به گونه‏اى بودند که فرمودند: واللّه لولم یکن ملجأ ولاماوى لما بایعت یزید بن معاویه؛ از زمان امتناع امام حسین(ع) از بیعت با یزید و هجرت به سوى مکّه تا عزیمت به عراق بسیارى از خواص به حضرت پیشنهاد تغییر مسیر و یا انحراف را دادند ولى امام بر ادامه مسیر و پى‏گیرى هدف و بیان انگیزه عالى خود از قیام تأکید نمودند.(24)
سیاست حضرت على(ع) در بیرون راندن دشمن اصلى یعنى معاویه نیز چنین بود. براى آن حضرت، کمى قوا و زیادى قشون دشمن مطرح نبود و در هیچ شرایطى اجازه نمى‏داد ارزش‏هاى الهى و اصول مسلّم قرآنى و سنت نبوى کمرنگ گردد و دشمن در اجراى نقشه‏هاى شوم خود گستاخ گردد. امام خمینى نیز پیرو راستین آن امام همام بود که فریاد زد: «هیهات که خمینى در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران، به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امت محمد(ص) و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره گر صحنه‏هاى ذلّت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خویش را براى اداى واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نموده‏ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم. قدرت‏ها و ابرقدرت‏ها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینى یکّه و تنها بماند، به راه خود...ادامه مى‏دهد و به یارى خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنگان مغضوب دیکتاتورها، خواب را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگان که به ستم و ظلم خویشتن اصرار مى‏نمایند سلب خواهد کرد.»(25) امام حضور مردم در صحنه‏هاى گوناگون را در هر شرایطى مهم‏ترین وظیفه آنان مى‏دانست و به مناسبت‏هاى مقتضى براى تحکیم و تعمیق این ویژگى و تقویت توان دشمن ستیزى جامعه و صیانت امّت مسلمان از ارزش‏هاى معنوى، نکاتى را تذکر مى‏داد و آفت‏هایى را که امکان داشت این روحیه را به تحلیل ببرد یادآور مى‏گردید و در این خصوص مى‏فرمود: «...مادامى که ملّت ایران همان قدرت اوّل را که قدرت معنوى بود با اللّه اکبر پیش برد، مادامى که این حال حفظ بشود، شما بیمه هستید، بیمه الهى هستید. خدا نکند که دست هایى که الآن در کار هست مى‏خواهند شما را مأیوس بکنند در این شیطنتشان پیروز شوند و شما را از آن حالى که در آن اوّل انقلاب داشتید منحرف کنند، آن روز، روزى است که خداى تبارک و تعالى عنایتش را خداى نخواسته از شما برمى‏دارد و شما به همان حال مى‏افتید، حفظ کنید آن حالى را که در اوّل نهضت داشتید.»(26)
بدیهى است همانگونه که حرکت اسلامى تاکنون با صلابت و عزّت تمام پیش رفت و در جهان عظمت و اقتدار آفریده همراه با تقویت روحیه تقوا، ایثار و شهادت‏طلبى، مى‏تواند به توفیق هایى دست یابد و موانع و مشکلات را پشت سر نهد. از زمانى که امام خمینى مبارزه را آغاز کرد، تا آخر یک کلمه را بر زبان آورد و آن اسلام بود که در این راه محرومیّت‏ها و تنگناهاى زیادى را تحمل نمود، اصولاً حیات فردى و اجتماعى امام در پیروى از موازین دینى خلاصه مى‏گردید و به همین خاطر احساس پیروزى مى‏نمودند و مى‏فرمودند: «ما به هر حال چون اوامر الهى را اطاعت مى‏کنیم پیروزیم حالا چه ظاهراً شکستى خورده باشیم. کشته‏اى داده باشیم و چه نداده باشیم به هر حال پیروزیم.»(27)
