آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

محور سخن در «زیارت جامعه کبیره» بود که متن جامع امام‏شناسى است. در این مقاله به توضیح ویژگى «ابواب الایمان» مى‏پردازیم. انشاءاللّه.
ابواب ایمان‏
سلام بر شما که «درهاى ایمان هستید» یعنى آن کسى که بخواهد به خانه سراسر سعادت، سرفرازى، آرامش «ایمان» وارد شود راهى جز ورود از مسیر شما خوبان ندارد. رفتن ازهر «درى» دیگر، رفتن به بیراهه و به «منزل سعادت» نرسیدن است.
در این فراز ایمان تشبیه به «خانه» شده است چون این «خانه» است که در دارد. خانه «ایمان» چیست؟ اجزاء تشکیل دهنده آن چیست؟
ایمان چیست؟
«ایمان» یعنى خداباورى نه «خدا شعارى». «خدا شعارى» و گفتن شهادتین نامش «اسلام» است. امام صادق (ع) فرمود: «الاسلام یحقن به الدم و تؤدى به الامانة و یستحل به الفروج و الثواب على الایمان».(1)
اسلام همان است که با آن خون انسان محترم مى‏شود، امانتش پس داده مى‏شود و ناموس او بردیگران حرام مى‏گردد ولى ثواب و پاداش بر ایمان مترتب است.
در قسمت اول روایت سخن از «دین شعارى» است ولى در پایان سخن از «دین مدارى» است. پاداش از آن دین مدارى است. پر واضح است که بدون «شهادتین» نمى‏توان وارد حوزه دین شد لکن نباید در این مرحله متوقف ماند باید به مرحله بالاتر که «ایمان» است صعود کرد بر این اساس هر مؤمنى مسلمان است ولى هر مسلمانى اینگونه نیست که به مرحله برتر «ایمان» رسیده باشد. در حدیثى اسلام به مسجد الحرام و ایمان به کعبه تشبیه شده است.(2) کعبه در وسط مسجدالحرام است ولى مسجدالحرام در کعبه نیست، امام صادق (ع) مى‏فرماید: «ایمان با اسلام شریک است و اسلام با ایمان شریک نیست» سپس راوى از حضرتش توضیح مى‏خواهد حضرت مى‏فرماید: «ایمان رستگارى است که در دل جاى مى‏گیرد و چیزى است که در کردار آشکار مى‏گردد. ایمان مرحله‏اى است از اسلام بالاتر، ایمان در رفتار و گفتار ظاهرى با اسلام شریک است ولى ایمان در باطن با اسلام شریک نیست».(3)
«ایمان» همراه با عمل است. ولى چه‏بسا اسلام همراه با عمل نباشد در حدیثى از حضرت امام باقر(ع) یا امام صادق (ع) (تردید از راوى است) مى‏خوانیم: «الایمان اقرار و عمل و الاسلام اقرار بلاعمل»(4)، ایمان اقرار است و عمل ولى اسلام اقرار است بدون عمل.
جایگاه «ایمان» قلب انسان است همان که از آن تعبیر به «خداباورى» مى‏کنیم: «... ولکن اللّه حببّ الیکم الایمان و زیّنه فى قلوبکم و کرّه الیکم الکفر و الفسوق و العصیان اولئک هم الراشدون»(5)؛ «... لیکن خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهاى شما زینت بخشیده و کفر و پرده درى و نافرمانى را مستور شما ساخته است. از آیه فوق بخوبى استفاده مى‏شود که مقر ایمان قلب است و ایمان از صفات جوانحى است. صفات قلبى علل صدور افعال جوارحى مى‏باشند، آرى ایمان زینت دلهاست همان گونه که کوهها، دریاها، معادن، گلها، آبشارها و همه آنچه روى زمین است زینت زمین است «انا جعلنا ما على الارض زینة لها...»(6).
زینت انسان به کمالات معنوى اوست که برجسته‏ترین آن «ایمان» است.
