آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

على(ع) حقیقتى ماندگار و الگویى جاودان است که نهر یکى از چشمه فیض او جارى, و گلشن فضیلت, با زلال اندیشه و نسیم ایمان او, سبز و عطرآگین است!
او یک الگوى کامل براى همه است: جوانان از شور و حماسه جوانى اش, دانشمندان از سخنان و درس هاى نورانى اش, مردم از حیات سراپا مسوولیتش, دولتمردان از حکومت سراسر عدل و انصافش و جهانیان از آزادگى اش الهام مى گیرند.(1)
میراث مکتوب تاریخ ما ـ به عنوان یکى از منابع مهم ترسیم زندگى امام على(ع) ـ گنجینه اى است که گوهران زندگى حضرت در آن درخشش خاص دارد و گذر زمان, غبار نفاق و ترفند تحریف, هرگز نتوانسته اند آن را مستور سازند! آرى, جلوه هاى درخشان حیات این مرد, همواره حبل المتین رهروان راه راست بوده و خواهد بود.

((تاریخ مدینه دمشق)) اثر ((ابن عساکر شافعى)), از جمله آثار کهن تاریخى است که بخش بیان فضیلت هاى حضرت على(ع) در آن, چشمگیرى و برجستگى خاصى دارد.
ابوالقاسم على بن حسن دمشقى (499 ـ 571 ق.) مشهورترین فرد از خاندان ابن عساکر, به سبب حفظ و روایت احادیث بسیار, کثرت سفرهاى علمى و استفاده از اساتید بزرگ در شهرهاى اسلامى, یکى از نامآورترین حافظان حدیث در روزگار خویش به شمار مى رود.
در میان 134 عنوان اثرى که توسط ابن عساکر نوشته شده; ((تاریخ مدینه دمشق)) جایگاه ویژه اى را داراست. این کتاب با عنوان مفصل ((تاریخ مدینه دمشق حماها الله و ذکر فضلها و تسمیه من حلها من الامائل او اجتاز بنواحیها من واردیها و اهلها)) حاوى نکات ارزنده اى در جغرافیاى تاریخى, سرگذشت دانشمندان, محدثان و حافظان حدیث شهر دمشق است. کتاب پس از پیش گفتارى مفصل از پیشینه تاریخى دمشق, گفتار خود را در زندگى نامه رجال, با نام احمد, یعنى از پیامبر اسلام(ص) آغاز کرده, با ذکر احوال زمان محدثه و نامورى که از شام دیدار کرده اند, به پایان رسانده است.
ابن عساکر در دارالحدیث نوریه ـ یکى از مراکز تخصصى در آموزش حدیث ـ و جامع دمشق, به تدریس این کتاب پرداخت; بزودى بر شهرت و اعتبار مولف و مولف افزوده شد. (2)
این کتاب که تاریخ زمانى پیش از اسلام تا سده ششم قمرى را در برگرفته است, براساس طبع جدید, در 70مجلد به چاپ رسیده که جلد42 آن به زندگانى مولاى متقیان امیرمومنان(ع) و بیان فضل آن حضرت اختصاص یافته است;(3) این مقاله نیز برداشت و گزیده اى از این مجلد است که در سال امام على(ع) تقدیم دوستداران آن امام همام مى گردد.
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد(4)

جلوه هاى بى مانند
همزمان با شکل گیرى و گسترش اسلام, جوانى پرنشاط و حماسه ساز, سرآمد یاران بود که همانند و نظیرى نداشت و چون خورشیدى مى درخشید; برخى از جلوه هاى بى مانندى او بدین قرار است:

1ـ پیشگامى
على(ع) نخستین ایمان آور ... به پیامبر اسلام بود که ((قثم بن عباس)) آن را سبب اعتبار على(ع) مى دانست.
زید بن ارقم مى گوید: نخستین کسى که با پیامبر نماز گذارد, على بود.))(5)
و به گفته ابوذر غفارى, پیامبر دست على را گرفته, به مردم نشان داد و فرمود: ((هان! او اول کسى است که به من ایمان آورد و او نخستین کسى خواهد بود که در قیامت دست در دست من خواهد گذارد.))(6)

