آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

قرآن کلام الهى و بزرگترین معجزه‏ى خاتم پیامبران(ص) و شایسته‏ترین راهنماى انسان‏ها تا پایان تاریخ مى‏باشد. کتابى که هدف نزول خود را هدایت بشر و راهنمایى او براى خروج از تاریکى‏ها به سوى نور بیان کرده است. و از آن‏جایى که خود را بهترین سخنان دانسته، برماست براى دانستن فرهنگ گفتار، دست به دامن قرآن زده و در فهم آن سخن اهل ذکر یعنى ائمه‏ى معصومین(ع) را معیار حقّانیت و صحّت آن بدانیم؛ زیرا که خود قرآن مى‏فرماید: «اگر نمى‏دانید از اهل ذکر بپرسید».(1)
مفهوم شناسى
فرهنگ: براى «فرهنگ» تعریف‏هاى چندى بیان شده است: تنها یکى از جامع‏ترین آن‏ها را در این‏جا ذکر مى‏کنیم: «فرهنگ عبارت است از: مجموعه‏ى دریافت‏ها، دانسته‏ها و یافته‏هاى رشد یافته‏ى عقلى و احساسى و اخلاقى که به زندگى انسان کمال و ارزش مى‏بخشد و مایه‏ى بازشناسى زندگى انسانى از زندگى حیوانى است».(2)
گفتار: گفتار، به گفتن، گفت، سخن، گفته مى‏گویند،(3) و بعضى دیگر، حدیث، مقاله، مقال، کلام را بر آن افزوده‏اند.(4)
اهمیت سخن: زبان از نعمت‏هاى بزرگ
آفریدگار هستى به انسان است. خداوند متعال در سوره‏ى بلد پس از ذکر سوگندهایى پر معنا، و اشاره به زندگى پررنج انسان، شمارى از مهم‏ترین نعمت‏هایى را که به بشر ارزانى داشته است یادآور مى‏شود، که یکى از آن‏ها نعمت زبان است: «آیا براى او دو چشم قرار ندادیم و یک زبان و دو لب؟»(5)
زبان از اعضاى شگفت‏انگیز بدن انسان است و وظایف بزرگى را عهده‏دار مى‏باشد که از مهم‏ترین آن‏ها سخن گفتن است. ایزد متعال در قرآن کریم پس از ذکر خلقت انسان، از نعمت بیان، سخن گفته و فرموده است: «خداى رحمان، قرآن را یاد داد، انسان را آفرید، و به او «بیان» را آموخت».(6)
نگاهى به آفت‏هاى کلام: باید به یاد داشت که توان تکلّم، با آن که از نعمت‏هاى گران‏سنگ پروردگار و از خصایص بشر است و با آن که فوایدى بسیار را در راه رشد و تکامل انسان در بر دارد مى‏تواند منشأ بسیارى از ضررهاى مادى و معنوى شود و گاه انسان را به پرتگاه سقوط بکشاند. از این‏رو، بر هر فردى است که مراقب زبان خویش باشد، زیرا بیشترین گناه از زبان سر مى‏زند. قرآن کریم در آیات زیادى به زشتى‏هاى گفتار اشاره مى‏کند و روایات بسیارى نیز از معصومان(ع) رسیده است. امیرمؤمنان(ع) مى‏فرماید: بلا و مصیبت انسان در زبان اوست.(7) و نیز بیان مى‏دارد: بسا آدمى، که زبانى او را هلاک کرده باشد.(8) و یا مى‏فرماید: مرد باید زبانش را حفظ کند، زیر همانا این زبان سرکش، صاحب خود را به هلاکت مى‏اندازد. به خدا سوگند، پرهیزگارى را ندیده‏ام که تقوا براى او سودمند باشد مگر آن که زبان خویش را حفظ کرده بود.(9)
معیارهاى ارزشى گفتار
آیا هر سخنى داراى ارزش و اعتبار است؟ و بر هر سخنى مى‏توان نام گفتار ارزشمند و پسندیده نهاد؟ مسلّم جواب منفى است. چه بسیار سخنانى که نه تنها ارزش ندارند که در بى‏ارزشى آنها همان بس که بلا(10)، فتنه(11)، خون‏ریزى(12) و... را بدنبال دارند.