از اهداف مهم مکتب انبیاء آزاد نمودن انسان‏ها از انواع بندهایى است که بر جسم و جانشان تنیده است. طاغوت‏ها عوامل اسارت بدن‏هایند و نفس امّاره جان آدمى را به بند مى‏کشد. پیامبران در گشودن این زنجیرها، هادى و یاور بندگان خدا بوده‏اند و با طاغوت‏هاى بیرونى به مبارزه برخاستند تا مسدود کنندگان طریق توحید را از میان بردارند و با دعوت به تقوا و تزکیه، مردم را براى گسستن نیروهاى درونى توانمند سازند امام خمینى در این دو عرصه اسوه‏اى شایسته و پیروزمند بود و در مصاف با شیاطین درونى و برونى شهامتى شگفت از خود بروز داد و بر هر دو فائق آمد و همچون اجداد طاهرینش از غیر خدا، نهراسید و در سرکوبى مظاهر کفر و الحاد لحظه‏اى تردید به خود راه نداد. یک بار یکى از افرادى که داعیه انقلابى بودن داشت به محضر امام آمد و از فراوانى و فرساینده بودن توطئه‏ها شِکوِه کرد، امام به آرامى دستى بر سینه‏اش زد و فرمود: «تو چرا مى‏ترسى؟! هیچ اتفاقى نمى‏افتد» در ماجراى اشغال لانه جاسوسى آمریکا که برخى از ملّى گراها مخالفت مى‏کردند و براى عقب نشینى از گروگانگیرى دلایلى ارائه مى‏دادند، امام خطاب به آنان خاطرنشان ساخت: «آمریکا هیچ غلطى نمى‏تواند بکند» البته این گونه شهامت‏ها و آن اقتدار و ابهت فوق العاده امام در برابر نیروهاى اهریمنى بیرونى، ریشه در آن آزادى معنوى و قدرت ملکوتى امام داشت که از طریق پارسایى، عبادت، دعا، انس با قرآن و تزکیه به آن‏ها دست یافته بود و اصولاً تا کسى در پیکار با درون خویش توفیق نیابد، نمى‏تواند در نبرد با ستم و استکبار موفق گردد و به هیچ عنوان قدرت رها کردن خود یا دیگران را از چنگال اسارت‏هاى سیاسى - اجتماعى نخواهد داشت.(28) شکوه شکیبایى‏
فرهنگ تربیتى امام خمینى شاگردانى را پرورش داد، که از حصارهاى پولادین دود و آتش عبور کردند و بر هستى غارتگران، زر، زور و تزویر حرمان هستى سوز محرومان صالح را نشان دادند و این ویژگى عاملى شد براى این که جهانخواران به خود آیند. امام با عملکرد پربار خویش آیینه تمام نماى صدق، صفا و نماد ایثار و پرهیزگارى بود و به ما این گونه فهمانید: «انبیاء یک نفر بودند لکن از باب این که یک آدمى بود که از کانال عبودیت رسیده بود به مقام رسالت، همه چیزش انسانى بود.(آنان) یک جامعه از زمان خودشان (را) تا بعدها اصلاح کردند (در حالى که) یک نفر بودند ولى یک نفرى که جامعه را اصلاح کردند...»(29)
آرى آن روح قدسى، با رسالتى الهى، اصلاح، تربیت، تزکیه جامعه و نیز ستیز علیه بیداد را در تاریک‏ترین دوران توحّش دنیاى متمدن آغاز کرد و با اتکال به خداوند متعال و حمایت مردم دست از جان شسته، جامعه جهانى و دنیاى اسلام را دگرگون ساخت و تربیتى نو بنیاد نهاد که ریشه در اسلام ناب محمّدى داشت. اسوه راستین تربیت دینى تمامى نیروها را از ورطه تباهى به قلّه فداکارى و نورانیّت رهنمون ساخت.
