آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

در جامعه انسانى, اساسى ترین کار, تعلیم و تربیت است. کسى که این رسالت را به دوش مى کشد ((معلم)) است. کار معلمى به هرگونه تلاشى که براى هدایت, تکامل و تعلیم و آموزش انسان, صورت مى گیرد اطلاق مى شود, براساس همین تعریف است که پیامبران, معلم بشر خوانده مى شوند, هم چنین پدر و مادر و دیگر اعضاى خانواده نسبت به کوچک ترها نقش معلم را دارند. اما در نام گذارى طبقات مختلفى که وظیفه تعلیم و تربیت را بر عهده گرفته اند, اصطلاحا تنها به یک طبقه ((معلم)) مى گویند; یعنى همان کسانى که رسالت آموزش و پروش فرزندان ما را از دوره کودکى و تحصیلات ابتدایى تا دوره جوانى و تحصیلات عالى, بر عهده مى گیرند.
در جامعه اسلامى ما این وظیفه مهم بر عهده انسان هاى شریف, قانع و وظیفه شناسى است که از سر تعهد و دلسوزى به ساختن و شکل دهى استعدادهاى مومن و کاردان مشغولند. مردم ما نیز از آن جا که به نقش این طبقه فرهیخته, آگاهند, همیشه از کارشان تقدیر مى کنند و حتى روز مشخصى را هم به نام ((روز معلم)) تعیین کرده اند. به همین مناسبت لازم است که درباره ((نقش معلم در جامعه)) مطالبى را با معلمان عزیز در میان بگذاریم.

جایگاه معلم
قرآن کریم, براى کار فرهنگیان, نقش کار خدایى قائل است, نخستین سوره اى که بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد به این نقش, اشاره مى کند:

((اقرإ باسم ربک الذى خلق خلق الانسان من علق اقرء و ربک الاکرم الذى علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم))
در این سوره, صفت ((تعلیم)) براى خداوند متعال آمده است; یعنى همان کارى که معلمان بدان مشغولند.
علاوه بر این, نقش معلم در جامعه, نقش پیامبران است; یعنى معلمان با الگوگیرى از رسولان الهى به پرورش و آموزرش افراد جامعه, همت مى گمارند.
بر این نقش در آیه هاى متعددى از قرآن کریم تصریح شده است براى نمونه در سوره جمعه مى فرماید: ((هو الذى بعث فى الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمه; او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزکیه مى کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مىآموزد.))