ایمان و عمل
«ایمان» بناى رفیع سعادت انسان است که اجزاى آن در عرصه بیرونى «عمل صالح» تشکیل مى‏دهد. بر همین اساس است که در بسیارى از آیات پس از ایمان سخن از «عمل صالح» است. «آمنوا و عملوا الصالحات». ستون فقرات «عمل صالح» اخلاص است، اخلاص یعنى فقط خدا را در نظر داشتن و این همراه با انجام وظیفه در هر مقطعى است. چه بسا عملى در مقطعى عمل صالح محسوب شود، همان عمل در شرائطى دیگر عملى نادرست و گناه آلود باشد بعنوان نمونه فرار کردن از سربازى در اواخر رژیم شاه جهت سقوط رژیم شاه عملى صالح محسوب مى‏شد، همان عمل بعد از پیروزى انقلاب اسلامى عملى گناه است.
باید «ایمان» را پیوسته با «عمل صالح» دید و در عرصه عملى «عمل صالح» را ضمیمه «ایمان» نمود. اگر چنین نباشد «ایمان» شعار است «ایمان واقعى» نیست. به دیگر عبارت باید «دین مدارى» خود را در عرصه «عمل» نشان دهد.
«انما المؤمنون الّذین آمنوا باللّه و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبیل اللّه اولئک هم الصادقون»(7).
در این آیه مؤمنان با چند ویژگى مورد ستایش اند:
1- آنان که براستى خدا باورند همان که در آیه‏اى دیگر از مؤمنان خواسته شده است: «یا ایها الّذین آمنوا آمِنوا باللّه و رسوله...(8) اى کسانى که ایمان آورده‏اید ایمان واقعى به خدا و پیامبرش و... بیاورید». یعنى براستى خدا باور شوید و از صمیم جان خدا و پیامبر و... و... را باور کنید.
2- آنان که در حقانیت راهى که برگزیده‏اند شک و تردید به خود راه نمى‏دهند. اگر براى مؤمنى شک پیدا شد و در آن توقف کرد نشانه آن است که از آغاز پایه‏هاى ایمانش سست بوده است. آیا ممکن است کسى شک کند که آتش سوزان است، و یا آفتاب فروزان؟ صرف شک و تردید نشانه تزلزل ایمان نیست آنچه نشانه تزلزل است ماندن در تردید است. استقامت در ایمان همچون تنه براى ریشه درخت ایمان است افتادن درخت از خرابى ریشه است.
احتمال دیگرى که در تفسیر آیه هست آن است که بگوئیم ریب و ارتیاب به معناى شک نیست. ریب به چیزى گفته مى‏شود که عامل شک و انحراف باشد و ارتیاب به این معنا است که انسان عوامل شک آور را از خودش زائل نکند بلکه آن عوامل را بپذیرد. آیه مى‏خواهد بگوید: مؤمن کسى است که موجبات شک و انحرافاتى را که در اندیشه پدید مى‏آید با اکتساب علم و فضیلت و مداومت در عمل تدریجاً از وجود خودش زائل سازد.(9)
3- آنان که در راه دین تلاش مى‏کنند چه با جان چه با مال «جهاد» هرگونه تلاش در راه خدا است، بخشى از مصادیق آن «قتال» و جنگ است ولى محدود به آن نیست. مؤمنان آنانند که در راه دین خود هزینه مى‏کنند. دین جان بخواهد از جان مى‏گذرند مال بخواهد از آن مى‏گذرند، آبرو بخواهد... از هر آنچه که دارند در راه دین هزینه مى‏کنند. تاریخ اسلام خاطرات فراوانى از این «هزینه کنندگان در راه دین» دارد که ذکر تنها یک نمونه از هزاران نمونه مناسب به نظر مى‏رسد.