امام از موضع ایمانى راسخ و اعتقادى استوار در هنگام بروز خلاف و گناه دچار خشم و غضب مى‏گردید و در راه اجراى احکام الهى و عزت مسلمین ملاحظه کسى را نمى‏کرد و همچون سلف صالح خویش غیرت فوق العاده‏اى در این راه، داشت. بارها مى‏فرمود: وقتى عکس شاه معدوم را در برابر فلان رئیس جمهور آمریکا دیدم که آن طور ذلیلانه در مقابلش ایستاده بود، بسیار ناراحت شدم و تلخى این منظره هنوز برایم باقى است که (چرا باید) حاکم یک کشور مسلمان در برابر کافرى خدا ناشناس این طور اظهار حقارت کند؟. روزى یکى از نشریات، بعد از انقلاب اسلامى، با استفاده از هرج و مرج مطبوعاتى آن زمان به مرحوم شهید شیخ فضل اللّه نورى اهانت کرده بود امام فریاد برآورد که: اینها چه مى‏کنند؟(30)
موضع‏گیرى شدید ایشان نسبت به یک برنامه رادیویى که طى آن در گفتگویى، فردى الگوى خود را یک زن ژاپنى دانسته بود و طى آن نسبت به ساحت مقدّس حضرت فاطمه زهرا(س) اسائه ادب شده بود، شاهد دیگرى بر حمّیت دینى امام مى‏باشد. شهادت زائران خانه خدا در آن جمعه خونین توسط مأموران رژیم سعودى نیز به صورت چشمگیرى امام را آشفته ساخت و از این فاجعه دردناک و خونین با عنوان «جهان در این ماتم نشسته، و دل پیامبر خاتم شکسته» یاد کردند صدور فتواى مهدور الدم بودن مؤلف کتاب منفور آیات شیطانى، از جانب آن روح قدسى به دلیل صیانت از مقدّسات دینى و مقابله با اهانت به وحى و رسول اکرم(ص) بود و این که دشمنان متنبّه شوند و در ذهن خودشان چنین امور وهن انگیزى را نپرورانند. امام همچون ابراهیم خلیل(ع) تبر فریاد، خشم و روشنگرى را بر دوش خود حمل نمود و از منزل به فیضیه و از آنجا به حرم حضرت فاطمه معصومه(س) و از حرم به خیابان، با سخنرانى، پیام، اعلامیه و حرکت دادن مردم به سوى میدان مبارزه، همچنان آن را مى‏کوبد تا آن که سرانجام آتش نمرودیان شعله‏ور گردید و امام را در انتخاب سکوت و سازش یا تحمّل دردها و آوارگى‏ها مخیّر ساخت، ولى او راه کعبه تقرّب و سرزمین هاجر و قربانگاه اسماعیل را برگزید، زندان مى‏رود، تبعید مى‏شود، شهادت فرزندش را مى‏نگرد و پس از تحمّل مصائب فراوان، در مهد آزادى یعنى فرانسه صاحبان همه بت‏ها را بهت زده، رسوا ساخت و سرانجام روز موعود فرا رسید و او به ایران یعنى سرزمین مقاومت و فداکارى بازگشت.
او ایران را به عنوان کانون انتقال قدرت‏هاى معنوى و کانون صدور ارزش‏هاى راستین به جهانیان، انتخاب کرد و کوشید جامعه را به سوى عدالت، انصاف و دیانت سوق دهد. حرکت تحول، اصلاحات و سازندگى امام خمینى چنان حیرت‏انگیز بود که در اندک زمانى چنان اندیشه‏ها و آرمان‏هاى مردم را پرورش داد که گویا آنان در کلاس‏هاى سیاست، دانش آموخته‏اند و در بردبارى و استقامت در مقابل مصائب و مشکلات از پولاد آبدیده‏تر شده‏اند. کورباد چشمى که نمى‏خواهد این همه مجد، شکوه و عظمت را بنگرد، همان‏ها که از این خورشید فروزان، فروغ گرفته‏اند و از گرماى آن تحرک یافته‏اند ولى تازه از شب سیاه سخن مى‏گویند گویى خفاش‏هاى شب پرست در دلشان رسوخ کرده و اینان را چنان مسخ نموده که چون تابش و فروزندگى امام و انقلاب