ارزش کار معلم
اهمیت هر کارى را باید با نقش و ارزش آن سنجید. اهمیت کار تعلیم و تربیت و معلمى به اندازه اى است که ساختن و هدایت یک فرد مساوى زنده کردن همه افراد جامعه است. خداوند در آیه 32 از سوره مائده مى فرماید: ((...من احیاها فکانما احیى الناس جمیعا; ... هر کس, انسانى را از مرگ رهایى بخشد, چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است.))
امام صادق(ع) در تفسیر این آیه, سخنى دارند که مفهوم آن را نقل مى کنیم, ایشان فرموده اند: منظور از زنده کردن یک فرد, هدایت و پرورش اوست, اگر کسى جوانى را به راه درست, هدایت کند و وظیفه انسان سازى را بر عهده بگیرد, مثل این است که همه دنیا را زنده کرده است. پس منظور از زنده کردن, پرورش و هدایت کردن است.
پیشوایان دینى ما همیشه و در همه حال, مردم را به ارزش این کار بزرگ, تذکر مى دادند و حساسیت آن را در پیچ و خم هاى زندگى فردى و اجتماعى, نشان مى دادند; مثلا به این داستان توجه کنید:
یکى از نبردهاى پیامبر(ص) جنگ خیبر بود, در این جنگ, براى مسلمانان وضعیت حساس و فوق العاده اى به وجود آمده بود; یعنى جنگ تا ده روز پشت دژهاى مستحکم یهودیان به بن بست کشیده شده بود. هر فرماندهى که مإمور فتح دژها مى گردید با شکست مواجه مى شد.))(1) تا این که سرانجام پیامبر(ص) افسران و دلاوران ارتش را جمع کرد و این جمله را فرمود: ((لاعطین الرایه غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله یفتح الله على یدیه لیس بفرار;(2) این پرچم را فردا به دست کسى مى دهم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر او را دوست مى دارند و خداوند این دژ را به دست او مى گشاید و او اهل فرار نیست.))
همه منتظر بودند که پیامبر(ص) پرچم را به چه کسى خواهد داد و آن فرد کیست؟ تا این که پیامبر(ص) فرمود: ((على کجاست؟)) در پاسخ عرض کردند: او چشم درد دارد و در گوشه اى استراحت مى کند. فرمود: او را بیاورید. على(ع) آمد. پیامبر(ص) دستى بر دیدگان او کشید و در حقش دعا فرمود. با این عمل پیامبر, درد چشم به کلى برطرف شد و پرچم را به دست او داد.
نکته تربیتى که ما از این داستان در نظر داریم این است که:
در آن هنگام که على(ع) عازم حمله به دشمن بود, پیامبر به او فرمود: قبل از جنگ, نمایندگانى را به سوى سران دژ اعزام کن و آنان را به آیین اسلام دعوت نما و. .. سپس فرمود: ((لئن یهدى الله بک رجلا واحدا خیر من ان یکون لک حمر النعم;(3) هرگاه خداوند یک فرد را به وسیله تو هدایت کند, بهتر از این است که شتران سرخ موى از آن تو باشد و آنها را در راه خدا صرف کنى.))
آرى, این ارزش انسان سازى است که در تعالیم اسلامى هیچ چیز با آن برابرى نمى کند.