2ـ یگانه برادر
هنگامى که پیامبر خدا میان اصحاب پیمان برادرى بست, على را برادر خود ساخت. ابن عمر در گزارشى از ماجرا, این سخن رسول الله به على(ع) را نقل مى کند که: ((تو برادر من در دنیا و آخرت هستى!))
جابر در روایتى از پیامبر مى گوید: ((بر در بهشت این جمله نوشته شده است: ((لا اله الا الله, محمد رسول الله, على اخو رسول الله..))
پیامبر اکرم به الهى بودن این برادرى اشاره کرده و مى فرماید: ((در قیامت این ندا در آسمان طنین مى افکند که ((بهترین پدر, پدر تو ابراهیم است و برترین برادر, برادر تو على بن ابى طالب است.))(7)

3ـ پرچمدارى سپاه
پرچمدارى در جنگ والاترین منصبى بود که قهرمانان نامور عهده دار آن مى شدند.
رسول اکرم در نبرد بدر, پرچم سپاه اسلام را به قهرمان جوان خود, على بن ابیطالب سپرد
ابن عباس, قتاده و حکم, على(ع) را صاحب پرچم سپاه اسلام در تمامى نبردهاى عصر رسالت مى دانند.(8)

4ـ سفیر ویژه
یکسال پس از فتح مکه, آیات سوره توبه نازل شده, رسول خدا(ص) پس از اعزام ابوبکر, به وحى الهى, على(ع) را مإمور ابلاغ این پیام نمود و بى درنگ او را جایگزین ابوبکر ـ که عازم مکه بود ـ کرد و به سوى بیت الله اعزام نمود.
حارث بن مالک درباره این فضیلت مى گوید:
((در مکه به دیدار سعد بن ابى وقاص آمدم و از او درباره مناقب على(ع) جویا شدم, سعد به چهار ویژگى على که خود ناظر آن بود, اشاره کرد و گفت:
((اگر یکى از این چهار منقبت را داشتم, هر آینه آرزو مى کردم که در دنیا همچون نوح عمر بلندى مى داشتم!))
نخستین ویژگى را که سعد ابى وقاص برشمرد این ماجرا بود که:
رسول خدا پس از اعزام ابوبکر, به على فرمود:
((در پى ابوبکر برو و مإموریت را از او بستان و خود آن را به انجام برسان!
على(ع) چنین کرد و ابوبکر از میان راه به مدینه بازگشت و به رسول خدا(ص) گفت:
آیا از سوى خدا درباره ما چیزى نازل شده است؟!!
ـ خیر ! جز آنکه این مإموریت را تنها من یا یکى از بستگانم (على((ع))) مى باید به انجام مى رساند.

5ـ تنها در گشوده
پس از ساختن مسجدالنبى, بسیارى از اصحاب دورا دور آن خانه ساخته درى از خانه خویش به مسجد گشودند. رسول خدا(ص) در یک اقدام مهم, دستور به بسته شدن تمام آن درها داد, ولى در منزل خود و در خانه على(ع) را مفتوح نگهداشت.
برخى از یاران از گشوده بودن در خانه على گله کردند, اما پیامبر(ص) این اقدام را امتثال فرمان الهى دانست.
برإ بن عازب از رسول خدا نقل مى کند که فرمود: من دستور مسدود شدن تمام درها جز درب منزل على را دادم; همانا من درى را نگشودم یا نبستم, مگر آنکه از سوى خدا مإمور به آن شده ام.

6ـ زوج کوثر
ازدواج على و فاطمه ـ علیهما السلام ـ یک پیوند مقدس بود که در راستاى انجام فرمان الهى انجام گرفت. پیامبر خدا به فاطمه فرمود: همانا خداوند مرا به تزویج تو براى على(ع) توصیه فرموده است!
جابر بن عبدالله مى گوید: رسول خدا در اعتراض یاران نسبت به مهر کم فاطمه چنین فرمود:
((على را من به ازدواج فاطمه درنیاوردم, بلکه خداوند این وصلت را در شب معراج و نزد سدره المنتهى(9) به انجام رسانید.(10)
عبدالله بن مسعود در هنگام تصدى مسوولیت در کوفه, در حدیثى از پیامبر, به امتثال دستور الهى در انجام پیوند میان على و فاطمه, اشاره مى کند و ادامه مى دهد: پس جبرئیل نزد من آمد و از ساخت بهشتى زیبا گزارشى تقدیم کردو گفت که این جنت را خداوند براى على و فاطمه بنا کرده و آن را هدیه و تحفه این زوج ساخته است.