قرآن‏کریم معیارهایى را براى گفتار، بیان داشته که پاره‏اى از آنان را یادآور مى‏شویم:
1. عقلانیت و اندیشیدن: اندیشه و خردورزى، مهم‏ترین تکیه‏گاه اسلام در عقاید، اخلاق، کردار و گفتار است. از نظر این آیین توحیدى، انسان حق ندارد آن‏چه را که عقل نادرست مى‏داند، باور کند؛ صفاتى را که خرد ناپسند مى‏داند، بدان متّصف شود؛ و رفتارى که عقل ناشایست مى‏داند انجام دهد؛ و گفتارى را که خرد بى‏ارزش و ناهنجار مى‏داند به زبان جارى کند.
روایتى که از امامان معصوم(ع) بدست ما رسیده است نیز سخنى را با ارزش مى‏داند که همراه با اندیشیدن باشد: امام على(ع) مى‏فرماید: اندیشه کردن در گفتار، ایمن مى‏سازد از لغزش.(13) و نیز مى‏فرماید: کسى که در کلام خود تجسّس و تفحّص و تأمّل کند، غلط او کم شود.(14)
از مجموع آیات و روایات، این مطلب به دست مى‏آید که کلامى داراى ارزش و اعتبار است که خردمندانه و همراه با خردورزى و اندیشیدن باشد؛ یعنى افزون بر عاقلانه بودن گفتار، گوینده قبل از سخن گفتن در گفتار خویش اندیشه نموده و آنگاه لب به سخن باز کند، زیرا هر سخن جایى و هر نکته مکانى دارد.
2. علم و آگاهى: قرآن مجید یکى از معیارهاى ارزشى را در تمامى برنامه‏هاى بشر و از جمله در گفتار علم و عمل مى‏داند. از این‏رو، انسان را از بر پایى نماز در حال مستى باز مى‏دارد و علت آن را آگاهانه سخن گفتن انسان ذکر مى‏کند و مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! در حال مستى به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه مى‏گویید...»(15)
یکى از علت‏هاى حقانیّت و برترى سخنان نوح(ع) را، علم و آگاهى آن حضرت به پروردگارش دانسته و مى‏گوید: «رسالت‏هاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى‏کنم؛ و خیرخواه شما هستم؛ و از خداوند چیزهایى مى‏دانم که شما نمى‏دانید»(16)
از مجموع آیات، این مطلب به دست مى‏آید که یکى از معیارهاى ارزشى گفتار آگاهانه بودن آن است و سخنى که ناآگاهانه به زبان آید بسیار سست، پَست، بى‏ارزش و ناپسند است.
3. عمل: از معیارهاى ارزشى دیگر سخن، عمل گوینده به کلام خویش است. خداوند متعال در آیاتى از گفتار بدون عمل نهى کرده و آن را نکوهش نموده و مورد خشم و غضب خود دانسته است: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چرا سخنى مى‏گویید که عمل نمى‏کنید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگویید که عمل نمى‏کنید»(17)
4. حق و استوار: پروردگار متعال در قرآن مجید مؤمنان را به گفتار حق و همراه بودن سخن با برهان و استحکام دعوت و فرموده است: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، تقواى الهى پیشه کنید، و سخن حق [و استوار ]گویید.»(18)
علامه طباطبایى(ره) پس از معناى کلمه‏ى «سدید» مى‏فرماید: «قول سدید، عبارت است از کلامى که هم مطابق با واقع باشد و هم لغو نباشد، و یا اگر فایده دارد فایده‏اش چون سخن‏چینى و امثال آن، غیر مشروع نباشد، پس بر مؤمن لازم است که به راستى آنچه مى‏گوید مطمئن باشد و نیز گفتار خود را بیازماید که لغو و یا مایه‏ى افساد نباشد».(19)
5. رعایت ادب: از دیدگاه قرآن کریم، گفتارى با ارزش است که همراه با فرهنگ و ادب باشد، سخنى گرچه فى نفسه باارزش باشد (مانند آیات شریفه قرآن) ولى اگر گوینده با عدم رعایت ادب، آن را به زبان آورد، سخنى بى‏ارزش و بى‏اثر خواهد بود. از این‏رو، پروردگار عالم آن‏گاه که موسى و هارون را مأمور به رفتن به پیش فرعون و دعوت او مى‏نماید، مى‏فرماید: «با او سخنى نرم گویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد».(20)