وظایف معلم
انسان موجودى است که با جبرهاى گوناگونى همراه است; یعنى رفتارهایى که از خود بروز مى دهد تحت تإثیر عواملى است که از پیش از تولد و دوران انعقاد نطفه تا محیط, تغذیه و وراثت, در او موثر بوده اند. هر چه آدمى بتواند بر این جبرها فایق آید, تربیت او بهتر و صحیح تر است. اساسا کار معلمان و دست اندرکاران تعلیم و تربیت این است که بتوانند این عوامل جبرى را به نحو احسن به فرد منتقل کنند; یعنى وراثت خوب, محیط مناسب, تغذیه حلال و تربیت درست را براى او ایجاد کنند تا زمینه انتخاب آزاد و آگاهانه او فراهم آید و یا این که اگر کسى عوامل جبرى نامناسبى او را احاطه کرده اند, معلم به گونه اى عمل کند که بتواند تإثیر این عوامل را بشکند و از آن میان, راه درست را بنمایاند.
پس وظیفه اصلى معلم تإثیر گذارى صحیح بر عوامل نادرست وراثت, محیط و تربیت خانوادگى و تغذیه است. براى این که با این قوانین و عوامل آشنا شویم, اندکى درباره هر یک بحث مى کنیم:
1ـ وراثت: منظور از وراثت این است که انسان به واسطه ژن ها, صفات ظاهرى و معنوى پدر و مادر به او منتقل مى شود. شکل ظاهرى صورت و اندام, هم چنین خصوصیات باطنى زشت مثل خودخواهى, جاه طلبى, حسادت, و یا ویژگى هاى پسندیده مثل سخاوت, ابتکار, هوش و چیزهایى از این قبیل, از پدر و مادر به کودک مى رسد; منتها گاهى آشکار است و زمانى پنهان.
البته قانون وراثت با این که امر مسلمى است ولى مى بینیم که برخى از فرزندان صفات پدر و مادر خود را به ارث نبرده اند. این استثناها مربوط به این است که این فرزندان از اجداد قبلى خود, خصوصیاتى را کسب کرده اند, چنان که دکتر الکسیس کارل مى گوید:
((ما قطعات بى شمارى از عوامل ارثى نیاکان را با خود داریم که صفات ما نیز از صفات ایشان مشتق شده است....))(4)
حدیثى نیز هست که امام باقر(ع) فرمود: مردى از انصار با همسر خود به محضر رسول اکرم(ص) شرفیاب شد و عرض کرد: یا رسول الله, این زن, دختر عمو و همسر من است, زنى است پاک و با عفت ولى براى من فرزندى آورده است که چهره اش سیاه و سوراخ هاى بینى اش گشاد, موهایش پیچیده و خلاصه طفلى با تمام خصوصیات نژاد یک حبشى از او متولد شده است که نظیر چنین فرزندى در خانواده و اجداد پدرى ما نیست. رسول اکرم(ص) از زن سوال کرد: تو چه مى گویى؟ آن زن, قسم یاد کرد که از موقعى که من به همسرى این مرد درآمده ام کوچک ترین انحرافى مرتکب نشده ام.
حضرت به فکر فرو رفت و سپس فرمود: بین هر انسان تا آدم 99 عرق وجود دارد که در ساختمان جسم فرزند فعالیت مى کنند و وقتى نطفه اى در رحم قرار گیرد, عرق ها به جنبش افتاده و همه از خدا درخواست مى کنند که فرزند, شبیه آنها بشود. این بچه غیر مشابه شما هم از همان عرق هاى دور دست است که در اجداد و اجداد اجداد شما سابقه ندارد. کودک را بگیر, او فرزند توست.(5)
بنابراین, اسلام, قانون وراثت را مى پذیرد و روان شناسان نیز از آن, بسیار سخن گفته اند, بنابراین, قانون مسلم و انکارناپذیرى است و بر پدران و مادران است که مواظب باشند که چه ویژگى هایى را به فرزندان خود منتقل مى کنند.
پس حال که وراثت, امر مسلمى است, وظیفه معلم آن است که بر این قانون آگاهى داشته باشد و در هنگام کار تربیتى, خصوصیات پدر و مادر افراد را هم در نظر بگیرد.
2ـ محیط: آدمى در محیط پرورش مى یابد, فضایل و رذایل اخلاقى را از محیط برمى گیرد. محیطهاى انسان هم مختلف است: خانواده نخستین محیط اوست, سپس کوچه و محله و آن گاه مدرسه و... .
معلم, هوشیارانه باید عامل محیط را دریابد و ریشه یابى کند که دانشآموز و یا فردى که او را تربیت مى کند از قبل در چه محیطى پرورش یافته, خانواده او کیست؟ پدر و مادر و اطرافیانشان چه خصوصیاتى دارند؟ در این میان, خصوصا باید به تربیت خانوادگى فرد, نظر کند.
3ـ تغذیه: یکى دیگر از عوامل شکل دهنده شخصیت انسان, غذاست. قرآن کریم به این حقیقت این گونه اشاره کرده است: ((فلینظر الانسان الى طعامه))(6) در احادیث معصومان ـعلیهم السلام ـ نیز نکته هاى ارزشمندى در این خصوص وجود دارد, به طورى که بخش قابل توجه اى از کلمات آن بزرگان که در باب هاى مختلف کتاب هاى حدیثى وجود دارد, مربوط به تغذیه است.
این همه تإکید از آن روست که غذا در روح و رفتار آدمى موثر است. متإسفانه روان شناسى, به این موضوع اصلا توجهى نکرده و درباره غذاهاى حرام و حلال و نقش آنها در رفتارهاى ناهنجار فردى و اجتماعى بحثى نکرده است. ما نمونه هاى فراوانى از انسان هاى خوش رفتار و یا بد رفتار در تاریخ داریم که خود و یا اطرافیانشان اعتراف کرده اند که ریشه کردارهایشان در شیر و مادر و نیز تغذیه هاى بعدى بوده است.
معلم باید به نقش تغذیه آگاه باشد و هر آن, خود و دیگران را در خصوص تغذیه درست و مناسب بدنى از یک سو و نیز تغذیه روحى و پرورشى که همان پرهیز از غذاهاى حرام و شبهه ناک است, از سوى دیگر, تذکر دهد.
به نظر ما, اگر معلم توانست فعالیت هاى خود را علاوه بر آموزش بر عوامل وراثت, محیط و تغذیه, متمرکز کند, در کار خود موفق است و مى تواند دانش آموزان کارآمد و خلاقى را تربیت کند و بر بسیارى از نابسامانى هاى تربیتى و خانوادگى فایق آید.