7ـ داناى امت
ابن ابى سلیماى از ابن ابى رباح چنین سوال کرد:
ـ آیا در میان اصحاب محمد(ص) داناتر از على بن ابى طالب کسى وجود داشت؟
او پاسخ داد: قسم به خدا هرگز کسى را جز او نمى شناختم!
عایشه, على(ع) را اعلم مردم به سنت رسول خدا مى دانست و ابن عباس این حدیث را از پیامبر روایت کرد که ((على صندوق و گنجینه دانش من است.))(11)
سعید بن مسیب مى گوید: در میان اصحاب پیامبر کسى نبود که بگوید از من بپرسید! جز على بن ابى طالب.
على(ع) خود مى گفت: قسم به خدا, آیه اى نازل نشده, مگر آنکه مى دانم براى چه و براى که و در کجا نازل شده است.
عبدالله بن عمرو مى گوید: رسول خدا در هنگام بیمارى حبیب خود را فراخواند, ابتدا ابوبکر, سپس عمر و آنگاه عثمان را فراخواندند, اما پیامبر از آنان روى برگرداند, سپس فرمود:
حبیب را فراخوانید! على بن ابى طالب را فراخواندند, آنگاه پیامبر پارچه اى را بر روى خود و على انداخت; هنگامى که على از نزد پیامبر خارج شد, از او پرسیدند که پیامبر اکرم چه چیزى را گفت؟ على(ع) فرمود: او هزار باب از دانش به من آموخت که از هر باب آن هزار باب دیگر گشوده مى شود.
این دانش گسترده, گره گشاى بسیارى از بحران ها بود, بدان حد که عمر در مشکلات حکومتى و قضایى بدو پناه مى برد; دراین باره ابى سعید خدرى مى گوید: عمر را دیدم که از على(ع) درباره چیزى سوال کرد و على(ع) نیز جواب او را داد, آنگاه عمر این جمله را گفت:
پناه بر خدا از آنکه در میان قومى زندگى کنم که میان آنان ابا الحسن (على((ع))) نباشد!
ابن ابى حازم از اعتراف و اقرار معاویه به علم بى بدیل على(ع) گواهى داد. و از فرستادن سوال کننده اى به نزد على بن ابى طالب توسط او گزارش مى دهد.

8 ـ محرم راز
به گفته سلمان فارسى, على محرم راز و اسرار پیامبر خدا بود. او این سخن را از رسول خدا بیان مى دارد که چنین فرمود: ((على بن ابیطالب, راز دار و صاحب سر من است.))(12)

دفتر فضیلت
على(ع) تجسم فضیلت ها است و بر تارک هر فضیلتى نام على مى درخشد, به گفته احمد بن حنبل: براى هیچ کس از اصحاب پیامبر فضیلتى همچون فضایل على وجود ندارد. گزیده اى از فضایل او را نظاره مى کنیم:

1 ـ برترین بشر
پیامبر اکرم(ص) على را برترین بشر مى دانست و این نکته میان یاران او شهرت داشت. عطیه عوفى مى گوید: نزد جابر بن عبدالله رفتم, در حالى که بر اثر کهولت سن, ابروانش بر روى دیدگانش افتاده بود,, از او پرسیدم که از على براى من سخن بگو! آنگاه جابر ابروان خود را با دستش بالا برد و گفت: ((او برترین بشر بود))

2ـ عصاره انبیا
پیامبر خدا, على را در داشتن فضیلت هاى مهم همانند انبیاى بزرگ مى دانست, ابى الحمرإ به نقل از پیامبر اکرم مى گوید: ((هر کس که بخواهد به علم آدم, فهم و دانایى نوح, حلم ابراهیم, زهد یحیى و جدیت و صلابت موسى بنگرد, همانا به على بن ابى طالب نظاره نماید.))