اسلامى را مشاهده مى‏کنند، از آن مى‏گریزند و به جاى این که، در پرتو چنین درخششى به اوج ملکوت و معنویت پرواز کنند و حالات روحانى خود را تقویت نمایند و با بال مکارم و معارف به جامعه و مردم خدمت کنند، در حضیض دنیا فرو غلطیده‏اند و در باتلاقى که خود پدید آورده‏اند، دست و پا مى‏زنند. امام همان کسى است که مى‏فرماید: «در تمام عمرم جز خداوند متعال از کسى نترسیده‏ام» و با چنین ویژگى چنان صلابتى از خود نشان داد که حوادث پرتلاطم روزگار و فشارهاى سیاسى استکبار و تهدیدهاى ابرقدرت‏ها هیچ گونه تزلزلى در وجودش بوجود نیاورد و در اقیانوس این شخصیت هیچ موجى پدید نیامد. برخى افراد چون از شدت گرفتارى‏ها دچار یأس مى‏شدند به خدمتش مى‏رفتند و خواستار گره‏گشایى داشتند امام با آرامش باطنى و صفاى معنوى که از ایمانشان سرچشمه مى‏گرفت مى‏فرمودند. چیز مهمى نمى‏باشد و با مشاهده سیماى قدسى آن روح والا، دشوارى‏هاى آنان چون برف ذوب شده و بر طرف مى‏گردید. در خطرناک‏ترین بحران‏ها و پیچیده‏ترین رخدادها که بطور طبیعى غالب افراد در موجى از نگرانى و ناامیدى فرو مى‏روند، امام به جاى ناراحتى و تشویش خاطر با نشاطى درونى بر آن وقایع و حوادث لبخند مى‏زد و مى‏فرمود چیزى نیست به همین دلیل قادر نبودند، بر دیگران اثر بگذارند و افراد را امیدوار کنند و این ویژگى روایتى را در ذهن متبادر مى‏کند: «انّ المؤمن لیسکن الى المؤمن کما یکسن الظمآن الى الماء البارد؛(31) فرد با ایمان به سوى مؤمن آرامش مى‏گیرد، چنان که تشنه با نوشیدن آب سرد آرام مى‏گردد.» به صلابت کوه، به آرامش چشمه‏
آیة اللّه اراکى خاطر نشان نموده است: خداوند یک قوه غریبى در این مرد (امام) خلق فرموده که همچون قوه‏اى که به ایشان داده، به هیچ احدى نداده است.(32) نویسنده‏اى مسیحى پس از مراجعت از ایران مى‏گوید: خاطره من از رهبر انقلاب ایران این بود که تا به حال کسى را مانند وى صمیمى، مطمئن و آرام ندیده‏ام در عین حال که مردى انقلابى و خستگى‏ناپذیر است ولى گویا جهانى از آرامش و اطمینان او را همراهى مى‏کند.(33) یکى از اطرافیان امام مى‏گوید: یک بار متوجه شدیم که گروهى از دانشجویان فرانسوى براى گوش دادن به سخنرانى مى‏آمدند و این روند طى چند شب استمرار یافت برادرى به زبان فرانسه از آنان پرسید: آیا شما از بیانات امام چیزى درک مى‏نمائید و اصولاً آیا زبان فارسى را مى‏دانید؟ آنها جواب دادند: خیر ما متوجه نمى‏شویم که چه مى‏فرمایند امّا وقتى این شخصیت مشغول سخنرانى مى‏گردد ما به هنگام نگریستن به سیماى پرصلابتش درخودمان یک آرامش و روحانیتى احساس مى‏کنیم.(34)
در ماجراى یورش مزدوران بعثى به ایران که در پى آن فرودگاهها بمباران گردید و هزاران تانک و نفربر به همراه کثیرى از نظامیان عراقى به مرزهاى ایران یورش آوردند و هراس چون ابر تیره‏اى بر همه جا سایه افکنده بود. امام به دریایى از شعله‏ها و احساسات منفى، آب اطمینان و بُردبارى ریخت و به آرامى فرمود: دزدى آمد و سنگى انداخت و در همین اوضاع و احوال که همه نگران سرنوشت جنگ بودند، امام فرمودند: این حادثه یک نعمت الهى بود.(35) در برابر حوادث شکننده و سخت امام یادآور مى‏گردیدند: در دنیایى که ابرقدرت‏ها علیه ما هستند باید به انجام وظیفه فکر کنیم و چون بیم توطئه‏هاى سنگین استکبار و گروهک‏هاى نفاق و الحاد مى‏رفت و در این زمینه‏ها بحث و تحلیل مى‏گردید امام در پایان لبخندى زده و مى‏گفتند: حدّاکثر این است که بیایند همین جا که ما ایستاده‏ایم ما را بکشند و اوج پیروزى و سعادت ما در این لحظه است.(36)