«بانوى مسلمانى در مدینه اطلاع یافت که سه تن از عزیزان خود را در جنگ احد از دست داده است او با شترى رهسپار میدان احد گردید و در بازگشت در حالى که سه جسد بر آن حمل کرده بود عازم مدینه گردید در نیمه راه با یکى از همسران رسول خدا (ص) ملاقات کرد، همسر پیامبر از رسول خدا(ص) پرسید چون در احد شایع کردند که پیامبر کشته شده است. این بانوى فداکار در حالى که مهار شتر را در دست داشت و قطرات خون از اجسادى که روى آن قرار گرفته بود مى‏چکید با قیافه‏اى باز مثل این که کوچک‏ترین مصیبتى بر او وارد نشده است، چنین گفت: من خبر خوشى براى شما دارم و آن این که پیامبر زنده و سالم است! و در برابر این نعمت بزرگ تمام مصائب کوچک و ناچیز است. همسر پیامبر (ص) از وى پرسید این اجساد از کیست؟ گفت: یکى جسد شوهرم و دیگرى فرزندم و سوّمى برادرم و همه را مى‏برم مدینه خاک بسپارم.»(10) با این ویژگى‏ها آیه شریفه مدال «صداقت» به دارندگان آن مى‏دهد. مفهوم آیه این است آنان که دم از ایمان زده فاقد این ویژگى‏ها هستند، دروغ مى‏گویند هنوز به نعمت ارزشمند ایمان نرسیده‏اند.
مسلمان مردود
از اینجاست که معناى بسیارى از روایاتى که «اسلام» یا «ایمان» یا «تشیع» را از برخى دم زنندگان این عناوین نفى مى‏کنند روشن مى‏شود. به عنوان نمونه:
1- پیامبر اکرم (ص) فرمود: «من اصبح لایهتم بامور المسلمین فلیس منهم و من سمع رجلاً ینادى یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم»(11)؛ آن کس که اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد مسلمان نیست و آن کس که بشنود کسى فریاد مى‏زند مسلمانان بدادم برسید و جوابش ندهد مسلمان نیست.
2- امام صادق (ع) فرمود: «لادین لمن لا عهد له»(12) آن کس که به عهدش وفادار نیست دین ندارد.
3- امام رضا (ع) فرمود: «لادین لمن لاورع له»(13)؛ آن کس که ورع ندارد (ورع یعنى حریم نگهدارى بر خدا و نزدیک گناه نشدن) دین ندارد.
4- امام صادق (ع) فرمود: «کل من لم یحب على الدین و لم یبغض على الدین فلا دین له»(14) ؛ هر کس که دوستى‏ها و دشمنى‏هایش بر اساس دین نباشد دین ندارد.
5 - در چند روایت از پیامبر اکرم (ص) رسیده است: «لیس منّا من من لم یوقر کبیرنا و لم یرحم صغیرنا»(15)؛ از ما نیست کسى که بزرگ ما را احترام نکند و به کوچک ما مهر نورزد.
6- نیز فرمود: «لیس منّا من لم یأمن جاره بوائقه»،(16) از ما نیست آن کس که همسایه‏اش از دست او در امان نباشد. امام صادق (ع) فرمود:«اعلموا انه لیس منّا من لم یحسن مجاورة من جاوره»(17)، بدانید از ما نیست آن‏کس که رفتار شایسته با همسایه نداشته باشد.
7 - امام صادق (ع) فرمود: «لیس من شیعتنا من وافقنا بلسانه و خالفنا فى اعمالنا و آثارنا»(18)؛ از شیعیان ما نیست آن‏کس که با زبانش با ما موافق باشد و در اعمال و رفتار با ما مخالفت کند.
8 - امام کاظم (ع) فرمود: «لیس منّا من لم یحاسب نفسه کل یوم فان عمل حسنا استزاد الله و ان عمل سیّئاً استغفر الله منه و تاب الیه»(19)؛ از ما نیست کسى که هر روز از خود حسابرسى نکند که اگر خوبى انجام داده از خداوند بخواهد بر توفیقش بیفزاید و اگر کار بدى کرده از آن طلب آمرزش کرده و توبه نماید.
اینها تنها بخشى از روایاتى بود که در این زمینه رسیده است.(20) معناى این روایات اینست که «دین مدار واقعى»، «مسلمان واقعى»، «پیرو واقعى» اهل بیت (ع) کسى است که دینش را در عرصه‏هاى مختلف زندگى به نمایش بگذارد. بر اساس آنچه گفته شد ایمان باور قلبى همراه با اعمال صالح است.