3 ـ سرآمد صدیقان
صدیق, مرد بسیار راستگو را گویند و در اصطلاح کسى را گویند که در تصدیق آنچه بر رسالت آمده, به علم و قول و فعل, کامل باشد.
ابى لیلى از رسول خدا روایت مى کند که فرمود: صدیقان سه اند: حبیب نجار مومن آل یاسین, و از قبل مومن آل فرعون و على بن ابى طالب, و او از آن دو برتر است.

حدیث محبت
محبت و علاقه پیامبر به على(ع) بسیار شدید بود. او به على عشق مى ورزید و دیگران را نیز به محبت على فرا مى خواند.

1ـ حبیب احمد
عایشه مى گوید: هیچ مردى را نزد رسول خدا دوست داشتنى تر از على ندیدم, این محبت, ریشه در محبتى الهى دارد, زیرا انس بن مالک مى گوید: نزد رسول خدا مرغ پخته اى گذارده بودند. ایشان دست به دعا بالا برد و فرمود: خدایا محبوب ترین خلق خود را نزد من بفرست تا به همراه من از این غذا تناول کند! ابوبکر, عمر و عثمان در پى هم آمدند. آنان را بازگرداند; سپس على آمد, به او اذن داد و با یکدیگر به خوردن غذا پرداختند.
اوج محبت پیامبر به على را مى توان در این سخن ام عطیه ملاحظه کرد, او مى گوید:
پیامبر, على را به سریه اى اعزام کرده رسول خدا را دیدم که دستان خود را به آسمان بلند کرده و این جمله را بر زبان مى راند: ((خدایا! مرا ممیران تا آنکه على را ببینم.))(13)
محبت محمد(ص) را مى توان در هجرت على به مدینه, پس از لیله المبیت نیز نظاره کرد. ابى رافع مى گوید: وقتى که پیامبر از رسیدن على به مدینه خبردار شد, فرمود: على را نزد من فراخوانید! به پیامبر گفته شد که او توان راه رفتن ندارد! آنگاه پیامبر خود به دیدار على رفت, پس از دیدن على, او را در آغوش گرفت و از آنکه قدم هاى على (بر اثر طى کردن راه مکه تا مدینه) ورم کرده بود و از آن خون مى چکید, گریست. سپس آب دهان را با دست مبارکش بر روى قدم هاى على مالید و براى سلامت و عافیت او دعا کرد. از آن پس پاى على بهبود یافت و تا هنگام شهادت, هیچ عارضه و دردى در آن ناحیه دیده نشد.

2ـ ترویج دوستى
پیامبر یاران و پیروان خود را بر محبت على توصیه مى فرمود و آن را جواز عبور در قیامت مى دانست. ابن عباس در حدیثى از رسول خدا به ثمره دیگر دوستى حضرت امیر اشاره مى کند; ایشان مى فرماید: ((حب على بن ابى طالب گناهان را از بین مى برد, آن گونه که آتش هیزم را مى سوزاند.))

3ـ نشان نفاق
در نظر پیامبر(ص) کسى به على بغض نمى رزد, مگر آنکه منافق, فاسق یا دنیاگرا باشد.(14)
به گفته جابر و ابى سعید خدرى نفاق مردم در عهد رسالت با بغض و کینه آنان به على بن ابى طالب شناخته مى شد.
سوید بن غفله مى گوید: عمر مردى را دید که با على مخاصمه مى کند, او رو به آن مرد کرد و گفت: گمان مى کنم که تو از منافقان باشى! زیرا خود از پیامبر شنیدم که مى فرمود: على نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى است, جز آنکه بعد از من پیامبرى نیست.
عباده بن صامت مى گوید: ما فرندانمان را با محبت به على بن ابى طالب مىآزمودیم. همچنین اگر مى دیدیم که کسى على را دوست ندارد, پى مى بردیم که او از ما نیست!
قیس بن حازم این کلام را از ام سلمه همسر پیامبر نقل مى کند که فرمود: هر کس على و دوستانش را دشمن دارد, همانا پیامبر خدا را دشمن داشته است; چرا که شاهد بودم که پیامبر او را دوست مى داشت.