ادب گفتار در فرهنگ وحى‏
علامه طباطبایى(ره) در تعریف ادب مى‏فرماید: «ادب، بنابر آنچه از معناى آن استفاده مى‏شود، هیأت زیبا و پسندیده‏اى است که طبع و سلیقه چنین سزاوار مى‏داند که هر عمل مشروعى چه دینى باشد و چه عقلى مانند آداب دعا و آداب دیدار دوستان بر طبق آن هیأت واقع شود. به عبارت دیگر: ادب عبارتست از ظرافت عمل».(21)
سخن گفتن، همچون دیگر کارهاى شرعى، ادب خاص خود را مى‏طلبد که در این مختصر به آن مى‏پردازیم و یادآور مى‏شویم آنچه در این بحث مطرح مى‏شود عملى کردن آن مختصّ به گروهى خاص نمى‏باشد بلکه عمومیت دارد و لازم است در رابطه با تمامى انسان‏ها اعم از مرد و زن، مؤمن و کافر، بزرگسال و خردسال دانا و نادان به اجرا در آید.
1. نیکو سخن گفتن و رعایت عفت کلام: در آیات مختلف قرآن کریم، خداوند متعال با پیامبران، ملائکه، مؤمنان، عموم مردم و حتى با کفار و مشرکان، ادب در کلام را کاملاً رعایت مى‏کند. به مؤمنان نیز دستور مى‏دهد با دیگران زیبا سخن گفته و از به زبان آوردن گفتار زشت و بى‏ادبانه (حتّى در مقابل کافران و ابلهان) دورى گزینند: «با مردم (به زبان) خوش سخن بگویید»(22) و نیز مى‏فرماید: «و به بندگانم بگو: آنچه را که بهتر است بگویند، که شیطان میانشان را به هم مى‏زند، زیرا شیطان همواره براى انسان دشمنى آشکار است.»(23)
2. آهستگى در کلام: آهسته سخن گفتن از بهترین و زیباترین آداب گفتار و نشانه ادب است. قرآن مجید مسلمانان را به رعایت این خصلت بزرگ و با ارزش دعوت کرده و صداى افرادى که با فریاد سخن مى‏گویند را به صداى درازگوش تشبیه نموده است: «[لقمان به فرزند خود گفت: اى پسرک من‏] در راه رفتن خود میانه‏رو باش، و صدایت را آهسته‏ساز، که بدترین آوازها بانگ خران است»(24)
3. پرهیز از بیهوده‏گویى: ادب اقتضاى آن را دارد که گوینده در گفتار خود از سخنان لغو و بیهوده دورى نموده و کلمات شیوا و مفید را به زبان آورد. بیهوده‏گویى یکى از اخلاق ناپسند است که ایزد منّان دورى از آن را یکى از ویژگى‏هاى مؤمنان بر شمرده است: «[مؤمنان رستگار شدند] و آنان که از بیهوده روى‏گردانند».(25)
علامه طباطبایى(ره) درباره‏ى معناى کلمه «لغو» مى‏گوید: ««لغو» کارى است که داراى فایده نباشد؛ و از دیدگاه دین «لغو = بیهوده»، اعمال مباح و حلالى است که صاحبش در آخرت از آن سودى نبرد؛ و یا در دنیا از آن سودى که منتهى به سود آخرت گردد عاید او نشود، مانند خوردن و آشامیدن به داعى شهوت در غذا که لغو است؛ چون غرض از اکل و شرب گرفتن نیرو براى اطاعت و عبادت خداست».(26)
شیوه‏هاى سخن‏
در قرآن کریم براى هر گفت و شنودى نوع و شیوه‏اى خاص از گفتار توصیه شده مانند: قول حسن، قول معروف، قول کریم؛ و استفاده از بعضى شیوه‏ها مورد نهى قرار گرفته است، مانند: مکالمه با صداى بلند، یا با ناز و کرشمه‏
1. گفتار مؤمنان با یکدیگر:
الف. استوارى کلام: با پایه و اساس سخن گفتن را خداوند متعال به مؤمنان دستور مى‏دهد و به آنان تأکید مى‏کند، این‏گونه با یک دیگر سخن بگوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا پروا دارید و سخنى استوار گویید»(27).