اهل بیت ابواب ایمانند
اینک باید ببینیم که معناى آن که اهل بیت «ابواب ایمان» هستند چیست؟ قرآن کریم مى‏فرماید: از هر خانه‏اى که بخواهید وارد شوید باید از در آن وارد گردید «...وأتوا البیوت من ابوابها»(21)؛ اهل بیت(ع) «باب ایمان» هستند. نمى‏توان از غیر این در به «حوزه ایمان» وارد شد.
از این رهگذر است که «ولایت اهل بیت»(ع) برترین پایه اسلام است: در دهها روایت از جمله در صحیحه زراره آمده است که: امام باقر(ع) فرمود: «بنى الاسلام على خمسة اشیاء على الصلاة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایة»، پایه‏هاى عملى اسلام عبارتند از: نماز، زکات، حج، روزه، و ولایت. زراره مى‏گوید پرسیدم کدامیک از این‏ها برترند حضرت فرمود: «الولایة افضل لانها مفتاحهن والوالى هو الدلیل علیهن»(22)؛ ولایت برتر است زیرا که کلید 4 تاى دیگر بوده و والى حق، راهنماى آنهاست. با «ولایت» هست که همه اسلام تبلور عینى در جامعه مى‏یابد و بدون آن اسلام ناکام مى‏ماند«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى»(23)؛ امروز (روز نصب امیر مؤمنان (ع) به امامت) دینتان را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم.
بر همین اساس است که اگر ولایت نباشد رسالت پیامبر(ص) ناتمام است،«و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته» (24)؛ اگر امیرمؤمنان على (ع) را به امامت معرفى نکنى رسالتت را ابلاغ نکرده‏اى.
امامان (ع) «ابواب ایمان» هستند از این رهگذر است که انسان مى‏تواند بنیان رفیع سعادت خود را تأمین سازد.
آنان ابواب ایمانند چه در عرصه نظرى و چه در عرصه عملى، تفسیر درست ایمان را باید از اهل بیت (ع) آموخت. تبیین درست مبانى اعتقادى، تفسیر صحیح قرآن، فقه صحیح، اخلاق سالم قرآنى و... را فقط مى‏توان از مکتب اهل بیت (ع) بهره گرفت این نعمت از هیچ راه دیگرى تأمین نخواهد شد.
امام باقر(ع) به دو تن از مدعیان علم فرمود: «شرّقا و غرّبا فلا تجدان علما صحیحاً الاّ شیئا خرج من عندنا»(25)؛ شرق عالم بروید، غرب آن بروید (یعنى همه دنیا را دور بزنید) علم صحیح را «جز آنکه از نزد ما برآید» نمى‏یابید. امام صادق (ع) فرمود: «الاوصیاء هم ابواب اللّه عزّو جلّ الّتى یؤتى منها ولولاهم ما عرف اللّه عزّ و جلّ و بهم احتج اللّه تبارک و تعالى على خلقه»(26)؛ امامان ابواب الهى‏اند، ابوابى که باید از آنها وارد شد و اگر آنها نبودند خداوند شناخته نمى‏شد و خداوند با آنان بر بندگانش احتجاج مى‏کند. در روایتى از امام على (ع) مى‏خوانیم: «نحن الشعار و الاصحاب و الخزنة و الابواب و لاتؤتى البیوت الا من ابوابها فمن اتاها من غیر ابوابها سمى سارقا»(27)؛ ما محرم اسرار حق و یاران راستین و گنجینه‏ها و درهاى دین هستیم و هیچ کس به خانه‏ها جز از در وارد نمى‏شود که کسى که از غیر این در وارد گردد. سارق خوانده مى‏شود.
حدیث معروف «انا مدینة العلم و على بابها» که متواتر از پیامبر (ص) نقل شده است.(28) به همه اهل بیت (ع) مربوط است. چون کتاب امیرمؤمنان على (ع) به عنوان ذخیره‏اى ارزشمند نزد امامان علیهم السلام هست.(29)
آنچه اهل بیت (ع) مى‏گویند همان است که پیامبر اکرم (ص) و امیرمؤمنان (ع) فرموده است. امام صادق (ع) فرمود: «حدیثى حدیث ابى و حدیث ابى حدیث جدّى و حدیث جدّى حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن و حدیث الحسن حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیرالمؤمنین حدیث رسول اللّه(ص) و حدیث رسول اللّه قول اللّه عزّ و جلّ»(30)؛ ترجمه حدیث روشن است، نیاز به بیان ندارد.