وصف وصى
حضرت محمد(ص) از آغاز رسالت تا هنگامه رحلت, در عرصه ها و جایگاه هاى مختلف, در معرفى جانشین پس از خود تلاش کرد.
و على(ع) را به عنوان امام و خلیفه پس از خود به یاران معرفى نمود. از جمله:

1ـ امیرمومنان
در نگاه پیامبر(ص), جایگاه على در میان امت, همچون پدر نسبت به فرزند است,(15) و على به عنوان پیشوا داراى چنین حقى است.
انس مى گوید: نزد رسول خدا نشسته بودم که على بن ابى طالب وارد شد. پیامبر رو به من کرد و فرمود: انس! من و او (على) حجت خدا براى مردمان هستیم.
عایشه از ((سید المسلمین)) نامیده شدن على از سوى پیامبر خبر مى دهد; او مى گوید: به پیامبر گفتم:
ـ یا رسول الله! مگر شما سید المسلمین (آقاى مسلمانان) نیستید؟!
و پیامبر پاسخ داد: من خاتم النبیین و رسول پروردگارم و على سیدالمسلمین است!
پیامبر اکرم به کودکان و نوجوانان مسلمان نیز امیرمومنان بودن على را مىآموخت از جمله بریده اسلمى مى گوید: رسول الله به ما توصیه مى کرد که در هنگام سلام کردن به على, او را ((امیرالمومنین)) خطاب کنیم! بریده مى گوید که در آن هنگام 7ساله بودم.

2ـ راه راست
گام نهادن در صراط مستقیم و مصون ماندن از انحراف یکى از آثار امارت و خلافت على(ع) است که پیامبر بدان اشاره نموده است. حذیفه مى گوید: نزد رسول خدا از ((خلافت)) و جانشینى ایشان سخن به میان آمد, آن حضرت پیروى از على را هدایت بخش دانست و فرمود: او شما را به راه راست رهنمون مى سازد!(16)
انس بن مالک نیز سلمان فارسى را واسطه قرار داد تا از جانشینى پیامبر و زمامدارى امت پس از رسول خدا از حضرت سوال نماید; سلمان در حضور پیامبر این پرسش را مطرح کرد و ایشان در پاسخ على را به عنوان برادر, وزیر و خلیفه پس از خود معرفى کرد و او را بهترین یادگارى که در اجراى دین گام برمى دارد برشمرد.

2ـ ماجراى غدیر خم
غدیر خم یک روز ماندگار در تاریخ اسلام است. سعد بن ابى وقاص مى گوید: پیامبر در روز غدیر خم على(ع) را بلند کرد و رو به مردم کرد و فرمود: ایهاالناس! چه کسى مولاى شما است, مسلمانان گفتند: خدا و رسولش! آنگاه پیامبر فرمود: هر کس که من مولاى اویم, على مولاى اوست, پروردگارا! با دوستدارانش دوست و با دشمنانش دشمن باش!
ابوهریره نیز ضمن نقل حادثه فوق, از تبریک اصحاب یاد مى کند و مى گوید: عمر بن خطاب نزد على(ع) آمد و گفت: ((بخ بخ لک یا ابن ابى طالب)) (بشارت باد بر تو یا على) از این پس مولاى من و هر مسلمان گشتى!
ابوهریره هم چنین به نزول آیه ((إلیوم إکملت لکم دینکم)) پس از انجام این مإموریت, پیامبر اکرم اشاره کرده, از نیکو بودن روزه دارى در روز 18 ذىالحجه (روز غدیر خم) یاد مى کند.

الگوى دولتمردان
امیرمومنان(ع) اجراى عدالت را اساس کار حکومتى خویش قرار داد و تندباد حوادث و فتنه ها را به جان خرید و در برابر نابخردى, فزون خواهى و دنیاطلبى بسیارى از بزرگان مسلمین ایستاد. او به عنوان یک پیشواى بزرگ, زاهدترین مردم بود و راه و منش شخصى و حکومتى او برترین الگوى دولتمردانى است که در پى گام نهادن در مسیر ترسیم شده از سوى ایشان مى باشند.