ب. سوژه به دشمن ندادن: بر مؤمنان لازم است علاوه بر استوار سخن گفتن؛ به گونه‏اى تکلّم کنند که کفّار، مشرکان و منافقان آنان را به استهزا نگیرند، و به عبارت دیگر: مؤمنان باید با یکدیگر به گونه‏اى سخن بگویند که سوژه به دشمن ندهند. آیه 104 بقره بیان کننده همین مطلب است: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، نگویید: «راعنا» و بگویید: «انظرنا» و [این توصیه را] بشنوید، و کافران را عذابى دردناک است».
2. سخن گفتن با پدر و مادر:
قرآن کریم براى پدر و مادر مقام و جایگاه بلندى را قائل است و در آیات 23 و 24 سوره مبارکه اسراء دستورهاى بسیار مهمّى را به فرزندان مى‏دهد که پاره‏اى از آنها را یاد آور مى‏شویم:
الف. از به کار بردن کلماتى که خلاف ادب و احترام است مانند گفتن کلمه «اف» که ناراحتى فرزند را مى‏رساند خوددارى نمایند: «فلاتقل لهما افّ؛ به آنها [حتّى ]«افّ» مگو»
ب. از گفتن کلماتى که باعث رنجش آنان مى‏شود بپرهیزند مانند: داد زدن و یا درشت سخن گفتن با آنان «ولا تَنهَرهُما؛ به آنان پرخاش مکن»
ج. بر فرزندان لازم است با پدر و مادر، شایسته و با بزرگوارى و کریمانه سخن بگویند و از بکار بردن کلمات زشت و ناشایست بپرهیزند: «وقُل لَهُما قَولًا کَریما؛ و با آنان سخنى شایسته بگوى»
د. بر فرزندان واجب است با پدر و مادر متواضعانه سخن بگویند و از به کار بردن کلمات و سخنان متکبّرانه دورى نمایند. «واخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِ‏ّ مِنَ الرَّحمَةِ؛ و از سر مهربانى، بال فروتنى بر آنان بگستر»
ه. برفرزند است که از خداى تعالى براى والدین خود طلب خیر و براى آنان دعا کند و رحمت و آمرزش پروردگار را خواستار شود: «وقُل رَبِ‏ّ ارحَمهُما کَما رَبَّیانى صَغیرا؛ و بگو پروردگارا، آن دو را رحمت کن چنانکه مراد در خُردى پروردند».