یکى از یاران امام مى‏گوید در تمام حالاتى که توفیق دیدار با امام را داشته و تقاضاى ارشاد یا درخواست تعیین تکلیف، در مسایل مربوط را مى‏کردیم، چه قبل از پیروزى انقلاب و چه در ارتباط با مسؤولیت‏هاى خود بعد از انقلاب، هرگز شکست یا ناکامى را در سیماى ایشان مشاهده نکردم.(37)
از آن جا که امام در تلاش‏ها و مقاومت‏ها و مبارزات خویش هدف والاتر و بالاترى داشتند و این کوشش‏ها وسیله‏اى براى رسیدن به آن مقاصد به شمار مى‏رفت از وقوع برخى حوادث به ظاهر سخت و ناراحت کننده تکان نمى‏خوردند و گویا خود را براى این گونه رویدادها مهیا کرده بودند، در فاجعه تلخ هفتم تیر سال 1360، انفجار نخست وزیرى و شهادت بزرگانى چون شهید مطهرى، دکتر بهشتى، دکتر مفتح و شهداى محراب و برخى یاران صدیق و مبارز، امام چنان بود که گویى از قبل این حوادث به ایشان الهام گردیده بود البته این بدان معنا نمى‏باشد که آن روح قدسى در برابر شهادت این عزیزان و بزرگان بى تفاوت باشد بلکه عطوفت و رقت قلب امام نمونه بود ولى با آگاهى از این حوادث خود را نمى‏باختند و با تسلط کامل به مسایل، رفع مشکلات را در برنامه‏هاى خود قرار مى‏دادند و هرچه حادثه‏ها شدت مى‏یافت اطمینان امام به هدف مقدّس فزونى مى‏یافت و در واقع همین مصایب بزرگ خود دلیل مهمى بر این است که به مقصدهاى مهم نزدیک شده‏اند و از این جهت شیاطین که این نقشه‏ها را به اجرا در مى‏آوردند ناامید مى‏شدند قرآن در این باره مى‏فرماید: و لمّا رأالمؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا اللّه و رسوله و صدق اللّه و رسوله و ما زادهم الّا ایماناً و تسلیماً؛(38) چون مؤمنان آن گروهها را دیدند گفتند این همان چیزى است که خدا و فرستاده‏اش به ما وعده داده‏اند پروردگار و رسولش راست گفته‏اند و جز به ایمان و تسلیمشان نیفزود. در حالى که احزاب دشمن براى نبرد، قتل و تخریب به مدینه آمده بودند و مى‏خواستند کار مسلمانان را یکسره کنند. حضرت امام حسین(ع) نیز هرچه به روز عاشورا نزدیکتر مى‏گشت قیافه‏اى شادابتر مى‏یافت همچون عاشقى که مى‏خواهد به لحظات وصل برسد. تلاش‏هاى امام، در آغاز مبارزه و پس از پیروزى روندى یکسان و نوسان نداشت و این خیلى مهم است که انسانى سال‏ها در غربت و تبعید با هزاران مشقت و رنج بسر برد ولى هرگز اظهار ملامت و رنج نکند و مقاوم‏تر بشود و صلابت و قاطعیت او افزایش یابد. در سال 1342 ه.ش که امام را به تهران انتقال داده و زندانى نمودند، رئیس سازمان امنیت وقت، پاکروان، تصمیم به آزادى ایشان گرفت، پیرو این مقصد به امام عرض کرد بهتر است براى تغییر آب و هوا به جاى دیگر بروید، امام در جوابش فرموده بود: واضح‏تر صحبت کنید بعد افزودند شما چهار کار مى‏توانید انجام دهید ی