در عرصه عملى هم اهل بیت (ع) «ابواب الایمان» هستند. شیوه درست «دین‏مدارى» در عرصه عمل را باید از آنان آموخت، از آنان آموخت که رفتار یک مؤمن در رابطه با خداوند باید چگونه باشد؟
رفتارش با خانواده چگونه باشد؟ رفتارش با مردم چگونه باشد؟ با دشمن چگونه رفتار کند؟ چگونه انتقاد کند؟ و...،در روایتى پیامبر اکرم (ص) فرمود: «اهل بیتى یفرّقون بین الحق و الباطل و هم الائمة الّذین یقتدى بهم»(31)؛ اهل بیت من هستند که حق را از باطل جدا مى‏کنند و آنانند امامانى که باید به آنها اقتدا کرد.
در روایت دیگرى فرمود «من سرّه ان یحیا حیاتى ویموت مماتى و یسکن جنّة عدن غرسها ربّى فلیوال علیا من بعدى و لیوال ولیّه ولیقتد بالائمة بعدى»
هر کس خوش دارد که زندگى اش زندگى من و مرگش مرگ من باشد و در بهشت ماندگار خداى جاى گیرد پس بعد از من ولایت على (ع) را بپذیرد، دوست على(ع) را دوست داشته باشد و به امامان بعد از من اقتدا کند.(32)
امامان سلام‏اللّه علیهم اجمعین «ابواب ایمان» هستند و بدون ورود از این در، ورود در حوزه ایمان میسر نیست.
پى‏نوشت‏ها: -
1. محاسن، برقى، ص 285.
2. اصول کافى، ج 2، ص 52.
3. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 102، 106.
4. اصول کافى، ج 2، ص 24.
5. سوره حجرات، آیه 7.
6. سوره کهف، آیه 7.
7. سوره حجرات، آیه 15.
8. سوره نساء، آیه 136.
9. تفسیر سوره حجرات شبسترى، ص 108.
10. مغازى واقدى، ج 1، ص 265.؛ سیستم اخلاقى اسلام، ص 242، 243.
11. اصول کافى، ج 2، ص 164.
12. بحار الانوار، ج 84، ص‏252.
13. کمال الدین، ج 1، ص 371.
14. اصول کافى، ج 2، ص 127.
15. اصول کافى، ج 1، ص 165.
16. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 24.
17. اصول کافى، ج 2، ص 668.
18. مشکاة الانوار، ص 70.
19. اصول کافى، ج 2، ص 473.
20. در این باره رجوع کنید به کتاب «اهل البیت فى الکتاب و السنة تألیف آقاى محمدى رى شهرى، از ص 533 تا 547.
21. سوره بقره، آیه 189.
22. اصول کافى، ج 2، ص 16؛ وسائل الشیعه، ج 1، ص 13 (چاپ آل البیت (ع)).
23. سوره مائده، آیه 3.
24. سوره مائده، آیه 67.
25. اصول کافى، ج 1، ص 399.
26. اصول کافى، ج 1، ص 184.
27. نهج البلاغه، خطبه 154.
28. نفحات الازهار جلد 10 تا 13 و نیز به الغدیر ج 1، ص 686؛ ج 3، ص 140؛ ج 4، ص 95 و 96 ؛ ج‏6، ص 87 و 96 و 99 و 109 و 113، 114؛ج 7، ص 247 و ص 267 و ج 9 ص 427و ج‏11، ص 421.
29. رجوع کنید به اهل بیت فى الکتاب و السنة، ص 221 تا 224.
30. اصول کافى، ج 1، ص 53.
31. الخصال، ص 464.حلیة الاولیاء، ج 1، ص 86 - مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 292.
 

تبلیغات