1ـ زینت خلافت
مدائنى در گزارشى از ورود حضرت على به کوفه مى گوید: مردى از بزرگان عرب نزد على(ع) آمد و گفت:
یا امیرالمومنین! قسم به خدا که تو خلافت را زینت دادى, نه آنکه آن مقام تو را زینت داده باشد! تو این جایگاه را ارتقا بخشیدى, نه آنکه آن مقام تو را ترفیع داده باشد! همانا نیاز خلافت به تو بیشتر از نیاز تو به خلافت است!
احمد بن حنبل نیز بر زینت بخشى خلافت از سوى على(ع) اصرار دارد.

2ـ زندگى شخصى
نزد عمر بن عبدالعزیز از ((زاهدان)) سخن به میان آمد, او زاهدترین مردم در دنیا را على بن ابى طالب دانست. سفیان مى گوید: على(ع) براى خود آجرى روى آجر ننهاد و عمارتى و بنایى نساخت.
به گفته ابن عباس, روزى حضرت على ـ در زمان خلافت ـ پیراهنى را به سه درهم خرید و با تغییرى در آستین آن, پیراهن را پوشید و خدا را بر این جامه مختصر شکر گذارد.
نقل است که روزى على(ع) شمشیر خود را براى خرید لباس در معرض فروش گذارد و گفت: اگر پولى داشتم هرگز آن را نمى فروختم.
گویند: او سوار بر الاغ مى شد و مى فرمود: همانا من دنیا را تحقیر کردم!
زندگى امام تکلف و فشارى را بر یاران ایجاد نمى کرد; گفته شده است که روزى على(ع) میوه اى را به یک درهم خریدارى کرده و آن را در پارچه اى پیچید. شخصى به امام گفت: یا امیرالمومنین, اجازه دهید تا آن را ما برداشته و حمل کنیم! امام در پاسخ فرمود: پدر خانواده به برداشتن آن سزاوارتر از دیگران است.
حضرت حتى در خریدهاى شخصى خویش بگونه اى عمل مى کرد که کسى با در نظر گرفتن جایگاه حکومتى با ایشان معامله ننماید. احمد بن عبدالله اصم گوید: از خدمتکار اشتر شنیدم که مى گفت: على نزد من آمد و پیش از خرید فرمود: آیا مرا مى شناسى؟ گفتم: آرى شما امیرالمومنین هستید! حضرت نزد فروشنده دیگرى رفت و فرمود: آیا مرا مى شناسى؟ گفت خیر! آنگاه على(ع) از او پیراهنى را خرید.
روزى حضرت على(ع) در خطابه اى به مردم چنین فرمود: مردم! سوگند به خدایى که جز او خدایى نیست, از اموال و دارایى ها, هیچ مال کم یا زیادى را براى خود برنداشته ام جز این را! حضرت سپس از پیراهن خود شیشه کوچکى را که در آن عطر بود به مردم نشان داد و فرمود: این عطر را دهقانى به من هدیه داده است.
حضرت على(ع) آن شیشه عطر را نیز به بیت المال سپرد.

3ـ رسیدگى به مردم
امام بر رساندن بیت المال به صاحبان آن, اهتمام بسیار داشت و به اندوخته کردن آن با وجود نیازمندان رضایت نمى داد. ابى صالح سمان مى گوید:
على(ع) را دیدم که وارد بیت المال شد و مالى را در آن دید,; آنگاه به متصدى بیت المال چنین فرمود: ((چرا این مال را در اینجا مى بینم در حالى که مردم بدان نیازمندند؟)) سپس به دستور حضرت آن را تقسیم کرده, توزیع نمودند. امام پس از تخلیه بیت المال و آسودگى از تقسیم آن, آن محل را جارو زد, آب پاشید و در آن جا نماز گزارد.

یک نکته
بزرگى از بنى هاشم مى گوید: مردى را در شام دیدم که نصف صورت او سیاه شده بود و آن را مى پوشانید! از وى سبب این سیاهى را پرسیدم. او در پاسخ گفت:
من نسبت به على بن ابى طالب دشمنى داشتم و در گفتار از او به بدى یاد مى کردم! شبى در خواب, کسى نزدم آمد و گفت: آیا تو همان کسى هستى که به على(ع) جسارت مى کنى؟! در آن حال وى به صورتم زد, صبح که از خواب بیدار شدم, دیدم که نیم صورتم سیاه است, همان سیاهى که تو آن را مى بینى!