کى این که تبعیدم کنید، دوم این که مرا بکشید، سوم این که زندانم نمائید و یا این که آزادم نمائید براى من انجام هر کدام از این موارد مساوى است ولى براى شما هر کدام از آنها ضرر دارد.(39)
امام در سال 1323 ه.ش با نگارش کتاب «کشف اسرار» به انتقاد از رژیم پهلوى پرداخت و خواهان تغییرات بنیادین در روابط و مناسبات سیاسى نظام حاکم گردید و در آن ایام سیاه به حکم وظیفه دینى و روح تعهد به پا خاست و جهت بیدار نمودن امت بزرگ مسلمان از حوادث تلخى که بر آنان مى‏گذشت و نقشه‏هاى شومى که در شرف پیاده شدن بود، درس عمومى و همگانى را آغاز کرد، گام نخست مقاومتش در برابر تباهى با درس اخلاق آغاز شد که بطور شگفت انگیزى با استقبال اقشار گوناگون مواجه گردید و در مدّتى کوتاه به یک اجتماع بزرگ تبدیل شد. این اجتماع طبقه حاکمه را در هراس افکند و عمال استکبار براى تعطیل نمودن آن به دست و پا افتادند که در این ماجرا نیز امام صلابت و سازش ناپذیرى خود را شجاعانه بروز داد.(40) پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها: - 1- سوره احزاب، آیه 39. 2- کافى، ج 1،ص 32،الحیاط، ج 2 ص 234. 3- بحارالانوار، ج 1، ص 216 ؛ الحیاة، ج 2، ص 335. 4- نهج البلاغه، خطبه سوم. 5- سوره انفال، آیه 60. 6- سوره بقره، آیه 120. 7- سوره آل عمران، آیه 118. 8- نهج البلاغه، خطبه 192. 9- سوره بقره، آیه 257. 10- در جستجوى راه از کلام امام (دفتر 14)، ص 401 - 400. 11- مصاحبه‏هاى امام خمینى، ص 137. 12- در این مورد بنگرید به کتاب زندگانى سیاسى امام خمینى، محمد حسن رجبى. 13- سخنرانى پس از آزادى و بازگشت از تهران، در مسجد اعظم قم، ذیحجه سال 1383 ه.ق، کتاب خمینى و جنبش، ص 12. 14- در جستجوى راه از کلام امام - دفتر ششم (رهبرى انقلاب اسلامى)، ص 55. 15- همان، دفتر چهارم، ص 42. 16- صحیفه نور، ج 1، ص 4 - 3. 17- نک: ولایت فقیه، امام خمینى، ص 38. 18- صحیفه نور، ج 11، ص 83. 19- تفسیر سوره حمد، امام خمینى، ص 110 - 109، فرازهاى فروزان، ص 15. 20- سوره نساء، آیه 141. 21- صحیفه نور، ج 20، ص 237. 22- روزنامه کیهان، شماره 16497. 23- مقتل خوارزمى، ج 1، ص 185. 24- نک: تاریخ طبرى، ج 7، ص 275، تاریخ ابن اثیر، ج 3، ص 276؛ بحارالانوار، ج 44، ص 329. 25- صحیفه نور، ج 20، ص 113. 26- همان، ج 12، ص 140. 27- پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 116. 28- مجموعه مقالات کنگره بررسى اندیشه و آثار تربیتى امام خمینى، ص 541. 29- صحیفه نور، ج 14، ص 31. 30- پا به پاى آفتاب، ج 2، ص 231 - 230. 31- اصول کافى، ج 3، ص 345. 32- سرگذشت‏هاى ویژه از زندگى امام خمینى، ج 1، ص 12. 33- سیماى فرزانگان، رضا مختارى، ص 380. 34- سرگذشت‏هاى ویژه،...ج 2، ص 15. 35- نشریه با معارف اسلامى آشنا شویم، سال هیجدهم، شماره 43، ص 76. 36- پابه پاى آفتاب، ج 4، ص 177. 37- روزنامه کیهان، شماره 16579. 38- سوره احزاب، آیه 22. 39- پابه پاى آفتاب، ج 2، ص 96. 40- زندگینامه نایب الامام خمینى، نویسنده:؟، ج 1، ص 32.

تبلیغات