3. سخن گفتن با فرزندان:
بر والدین لازم است در گفت و شنود با فرزندان خود نکاتى را رعایت کنند؛ که در اینجا به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏کنیم:
الف -ادب و مهربانى و دلسوزى: در آیات مختلف قرآن، پیامبران الهى مانند: نوح، ابراهیم، یعقوب و لقمان(ع) فرزندانشان را با کلمه‏ى «یابنّى» مورد خطاب قرار داده‏اند؛(28) و این کلمه، علاوه بر این که رعایت ادب را نسبت به فرزند همراه دارد دلسوزى و شفقت را نیز مى‏رساند.(29)
ب - اندرز و نصیحت: داستان‏هاى مختلفى را که قرآن مجید از پیامبر الهى(ع) نقل کرده است، بیان کننده‏ى این مطلب است که بزرگواران، فرزندانشان را با استفاده از بهترین روش، یعنى مؤدبانه و با مهربانى و دلسوزى، موعظه و نصیحت و پند و اندرز داده و خطرات دنیایى و آخرتى کردار و پندار را به آنان گوشزد مى‏کردند: «و یاد کن هنگامى را که لقمان به پسر خویش - در حالى که وى را اندرز مى‏داد - گفت: اى فرزندم، به خدا شرک میاور که به راستى شرک ستمى بزرگ است».(30)
4. گفتار مسؤولان:
در جامعه‏ى اسلامى انسان‏ها داراى حقوق خاص خود مى‏باشند و سخن مؤمنان باید به گونه‏اى باشد که حقّ انسان‏ها را به ایشان برساند، نه این‏که حق آنان را از بین ببرد، به خصوص افرادى که کلام آنان زمینه‏ى نفع و زیان را براى دیگران به بار مى‏آورد مانند سخن مسؤولانى چون قاضى، شاهد، داور و کارشناسان، مفتیان و ...
قرآن مجید به این گونه افراد دستور مى‏دهد عادلانه سخن بگویید: «و چون [به داورى یا شهادت‏] سخن گویید دادگرى کنید [و عادلانه سخن بگویید]، هر چند [درباره ]خویشاوند [شما] باشد»(31)
علامه طباطبایى(ره) در این‏باره مى‏گوید: باید مراقب گفتارهاى خود باشید، و زبان خود را از حرف‏هایى که براى دیگران نفع یا ضرر دارد حفظ کنید، و عاطفه‏ى قرابت و هر عاطفه دیگرى شما را به جانبدارى بیجا از احدى وادار نکند.(32)
5. سخن گفتن شاگرد و استاد با یکدیگر:
قرآن‏کریم براى گفت و گوى شاگرد و استاد با یکدیگر دستورهایى مى‏دهد که بیشتر در آیات 65 - 78 سوره‏ى مبارکه‏ى کهف دو گفت و گوى حضرت موسى(ع) (به عنوان شاگرد) با حضرت خضر(ع) (به عنوان استاد) نمود پیدا کرده است.
الف. شیوه‏هاى سخن گفتن شاگرد با استاد:
1. رعایت ادب و فروتنى: موسى(ع) در گفت و گو با معلم خود، با کمال ادب و فروتنى سخن گفت: زیرا از معلم خویش اجازه گرفت و به صورت پرسشى با او سخن گفت: «من از تو پیروى مى‏کنم؟ تا از آن‏چه به تو تعلیم داده است و مایه‏رشد و صلاح است به من بیاموزى؟».
2. پاسخ استاد را مؤدبانه گفتن: آن‏گاه که خضر(ع) به موسى(ع) گفت: «تو هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر کنى» شاگرد با کمال ادب و احترام پاسخ استاد خویش را داد و گفت: «ان شاء اللَّه مرا شکیبا خواهى یافت». جمله «خواهى یافت» و موکول کردن آن را به مشیّت الهى، ادب موسى در مقابل معلم را بیان مى‏کند.
3. در هنگام لغزش و اشتباه از معلم عذر خواستن: وقتى موسى(ع) شرط استاد را به اشتباه زیر پا نهاد و بدین‏گونه لغزشى از او سر زد، با عباراتى مؤدبانه (آیات 73 و 74 سوره‏ى مبارکه‏ى کهف) از معلم خود عذر خواهى کرد.
ب. شیوه‏ى سخن گفتن استاد با شاگرد:
بر معلم لازم است علاوه بر رعایت ادب در گفتار خویش به چند نکته دیگر نیز توجّه کند: 1. لغزش‏هاى شاگرد را به او گوشزد کردن: خضر(ع) در سه مورد که شاگردش اشتباه کرد، گاهى با جمله‏ى «آیا نگفتم که تو هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر کنى» و در آخر با جمله‏ى «این‏بار دیگر وقت جدایى میان من و توست» لغزش‏هاى شاگرد را به او گوشزد کرد.