یک گفته
عمر بن خطاب مى گوید: از پیامبر ویژگى ها و خصالى براى على شنیدم که هر آینه اگر یکى از آنان را آل خطاب داشتند, برایشان زیباتر از طلوع خورشید مى بود.
روزى من, ابوبکر, عبدالرحمن بن عوف, عثمان, ابوعبیده جراح و تعدادى از اصحاب رسول خدابراى دیدار پیامبر(ص) راهى خانه ام سلمه شدیم و از او درخواست ملاقات با پیامبر را کردیم, ام سلمه در پاسخ گفت: ایشان در خانه هستند و هم اکنون بیرون مىآیند! در آن حال رسول الله بیرون آمد و ما دور او حلقه زدیم, پیامبر دست خود را بر شانه على زد و فرمود:
فرزند ابى طالب! افتخار کن تو داراى هفت ویژگى خاص هستى! تو در میان مومنان:
ـ اولین ایمان آورنده به من هستى
ـ داناترین فرد به ایام الله هستى
ـ با وفاترین فرد به پیمان هاى الهى مى باشى.
ـ مهربان ترین کس به مردم هستى.
ـ عادل ترین آنان مى باشى.
ـ بزرگترین فرد و داراى والاترین جایگاه در نزد خداوند مى باشى.
پى نوشت ها:
1. برگرفته از سخنان مقام معظم رهبرى.
2. ر. ک: وفیات الاعیان, ابن خلکان, دارالفکر, بیروت, بى تا, ج3, ص309 ـ ;311 معجم الادبإ یاقوت حموى, دارالفکر, بیروت, 1400ق, ج13, ص73 ـ ;87 تاریخ الادب العربى, عمر فروخ, دارالعلم للملایین, بیروت, 1989م, ج3, ص355 ـ ;358 دائره المعارف بزرگ اسلامى, ج4, ص291 ـ 293.
3. این مجموعه جدید, میان سال هاى 1415 ـ 1419 توسط موسسه دارالفکر بیروت به چاپ رسیده, که تحقیق جلد42 این اثر را على شیرى به عهده داشته است.
4. حافظ شیرازى.
5. ((اول من صلى مع النبى على(ع))). (ص37)
6. ((الا ان هذا اول من آمن بى, و هذا اول من یصافحنى یوم القیامه...)) (ص41).
7. ((نعم الاب ابوک ابراهیم الخلیل و تعم الاخ اخوک على بن ابى طالب)). (ص58)
8. قتاده: ((ان على(ع) کان صاحب لوإ رسول الله یوم بدر و فى کل مشهد...)) (ص74)
9. سدره المنتهى درختى است به سمت راست عرش بر فراز آسمان هفتم که چون حضرت محمد در شب معراج به همراه جبرئیل بدان درخت رسید, جبرئیل از رفتن بازایستاد و گفت: اى محمد(ص) حد من تا به اینجا است که خداوند مرا بیش از این رخصت نداده است ولى تو به پیش رو. البته معانى دیگر را نیز ذکر کرده اند (ر.ک: بحارالانوار, محمد باقر مجلسى, موسسه الوفإ, بیروت, ج18, ص365).
10. ما إنا زوجت علیا ولکن الله زوجه لیله إسرى بى عند سدره المنتهى, ص127.
11. ((على عیبه علمى)). (ص385)
12. ((صاحب سرى على بن ابى طالب)).
13. ((اللهم لاتهتنى حتى نرى علیا)). (ص337)
14. ((لایبغض علیا الا منافق او فاسق او صاحب دنیا)) (ص285)
15. ((حق على بن ابى طالب على هذه الامه کحق الوالد على ولده)). (ص307)
16. ((و ان ولیتموها علیا وجدتموه هادیا مهدیا یسلک بکم على الطریق المستقیم)) (ص419)

تبلیغات