پیش زمینه ها
گفتیم که معلمى, شغل انبیاست و معلم کسى است که مى کوشد با آموزش و پرورش استعدادها, بر عوامل وراثت, محیط و تغذیه غلبه کند و زمینه رشد فرد و اجتماع را فراهم سازد. اما صد البته که این رسالت عظیم به پیش زمینه هایى نیاز دارد که تا فراهم نشود کار تربیت عقیم و نازاست. این پیش زمینه به طور خلاصه آن است که معلم تا خود را نساخته باشد نمى تواند دیگران را بسازد:
ذات نایافته از هستى بخش
کى تواند که شود هستى بخش
پس باید خودسازى کند, و براى این امر پیش نیاز دیگرى لازم است و آن, خودشناسى است, یعنى خودسازى به هیچ روى میسور نیست مگر آن که فرد ابتدا خود را شناخته باشد. بنابراین پیش زمینه هاى لازم براى معلم دو چیز است: خودشناسى و خودسازى.
خودشناسى: درباره خودشناسى, همه مکتب هاى عرفانى و انسان گرا, به نحوى سخن گفته اند. فیلسوفان الهى کهن, تنها یک چیز را قابل ارزش مى دانستند و آن, خودشناسى بوده است.
در اسلام و قرآن, انسان, گرامى ترین موجودى است که تمامى هستى به خاطر رشد و تکامل او آفریده شده است. در احادیث معصومان ـ علیهم السلام ـ به اندازه اى به خودشناسى اهمیت داده شده که با آن خداشناسى, به دست مىآید: ((من عرف نفسه فقد عرفه ربه)).
معلم در درجه نخست باید بر استعدادها و توان روحى و معنوى خویش وقوف یابد و از نقش خلیفه اللهى خود در هستى آگاه شود, سپس جایگاه شغلى و رسالت اصلى خود را بشناسد تا بتواند در کار تربیت, کامیاب شود. معلمى که خود را نشناخته و از نقش خویش در هستى و اجتماع غافل است, نمى تواند نیروهاى آگاه و مفیدى را تربیت کند.
خودسازى: هر گامى که در راه خودشناسى برداریم, به همان اندازه با نیروى طلب و اراده باید در راه خودسازى قدم برداریم. خودسازى, میوه اى است که از درخت تناور خودشناسى مى روید. شناخت هاى ما از خود و هستى باید در خودسازى تجلى یابد و نشانه هاى خودسازى هم در کردارها خود را نشان مى دهد.
معلمى که به خودسازى پرداخته است, خود به خود بیشترینه وظیفه خویش را در دیگر سازى و شاگرد پرورى انجام داده است. و این همان دعوت عملى است که در این سخن معصوم, جلوه گر شده است که: ((کونوا دعاه الناس بغیر إلسنتکم)).
امید که معلمان عزیز و همه دست اندرکاران آموزش و پروش و تربیت جامعه اسلامى ما بر این دو ابزار کارآمد بیش از پیش, دست یابند و در کار تربیتى و آموزشى خویش, موفق باشند.

پاورقی ها:پانوشت ها: 1 ) تاریخ طبرى, ج2, ص300. 2 ) مجمع البیان, ج9, ص;120 سیره حلبى, ج2, ص;43 سیره ابن هشام, ج3, ص349. 3 ) صحیح مسلم, ج5, ص;195 صحیح بخارى, ج5,ص22و23. 4 ) انسان موجود ناشناخته, ص245 و 253. 5 ) وسائل الشیعه, ج5, ص128. 6 ) عبس (80) آیه24.

تبلیغات