2. با آن‏که حضرت خضر(ع) در ابتدا با شاگرد خود شرط کرده بود که از او سؤالى نکند، ولى در پایان به او فرمود: «به زودى تو را از تأویل آنچه نتوانستى بر آن صبر کنیم آگاه خواهم ساخت» و به تمام سؤالات موسى(ع) پاسخ داد.
6. شیوه‏ى سخن گفتن زنان با نامحرمان‏
خداوند متعال، خطاب به زنان پیامبر(ص) چنین مى‏فرماید: «اى همسران پیامبر، شما مانند هیچ یک از زنان [دیگر ]نیستند، اگر تقوا پیشه کنید، پس به ناز سخن مگویید تا آن‏که در دلش بیمارى است طمع ورزد، و گفتارى شایسته گویید»(33)
از آیه‏ى شریفه استفاده مى‏شود که بر زنان لازم است در سخن گفتن با نامحرمان افزون بر رعایت آداب گفتار، دو نکته دیگر را نیز عملى سازند: الف. از خضوع در گفتار به گونه‏اى که سخن ایشان اشاره به فروتنى، تسلیم و فرمانبردارى بدون قصد را داشته باشد مانند: نازک، ظریف، با ناز و کرشمه و با نرمى سخن گفتن با نامحرمان بپرهیزید، تا مبادا دل آنان را دچار ریبه و پندارهاى شیطانى نموده و شهوتشان را برانگیزانید و در نتیجه مردانى که بیماردل هستند به خاطر نداشتن و یا کمى ایمان به ایشان طمع ورزند. ب. بر ایشان لازم است با «قول معروف» و کلام شناخته شده با نامحرمان تکلّم نمایند، به گونه‏اى که سخن ایشان موجب آرامش و اطمینان شنونده شود، نه باعث اضطراب و تشویق خاطر او، سخنى زیبا و به دور از اشاره به فساد و ریبه، سخنى که شرع و عرف اسلامى آن را شایسته و پسندیده مى‏داند و آن کلام، موافق با دین و اسلام است.
پى‏نوشت‏ها:
1) سوره نحل، آیه 43.
2) مجله‏ى حوزه، دفتر تبلیغات اسلامى، شماره 105 - 106، ص 94.
3) فرهنگ معین، دکتر محمد معین، ج 3، ص 3332.
4) لغت‏نامه دهخدا، على اکبر دهخدا، ج 11، ص 16297.
5) سوره بلد، آیه‏هاى 8 و 9.
6) سوره الرحمن، آیه‏هاى 1 - 4.
7) غرر الحکم، ج 3، ص 261.
8) همان، ج 4، ص 547.
9) نهج البلاغة، ترجمه محمد دشتى، خطبه‏ى 176، ص 334.
10) غرر الحکم، ج 3، ص 261.
11) همان، ج 4، ص 60.
12) همان، ج 4، ص 547.
13) همان، ص ج 1، ص 134.
14) همان، ج 5، ص 199.
15) سوره نساء، آیه 43.
16) سوره اعراف، آیه 62.
17) سوره صف، آیه‏هاى 2 و 3.
18) سوره احزاب، آیه 70.
19) المیزان، سید محمدحسین طباطبایى، ج 16، ص 347.
20) سوره طه، آیه 44.
21) المیزان، سیدمحمدحسین طباطبایى، ج 16، ص 256.
22) سوره بقره، آیه 83.
23) سوره اسراء، آیه 53.
24) سوره لقمان، آیه 19.
25) سوره مؤمنون، آیه 3.
26) المیزان، سید محمد حسین طباطبایى، ج 15، ص 9.
27) سوره احزاب، آیه 70.
28) سوره هود، آیه 42؛ سوره صافات، آیه 102؛ سوره یوسف، آیه 5؛ سوره لقمان، آیات 13 و 16 و 17.
29) صافى، فیض کاشانى، ج 4، ص 96؛ المیزان، محمدحسین طباطبایى، ج 11، ص 82.
30) سوره لقمان، آیه 13.
31) سوره انعام، آیه 152.
32) المیزان، ج 7، ص 339.
33) سوره احزاب، آیه 32.

تبلیغات